سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

هر رویداد و تحولی را به هر مقیاسی در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری، از سه منظر می توان مورد بررسی، نقد و تحلیل قرارداد و فهمید. نخست از این منظر که کدام علت‌ها و سبب‌ها و دلیل‌ها و انگیزه‌های ریز و درشت از هرجنس و نوع، اعم از سیاسی و اعتقادی و فکری و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، در وقوع آن رویداد و تحول به این یا آن نحوه به این یا آن طریق، مستقیم دخالت داشته و موثر واقع شده اند.‏‏ دو دیگر آن که آن رویداد یا تحول، چگونه و با چه مقیاسی و تحت چه شرایط و اوضاعی در چه دوره و مرحله و مقطع تاریخی و در کجا و در کدام جامعه و جهان بشری ما اتفاق افتاده است و بازیگران واقعه چه کسانی و کدام گروه‌های اجتماعی با چه اندیشه و انگیزه‌ای و عقیده‌ای بوده‌اند.‏

سه‏ دیگر آن که اثرات و تبعات سپسین آن رویداد و تحول یا انقلاب یا هر نام دیگری که می‌خواهید برآن بگذارید، بر ذهن و فکر و روان و رفتار و حیات فکری و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و مدنی و معنوی مردمان چگونه بوده است. نوشتاری که پیش روست، از منظر سوم، واقعه محرم شصت و یک هجری را که به عاشورای حسینی متصف است و می‌شناسیمش، مورد توجه و تامل قرارداده است.‏ در‏ جوامع خاور نزدیک باستان، عشق و عاشقانگی و عنصر تراژیک و سوگناکی زندگی در چهره الوهیت‌های متشخص فهمیده شده بود و بیشتر با طبیعت همسو و همنوا و همراه بود و ملهم از دورطبیعی درآمدن و بدر شدن فصول و رویش و رشد گیاهان و باروری و فراوانی جانوران. در دانش و بینش اسطوره‌ای ـ آیینی این جوامع، مرگ و زندگی در جغرافیای چرخش و گردش و نظم طبیعی پدیدارهای طبیعت، دیده و زیسته و سروده و گریسته و فهمیده می‌شد. ‏

یهودیت نبوی و آموزه‌های زرتشت نبی و دیانت اسلام و قرآن، نگاهی ایجابی‌تر و مثبت‌تر به زندگی داشته‌اند. مسیحیت یک بار دیگر سوگناکی انسان و سرشت انسان بودن را از منظری دیگر دامن زد و تا قصه هبوط آدم، آن را رصد کرد و پی‌گرفت. سوگناکی حضور انسان در جهان و تقدیر تاریخی آدمی، این بار در چهره عیسی بن مریم (ع) جامه فحوا و معنای انسانی‌تر و تاریخی‌تر بر تن پوشید. تطهیر انسان ازآلودگی به گناه آغازین که عیسی مسیح (ع) صلیبش را برای رستگاری بشر برشانه می‌کشید؛ مسیحیان به امید و ایمان و عشق به رستگاری و تطهیر بنیادین انسان از گناه آغازین، آن واقعه عظیم را سوگناک دیدند و زیستند و گریستند و فهمیدند.‏

تشیع با محوریت واقعه کربلا که برایش بهانه‌ای بود بس بزرگ و درسی بس عظیم، از منظری دیگر، سوگناکی تقدیر تاریخی و حضور انسان را در جهان بازخوانی کرد و قرائتی تازه و فهمی عمیق‌تر و حماسی‌تر و شورمندانه و سوگمندانه عاشقانه‌تر و تعالی جویانه و مثبت‌تر از آن ارائه داد. چنین است سرشت رازآمیز و ژرف و هستی شناختی رنج و سوگمندانگی حضور انسان درجهان. ‏رنج‏، جهانشمول و بنیادی‌ترین مسئله و واقعیت درهم تنیده با زندگی آدمی و انسان بودن اوست. به دیگر سخن، هیچ بودنی درجهان سخت و سنگین و سوگناک‌تر از انسان بودن نیست و هیچ بودنی رازآمیزتر از انسان بودن!

