وبلاگ :
البرز پژوهي
يادداشت :
گفتاري تازه از استاد حكمت الله ملاصالحي
نظرات :
1
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهراب حيدري
1- جهت اول اينکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هيجانات است و احساسات و عواطف و هيجانات، غير اختياري ترين بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج مي خواهيم غير اختياري ترين بخش وجود ما زيرِ مهميزِ قانون و تبصره و ماده در بيايد و اين خيلي بي معناست و نتائج اخلاقي منفي خواهد داشت.
2- نکته ي دوم اينکه در ازدواج چون فرض بر اين است که اخلاقاً با عشق بايد ازدواج صورت بگيرد و عشق امري ذوطرفين است بنابراين اگر ويژگي اي در من عوض شود يا ويژگي اي در معشوق من عوض شود يا در هر دوي مان عوض شود بي شک عشق شدت و ضعف پيدا مي کند. قوام عشق به طرفين است. جايي که شدت پيدا مي کند مشکلي پيدا نمي شود، اما جايي که ضعف پيدا مي کند باعث مي شود که شما در ازدواج اگر به وفاداري که وظيفه ي اخلاقي تان هست عمل کنيد، بايد با اين شخص زندگي تان را ادامه دهيد اما اين با "صرافتِ طبع" ناسازگاري دارد که آن هم وظيفه ي اخلاقي ماست. چرا بايد اصلاً نهادي درست کنيم که ميان دو تا وظيفه ي اخلاقي ما تعارض ايجاد کند؟ و من هر کدام از اين دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول اين تعارض را بين اين دو درست نکنيم.
3