• وبلاگ : البرز پژوهي
  • يادداشت : گفتاري تازه از استاد حكمت الله ملاصالحي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شما مي خواهيد با هم برويد بيرون؛ اينجا کار آسان است و اگر بخواهيد خيلي عاقل باشيد و بخواهيد اخلاقي عمل کنيد مي گوييد تو برو تئاتر خودت را و من مي روم سينماي خودم را. تا اينجا مشکلي نيست اما اگر در يک مسئله اي بود که نشود گفت من مي روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا مي خواهيم خانه بخريم. من مي خواهم خانه اي را بخرم که در محله اي باشد که هواي سالمي دارد ولي پرستيژ اجتماعي ندارد ولي همسرم مي خواهد در محله اي خانه داشته باشد که پرستيژ اجتماعي دارد ولي هواي بسيار آلوده اي دارد. آيا اينجا مي شود گفت که تو خانه ي خودت را بخر و من خانه ي خودم را مي خرم؟ مشکل دقيقاً اين است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم بايد حق خودم را ضايع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم بايد حق همسرم را ضايع کنم. فرض کنيم در خريد خانه هم ماجرا را اينگونه فيصله داديم که بيا در خانه خريدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبيل خريدن من حرف تو را گوش مي کنم. اما اينجا درست است به لحاظ اخلاقي، نزاع فيصله پيدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ رواني به اين نتيجه مي رسيد که من عشق اين فرد را به هزينه ي بالايي دارم مي خرم. هزينه اش اين است که من از خواسته هاي خودم صرف نظر کنم.
    آيا نمي شود عشق وجود داشته باشد و شخص از اين دست هزينه ها ندهد؟بله ممکن است وآن وقتي است که عشق در قالَب ازدواج نباشد. من معتقدم زندگي اصيل خيلي زندگي مهمتري است. من توصيه ي اخلاقي مي کنم که اين دست زندگي ها فسخ شود. نهاد ازدواج يک نهاد غيراخلاقي است ونبايد واردش شد اگر واردش شديد و به اين تعارضات اخلاقي برخورديد بايد فسخ کنيد. منتها بايد تمام هزينه هاي فسخ را بپردازيد. در علوم انساني بايد ببينيم که در اعمِّ اغلب موارد چگونه است ونمي توان به معدود ازدواج هاي متفاوتي که فاقد اين تعارضات است اعتنا کرد. النادرُکالمعدومِ
    شما مي خواهيد با هم برويد بيرون؛ اينجا کار آسان است و اگر بخواهيد خيلي عاقل باشيد و بخواهيد اخلاقي عمل کنيد مي گوييد تو برو تئاتر خودت را و من مي روم سينماي خودم را. تا اينجا مشکلي نيست اما اگر در يک مسئله اي بود که نشود گفت من مي روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا مي خواهيم خانه بخريم. من مي خواهم خانه اي را بخرم که در محله اي باشد که هواي سالمي دارد ولي پرستيژ اجتماعي ندارد ولي همسرم مي خواهد در محله اي خانه داشته باشد که پرستيژ اجتماعي دارد ولي هواي بسيار آلوده اي دارد. آيا اينجا مي شود گفت که تو خانه ي خودت را بخر و من خانه ي خودم را مي خرم؟ مشکل دقيقاً اين است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم بايد حق خودم را ضايع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم بايد حق همسرم را ضايع کنم. فرض کنيم در خريد خانه هم ماجرا را اينگونه فيصله داديم که بيا در خانه خريدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبيل خريدن من حرف تو را گوش مي کنم. اما اينجا درست است به لحاظ اخلاقي، نزاع فيصله پيدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ رواني به اين نتيجه مي رسيد که من عشق اين فرد را به هزينه ي بالايي دارم مي خرم. هزينه اش اين است که من از خواسته هاي خودم صرف نظر کنم.
    آيا نمي شود عشق وجود داشته باشد و شخص از اين دست هزينه ها ندهد؟بله ممکن است وآن وقتي است که عشق در قالَب ازدواج نباشد. من معتقدم زندگي اصيل خيلي زندگي مهمتري است. من توصيه ي اخلاقي مي کنم که اين دست زندگي ها فسخ شود. نهاد ازدواج يک نهاد غيراخلاقي است ونبايد واردش شد اگر واردش شديد و به اين تعارضات اخلاقي برخورديد بايد فسخ کنيد. منتها بايد تمام هزينه هاي فسخ را بپردازيد. در علوم انساني بايد ببينيم که در اعمِّ اغلب موارد چگونه است ونمي توان به معدود ازدواج هاي متفاوتي که فاقد اين تعارضات است اعتنا کرد. النادرُکالمعدومِ
    - نکته ي چهارم اينکه سلامت روان آدم که تأمينش وظيفه ي اخلاقي آدمي است نيازمند حريم خصوصي است و ازدواج حريم خصوصي را از شما مي گيرد. يعني شما براي سلامت رواني تان نياز داريد که حريم خصوصي براي خودتان داشته باشيد. حريم خصوصي اين است که من يک آناتي يک لحظاتي بايد آنچنان که مي خواهم در تنهايي به سر ببرم و اين وانهادگي و تنهايي در زندگي زناشويي هميشه سلب مي شود. البته اينکه ازدواج اين حريم خصوصي را از آدم مي گيرد از جامعه به جامعه فرق مي کند ولي هيچ جامعه اي نيست که در آن ازدواج اين حريم خصوصي را اصلاً نگيرد و شما ديگر آن حريم خصوصي را نداريد و اين مضر است براي سلامت روان ما.- نکته ي پنجم اين مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقي و معشوقي مشترکيد اما در بقيه ي ويژگي ها اختلاف داريد. حال اگر اين اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه بايد کرد؟ فرض کنيدکه شما سينما را دوست داريد و از تئاتر نفرت داريد و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سينما نفرت دارد و

