سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

از این انتخاب خوشحالیم

بخش اول 

محبوبه حسین‌زاده

شرکت کشت‌ و ‌صنعت و دامپروری زرین هیو در یک جاده‌ی فرعی کوچک، دو کیلومتر بعد از کارخانه‌ی سیمان آبیک قرار گرفته است. باید برای برگشت به شهر، آژانس بگیریم. وقتی ماشین از جاده‌ فرعی وارد جاده‌ی اصلی می‌شود، تازه چشممان به هفت پرچم کوچک می‌افتد که در ابتدای جاده‌ی شرکت نصب شده‌اند؛ پرچم‌هایی خالدار، همانند پوست گاوهای سفید با خال‌های سیاه. یادم افتاد که وقتی با منشی زن شرکت تماس گرفته بودم تا آدرس را بگیرم، همین را گفته بود. چرا یادمان رفت بپرسیم چرا هفت؟

راننده تاکسی یکی از شرکت‌های مسافربری ترمینال غرب، جایی در بزرگراه، زیر یک پل عابر پیاده، ماشین را نگه می‌دارد و توضیح می‌دهد که باید به آن سوی خیابان برویم تا با تاکسی دربست دیگری به مقصد موردنظر برسیم. آن سوی خیابان، بیرون شهرکی نیمه‌ساز، یک پیکان مستهلک قدیمی پارک شده و راننده در حال خوردن نان و پنیر و چای داغ است. چند دقیقه‌ای کنار جاده منتظر می‌مانیم و مقصد را به ماشین‌هایی که برایمان نگه می‌دارند، می‌گوییم ولی هیچ‌کدام با ما هم‌مسیر نیستند. بالاخره هم مزاحم خلوت صبحگاهی راننده‌ پیکان می‌شویم تا شاید بتوانیم آدرس دقیق‌تری بگیریم. مسیر را «مثل کف دستش» بلد است و چند دقیقه بعد در ابتدای یک جاده‌ی فرعی باریک هستیم که به مجتمع بزرگی در میانه‌ یک دشت سرسبز بیانتها ختم می‌شود. روبه‌روی در ورودی مجتمع، گلکاری و دور تا دور آن درختکاری شده است. سکوت و آرامش خوشایندی در فضا جاری است. برای انجام هماهنگی‌ها، چند دقیقه‌ای در اتاق نگهبانی معطل می‌شویم و بعد یکی از کارگران ما را به ساختمان اداری و مدیریت مجتمع هدایت می‌کند. حضور زنان جوانی که با مانتوهای یک‌شکل رسمی به همراه مردان در حال تردد و انجام کارها هستند، جالب است. بعد از چند دقیقه به اتاق مدیریت مجتمع راهنمایی می‌شویم. حسین رضایی، مدیر  34ساله‌ شرکت کشت و صنعت و دامپروری زرین هیو است که از هشت سال قبل در دامداری صنعتی بزرگی که پدرش تأسیس و راه‌اندازی کرده است، به‌رغم فضای کاری مردانه‌ حاکم بر دامداری‌ها، زنان را چه در بخش کارگری و چه در بخش کارشناسی استخدام کرده است. این دامداری دارای 9 هزار رأس گاو است که 5 هزار رأس آن گاو شیری است و بیشتر کارگران و کارشناسان زن هم در بخش شیردوشی‌ ـ ‌قلب اصلی دامداری ‌ـ‌ مشغول به کارند. رضایی
زن اول، کارمند بخش گاوهای شیری

رویا طاهری متولد 1361 است و لیسانس علوم دامی دارد. از تیر‌ماه 84 در اینجا مشغول به کار شده است. بسیار خوش‌برخورد است و هر سؤالی را تندتند و با خنده پاسخ می‌دهد.

چطور شد که رشته‌ علوم دامی را برای تحصیل انتخاب کردی؟

راستش را بگویم، من سال 80 در دانشگاه سراسری زنجان برای این رشته قبول شدم. در دانشگاه آزاد هم رشته‌ دبیری زیست‌شناسی قبول شده بودم. پسر عمویم هم در همین رشته‌ علوم دامی تحصیل می‌کرد و گفت که این رشته برای زنان رشته‌ خوبی نیست. ولی اگر از دانشگاه زنجان انصراف می‌دادم، سال بعد نمی‌توانستم دوباره کنکور شرکت کنم. پس ترجیح دادم که در همین رشته درس بخوانم. البنه این را هم بگویم که درسم را در 7 ترم تمام کردم.

از چه سالی در این دامداری مشغول به کار شدی؟

بهمن 83 فارغ‌التحصیل شدم و بعد رفتم کارآموزی. ما ساکن همین منطقه‌ آبیک هستیم و یکی از آشناهای پدرم گفت اینجا یک دامداری نوپا هست که شاید بتوانم کار پیدا کنم. پدرم آمد و صحبت کرد و من مشغول به کار شدم. علاقه به کار هم بعداً ایجاد شد. الان هشت سال است که همین جا مشغول به کارم، همین جا هم ازدواج کردم. ایشان هم همسرم است (به مرد جوانی اشاره می‌کند که در همان اتاق پشت یک کامپیوتر نشسته است و مشغول کار است) و در یکی از سوئیت‌های بخش مسکونی همین مجتمع زندگی می‌کنیم. تازه، علاوه بر ما، مهندس جوادی هم، همین جا با شوهرش آشنا شده و ازدواج کرده و آنها هم در یکی از همین واحدهای مسکونی زندگی می‌کنند. 

