از تأمین هزینه سلاح و فتوا تا پناه دادن در طالقان

27 دی 1334 شصت و سومین سالروز شهادت سیّد مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی بنیانگذار جمعیت فداییان اسلام است. جمعیت فداییان اسلام از گروه های سیاسی و مذهبی مخالف حکومت پهلوی به شمار می رود. این جمعیت را نواب صفوی در اوایل سال 1324 عمدتاً به منظور مبارزه با عقاید و تبلیغات ضد اسلامی سیّد احمد کسروی تأسیس کرد. آنان نخستین تشکیلاتی بودند که به تبلیغ و ترویج حکومت اسلامی پرداختند و برای تحقّق اهداف خود به اعدام کسروی و برخی سران حکومت پهلوی همانند عبدالحسین هژیر و سپهبد حاجعلی رزم آرا متوسّل شدند. در نهایت، نواب صفوی و چند تن از یارانش پس از ترور ناموفق حسین علاء نخست‌وزیر وقت حکومت پهلوی، در سال 1334 دستگیر و پس از تحمل شکنجه، اعدام شدند.

براساس مستندات تاریخی برجای مانده، شش تن از علمای استان البرز با جمعیت فداییان اسلام پیوند فکری، سیاسی و مذهبی داشتند.

 - آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی (درگذشت 1328) مجتهد مبارز و از مخالفان جدّی تفکرات ضد شیعی کسروی بود؛ بر همین مبنا او را آشکارا تکفیر کرد. به نظر می رسد قتل کسروی هم نتیجه مستقیم ارتباط جمعیت فداییان اسلام با آیت الله عبادی طالقانی است. وقتی نواب صفوی از هدایت و اصلاح کسروی ناامید شد، مصمم گردید که فتوای برخی از علما همانند آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی را اجرا کند. نخست شمشیری از چهارراه گلوبندک تهران خرید اما آن را برای مقصود خویش کارآمد ندید. پس از آن به شیخ محمدحسن عبادی طالقانی متوسل شد. او چهارصد تومان یا به قولی ششصد تومان در اختیار نواب نهاد. با این پول سلاحی از نوع نوقان از آبادان تهیه شد و او به همراه محمد خورشیدی در 8 اردیبهشت 1324 به کسروی حمله کرد. پس از شلیک دو گلوله، اسلحه از تیراندازی بازماند و نواب به نزاع تن به تن با کسروی پرداخت. اطرافیان کسروی گریخته بودند اما مأموران انتظامی سر رسیدند و نواب را دستگیر کرده و کسروی را به بیمارستان رساندند. کسروی از مرگ نجات یافت و نواب مدتی زندانی شد. چند ماه پس از ترور ناکام کسروی، آیت الله عبادی طالقانی به همراه گروهی از روحانیون در دادسرای تهران به اتهام اهانت به مقدسات اسلامی، علیه کسروی شکایت کردند. وقتی کسروی را در 20 اسفند 1324 برای ادای توضیحات به دادسرا احضار کردند، به وسیله چهار تن از اعضای جمعیت فداییان اسلام کشته شد. تأثیر شیخ محمدحسن عبادی طالقانی در ترور کسروی، برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در روزنامه اطلاعات فاش گردیده است. البته در گزارش 14 اسفند 1330 شهربانی حکومت پهلوی، به ارتباط آیت الله عبادی طالقانی و نواب صفوی اشاره شده است.

- آیت الله حاج شیخ یحیی عبادی طالقانی (درگذشت 1359) در دوره پهلوی با نواب صفوی ارتباط گرمی داشت به طوری که در آن سال ها واسطه گفت و گوی نواب با پدرش آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی و آیت الله طالقانی درباره مواجهه با شبهات ضد شیعی کسروی می شود. در یکی از گزارش های برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک)، از برگزاری مجلس جشنی در بهمن 1327ش در مسجد طالقانی های تهران یاد شده که در آن آیت الله شیخ یحیی عبادی طالقانی و شماری از اعضای فداییان اسلام حضور داشته اند.

 - آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358) مشهور به آیت الله طالقانی از مجتهدان مبارز دوره پهلوی و عضو برجسته شورای انقلاب اسلامی ایران است. دستگیری و بازداشت به دلیل مخفی کردن نواب صفوی و دیگر اعضای جمعیت فداییان اسلام در منزلش در شهر تهران، بخشی از حمایت های آیت الله طالقانی از فداییان اسلام است. آیت الله طالقانی همچنین نواب صفوی را چند بار که تحت تعقیب حکومت پهلوی بود، در منطقه طالقان پناه داد. یک بار پس از ترور کسروی که نواب صفوی در سال های 25- 1324 مخفی شد و آیت الله طالقانی او را در روستای وَرکش طالقان پنهان کرد. بار دیگر پس از ترور نافرجام محمّدرضا شاه پهلوی در سال 1327 یا ترور سپهبد رزم آرا در سال 1329 بود. نواب صفوی به هنگام سکونت در طالقان، از طریق روستای وِلیان از توابع شهرستان ساوجبلاغ با شاگردان و اعضای جمعیّت فداییان اسلام دیدارهای مخفیانه ای داشت.

- آیت الله شیخ محمد رفیعی طالقانی (درگذشت 1362) امام جمعه اسبق منطقه طالقان و از مبارزان سیاسی در دوره حکومت پهلوی است. او با شاگردان جریان ضد شیعی کسروی در حضور مردم، بحث و گفت و گو می کرد. مقاله ای از او با عنوان «اسلام سلفی (پیش خرید نمودن علی اکبر حکمی زاده دین اسلام را از احمد کسروی)» در شماره 8 مجله آیین اسلام در اردیبهشت 1323 منتشر شده است.

- آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368) فعّال سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی و مشهور به «مرد دین و سیاست» است که بخشی از عمر حدود صد ساله خود را در شهر کرج و منطقه ساوجبلاغ گذراند. او ارتباط گرمی با آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی داشت.

- شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (درگذشت 1392) روحانی مخالف حکومت پهلوی و از پیشگامان حمایت از فلسطین به شمار می رود. به جهت اینکه همسرش اهل روستای واریان از توابع شهرستان کرج بود، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیّت هایی در این شهر داشت. شهید سید عبدالحسین واحدی نفر دوم جمعیت فداییان اسلام، دایی او است و از این جهت، شیخ مصطفی رهنما با جمعیت فداییان اسلام مرتبط بود.

- منابع: حسین عسکری، علمای مجاهد استان البرز، ص 84، 86، 118، 121، 123، 144؛ همان نویسنده، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، ص 247.




نقش علمای البرز در مبارزات تاریخی بی بدیل است 


نوشته شده در  پنج شنبه 97/10/27ساعت  10:43 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

شبکه چهار سیما، دوشنبه 17 دی 1397، ساعت 11:05 پیش از ظهر

تماشای برنامه گوهر: ویژه  کشف حجاب


علمای البرزی پیشگامان مبارزه با سیاست کشف حجاب رضاخان بودند

کد خبر: 83161566 | تاریخ خبر: 17/10/1397 - 10:56      

کرج - ایرنا - نویسنده و پژوهشگر البرز گفت که علمای این استان از پیشگامان مبارزه با سیاست مذهب زدایانه کشف حجاب رضاخانی بودند. حسین عسکری روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: پس از زمینه چینی های پیچیده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، سرانجام حکومت پهلوی در 17 دی ماه سال 1314، برنامه ای استعماری که از مدت ها پیش در دستور کار رضا شاه قرار گرفته بود به طور رسمی به اجرا درآمد. وی اظهار داشت: حکومت پهلوی این روز را به نام «آزادی زن و کشف حجاب» نامگذاری کرد. عسکری گفت: گروهی از علمای البرزی از جمله نخستین معترضان به این اقدام ضد مذهبی و فرهنگی رضا شاه و اقدام پیش از آن یعنی هم شکل کردن لباس ایرانیان بودند. وی ادامه داد: از جمله این علمای فقید آیت الله سید ابوالحسن گِلیَردی طالقانی، آیت الله سیّد موسی حسینی نجم آبادی معروف به آقانجفی، آیت الله میرزا ابوتراب شهیدی، آیت الله حاج میرزا نصرالله شهیدی مشهور به حاج مجتهد، آیت الله سید محمود علایی طالقانی و آیت الله حاج سیّد احمد میرخانی می باشند.