    - نکته ي سوم اين است که شما به همان دليلي که عاشق اين فرد شده ايد ممکن است در آينده عاشق فرد ديگري هم بشويد و ممکن است آن عشق شدت بگيرد بر اين عشق. بعد با چه استدلالي مي شود حق شما را از زندگي با آن فرد گرفت؟ چرا بايد کاري کنيم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد ديگري تعارض پيدا کند؟ اصلا نهادي درست نکنيم که اين مشکل را ايجاد کند. هميشه نبايد گفت که هنگام تعارض چه کار بايد بکنيم. اصلا چرا بايد دست به کاري بزنيم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.
    4
    به پنچ جهت، ازدواج را خلاف اخلاق مي دانم.
    ---------------------------------------------------

    آيا نهاد ازدواج، اخلاقي است؟ ( گفتگوي محمد صديق با استاد ملکيان )

    از استاد ملکيان پرسيدم وضعيت اخلاقي نهاد ازدواج از منظر شما چگونه است؟
    استاد مصطفي ملکيان گفتند: به پنچ جهت، ازدواج را خلاف اخلاق مي دانم. بارها گفته ام و از اين سخن تحاشي ندارم. منتها مي دانم که نه تنها من، بلکه اگر بزرگترين متفکران جهان... هم همين مطلب را بگويند باز وضع به همين منوال ادامه پيدا خواهد کرد. همه ي آدميان، اخلاقي نيستند که وقتي يک منظر اخلاقي برايشان روشن شد به مقتضايش عمل کنند.



    5

    1- جهت اول اينکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هيجانات است و احساسات و عواطف و هيجانات، غير اختياري ترين بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج مي خواهيم غير اختياري ترين بخش وجود ما زيرِ مهميزِ قانون و تبصره و ماده در بيايد و اين خيلي بي معناست و نتائج اخلاقي منفي خواهد داشت.

    2- نکته ي دوم اينکه در ازدواج چون فرض بر اين است که اخلاقاً با عشق بايد ازدواج صورت بگيرد و عشق امري ذوطرفين است بنابراين اگر ويژگي اي در من عوض شود يا ويژگي اي در معشوق من عوض شود يا در هر دوي مان عوض شود بي شک عشق شدت و ضعف پيدا مي کند. قوام عشق به طرفين است. جايي که شدت پيدا مي کند مشکلي پيدا نمي شود، اما جايي که ضعف پيدا مي کند باعث مي شود که شما در ازدواج اگر به وفاداري که وظيفه ي اخلاقي تان هست عمل کنيد، بايد با اين شخص زندگي تان را ادامه دهيد اما اين با "صرافتِ طبع" ناسازگاري دارد که آن هم وظيفه ي اخلاقي ماست. چرا بايد اصلاً نهادي درست کنيم که ميان دو تا وظيفه ي اخلاقي ما تعارض ايجاد کند؟ و من هر کدام از اين دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول اين تعارض را بين اين دو درست نکنيم.

    3

    *به نام ناز بي نياز*

    دلي را نشکن ،شايد خانه ي خدا باشد...
    کسي را تحقير نکن ،شايد محبوب خدا باشد...
    از کمکي دريغ نکن،شايد کليد بهشت باشد....
    هنگام نماز اول وقت حاضر شو ،شايد آخرين ديدارت در زمين با خدا باشد....
    سلام ....

    و التماس دعا...