همسرت هم در رشته‌ی دامپروری تحصیل کرده است؟

نه، همسرم کامپیوتر خوانده است.

با توجه به اینکه از اولین زنانی بودی که در این دامداری مشغول به کار شدی، ابتدای ورود چه مشکلاتی داشتی؟

تا آن زمان، زن‌ها در این دامداری کار نمی‌کردند. سیستم دامداری هم در ابتدا خیلی کارگری بود و کارگرهای مرد هم یک‌جورهایی ما را قبول نداشتند. اما بعدها تغییراتی در سیستم کاری اینجا ایجاد شد و مدیران زن و مرد در بخش‌های مختلف شروع به کار کردند. همین باعث شد که جایگاه زنان در این سیستم مشخص و تعریف شود. البته در خیلی از دامداری‌ها هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است.

می‌شود کمی بیشتر از کار و مسئولیتی که برعهده داری بگویی؟

من در واقع هم در بخش گاوهای شیری کار می‌کنم و هم در داروخانه. دکتر دامپزشک دام‌ها را به لحاظ وضعیت تولید‌مثل آنها ویزیت میکند، من اطلاعات مربوط به دام را در اختیارش می‌گذارم و اطلاعات جدید را هم از دامپزشک می‌گیرم و ثبت می‌کنم. از طرف دیگر، گاوهای اینجا بیمه هستند. انجام دادن کارهای بیمه و پیگیری وضعیت دام‌ها با من است. دام‌های مریض به درمانگاه منتقل می‌شوند. کارکنان بخش‌های مختلف باید در جریان باشند که چه دارویی برای دام تجویز شده است، پی‌گیری این کار هم با من است [کمی مکث می‌کند... همسرش به او کمک می‌رساند:« بی دی اس»] در این گاوداری، گاوها بر اساس درجه‌ی لاغری و چاقی و حجم شیرشان در باربندهای مختلف چیده می‌شوند و به آنها خوراک مخصوص و «بی دی اس» یعنی «بادی کاندیشن اسکور» داده می‌شود. این چیدمان هم با من است. همچنین گاوهایی را که در راه رفتن دچار مشکل می‌شوند، تشخیص می‌دهم و به واحد سم‌چینی می‌فرستم تا مشکلشان را حل کنند.

با این اوصاف، چند ساعت در روز کار می‌کنی؟

حداقل روزی هشت ساعت. 

چه کسی کارهای خانه را انجام می‌دهد؟

مواقعی که کار من بیشتر طول می‌کشد، همسرم زودتر به خانه می‌رود و کارها را انجام می‌دهد. در کل در کارهای خانه کمک می‌کند.

فقط کمک؟ چه کسی آشپزی می‌کند؟

بیشتر خودم آشپزی می‌کنم [با صدای بلند می خندد]، به خاطر اینکه آقایان اصلاً به تمیزی خانم‌ها نیستند. من هم زیاد از ریخت‌و‌پاش خوشم نمی‌آید، پس برای اینکه مجبور نشوم دوباره همه چیز را جمع و تمیز کنم، ترجیح میدهم از همان اول خودم آشپزی کنم.

از کارت راضی هستی؟

کار خیلی سختی است، جواب دادن به این سؤال هم سخت است [با تردید می‌گوید]، بالاخره یک‌جورهایی درگیر کار شده‌ام، ولی اگر به انتخاب من بود، شاید ترجیح می‌دادم که کار اداری داشته باشم تا بیشتر به خودم و زندگی‌ام برسم.

گفتی که در بخش مسکونی همین دامداری زندگی میکنید. این مجتمع امکانات ورزشی و تفریحی هم دارد؟

در خود مجتمع هیچ امکانات ورزشی و تفریحی وجود ندارد. ولی مدیرِ اینجا امکاناتی را در اختیار کارشناسان مجموعه می‌گذارد، مثلاً برای تئاتر و رستوران هماهنگ می‌کند. در مجموع آقای رضایی به وضعیت رفاهی و تفریحی کارشناسان اهمیت می‌دهد.

خانم طاهری همراهی‌مان میک‌ند تا با بقیه‌ سرپرست‌های زن مجموعه صحبت کنیم. همان اول دو جفت چکمه‌ سفید برایمان می‌آورد تا راحت‌تر بتوانیم در باربندها تردد کنیم. چکمه‌ها تا زانوهایمان می‌رسد ولی حتی نمی‌توانیم تعادلمان را درست حفظ کنیم، انگار وزنه‌های چند‌کیلویی به پاهایمان بسته‌اند. خانم طاهری می‌گوید: «ما هم روزهای اول همین حس را داشتیم.» با همین چکمه‌ها که به‌سختی میتوانیم راه برویم، از باربندها و راهروهایی که با لایه‌ای لزج از مدفوع گاو پوشیده شده است، می‌گذریم تا به قسمت دیگری از دامداری برویم و با زنان دیگری گفت‌وگو کنیم.

