• وبلاگ : البرز پژوهي
  • يادداشت : گفت و گوي انتقادي درباره فرهنگ و هنر ساوجبلاغ - 11
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + قورباغه گناهكار 
    چند قورباغه از جنگلي عبور مي کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند . بقيه ي قورباغه ها در کنارگودال جمع شدند و وقتي ديدند که گودال چه قدر عميق است به دو قورباغه ي ديگر گفتندکه ديگر چاره اي نيست . شما به زودي خواهيد مرد .
    دو قورباغه اين حرفها راناديده گرفتند و با تمام توانشان کوشيدند که از گودال بيرون بپرند . اما قورباغههاي ديگر دائما به آنها مي گفتند که دست از تلاش برداريد ، چون نمي توانيد از گودال خارج شويد ، به زودي خواهيد مرد...
    بالاخره يکي از دو قورباغه تسليم گفته هاي ديگرقورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت او بي درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد...
    اماقورباغه ي ديگر با حداکثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي کرد . بقيه ي قورباغه ها فرياد مي زدند که دست از تلاش بردار ،‌ اما او با توان بيشتري تلاش کردو بالاخره از گودال خارج شد
    وقتي از گودال بيرون آمد ،‌ بقيه ي قورباغه ها از اوپرسيدند : مگر تو حرفهاي ما را نشنيدي ؟
    معلوم شد که قورباغه ناشنواست ، در واقع او در تمام مدت فکر مي کرده که ديگران او را تشويق مي کنند.