ما آدمیان، روی این پوسته ظریف و نازک و سرد و شکننده و به غایت آسیب‌پذیر، غبار کیهانی افکنده و سرگشته و «‌سرگردان» در میان صدها و صدها میلیارد غبار کیهانی دیگر که اختر زمینش نام نهاده‌ایم؛ به راستی چه می‌کنیم؟ به دنبال چه می‌گردیم؟ معنای این حضور سوگناک و سوگمندی انسان درجهان چیست؟ مقصد کجاست و به کجا رهسپاریم؟ چه کسی می‌داند؟! تعابیر حافظ را ببینید: ‏

‏ کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست

آنقدر هست که بانگ جرسی می‌آید

این همه اشک و آه و سوگ و سوز از کجا می‌تراود و سرچشمه می‌گیرد و به کجا می‌ریزد و به کدام سو جاری است؟ چقدر زیرلایه‌های وجود و بن هستی انسانی ما مرطوب است و آبناک؟ خنده‌های آدمی هم که به مرز می‌رسد، سراز گریه بر می‌کشد و گریه‌ها که بارانی‌تر و رگباری‌تر و سنگین‌تر شده‌اند، سرازخنده‌های تلخ و سوزنده و گزنده برکشیده‌اند. ما آدمیان، هستندگان بهره‌مند هم از قوه و استعداد گریستن هستیم، هم از موهبت خندیدن. گویی تارهای ساز وجود آدمی را با سوگ دقیق‌تر و مستحکم‌تر کوک و همنوا و هماهنگ کرده‌اند تا با خنده.

آنچه در محرم سال شصت و یک هجری درکربلا در سرزمین سومریان در جغرافیای سوگناک‌ترین اسطوره‌ها و آیین‌های ایزد دموزی «تموز» اتفاق افتاد، میراث آیین‌های سوگناکش در زیرلایه‌های ضمیر و ذهنیت و سنت و میراث مدنی و معنوی مردمان آن دیار از یاد نرفته بود. واقعه سوگناک محرم شصت و یک هجری و اثرات و تبعات عمیق سپسین آن بر روان و رفتار و فرهنگ و زندگی مردمان منطقه یکبار دیگر مسئله پیچیده و رازآمیز سوگمندی حضور انسان را در جهان به قرائتی تازه از رنج فراخواند. و عمیق‌تر و جدی‌تر از پیش فرصت یافت تا آن را بازخوانی تازه کند و در سپهر آیین و اندیشه و ایمانی نو جامه معنا و فهمی تازه برقامت آن بپوشاند. مسیحیت دنیای متجدد مست از باده‌های عقلانیت و علم جدید و خمار باغ‌های رفاه سبز سرمایه داری، دیگر نیازی نمی‌بیند از معنای رنج و سوگناکی حضور انسان درجهان چونان گذشته سخن بگوید.

کلیسائیان و کشیشان مسیحیت قاره غربی، دیگر از سوگناکی قصه هبوط و گناه آدم و شوق بهشت و خوف جهنم و عذاب و عقاب جهنمیان و ثواب و پاداش بهشتیان سخن نمی‌گویند و البته درست و خردمندانه‌تر این است که دیگر از آن تصویرسازی‌ها و شمایل نگاری‌های بهشت و جهنم موهوم و موهن قرون وسطایی سخن گفته نشود. از آموزه‌های بودایی رنج نیز شبح بی‌رنگ و رمقی بیش به جای نمانده است. جذابیت‌های نمایشی آن آموزه‌های عمیق و هستی شناسانه در فضای مجازی نیز چندان با سرچشمگی تعلیمات بودا مناسبت نداشته و همسو نبوده است. میراث تراژدی‌ها وکمدی‌های یونان باستان نیز متناسب با ذائقه گردشگران یا توریست‌های عالم مدرن در محوطه‌های تئاتری یونان برای کسب وکار و درآمد بیشتر و سود و سودای فراوانتر به اجرا در می‌آیند و جامه آرکئولوژیک برتن پوشیده‌اند و به موزه‌های عالم مدرن پیوسته‌اند.

در این میانه، میراث و مراسم عاشورای حسینی نیز از آفت و آسیب حوادث روزگار و وسوسه‌های نمایشی و تشریفاتی و کارناوالیزه شدن که نهادها و تشکیلات و سازمان‌های رسمی با صرف هزینه‌های سنگین طراحی و مهندسی و مدیریت اجرا و برگزاری آن را در دست گرفته‌اند، ایمن نبوده و مصون نمانده است. تصادفی نیست که می‌بینیم به هر میزان پر زورتر و پرفشارتر و پرهزینه‌تر و رسمی‌تر و تشریفاتی‌تر و پر زرق و برق و بزک کاری شده ترکوشیده ‌ایم و خواسته‌ایم فکری را، عقیده‌ای را، پیامی را با استفاده و استخدام ابزارهای پیچیده و پیشرفته‌تر و با فشار بلندگوها بلندتر به گوش و هوش مردمان برسانیم، مخاطبان بیشتری را از کف داده‌ایم و رغبت واقبال مردم به آن ایده و آرمان و کلام و پیام و قیام را کمتر و بی‌رنگ و رمق‌تر کرده‌ایم. حتی برای یکبار هم که شده، می‌توان در نقد خود پرسید اگر ما در محرم سال شصت و یک هجری در آن سرزمین داغ و تفتیده جنوب عراق درکوفه وکربلا می‌بودیم، در کدام صف و سوی و سنگر خود، را می‌یافتیم؟

