از این انتخاب خوشحالیم
بخش دوم
زن سوم، مسئول بخش شیردوشی قبل از زایمان
رزا خوشنیت متولد 1365 است. او هم لیسانس مهندسی کشاورزی، گرایش علوم دامی است. بر خلاف خانم طاهری و صادقی، آرام و ساکت به نظر میرسد و هر پرسشی را با طمأنینه پاسخ میدهد.
از قبل با این رشته آشنایی داشتی و به آن علاقهمند بودی یا اتفاقی در آن قبول شدی؟
یکی از آشناهایمان در همین رشته درس خوانده بود و البته پدرم هم قبلاً سوله دام و طیور داشت. همین دو عامل باعث شد به این رشته علاقهمند شوم و تحصیل در این رشته یکی از اهدافم شود.
چطور شد که برای کار به این دامداری مراجعه کردی؟
وقتی دانشگاه رفتم، به کار در گاوداری بیشتر علاقهمند شدم، در حالی که بعضی از بچهها همان ترم اول انصراف میدادند. در طول دوره تحصیل هم، دو بار از طرف دانشگاه ما را برای بازدید به این گاوداری آوردند و من محل کارم را هم انتخاب کردم. بعد از گرفتن لیسانسم، تا هشت ماه بیکار بودم و در این فاصله به گاوداریهای دیگر هم سر زدم ولی اینجا و محیطش را خیلی بیشتر دوست داشتم.
خانوادهات مخالفتی با شغلت ندارند؟
خانوادهام خیلی راحت قبول کردند. آنها ساکن کرجاند و روزی که به اینجا آمدم، برادرم هم همراهم آمده بود، به خانوادهام گفت که اینجا کارشناس خانم هم دارند و با محیطهای گاوداریهای دیگر فرق دارد. هنوز هم بعد از یک سال و سه ماه که از کارم در اینجا میگذرد، کارم برایشان جذابیت دارد. من هم در یکی از سوئیتهای بخش مسکونی اینجا زندگی میکنم و هر وقت به خانه میروم، خانوادهام با هیجان در مورد کارهایم در گاوداری میپرسند.
چه مسئولیتی در این دامداری بر عهده داری؟
مسئول بخش شیردوشی قبل از زایمان هستم. البته قبلاً این شیردوشی فقط برای گاوهای تازهزا بود ولی بعداً دستگاههای شیردوشی را افزایش دادند و گاوهای تازهزا، گاوهای کمشیر، گاوهای آبستن که در ماههای آخر میزان شیرشان کم میشود، در این بخش دوشیده میشوند. در هر شش ساعت حدود هفتصد گاو در این شیردوشی دوشیده میشوند.
اگر در موقعیتی قرار بگیری که باید بین شغل و ازدواج با مرد دلخواهت، یکی را انتخاب کنی، کدام را انتخاب میکنی؟
من با توجه به روحیهای که دارم، دوست دارم حتما شاغل باشم. نمیتوانم تمام ساعات روز را در خانه بمانم. از مردی هم که مرا دیده و شغلم را میداند، انتظار دارم که مرا همهجوره قبول کند. اگر هم این پیشنهاد را بدهد که برای ازدواج با او باید دست از شغلم بردارم، خیلی بهم برمیخورد و ناراحت میشوم، فکر نمیکنم بتوانم با چنین مردی کنار بیایم.
زن چهارم، از سرپرستهای بخش شیردوشی
سحر جوادی 28 ساله است. مهندسی کشاورزی، گرایش علوم دامی خوانده است. به همراه خانم طاهری و خوشنیت، به شیردوشی اصلی و بزرگ دامداری که میرسیم سر شلنگ بزرگ یکی از مخازن شیر را در دست گرفته است و شیر با فشار زیاد به داخل بشکههای آبیرنگی سرازیر میشود. چهرهای شاداب و بشاش دارد. تا ما را میبیند با خنده میگوید: «دقیقا باید وقتی میرسیدید که شیفت ما دارد تمام میشود!» در مدتی که کارگران مرد و زن مشغول شستوشوی محوطه شیردوشی هستند، با او حرف میزنم.
