دوست عزيز که نمي دانم اسمت چيست ولي اين را مي دانم که نمي داني براي چاپ و انتشار يک نشريه چه سختي هايي را بايد تحمل کرد . چون اگر مي دانستي اينگونه نمي نوشتي . چون خود را به عنوان يک دوست معرفي کردي من هم به عنوان يک دوست برايتان احترام مي گذارم و مي گويم که حق با شماست ، من در حدي نيستم که در مورد آگهي نامه پيام سپيدار نظر بدهم چون پيام سپيدار جايي براي انتقاد و يا پيشنهاد را براي خود جاي نگذاشته است که من و يا امثال من بخواهند نظر بدهند .
دوم : باز مي گويم که چون از واژهي دوست استفاده کردي مي گويم که اي دوست عزيز کمي واقع بين باش چون جناب آقاي داود مقدم و حسين عسگري از افراد انگشت شماري هستند که توانستند با سختي فراوان در سن نوجواني وارد عرصه مطبوعات شوند که اين جاي بسي تعجب است که شما اين گونه مي خنديد آن هم به شيوه ي زشت .
سوم : من بي سرو صدا نيامدم که بي سرو صدا بروم . يادت باشد که من روزي باز خواهم گشت و خواهي ديد که اشتباه مي کردي .
چهارم : اسم نيما صبور سالهاست که با من است چون اگر اهل مطبوعات بودي اين را مي دانستي .
کمي فکر کن و بعد تصميم بگير که بجاي حرف زدن به فکر نجات نظرآباد از فقر مطبوعاتي باشي .
يا حق - جمال ترابي کچوسنگي ( نيما صبور )