مشت ميکوبم بردر پنجه ميسايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام ازهمه چيز بگذاريدهواري بزنم
هان با شما هستم اين درهارابازکنيد من به دنبال فضائي ميگردم
لب بامي سرکوهي که درآنجا نفسي تازه کنم مي خواهم فرياد بلندي بکشم