سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

از آثار استاد پرویز کلانتری استاد پرویز کلانتری طالقانی؛ تصویرگر پیشکسوت کتاب های درسی

استاد پرویز کلانتری:

از طالقان کمک می گرفتم!

سمانه ترحمی یوسفی: امروز وقتی کتاب های درسی را ورق می زنیم دیگر آن تصویر قدیمی «روباه و زاغ» را نمی بینیم. دیگر عطر علف های سرسبز آبادی «میهن خویش را کنیم آباد» را هم حس نمی کنیم. حتی صبح ها هم دیگر قوقولی قوقوی «حسنک کجایی» از خواب بیدارمان نمی کند و آن قدر عجله داریم که حتی نمی توانیم لقمه ای از آن نان های داغی را که نانوای مهربان «دوستان ما» پخته بخوریم و حالا دیر هم به مدرسه می رسیم و دیگر از آن تصویرهای صمیمی خبری نیست. مرور این خاطرات بهانه ای شد که پای صحبتهای «پرویز کلانتری» تصویرگر کتاب های درسی آن سالها بنشینیم و شیرینی آن روزها را که لابه لای ورقهای کتاب های درسی مان جا مانده است، مرور کنیم. او خود، «پرویز کلانتری» را این گونه معرفی می کند:

«سال ها پیش کودکی با قطعه زغالی توی کوچه روی دیوارخانه شان نوشت اگر می خواهی مرا بشناسی سر این خط را بگیر و بیا. او خط را پیچاند و پیچاند روی دیوار کناری و بعد روی دیوار همسایه رفت تا انتهای کوچه و خط را ادامه داد تا کوچه های بعدی تا اینکه ناگهان دید در یک محله غریب گم شده است. شروع کرد به گریه و زاری چون گم شده بود. البته طبیعی بود دوباره سر آن خط را بگیرد و برگردد سر جای قبل، ولی از آن جایی که خط ها را در هم پیچانده بود دیگر نمی توانست این کار را انجام دهد.»

* * * * * *

*ما بیش از آنکه پرویز کلانتری را به عنوان یک گرافیست بشناسیم، او را به عنوان یک نقاش می شناسیم، اما باز هم با وجود حضور کوتاهتان در عرصه گرافیک و تصویرسازی، آثار ماندگاری خلق کرده اید و هنوز که هنوز است خاطره خوش تصاویر «حسنک کجایی»، «روباه و زاغ» و ... از یادمان نرفته است و صدای «چوپان دروغگو» را هم از لابه لای کتابهایمان می شنویم.

- حقیقتش این است که در سال های دور یعنی حدود سال 1336 بود که من درگیر نقاشی برای کتاب های درسی شدم. این کارها نو بودند یعنی حضور رنگ، بخصوص برای کتاب های تاریخ و جغرافیا و در قطع بزرگتر، خیلی زیبا به نظر می رسید. این سال ها مصادف بود با دوران دانشجویی ام در دانشگاه هنرهای زیبا که نقاشی می خواندم و چون اهل طالقان بودم، تابستان ها می رفتم به روستایمان و از روستایی ها نقاشی می کردم و با عناصر بومی به خوبی آشنا بودم و این عناصر خود به خود سرایت کرد به کتاب های درسی. مثلاً اگر «حسنک کجایی» را ببینید. او یک پسرک روستایی است که نمد بر سر دارد و گیوه می پوشد. بنابراین در آثارم از همان آغاز، شیفتگی به عناصر بومی سرزمینم ایران نمایان بود. بعدها هم این تأثیر به نقاشی هایم سرایت کرد.

در ادامه همین علاقه بود که در طی انجام کارهای مختلف، یک دوره نقاشی کاهگلی نیز داشتم. با نگاهی به همین چشم اندازهای ایرانی در آنها هم عنصر حاکم را می بینیم که خاک و آفتاب است. در دوره ای نیز همراه عشایر ایران به سفر رفتم و چشم اندازهای مناطق گوناگون را به تصویر کشیدم.

*پس با این حساب نقاشی های شما، به نوعی باز هم دنباله همان تصویرسازی هایتان است و شما هنوز هم تصویرسازی می کنید.

- بله، زیرا این ها دارند موضوعی را بیان می کنند یعنی کوچ ایل را نشان می دهند و داستان ایل را می گویند، بنابراین بیشتر تصویرگری بود تا نقاشی. حتی در دوره های بعد هم که سقاخانه ها را مورد توجه قرار دادم باز هم توجهم به عناصر بومی بوده به خصوص در سقاخانه این امکان بود که با تکه چسبانی و استفاده از مواد گوناگون از کلیت مدرن به موضوعی کاملاً سنتی نگاه کرده باشم. از میان کارهای گوناگونم، هنوز هم بیشتر درگیر نقاشی با کاهگل و چشم اندازهای ایران و کویرم. در واقع من نقاشی هستم که با تمام شیفتگی به نوآوری، به شدت به میراث سنتی و عناصر بومی سرزمینم علاقه مندم.