در پای صلیب عیسی بن مریم ناصری (ع) اندک‌ها وفادار ماندند و گریستند و بسیارها پیمان شکستند و گریختند. و در کوفه وکربلا نیز درکنار و درصف و سنگر و همدل وهمسوی وهمراه با امام شهیدان اندک‌ها استوار و وفادار ماندند و از جان و جهان گذشتند و به شهادت رسیدند و جماعتی اندک نیز در رکاب بانوی کبیر کربلا به کوفه و شام به اسارت رفتند و بسیاران گریختند. و عیسی (ع) بر بالای صلیب فرمودند: «خداوندا، چرا مرا تنها گذاشتی؟» و امام حسین (ع) نیز در آن سرزمین سرخ وآتشناک فرمودند: «کسی هست که حسین را یاری دهد؟» و هر دو، هم عیسی مسیح (ع) هم امام شهیدان حسین بن علی (ع)، نیک می‌دانستندکه اینجا عرصه جولان و مقام حضور بسیاران نیست. سنگر رفیع و ملکوتی اندک‌هاست. و تقدیر تاریخ آدمی را همین اندک‌ها رقم زده‌اند. «ثله من الاولین و قلیل من الاخرین.»

پاس‏ داشتن و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره آن جان‌های عاشق، به تعبیر نغز و دلنشین حضرت مولوی در مثنوی: «پرنده‌تر ز مرغان هوایی»، زنده نگاه داشتن و صیانت از مشعل انسانیت است و پرچم انسان بودن و فضیلتی‌ست بس عظیم و مسئولیتی بس خطیر بر شانه انسان بودن ما. ‏تاریخ در میان سیلاب‌های عظیمی از رویدادها و تحولات فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی جامعه و جهان بشری ما به حرکت در آمده و استمرار یافته است و مرحله به مرحله و دوره به دوره نیز طوفانی‌تر و خروشان‌تر و موج خیز‌تر و با ابعادی جهانی‌تر پیش بسترها و جریان‌ها و قلمروهای جدیدی را گشوده و فتح و تسخیر کرده است. حافظه تاریخی و جمعی انسان از چنان گنجایش و امکان و ظرفیت ذخیره کردن و انباشتن و به یاد و خاطر سپردن و تداعی جزء به جزء و لحظه به لحظه همه رویدادها و تحولاتی که در درون تاریخ به وقوع می‌پیوندد، برخوردار نیست. خروش و استمرار و پیوستگی و سیلان رویدادها و تحولات نیز چنین مجال و امکانی را به انسان نمی‌دهند. به همین دلیل موجه و نیاز اجتناب ناپذیر نظام‌های نوشتاری را ابداع کرد. ‏حوادثی را هم در تاریخ زیسته و آزموده و از سر گذرانده‌ایم که سخت به آنها حساس بوده‌‌ایم و طی و نسل‌های پرشمار آنها را بخاطر سپرده‌ایم و به قهرمانانش نیز عشق و ارادت ورزیده‌ایم و در مرگ و شهادتشان به سوگ نشسته و یادشان را گرامی و خاطره فداکاری‌هایشان را ستوده و سروده و عزیز و پاس داشته‌ایم.‏

در‏ فلسطین زمان عیسی بن مریم (ع) و در میان فرهنگ‌ها و نظام‌های سیاسی خاور نزدیک هم پیش از آن و هم در سده‌های سپسین، به صلیب آویختن انسان‌هایی که محکوم به مرگ می‌شدند، رسم شناخته شده‌ای بود. محکومان سیاسی و اعتقادی و اجتماعی بسیاری به چنین شیوه‌ای مصلوب شده و به قتل رسیده بودند. عیسای ناصری (ع) یکی از میان خیل عظیم آن صلیب شدگان و خون‌های ریخته بر زمین بود. لیکن تنها صلیب عیسی بن مریم ناصری (ع) چونان زلزله ارض تاریخ را چنان تکان داد و بانگ ناقوسش چنان درگوش‌ها و هوش‌ها و جان‌ها شنیده شد و اثرات و تبعاتش چنان سنگین و چنان عمیق و چنان ریشه‌ای و سرنوشت‌ساز در تارخ بشر خاصه در تاریخ و فرهنگ و حیات مدنی و معنوی قاره غربی بود که تصورش در ذهن و فکر و عقل و فهم و وهم کسی در آن زمان در نمی‌آمد و در نمی‌گنجید.