چطور شد که رشته علوم دامپروری را انتخاب کردی؟
دامپروری رشته مورد علاقهام بود چون حیوانات را خیلی دوست دارم. در دانشگاه، هم پرستاری قبول شده بودم و هم علوم دامپروی. خانوادهام پرستاری را ترجیح میدادند و اوایل خیلی اصرار میکردند تا تغییر رشته بدهم و پرستاری بخوانم. اما در نهایت نتوانستند منصرفم کنند و بالاخره با رشتهام کنار آمدند.
چه سالی در این دامداری مشغول به کار شدی؟
19شهریور 0139
چقدر خوب تاریخش را به خاطر داری!
خب، چون اولین کارم بود و ذوق و شوق داشتم تاریخش را یادم میآید. خود شما یادتان نمیآید کی اولین کارتان را شروع کردید؟
راستش نه.
شاید چون کارتان را دوست نداشتید!
نه، اتفاقا کارم را هم خیلی دوست داشتم و دارم. ولی شاید چون سالها از آن موقع گذشته است، تاریخش را به خاطر نمیآورم! خوب چطور شد که در اینجا مشغول به کار شدی؟
از طریق یکی از همسایهها متوجه شدم که در این گاوداری، کارشناس خانم استخدام کردهاند و خانمها مشغول به کارند. من هم مراجعه کردم و فرم پر کردم و بعد از چهارماه تماس گرفتند که بیایم و مشغول به کار شوم.
واکنش اطرافیانت چطور بود؟
خانوادهام مخالفتی با کار کردنم نداشتند و اتفاقاً خیلی هم مشتاق بودند که در این گاوداری کار کنم، شاید چون فکر میکردند با این رشتهای که خواندهام ممکن است جای دیگری برایم کار پیدا نشود، هرچند من فقط حدود شش تا نُه ماه بعد از لیسانسم بیکار بودم. البته اینجا به محل زندگی خانوادهام نزدیک است، ضمن اینکه همه میدانستند محیط امنی برای کار کردن زنان است.
اینجا دقیقاً چه کاری انجام میدهی؟
قبلاً درمانگاه بودم، ولی الان شیردوشی کار میکنم. تشخیص گاوهایی که دچار ورم پستان شدهاند، همچنین نظارت بر کار شیردوشی و دستگاهها و تأسیسات آن از وظایف من است.
واکنش کارگرهای مرد نسبت به حضور یک زن چگونه است؟
اصولاً مردهای اینجا دلشان نمیخواهد با زنها کار کنند. اگر به آنها بگویم که کاری را انجام بدهند، بهشان برمیخورد. ما خیلی مقاومت کردیم که بتوانیم در اینجا کار کنیم. همین الان هم خیلی از کارگرها با اکراه میگویند که سرپرستشان زن است! ولی من همیشه به آنها میگویم که کارم را دوست دارم و افتخار میکنم که با شما کار میکنم. بالاخره ما مجبوریم با آنها راه بیاییم تا کارها با کمک هم پیش برود.
از خانم طاهری شنیدم که تو هم همین جا ازدواج کردهای؟
بله. من هم همین جا با همسرم آشنا شدم. او هم علوم دامی خوانده است و امسال عید سالگرد ازدواجمان است، البته نُه ماه قبل از آن هم نامزد بودیم. الان هم در یکی از سوئیتهای همین مجتمع زندگی میکنیم.
زن پنجم، کارگر بخش شیردوشی
تا صحبتهای ما تمام شود، خانم صدیقه رضایی هم کارش را تمام کرده است. پیشبند بلندی روی لباس فرم آبیرنگش پوشیده است و دستکشهای بلندی هم در دست دارد. روی لباس کار و پیشبندش، جابهجا، تکههای کوچکی از مدفوع گاو پخش شده است. وقتی عکاسمان میخواهد از او در محوطهی شیردوشی عکس بگیرد، میگوید: «با همین لباسهای کثیف میخواهی ازم عکس بگیری؟» مهندس جوادی میخندد و میگوید: «خب فکر می کنی برای چی میخواهند از ما عکس بگیرند؟ همین لباسهای کثیف و شغلمان در گاوداری برایشان جذابیت دارد.»
