سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

این دره و این صخره، مشهد ما پابرهنه ها است

آن جا که روستای گلیرد، دست در گردن روستای وشته طالقان می اندازد دره ای و صخره ای به هم رسیده اند که اهالی، آن را بادامستان می نامند. مادر یزرگم ننه لیلا را خدا رحمت کند. می گفت: گبرها حضرت امام زاده یوسف را دنبال کرده بودند تا بکشند و ایشان هم در همین محل به داخل غاری پناه برد و عصایش را که از چوب بادام بود بر در عار جا گذاشت. پیش از آن که دشمنان سر برسند و از آن عصا به مخفی گاه آقا پی ببرند این عصا به درخت بادام تر و تازه تبدیل شد و این جا پر شد از درخت بادام و شد بادامستان. حضرت امام زاده یوسف از برادران امام هشتم حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ هستند که از سالیان دیرین، مامن همه دلباختگان اهل بیت - علیهم السلام - در مناسبت هایی چون عاشورا و تاسوعا و بیست و یکم ماه رمضان و عید فطر و... است. آن چه در این یادداشت برایتان می نگارم کمی با دیگر نوشته ها فرق دارد و از این جهت است که مطالعه آن هم به همگان، توصیه نمی شود. ادامه مطلب...

نوشته شده در  پنج شنبه 95/2/23ساعت  11:33 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

پیش این کوه سالخورده جوان می شوی بیا

احمد بکتاش، نامی که همیشه مرا به یاد صراحت و ابهت و دانش و حافظه سرشار می اندازد. چند روز پیش با پیامک حسین عسکری و محمد اکبری، کمی جا خوردم آخر آنان بی هیچ مقدمه ای از دیدار با استاد احمد بکتاش، خبر داده بودند. آماده شدیم و درست قبل از سوار شدن به ماشین برگشتم و دوربین و سه پایه را برداشتم و راهی شذیم. دفتر استاد، شلوغ بود. هم ما دیر کرده بودیم و هم استاد، مهمان داشت و جلسه پس از استقبال گرم آن مرد بزرگ، کمی سنگینی به خودش گرفت و ثانیه ها غرقه در سکوت، پیش رفت.

سه شنبه 14 اردیبهشت 1395ساعت 19 در برابر مردی نشستیم که با این سن بالا همه جزئیات روزهای مبارزه را در دوران سیاه ستمشاهی به یاد داشت و به برکت همان مبارزات به زندان افتاده بود. ویژگی جهاد او، جنگیدن با طاغوت، پیش چشمان همه مریدان متعصب تا دندان مسلح او است. او در کنگره حزب رستاخیز و پیش چشم همه رسانه های آنان از بازی بودن آن حزب تراشی ها پرده برداشته بود. من از اهمیت برنامه ثبت تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی سخن گفتم و کار را به حسین عسگری سپردم و او با استاد، گام در جاده گفت و گو نهاد. به امید روزهایی نه چندان دور که کتاب انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ آقای عسگری با خاطرات شیرین مبارزان چاپ شود.

عکس نوشت های اسماعیل آل احمد -1

نشست تاریخ شفاهی استان البرز برگزار می شود


نوشته شده در  یکشنبه 95/2/19ساعت  10:54 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

بر سر سفره آش دوغ درویش عبدالمجید طالقانی

خیلی دوست داشتم حالا که دارم زندگی شهدای روستای مهران طالقان را بازنویسی می­ کنم آن روستا را بیشتر بشناسم و فهمیده بودم که تنها کتاب در این باره را استاد شعیب مهرانی­ نیا ـ نفر دوم از سمت چپ ـ نوشته­ اند. حسین عسکری که این کتاب را نداشت. با کمک دوست باکلاسم محمد اکبری به همسایه ارجمندم آقای مسعود مهرانی ­نیا رسیدم و از او خواهش کردم تا این کتاب را از عموی ارجمندشان ـ نویسنده کتاب ـ برای ما تحفه بیاورند که نشد. دست به دامان دوست نویافته­ ام آقای احمدعلی مهرانی شدم و او خوشبختانه هماهنگی کرد تا بتوانیم با نویسنده کتاب ـ عموی همسرشان ـ قرار دیدار بگذاریم.

بعد از نشست هم ­اندیشی پژوهشگران تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی در استان البرز با مخترع جوان مهندس ابوذر شیرشاهی ـ نفر اول سمت راست ـ و دکتر حسین عسکری ـ نفر دوم از سمت راست ـ و دکتر مهراب رجبی ـ نفر سوم از سمت راست ـ  و استاد شاه محمدی راهی خانه استاد شعیب مهرانی ­نیا شدیم. سه­ شنبه 24/1/1395. دم نماز مغرب و عشا رسیدیم و پس از چاق­ سلامتی، نماز مغرب و عشا را به جماعت اقامه کردیم و نشستیم سر سفره دانایی استاد شعیب. تجربه­ های ناب ایرانی و خارجی ایشان و دکتر مهراب، این دیدار را از دست ما درآورد. گفتند و شنیدیم و خندیدیم و لذت بردیم. همسر استاد شعیب با خون­ گرمی تمام از ما با آش دوغ لذیذ، پذیرایی کرد و استاد از مهران و درویش عبدالمجید و... سخن گفت. امیرحسین ـ نوه جوان و با ادب استاد شعیب ـ میاندار پذیرایی از ما پیرمردها بود. به دلم نشست و از او بارها تشکر کردم. او بیشتر از این که از خود ما خوشش بیاید از این ذوق زده شد که فهمید دکتر مهراب رجبی برادر استاد مهران رجبی ـ هنرمند شهیر سینما و تلویزیون ـ است.

دو کتاب نفیس درباره درویش عبدالمجید طالقانی داشت که کریمانه پذیرفت تا بیست روز، نزد من، امانت باشتد و من پس از تشکر به ایشان گفتم: اگر خودم بودم این کتاب ها را به کسی امانت نمی ­دادم. با اکراه از خانه استاد بیرون زدیم و از دکتر مهراب و آقای شاه محمدی جدا شدیم. مهندس شیرشاهی ما را تا پل حصارک همراهی کرد و من و حسین، سرخوش از آن دیدار خوش به خانه برگشتیم. از دوست نازنین هنرمندم علیرضا جهانی ­نسب خواهش کردم تا با آن دوربین با کیفیت باحالش از تمام صفحات هر دو کتابی که از استاد شعیب، امانت گرفته بودم عکس بگیرد و او این منت را بر من نهاد و چه عکس­ های خوبی هم گرفت. با همسرم و خواهرزاده­ های مهربانم ـ محیا و مهسا ـ نشستیم و تمام عکس ­های آن دو کتاب را با صفحات کتاب­ ها تطبیق دادیم تا صفحه­ ای از قلم نیفتاده باشد. برادرم ابراهیم با آقای احمدعلی مهرانی همکارند. صبح شنبه 28/1/1395 کتاب­ های استاد شعیب را به ایشان دادم تا بدهند به آقا احمدعلی. به آقا احمدعلی و استاد شعیب هم زنگ زدم و برای جا به ­جایی کتاب، هماهنگی کردم. 


نوشته شده در  جمعه 95/2/10ساعت  8:12 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست مطالب وبلاگ البرز پژوهی
کتاب «تاریخ هشتگرد» منتشر شد
خاطره اسماعیل آل احمد از استاد دکتر یوسف مجیدزاده
دانلود پنج کتاب از حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]
 
<