سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طلا همین خاک است !

احمد جلالى فراهانى به خاطره جالبی از پروفسور یوسف مجیدزاده سرپرست گروه کاوش در محوطه باستانی ازبکی واقع در شهرستان نظرآباد اشاره کرده که بسیار خواندنی است. این کاوش های باستان شناختی از سال 1377 تا 1382 انجام شده است:

«براى بازدید از پروژه هاى باستان شناسى زنجان دعوت شده بودیم و به وقت بازگشت، از تپه هاى باستانى ساوجبلاغ دیدن مى کردیم. خبر آوردند سرپرستى تیم باستان شناسى تپه ها را دکتر مجیدزاده برعهده دارد. براى دیدن او دست از پا ناشناخته عازم محل استراحتش شدیم. تصور همگى مان این بود که مردى با آن آثار مکتوب و تحقیقات مبسوط که در پاریس هم زندگى مى کند، لابد به کمتر از هتلى قناعت نخواهد کرد. اشتباه مى کردیم. تپه هاى باستانى چندین هکتار بودند و بخشى از آن در ملک شخصى یکى از اهالى بومى بود. باغى مفرح و زیبا. وارد باغ شدیم. پشت عمارت باغ، چیزى جز یک اطاقک گلى نبود و این جا محل اقامت پروفسور مجیدزاده بود. مردى تنومند و کشیده که خستگى را تعطیل کرده بود. وارد استراحتگاه او شدیم. اتاقک بیشتر به خوابگاه کارگران مى مانست تا پروفسورى با آن سبقه وسابقه. مجیدزاده کسى که آن خشت 9 هزار ساله را به رئیس جمهور خاتمى داده بود و ایشان هم آن را به مناسبت سال گفت وگوى تمدن ها به دبیرکل سازمان ملل اهدا کرده بود، محل استراحت او مملو بود از قفسه هاى فلزى که روى هر طبقه آن ظروف و اشیایى به قدمت تمدن آن حوالى و به قیمت میلیون ها دلار چیده شده بود. گویى نمایندگان دوره هاى مختلف تمدن بشرى کنار یکدیگر خفته باشند...

پروفسور با گرمى به استقبالمان آمد و با دقت و حوصله به شرح اوضاع سایت هاى باستان شناسى منطقه پرداخت. در آن چندساعتى که با پروفسور بودیم تمام دغدغه اش پیوند و آشتى مردم با علم مهجور و غریب مانده باستانشناسى بود. آنچه که امروز هم بر آن تأکید و اصرار دارد. از ویژگى هاى او آنست که پس از هر عملیات کارشناسى به سراغ مردم همان منطقه مى رود و تمام آنچه را که درباره آثار باستانى شان کشف کرده برایشان شرح مى دهد. یکى از کارهاى به یادماندنى و پراهمیت او شناسایى آثار باستانى تپه «ازبکى» است. او توانست پس از پنج فصل از کار کاوش در این مجموعه چنان شور و شوقى در میان مردم به وجود آورد که مورد استقبال تمام مردم منطقه قرار گیرد. در این باره مى گوید: «وقتى تصمیم گرفتم که به تپه ازبکى بروم، به آقاى مهندس بهشتى گفتم که ما مى خواهیم مردم را در جریان کارمان بگذاریم و آقاى مهندس بهشتى گفتند یکى از هدف هاى سازمان نیز همین مسأله است. رفتم پیش امام جمعه، گفتم حاج آقا ما اینجا را حفارى مى کنیم، حفارى درباره گذشته مملکتمان است. لطفاً خودتان بیایید و در نماز جمعه به مردم بگویید بیایند از کارمان بازدید کنند. بعد رفتم پیش فرماندار و گفتم خواهش مى کنم در جلسات خود به رؤساى ادارات بگویید خودشان و کارمندانشان براى بازدید به تپه ازبکى بیایند. بعد به شهردار گفتم، به شوراى شهر گفتم و از رئیس آموزش و پرورش خواستم با برنامه، دانش آموزان را بیاورند. دو سالى ما را جدى نگرفتند، البته براى بازدید مى آمدند و ما هم همه درها را باز گذاشته بودیم.» و همین امر نتایج شگرفى داشت. این پیگیرى دکتر باعث شد تا رفته رفته مردم با پروفسور صمیمى شوند.

مى گوید: «یک روز برنامه عجیبى را طراحى کردم. به مردمى که آمده بودند، گفتم باید آنقدر بمانید تا این نقطه را حفارى کنیم، چون در این جا طلا وجود دارد. هر کس که بماند، از این طلا سهم خواهد داشت. لحظه به لحظه مردم دور تپه جمع شدند و یک لحظه دیدم دور تراشه پر از مردم است. به همکارانم گفتم تا مى توانید کار را کش بدهید. من هم در این لحظات از این مراسم عکسبردارى کردم. بالاخره کوزه اى را از دل خاک بیرون آوردیم. کوزه را دستم گرفتم و گفتم چه کسى زودتر از همه سر تپه آمده است. دهها نفر دستشان را بلند کردند، گفتم اینطورى نمى شود و نهایتاً یک نفر را انتخاب کردم و گفتم از سر تپه بیا پایین و سهمت را بگیر. نمى دانید چه حالى داشت طفلک. کف دو دستانش را به سمت کوزه گرفت و من خاک کوزه را توى دستش خالى کردم. همه مات و مبهوت مانده بودند که این دیگر چه ماجرایى است. من به آنها گفتم طلا همین خاک است. این خاک براى ما طلاست. قدر این خاک را بدانید.» و این چنین بود که پس از سه فصل کاوش، اداره آموزش و پرورش گروه گروه دانش آموز را براى بازدید به سراغ تیم کاوشگرى پروفسور مجیدزاده مى فرستاد و باعث آشتى مردم با خاک خود مى گردد. پروفسور مجیدزاده هم اکنون ساکن فرانسه است و همه ساله شهریورماه به ایران بازمى گردد و سراغ ادامه کارش در تپه ازبکى مى رود و ماههاى سرد سال را به کاوش در جنوب ایران مى پردازد. او تنها باستان شناسى است که در ایران و در شهر جیرفت به پاس خدماتش براى شناساندن این شهر باستانى به دنیا، میدانى را به نامش کرده اند...

- این یادداشت ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن نامه مشاهیر معاصر ایران ؛ به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است.


نوشته شده در  یکشنبه 94/2/6ساعت  10:46 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست مطالب وبلاگ البرز پژوهی
کتاب «تاریخ هشتگرد» منتشر شد
خاطره اسماعیل آل احمد از استاد دکتر یوسف مجیدزاده
دانلود پنج کتاب از حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]
 
<