* * * * *
صدیقه رضایی 48 ساله است و مادر پنج فرزند که دو تای آنها ازدواج کردهاند. از اولین زنانی است که هفت سال قبل در این گاوداری شروع به کار کرد و همچنان به کارش ادامه میدهد. سالها قبل به همراه شوهرش به تهران آمده بود و از همان ابتدا هم در گاوداری سابق که در اسلامشهر واقع شده بود، ساکن شده بودند. با لهجه غلیظ ساکنان روستاهای خراسان حرف میزند: «بار اول که به تهران آمدیم، گاوداری در اسلامشهر بود، چند سالی ماندیم ولی بعد به روستایمان برگشتیم. چند سالی هم در روستا بودیم ولی خشکسالی شد و مجبور شدیم دوباره به گاوداری برگردیم. هفت سال قبل به این گاوداری جدید آمدیم، از همان روزهای اولی که اینجا راه افتاد.»
شوهرش راننده ماشینآلات دامداری است. «زندگی با حقوق یک نفر خیلی سخت بود. وقتی آقای رضایی، مدیر دامداری، گفته بود که زنها هم میتوانند در گاوداری کار کنند، من هم خواستم کارم را شروع کنم. شوهرم اول مخالفت کرد و گفت از پس این کار برنمیآیم، ولی من آمدم و بعدش هم برای کار انتخاب شدم.»
هشت ساعت کار در روز، آن هم در بخش شیردوشی، کار سختی است، اما او خوشحال و راضی است که توانسته با درآمدش تغییری در زندگیشان ایجاد کند: «خدا را شکر، از وقتی که اینجا مشغول به کار شدم، خیلی وضعیت زندگیمان فرق کرده و بهتر شده، برای بچهها و زندگیمان خرج میکنم، دلم نمیخواهد کم و کسری در زندگی داشته باشند، دلم نمیخواهد دستم را پیش کسی دراز کنم و قرض بگیرم.»
میپرسم: «از حقوقت پسانداز هم می کنی؟» میگوید: «نه خانم جان، با این خرج و مخارج که چیزی برای پسانداز نمیماند. دختر و پسر بزرگ دارم، برای مدرسه و تحصیلشان پول خرج میکنم. برای عروسی بچههای بزرگم خرج کردم. برای خانه وسایل زندگی می خرم. دیگر چیزی برای پس انداز نمیماند.»
خانم رضایی هم در شروع کار با برخوردها و واکنشهای منفی کارگران مرد مواجه بوده است: «کارگرهای مرد اوایل ما خانم ها را اذیت می کردند، مثلاً کار را درست به ما یاد نمیدادند تا ما اشتباه کنیم یا از ما زیادی کار می کشیدند تا خودمان خسته بشویم و از کار کردن دست برداریم. اوایل ده، پانزده خانم بودیم که در شیردوشی کار می کردیم. بعضی از آنها خیلی زود خسته شدند و گفتند که پاها و کمرشان درد می کند و کارشان را ول کردند. یکی از دخترهایم هم همین جا کار می کرد ولی بعد از مدتی شوهرش نگذاشت به کارش ادامه دهد. ولی من کارم را دوست دارم، به خاطر زندگی خودم و بچههایم کارم را ول نکردم.»
هشت ساعت مداوم سرپا ایستادن، دیگر انرژی چندانی برای کارهای خانه باقی نمی گذارد. صدیقه رضایی می گوید: «بچههایم بچههای خوبی هستند. دخترم دانشجوست و تربیت معلم درس می خواند. هفتهای سه روز درس میخواند و بقیه روزها هم خانه است و به کارهای خانه می رسد تا من کمتر خسته شوم. اگر بچهها و شوهرم در کارهای خانه کمک نمی کردند، خیلی سخت می شد و از پس کار برنمیآمدم.»
زن ششم، کارگر بخش شیردوشی
خانم حسین خانی هم از دیگر زنانی است که کارگر بخش شیردوشی هستند. تا حدودی خجالتی و گوشهگیر به نظر می رسد. از همان ابتدا بهآرامی میگوید که دلش نمی خواهد هیچ عکسی از او گرفته شود همان طور که حاضر نیست اسم کوچکش را بگوید. حسین خانی دیپلم و مادر یک دختر پانزدهساله است: «وقتی که آمدم اینجا کار کنم، دخترم نُهساله بود و الان پانزدهساله است.» او تصمیم گرفته فرزند دیگری نداشته باشد: «با این مشکلات و سختیها و هزینههای زندگی امکان پذیر نیست.» دختر حسین خانی با کار مادرش مشکل دارد: «چندبار دخترم را آوردم اینجا تا کارم را ببیند ولی اصلاً از کار من راضی نیست. در مدرسه دوست ندارد بگوید که مادرم در گاوداری کار میکند و به همکلاسهایش می گوید من در شرکت زرین هیو کار میکنم. هنوز برای بچهها این جور کارها جا نیفتاده است. چند بار پیش مشاور مدرسه رفتم و گفتم که همه مادرها کار میکنند و فرقی نمیکند که کارشان چی باشد، همه زحمت میکشند.»