زن دوم، مسئول قسمت گاوهای غیرشیری

فاطمه صادقی 27 ساله است و دانشجوی فوق‌لیسانس فیزیولوژی دام در دانشگاه تبریز. لیسانس دامپروری را از دانشگاه اردبیل گرفته است. ریزنقش است و کلاهی بر سر دارد. شور و نشاط از چهره‌اش می‌بارد و یک لحظه خنده از لبانش دور نمی‌شود. در یکی از باربندهای گاوداری، مشغول مراقبت از گاو عظیم‌الجثه‌ای است که دچار مشکل شده و توان راه رفتن ندارد.

رشته‌ی دامپروری را دوست داشتی؟ یعنی با علاقه انتخابش کرده بودی؟

بله، به این رشته علاقه داشتم و به همین دلیل هم جزء انتخاب‌های دوره‌ لیسانسم بود.

خانواده‌ات با انتخابت موافق بودند؟

خانواده‌ام این رشته را دوست نداشتند و واکنش خوبی هم نشان نمی‌دادند، چون می‌گفتند کار خیلی سختی است و وقتی مشغول به کار شوم، زیاد مرا نمی‌‌بینند. 

پس خانواده‌ات با خود کار مشکل نداشتند و فقط با سختی کار مشکل داشتند؟

بله، خانواده‌ام با کار کردن و مستقل بودن من مشکلی نداشتند. چون بعد از تمام شدن دوره‌ لیسانس در همان اردبیل مشغول به کار شدم و از خانواده‌ام دور بودم. یک‌ سال در شهر اردبیل کار کردم و یک سال هم برای کنکور فوق‌لیسانس درس خواندم، در همان فاصله به خاطر علاقه‌ام، دنبال کار در گاوداری می‌گشتم تا اینجا را پیدا کردم. بعد از قبولی در کنکور به اینجا آمدم و مشغول به کار شدم. البته این را هم بگویم که وقتی مادرم می‌خواهد مرا معرفی کند، می‌گوید که من در شرکت زرین‌هیو مشغول به کارم، اما من بلافاصله میگ‌ویم که در گاوداری کار می‌کنم. 

اگر مردی بخواهد با تو ازدواج کند، ولی شرطش این باشد که دست از کارت برداری، کدام را انتخاب می‌کنی؟

مسلماً کارم را انتخاب می‌کنم. مردی که می‌خواهد با من زندگی کند، باید علاقه‌های مرا هم دوست داشته باشد. من خوشحالم که اینجا کار می‌کنم چون کارکردن در اینجا روحیه‌ خوب و شاد می‌خواهد و حاضر نیستم دست از کارم بردارم.

در اینجا دقیقأ چه مسئولیتی داری؟

من مسئول قسمت گاوهای غیرشیری هستم، از گوساله‌های شش‌ماهه گرفته تا گاوهایی که قرار است زایمان کنند. همچنین مسئول مراقبت و پیگیری وضعیت گاوهایی هستم که باید آنها را به درمانگاه بفرستیم.

تو دختر ریزنقشی هستی و کار خیلی سختی را بر عهده داری. با مشکلی در این زمینه مواجه نشدی؟ کارگرهای مرد برخوردشان نسبت به حضور و مسئولیت تو در اینجا چطور بود؟

قبل از من، فضا برای حضور زنان کارشناس در اینجا مهیا شده بود چون زنان دیگری هم در اینجا کار میِ‌کردند. از طرفی هم ما مسئول کار اجرایی هستیم. کارگرهای این بخش هم می‌دانستند که چطور باید با یک خانم برخورد کنند. من آنها را با اسم کوچک صدا می‌کنم و آنها هم موقعیت مرا به عنوان سرپرست بالادست خود پذیرفته‌اند. این را هم بگویم که هر چند به قول شما ریزنقشم، اما در همه‌ی کارهای یدی به کارگران این بخش کمک می‌کنم. در مواردی که گاوها زمین‌گیر می‌‌شوند، من هم سعی می‌کنم تکانی به آنها بدهم. کارگران به این باور رسیده‌اند که من می‌توانم کارهای یدی را هم انجام بدهم. شنیده‌ام قبلاً کارشناس خانمی اینجا کار می‌کرد که، در شرایط اضطراری، سر دام را هم همین‌جا قطع می‌کرد، البته من خودم نمی‌توانم این کار را انجام بدهم.

گزارش خواندنی از کار زنان در یک دامپروری در شهرستان نظرآباد  - 2


نوشته شده در  پنج شنبه 94/9/19ساعت  2:8 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست مطالب وبلاگ البرز پژوهی
کتاب «تاریخ هشتگرد» منتشر شد
خاطره اسماعیل آل احمد از استاد دکتر یوسف مجیدزاده
دانلود پنج کتاب از حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]
 
<