سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

تشکّل های گروهی و اجتماعی بدون توافق و اجماع آراء و تفاهم بر محور ارزش ها، اندیشه ها، هدف ها، آرمان ها و اعمال مشترک، حسمی بی جان و جسدی بی روح بیش نیستند. فرهنگ روح جامعه است. فرهنگ امری کیفی و کیفیت زندگیست. سهم و نقش فرهنگ در ارتقاء و تقویت و تحکیم کیفیت زندگی و همبستگی اجتماعی و رشد عواطف انسانی و استمرار حیات اجتماعی آدمیان تعیین کننده و به غایت مهم بوده است. هرچند که فرهنگ نیز چونان دیگر سپهرهای تجربیات بشری ما اعم از مهارت و صناعت و هنر و خلاقیت و آیین داری و دیانت و معرفت ورزی و دانشوری، در تاریخ چونان تیغ دودم بریده و دریده و عمل کرده است و سایه هایش نیز در پرتو روشنایی اش دیده شده است. به سخن دیگر سایه ها و تیرگی های فرهنگ را در پرتو روشنایی آن می توان دید و فهمید. به هر روی آیین ها اعم از جشن ها و عزائم و مناسک و شعائر دینی و عرفی، قدسی و دنیوی هم نقش هویتی را برای جوامع بشری بر شانه کشیده اند هم همبستگی اجتماعی را میان افراد و گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی تقویت کرده اند و آنها را به بازیگری هرچه بیشتر و پررنگ و رمق رونق تر و موثرتر بر صحنه و پرده نمایش زندگی فرا خوانده اند.

ترادف لغوی و معنوی میان آیین و آیین داری و آیینه و آیینه داری در زبان فارسی تصادفی نیست. در گذسته انسان در آیینه آئین، هویت انسانی و انسان بودن و حضور انسانی خویش را در جهان می دید. آیینه داری همان آیین داری بود. و آیین داری نیز آیینه داری بود. هیچ آیینی هیچ رسم و نسک و نیایشی در خلاء پدید نیامده و در خلاء نیز استمرار نیافته است. آیین ها در بستر و بطن حیات اجتماعی آدمیان پدید آمده اند و استمرار یافته اند. مادام که اصالت و محتوایشان را از کف نداده اند و میان صورت و معنایشان شکاف و دوپارگی پدید نیامده و از وحدت و انسجام و استحکام و اقتدار و اعتبار دورنی برخورداربوده اند تاثیرشان بر روان و رفتار و حیات اجتماعی و مدنی و معنوی گروه ها و اقشار اجتماعی، اصیل و واقعی و پررنگ و رمق بوده و بازارشان نیز گرم و پررونق بوده است. وقتی از محتوایشان تهی شده اند؛ اصالتشان را از کف داده و چونان سایه و شبح و صدفی تهی از گرمی و روشنایی و گوهر درون شده و سرانجام به حاشیه رانده شده اند و از میان رفته اند و مردم دلبستکی و تعلق خاطر خود را به آنها از کف داده و آنها را به فراموشی سپرده و از یاد برده اند.

جشن شب چله ایرانی به تعبیر استاد جنیدی و آیین شب یلدا که آیین ورود به فصل سرما و خواب زمستانیست. میراث ارجمند هزاره هاییست که اقتصاد و معیشت مردمان بر محور کشت دانه ها و پرورش دام ها بوده است و آهنگ زمان تاریخی با آهنگ زمان طبیعی کوک و هماهنگ می شده است و چرخش و گردش طبیعت و درآمدن و به در شدن فصول طبیعی و رویش و رستن گیاهان و زاد ولد جانوران در فصل بهار و در رسیدن فصل تابستان و پختن میوه ها و رسیدن خوشه ها و از پی آن در رسیدن فصل پاییز و خزان درختان خرمن کرده خوشه ها و چیدن میوه ها و اندوختن آذوقه تا هنگام درآمدن شب بلند چله زمستانی و فصل سرمای زمستانی همه و همه کوک و هماهنگ کردن زمان و آهنگ تاریخ و فرهنگ و زندگی مردمان با دور فصلی طبیعت بود و جغرافیای طبیعی. در این باره آنقدر سخن رفته است و آنقدر درباره اش منابع و مستندات تاریخی و مدارک و شواهد باستان شناختی و قرائن انسان شناختی موجود است که ضرورت به توضیح واضحات نیست و از تکرار مکررات می پرهیزیم.