شوهر حسین خانی در یک شرکت آهنآلات کار میکند و خودش هم ساکن این دامداری نیست: «من از طریق خواهرشوهرم اینجا مشغول به کار شدم. خواهرشوهرم به همراه شوهرش در همین گاوداری کار و زندگی می کنند. ولی ما خودمان ساکن آبیک هستیم و من هر روز رفتوآمد میکنم. سرویس گرفتهام و با سرویس میآیم و میروم.»
از حسین خانی در مورد تغییرات زندگیاش بعد از شروع به کار میپرسم، میگوید: «من خودم بهشخصه مستأجر بودم و خانه نداشتم ولی وقتی مشغول به کار شدم، توانستم با کمک شوهرم، یک خانهی کوچک بخرم.»
میپرسم: «همسر و فرزندت بخشی از کارهای خانه را انجام میدهند؟» میگوید: «اگر کمک نکنند که نمیتوانم سر کار بیایم. شوهرم دیرتر از من از سر کار برمی گردد. من هم وقتی به خانه برمیگردم اول کمی استراحت میکنم و بعد با کمک شوهرم کارها را انجام میدهیم. ولی دخترم اصلاً هیچ کاری انجام نمی دهد چون مشغول درس خواندن است و نمی تواند.»
حسین خانی کارش را با وجود همه مسائل و مشکلات دوست دارد: «بعضی مواقع خسته میشوم، ولی کارم را دوست دارم، وگرنه خیلی خانم های دیگر هم آمدند، کمردرد و پا درد گرفتند و کارشان را ول کردند.»
حسین خانی از بحثهای حاشیهای کاری همیشه دوری کرده است: «ما قبلاً در گروههای چهارنفره کار می کردیم ولی الان گروهها پنجنفری هستند. البته من خودم آدم ساکتی هستم و با کسی مشکلی ندارم و در بحثها دخالت نمیکنم.»
نفر هفتم، آقای مدیر
حسین رضایی، مدیر شرکت کشتوصنعت و دامپروری زرین هیو، را در دفتر کارش ملاقات می کنیم. بعد از گفتوگو با زنان این مجموعه و با توجه به آشنایی قبلیای که نسبت به محیطهای کاری سنتی و مردانهی دامداریها داشتم، کنجکاوتر می شوم بدانم مسائل و مشکلاتش چیست.
چطور شد که تصمیم به استخدام زنان گرفتید؟
اول این را بگویم که به نظرم تفاوتی بین زنها و مردها وجود ندارد و همه باید از این فضای جنسیت زده رها شوند. دلیل پیشرفت زنان در جوامع غربی این است که نگاه جنسیتزده به آنها وجود ندارد و خود زنان هم این نگاه را به خودشان القا نمی کنند. زنان ایرانی هم، با تمام مسائل و محدودیتها، به صورت یک خط باریک شروع به حرکت کردند و پاورچین پاورچین در حال نقشآفرینیاند، خیلی بیشتر از چیزی که مردان جامعه انتظار پذیرش آن را داشتند. خود ما به دو علت تصمیم به استخدام زنان در صنعت دامپروری گرفتیم. اول اینکه کارگران مرد به همراه خانوادههایشان در منازل مسکونی همین مجتمع زندگی میکنند. این خانمها در منزل بیکار بودند و فکر کردیم که، با استخدام آنها، شرایط اقتصادیشان بهتر میشود. اما در عین حال تلاش کردیم تا در بخش مدیریت هم به زنان سهم بدهیم. شما بهندرت می بینید که زنی در حوزه دامپروری تحصیل کرده باشد و در همین صنعت هم مشغول به کار شده باشد، چون فضایی برای کار زنان وجود ندارد. دامداریها صنعتی و مدرن شده اند ولی هنوز با همان ساختار مدیریتی سنتی اداره میشوند. اما علت دوم این بود که زنان تمرکز و دقت بیشتری در کار دارند و درستکارتر از مرداناند. مثلا وقتی گاوها دچار مشکل میشدند، کارگرهای مرد واقعیت را نمیگفتند و کارشناسها برای تشخیص درست دچار مشکل می شدند.