*با وجود اینکه دوست دارم راجع به نقاشی هایتان بیشتر بگویید، نمی خواهم از بحث اصلی یمان یعنی اولین یا شاید هم ماندگارترین تصویرسازی هایتان خارج شویم. فکر می کنم علت ماندگاری نخستین تصویرسازی هایتان این است که تصاویر کتاب های درسی تا پایان عمر در ذهن کودکان و نوجوانان ماندگار می شوند. همین طور است؟

- چند سال پیش نخستین جشنواره کتاب های درسی بود که برای من به عنوان تصویرگر کتاب های درسی بزرگداشت گذاشتند. وقتی وزیر آموزش و پرورش به من لوح داد، گفت: «وقتی مدرسه می رفتم کتاب ها را با تصاویری قشنگ می دیدم، چرا دیگر تصویر کتابهای درسی به آن زیبایی نیست!؟». بعدها کسی به نام آقای همتی مأموریت یافت کتاب های درسی را تصویرسازی کند و از من همکاری خواستند و من هم با آنها همکاری کردم، اما متوجه شدم که نقاش هایی که امروز تصویرگری می کنند از من تواناترند، اما سؤال اینجاست: ما نیروهای بالقوه خوبی را داریم، اما پیچیدگی و ترمزهای روانی در کجاست که طرحها و تصویرسازی های خوبی نداریم؟!

*به نظر خودتان، این پیچیدگی و ترمزهای روانی که می گویید در کجاست؟

- نمی دانم! «همتی» این سعی را کرد تا جوانانی که قابلیت کار دارند را جذب کتاب های درسی کند اما انگار نشد! شاید مشکل اساسی در مدیریت است!

*به نظر من شاید یک دلیلش این باشد که طراحان گرافیک ما آن روزها آزادتر بودند، اما امروز هر کی خودش را در خلق یک اثر گرافیکی محق می داند و بیشتر اصالت با مخاطب است تا هنرمند! - بله می شود گفت که آن زمان، نقش طراح گرافیک مستقل تر و با اهمیت تر بود، مثل سینمای هالیوود که در یک دوره، هنرپیشه ها مهم بودند ولی امروز کارگردان است که تصمیم می گیرد. در آن دوره هم شاید به علت کم بودن تعداد طراحان گرافیک، ما خیلی می درخشیدیم. اما گذشته از تمام این ها، یک مشکل اساسی در شخصیت ایرانی ما هست که به طور کلی در هر زمینه ای که شما نگاه می کنید، هیچ نسلی نتوانسته تجربیات نسل خودش را به نسل بعد منتقل کند. مثلاً معلوم نیست چرا امروزه نمی توانند مشابه آن سرامیک هایی که در نیشابور در دوران گذشته ساخته می شد و با آن رنگ و لعاب های نقره فام خاص را دوباره بسازند.شاید هر استادکاری فوت و فن کارش را به شاگردش نمی آموزد و تجربه هایش را با خود به زیر خاک می برد.

در آن موقع من و همکارم آقای زمانی را (که او هم کتاب های درسی را نقاشی می کرد) به استودیویی در نیویورک فرستادند تا فوت و فن تصویرگری را یاد بگیریم. ما هم وقتی برگشتیم تمام تجربیاتمان را عرضه کردیم اما متأسفانه بعدها فاصله افتاد و هیچ کس نیامد و انتقال تجربه ای هم صورت نگرفت.

* از تجربیاتتان در نیویورک بگویید. از تجربه هایی که هیچ وقت منتقل نشد!

- آنها شاید تجربه هایی به ظاهر بی اهمیت و کوچکند، اما می توانند امروز راهگشا باشند. یادم هست در کلاسهای یونسکو به ما آموختند، «در تصویرسازی هیچ وقت لبخند یادتان نرود» و «آدم ها باید سمپاتیک و دوست داشتنی باشند»، اما انگار الان و بعد از این سالها، در کتاب های درسی دیگر لبخند وجود ندارد.

*آن زمان برای خلق شخصیت هایتان چه مؤلفه هایی را مدنظر داشتید؟

- کتاب های درسی وظیفه جدی ای دارند و آن بعد آموزشی کتابهاست که در درجه اول باید مد نظر گرفته شود. چون سرزمین پهناور ما دارای فرهنگ های مختلف است، ما استانداردی را برای خلق این کاراکترها در نظر می گرفتیم، بنابراین تصاویر کتاب ها باید طوری می بودند که کودکانی که در شیراز، جنوب و یا شمال کشور دارند آن را می بینند با آن بیگانه نباشند. علاوه بر این یادم می آید اول دبیرستان که کاریکاتوریست روزنامه ها بودم، روزی یک روزنامه نگار، مجموعه ای از آثار یک کاریکاتوریست فرانسوی را در اختیار من گذاشت و آن جا بود که فهمیدم باید با کمترین خط، موضوع را بیان کنم و این تمرینی بود برای من که هر موضوعی را نقاشی می کردم، این که خطوط اضافی را حذف کنم و به جوهر اصلی موضوع برسم و این در کار گرافیک و تصویر سازی به من کمک کرد و با ساده ترین خطوط، کاراکترهایم را در آثاری مثل «حسنک کجایی» و ... را تصویر می کردم. از رنگ هم مدد می گرفتم و با رنگهای تخت، صفحه کتاب را دلپذیر و شاد می کردم. شادی، یکی از مهمترین چیزهایی است که در کتابهای درسی باید باشد.