اما چرا شب؟ و چرا شبی بلند، ورودگاه و فرودگاه فصل زمستان انتخاب شده است؟ سکوت شب؛ سیاهی، خاموشی و بارش ستارگان در آسمان شب برای انسان فرهنگ ها و جوامع گذشته همیشه رازآمیز بوده است. رویاهای انسان علی المعمول در خواب های شبانگاهی دیده و زیسته شده اند. رویا رازآمیزترین وجه وجودی و مسحورکننده ترین سپهر ادراکی انسان است. قرآن شریف نیز در شبهایی مبارک بر جان پیامبر تابید. معراج حضرت مطصفی (ص) در شبی رازآمیز اتفاق افتاد. دیوان شمس حضرت مولانا گرانبار از ژرف و گوهرین و نغز و دلنشین ترین تعبیرهای عارفانه و مشاهدات اشراقی و تجرببات عمیق وجودی و روحانی و باطنی ایشان درباره شب است. بشنوید:

بیگاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد

خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد

روزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوان

شب ترکتازیها بکن کان ترک در خرگاه شد

گر بو بری زین روشنی آتش بخواب اندزنی

کز شب روی و بندگی زهره حریف ماه شد

ماشب گریزان و دوان و ندر پی ما زنگیان

زیرا که ما بردیم زر تا پاسبان آگاه شد

ما شب روی آموخته صد پاسبان را سوخته

رخها چو شمع افروخته کان بیذق ما شاه شد

و در ادامه بشنوید:

بیگاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد

خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد

ساقی بسوی جام رو، ای پاسبان بر بام رو

ای جان بی آرام رو کان یار خلوت خواه شد

اشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختی

عقلی که راه آموختی در نیمشب گمراه شد

جانهای باطن روشنان شب را بدل روشن کنان

هندوی شب نعره زنان کان ترک در خرگاه شد

باشد زبازیهای خوش بیذق رود فرزین شود

در سایه فرخ رخی بیذق برفت و شاه شد

شب روحها واصل شود مقصودها حاصل شود

چون روز روشن دل شود هر کو زشب آگاه شد

ای رو زچون حشری مگر وی شب شب قدری مگر

یا چون درخت موسیی کو مظهر الله شد

شب ماه خرمن می کند ای روززین برگاونه

بنگرکه راه کهکشان ازسنبله پرکاه شد

در چاه شب غافل مشو در دلو گردون دست زن

یوسف گرفت آن دلو را از چاه سوی جاه شد

در تیره شب چون مصطفی می روطلب میکن صفا

کان شه زمعراج شبی بی مثل و بی اشباه شد

خاموش شد عالم بشب تا چست باشی در طلب

زیرا که بانگ و عربده تشویش خلوتگاه شد

این چنین اهل عرفان و اشراق و ایمان، شب را عمیق و روحانی و رازآمیز و مستغرق و مشعوف در مشاهدات و اشراقات وجودی می زیستند و می سرودند. مولانا افلاتون وار کیهانی از آیین ها و اسطوره های کهن را فرا می خواند تا هرچه زنده تر و ژرفتر مشاهدات روحانی و باطنی خود را در شب های اشراقی و عرفانی و تابناکی که زیسته است بسراید و بیان کند. کاش می شد یلدا را این چنین زیست. این گونه چشن گرفت. این چنین تابناک تجربه کرد. این چنین اشراقی و عارفانه در خلوت الله شد و با الله خلوت کرد. متاسفانه باید اذعان کرد که میان انسان روزگار ما و آن سنت های عرفانی و اشراقی فاصله و فراق بسیار افتاده است. و از آیین های یلدا نیز اسکلتی بیروح بیش به جای نمانده است. آن شب های گرم و تابناک عرفان و اشراق و ایمان کجا و این شب های مرده و بی روح و بی رنگ و رمق و آلوده و آشفته و کابوسناک کجا؟!

29/9/1396 هجری خورشیدی

 وبلاگ اسرار حکمت: آثار و اندیشه های دکتر حکمت الله ملاصالحی


نوشته شده در  جمعه 96/10/1ساعت  12:30 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست مطالب وبلاگ البرز پژوهی
کتاب «تاریخ هشتگرد» منتشر شد
خاطره اسماعیل آل احمد از استاد دکتر یوسف مجیدزاده
دانلود پنج کتاب از حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]
 
<