پس خود شما هم با مشکلاتی برای استخدام زنان مواجه شدید؟
بله، اول از همه اینکه بیشتر دامداریها دور از شهر هستند و خانوادهها هم تردید دارند که دخترانشان را برای کار بفرستند. اما ما میخواستیم از زنانی که در حوزهی دامپروری تحصیل کردهاند، استفاده کنیم. پس امکانات اقامتی برای کارشناسان زن فراهم کردیم. چون وقتی مثلاً یکی از شیفتهای کاری از ساعت 3 بعدازظهر تا شب است و یا شیفت دیگری نیمهشب است، امکان رفتوآمد با توجه به خستگی و بعد مسافت وجود ندارد.
اما در مورد کارگران زن، شوهرانشان ابتدا مخالفت کردند. بارها با آنها صحبت کردیم و گفتیم که فضا برای فعالیت همسرانشان امن است و واقعاً هم تلاش کردیم تا محیط امنی برای فعالیت زنان ایجاد کنیم. در ابتدا سه، چهار نفر از زنان مشغول به کار شدند ولی در دورههایی، از 35 کارگر گاودوش، بین 20 تا 22 نفر آنها زن بودند.
فکر استخدام زنان در دامداری را با چه کسی مطرح کردید؟ واکنشها چطور بود؟
ابتدا باید این توضیح را بدهم که پدرم تقریباً سال 42 دامداری رضایی را در اسلامشهر تأسیس کرده بود. اما چون دامداری به شهر تهران نزدیک شده بود، تصمیم به انتقالش گرفت. دامداری فعلی در آبیک در سال 80 پایهگذاری شد و در سال 84 هم به بهرهبرداری رسید. بعد پیشنهاد استخدام زنان را با پدر و برادرم مطرح کردم. آنها هم واکنش منفی نشان ندادند و برادرم از این تغییر حمایت کرد. از همان ابتدای تأسیس اینجا، برادرم خانم طاهری را استخدام کرد، از سال 86 هم، در قسمت گاودوشی، زنان را استخدام کردیم.
آیا با خود کارگران زن هم دچار مشکل شدید؟ افرادی که تحصیلات دانشگاهی ندارند و تجربهای هم از این سبک کار نداشتند؟
کارگران زن برای قبول مسئولیت در گامهای اول یک مقدار ترس داشتند. یکی دیگر از مشکلات ما این بود که زنها خیلی با هم صحبت میکردند! مدتی خودم مسئول مستقیم آنها بودم، خیلی سخت بود، زنها در کار گروهی و همکاری ضعیفتر بودند و البته از قبل هم تجربهای در مورد کار نداشتند، خیلی نکتهسنج و ریزبین بودند و مدام نسبت به عملکرد همدیگر انتقاد داشتند و اعتراض میکردند که چرا فلانی کمک نکرد و فلان کار را انجام نداد. کار در محیط مرطوب شیردوشی هم خستگی خاص خودش را دارد و در هر شیفت کاری حتی یک لحظه فرصت استراحت نیست و بعضی از زنان دچار آسیبهای جسمی شدند و دست از کار کشیدند. بعد از آن تصمیم گرفتیم از زنانی که در حوزهی دامپروری تحصیل کردهاند، برای مسئولیت و سرپرستی بخش بیشتر استفاده کنیم. الان از چهارده نفری که تکنسین و مسئول بخشها هستند، بیشتر از پنجنفرشان زناند.
خود شما روزی چند ساعت در دامداری هستید؟
شش روز هفته در دامداریام، سه روز از ساعت هفت صبح تا دو بعدازظهر و سه روز دیگر از ساعت هفت صبح تا پنج بعدازظهر.
- منبع: ماهنامه زنان امروز، ش 1، خرداد 1394.