بانگ ناقوس آن صلیب پرده‌های گوش و هوش و ذهن و ضمیر هم آتنیان و هم رومیان را سخت مرتعش و متاثرکرد. چند سده پس‌تر در یک گستره جغرافیایی وسیع به مقیاسی عظیم هزاران کلیسا به نام عیسی (ع) بن مریم ناصری در قاره غربی بنیاد پذیرفت و بپاشید و هزاران راهب و راهبه و قدیس و قسیس و هنرمند،کلیساها و صومعه‌ها را با چهره او و حواریونش و مریم عذرا (ع) و پیامبران سلف آذین بستند و مؤمنان به کلام و پیام و کتاب و راه او که همه مژده خوش (نجیل) بود تفسیر نوشتند و چونان مشعل در دل و جان خویش فروزان نگاه داشتند. چنین است خلاف آمد عرف و پاراوکس تقدیر تاریخی و حضور انسان در جهان.آن که بربالای صلیب سربرآسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا چرا مرا تنها گذاشتی»، اینک قیامت و ملکوت حضورش را در تاریخ ببینید! تن وحی را به صلیب آویختند و به باطل گمان بردند که روح وحی و کلمه الله موید به روح‌القدس را هم می‌توان به صلیب آویخت و کشت! «یقینا ما قتلوه» سرها و جان‌های یاران حسینی را با تیغ و تیر و شمشیر دریدند و بریدند و به باطل گمان بردند مشعل همیشه فروزان فضیلت‌های حسینی را خاموش کرده‌اند.‏

آنچه‏ در محرم شصت و یک هجری در کربلا و کوفه به لحاظ شمار نفرات دو نیرویی که رویاروی هم صف آراستند، در مقایسه با خون‌های بسیاری که در همان شش دهه در جنگ‌ها و نبردهای نفس‌گیر پی در پی در حجاز و شام و عراق و مناطق اطراف بر زمین ریخته شده بود؛ واقعه عاشورا از این منظر نبرد کوچکی در مقیاس و شمار و نفرات بود. لیکن آن واقعه چونان زلزله ارض تاریخ را تکان داد و هرگز از یادها نرفت و در سوگ شهیدانش چه اشک‌ها که ریخته نشد و چه تاثیر عظیم بر روان و رفتار و حیات مدنی و معنوی مردمان منطقه ننهاد.‏

جنگ‏ باطل‌ها به هر مقیاس، طنز تلخ و پرهزینه و خسارت بار تاریخ آدمی است. کشمکش میان دو حق، تراژیک است و تراژدی سخت و سنگین و سوگناک تاریخ که بیشتر در بینش اسطوره‌ای و اسطوره‌ها و فرهنگ‌ها و جوامع عهد باستان شاهدش هستیم. چون ذهن اسطوره‌ای هنوز از چنان تجربه تاریخی و توانایی فکری و عقلانیت برخوردار نیست که نیروهای متضاد را از هم تفکیک و شفاف‌سازی کند. رویارویی میان حق و باطل را درآوردگاه‌های سخت و سنگین دوره‌های تاریخی آزموده‌ایم. رویارویی میان جان‌هایی که به آوردگاه تاریخ فرا خوانده می‌شوند وگام در میدان می‌نهند تا از ارزش‌ها وآرمان‌ها و فضیلت‌هایی دفاع کنند که اگر نکنند، انسانیت زیر آوار بندگی و بردگی و غلامی سروران و اربابان و نیروهای اهریمنی و ستم مدفون خواهد شد. و چه مسئولیتی از این خطیر‌تر و سنگین‌تر. مسئولیتی بس عظیم و مجاهدتی بس بزرگ و جهادی بس مقدس و رفیع? عاشورا چنین آوردگاهی است. آوردگاه صیانت از انسانیت و کرامت و شرافتمندی انسان.‏

عاشورا‏ و میراث عاشورائیان، یک راه است و یک انتخاب. انتخابی بس بزرگ و برشانه گرفتن و کشیدن مسئولیتی بس خطیر و سنگین. مسئولیت سنگین و خطیر انسان بودن. این که ما می‌خواهیم چگونه انسانی باشیم و چگونه زندگی کنیم و چگونه انسانی بمانیم و چگونه انسانی بمیریم. این که در آوردگاه تقدیر تاریخی خویش و در میانه میدان، در کدام سوی و صف و سنگر ایستاده‌ایم، مسئله ای است بسیار مهم و تعیین کننده در همه زندگی ما و نحوه بودن ما و نحوه حضور تاریخی انسان در جهان. در سنگر و صف آزادگان یا درصف بردگان زر و بندگان زور؟ مسئله ای است به غایت مهم و به غایت سرنوشت‌ساز و تعیین کننده در نحوه بودن ما در جهان.‏


نوشته شده در  جمعه 96/8/19ساعت  6:41 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست مطالب وبلاگ البرز پژوهی
کتاب «تاریخ هشتگرد» منتشر شد
خاطره اسماعیل آل احمد از استاد دکتر یوسف مجیدزاده
دانلود پنج کتاب از حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]
 
<