*اما قبول دارید که کاراکترهای شما تکراری بودند؟ مثلاً شخصیتهای «دوستان ما» همان هایی بودند که آنها را در «میهن خویش را کنیم آباد» می دیدیم؟!

- چون برای خلق شخصیت هایم از طالقان (نزدیک قزوین) و از روستایی های آن جا کمک می گرفتم! البته برای من مهم این است که به عناصر بومی سرزمین مادری ام گوشه چشمی داشته باشم. برای من نقاشی کردن برای یک داستان کودکانه این گونه بود، وقتی نویسنده، متنی را به من می داد من به آن نانوشته های لابه لای منظور می پرداختم. مثلاً در داستان «خانه باباعلی» نویسنده از یک روستایی نام برده بود، اما نگفته بود که فضای اتاقش چگونه است؟ اینکه آینه و شمعدان دارد یا آیا رختخواب هایش را توی چادر شب می گذارد؟ هیچ کدام از این ها را ننوشته بود، اما من این ها را باید نقاشی کنم! او وقتی آدرس خانه باباعلی را می دهد، دیگر اینکه بیرون یا داخل این خانه چگونه باشد با نقاش است، بنابراین آن تصویرگر به نانوشته های سطور باید اشاره کند. یعنی مملکت خودش را خیلی خوب بشناسد.

*با توجه به اینکه طراحی گرافیک در آن دوره قدمهای اول را برمی داشت در تصویرسازی کتاب های درسی مثلاً تاریخ، قطعاً شما راجع به ایران باستان اطلاعات تصویری کافی در اختیار نداشتید. چقدر قضیه برایتان مشکل آفرین بود و تصاویر ایران باستان را چگونه خلق کردید؟

-بله کاملاً درست است و این موضوع به شدت مشکل آفرین بود. من احساس می کردم که خود مؤلفان هم اطلاعاتی کامل از لباسها و وسایل دوره های ایران باستان ندارند که به ما بدهند. در آن زمان کتابهای تاریخ را با دکتر سنایی و دکترخانلری و تعداد دیگری از افراد کار می کردیم. دکتر خانلری دست من و آقای زمانی را گرفت و برد به کتاخانه ملی. کتابدار آن جا همسر دکتر مقدم یعنی استاد تاریخ هنر ما بود و او به راحتی کتاب «سفرنامه مادام دیو لافوا» را در اختیار ما گذاشت. کتابی که سر تا سرش تصاویری بود از تخت جمشید و جاهای دیگر ایران که توسط ایران گردها و باستان شناس هایی که به ایران آمده بودند بازسازی و نقاشی شده بود. آن نقاشی ها به عنوان اولین منابع و آرشیو به ما خیلی کمک کرد، چون ما هیچ گونه اطلاعاتی در این باره نداشتیم. از آن موقع ما با جمع آوری منابع و مدارکی، سنگ زیربنای این کار را برای کتابهای درسی گذاشتیم، برای افرادی که بعداً باید تصویر سازی می کردند.

*اما بر خلاف سختی کار، شما در گذشته در مقایسه با امروز، تصویرگران ما با تمام منابع موجود و حتی دسترسی به اینترنت، باز هم آثار قابل توجهی خلق نمی کنند!

- نقاش و تصویرگر این سرزمین، باید وطنش را دوست داشته باشد. من در حدود 15 سال پیش، رفتم به خارج از کشور تا قرار و مدار نمایشگاهی با آنها در خارج از ایران بگذارم و من میهمان دوستم آقای دکتر فرخ مدبر شدم.

دکتر مدبر به من گفت وسایل کارت را بردار و کنار دریاچه «لمان» که منظره قشنگی دارد، نقاشی کن. من وسایلم را برداشتم و رفتم کنار آن دریاچه. دریاچه ای با آب زلال که انعکاس درخت ها در آن دیده می شد و قایقهای رنگارنگ بادبانی و صدای پرنده هایی که آن زیبایی را کامل می کردند. واقعاً هوش از سرم رفت! مدبر آمد و گفت: «چه کشیده ای» گفتم هیچی! گفت: چرا؟ گفتم: این منظره برای من مثل یک کارت پستال رنگی است، اما من هیچ پیوند عاطفی با این منظره ندارم! من نقاش بیابان های خاک آلود ایران هستم، با آن آفتاب تندش، بنابراین نقاش و تصویرگر باید قدر جغرافیای این سرزمین را بداند و به آن عشق بورزد.

منبع:  http://www.qudsdaily.com


نوشته شده در  پنج شنبه 89/8/13ساعت  5:5 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز -1
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز - 2
پاسخ البرزپژوهانه به بی ادبی علیرضا پناهیان به ساحت پیامبر (ص)
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج -1
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 2
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 3
خاطره اسماعیل آل احمد از استاد دکتر یوسف مجیدزاده
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]