وی افزود: بحث کشف حجاب در ایران، همزمان با گسترش دامنه تجدد و نوگرایی و بیشتر در ایام پس از جنبش مشروطیت مطرح شد.این پژوهشگر اضافه کرد: با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی در سال 1304 پروژه کشف حجاب به طور جدّی در دستور کامل هیأت حاکمه قرار گرفت. وی گفت: نخستین اقدام عملی رضا شاه پهلوی در کشف حجاب، حضور بدون حجاب خانواده اش در نوروز 1306 در حرم حضرت فاطمه معصومه (قم) بود که به شدت مورد مخالفت آیت الله شیخ محمدتقی بافقی قرار گرفت. وی افزود: رضا شاه که از دانش و بینش لازم بهره ای نداشت، مدعی بود وقتی که مردم لباس هم شکل بپوشند، کلاه پهلوی بر سر گذارند و نسبت به رعایت حجاب سست و بی اعتنا شوند، متمدن خواهند شد! عسکری اضافه کرد: درک رضاشاه از تمدن، سلوک و رفتار متجدد مآبانه بود نه جنبه های معرفتی و فکری عمیق آن. وی اظهار داشت: در 6 دی ماه سال 1307 «قانون متّحد الشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله مملکت» در چهار ماده به تصویب مجلس شورای ملّی رسید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال 1358 لغو شد. وی گفت: تصویب این قانون را می توان مقدمه ای بر کشف حجاب اجباری زنان و برچیدن لباس روحانیت در دوره حکومت رضاشاه پهلوی دانست.

این نویسنده افزود: رضا شاه در سال 1313 به ترکیه رفت و در آنجا مجذوب سیاست های مذهب زدایانه رهبر وقت ترکیه یعنی مصطفی کمال پاشا معروف به آتاتورک شد. عسکری تصریح کرد: سرانجام در 17 دی 1314 برنامه ای که از مدت ها پیش در دستور کار رضا شاه قرار گرفته بود به طور رسمی به اجرا درآمد. وی گفت: حکومت پهلوی این روز را به نام «آزادی زن و کشف حجاب» نامگذاری کرد. این نویسنده ادامه داد: در این زمان مرجع تقلید وقت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی تلگرافی به رضا شاه مخابره کرد و این واقعه را خلاف شرع اعلام کرد. وی با بیان اینکه برخورد رضا شاه با او بسیار تند و زننده بود، اظهار داشت: تلاش های آیت الله حاج آقا سید حسین طباطبایی قمی که در مشهد ساکن بود نیز به جایی نرسید و به این دلیل او به عراق مهاجرت کرد. این پژوهشگر افزود: میرزا محمد آقازاده خراسانی فرزند آخوند خراسانی که خواست دنباله تلاش مرحوم طباطبایی قمی را بگیرد به تهران تبعید و در سال 1316 همانجا درگذشت. عسکری گفت: سرانجام پس از فروپاشی حکومت رضا شاه، با تلاش و پیگیری های علمای وقت، قانون کشف حجاب در شهریور 1322 از حالت اجباری خارج شد.7410/ 6155 انتهای پیام /*

خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا


نوشته شده در  یکشنبه 97/10/16ساعت  10:18 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

پیشنهاد تبدیل محل سکونت امام راحل در کرج به موزه و مرکز مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی

کد خبر: 83126728 | تاریخ خبر: 17/09/1397 - 14:6  

کرج - ایرنا - نویسنده و البرزپژوه گفت: محل سکونت امام خمینی (ره) در حصار کرج از ظرفیت های فرهنگی - تاریخی استان البرز است که می توان از آن به عنوان موزه و مرکز مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی بهره برد. دکتر حسین عسکری روز شنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا اظهارداشت: در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی، پیشنهاد می شود با هماهنگی و برنامه ریزی نهادهای فرهنگی همانند ادارات کل میراث فرهنگی ، فرهنگ و ارشاد اسلامی و حمایت استانداری، محل سکونت امام خمینی در محله حصار کرج به موزه و مرکز مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی در استان البرز تبدیل شود.

وی ادامه داد: بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پس از ابتلاء به بیماری تب مالت، سه ماه تابستان 1339 را به خاطر آب و هوای مناسب کرج، در خانه یکی از معتمدین و علاقه مندانش به نام حاج محمدعلی ملک خانی (درگذشت 1379) در این شهر گذراند. عسکری گفت: طبق اسناد تاریخی، آیت الله شیخ محمد فاضلی اشتهاردی (درگذشت 1391) از شاگردان البرزی امام خمینی (ره)، مقدمات سکونت استادش در محله حصار کرج را فراهم کرد. وی بیان داشت: امام (ره) سال 1339 به همراه خانواده به کرج آمدند و دراین خانه ساکن شدند.

این البرزپژوه افزود: در خاطرات برجای مانده از آیت الله فاضلی اشتهاردی آمده است که «پس از انتشار خبر ورود حضرت امام به کرج، اینجانب مورد اعتراض برخی شخصیت ها قرار گرفتم که چرا بدون اطلاع، حضرت امام وارد کرج شده و از ایشان استقبال نشده است.» امام خمینی (ره ) همچنین بین سال های 1339 تا 1342 به واسطه آشنایی با مبارز سیاسی دوره پهلوی آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368)، به شهر کرج رفت و آمد می کرد. علمای البرزی همانند حاج عمادالدین شهیدی (درگذشت 1357)، آیت الله حاج سید حسن مدرسی سریزدی مشهور به مدرسی یزدی (درگذشت 1361) و آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی (درگذشت 1387) آن سال ها در شهر کرج با امام دیدار و گفت و گو داشتند.

حسین عسکری نویسنده پنج عنوان کتاب و تعدادی مقاله درباره تاریخ و فرهنگ استان البرز است که 2 کتاب دیگر وی به نام های «بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد» و «علمای مجاهد استان البرز» در دست انتشار است.7410/ 6155 انتهای پیام /*

 گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا


نوشته شده در  شنبه 97/9/17ساعت  5:5 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

علمای مجاهد استان البرز، کرج: نشر شاهدان البرز، 1397، 328 ص. 

بیداری دشت کهن، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، 424 ص.



نوشته شده در  یکشنبه 97/6/25ساعت  1:25 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

«وب سایت تاریخ ایرانی» ترجمه مقاله دنیل سیگل و مالکوم برن را درباره نقش آمریکا در کودتای ایران منتشر کرد. نویسندگان در این مطلب، با بررسی تطبیقی اسناد منتشرشده درباره کودتای 28 مرداد سال 1332 (1953 میلادی) توانسته اند نکات تازه ای را به مرکز توجه بیاورند. بخش مهمی از این مقاله بر آخرین اسنادی مبتنی است که در سال 2017 از وضعیت محرمانه خارج شد. به نظر مولفان، مهم ترین بخش از اسناد منتشرشده سال 2017، بحث «تعامل (یا تعامل نداشتن) میان بخش تحلیلی و اجرائی سازمان اطلاعاتی آمریکا» است. با وجود اینکه «هیچ مجوز کتبی ای از سوی رئیس جمهور (آیزنهاور) پیدا نشده است»، اما نویسندگان بر اساس اسناد منتشرشده از حرف های «دونالد ویلبر» -جاسوس آمریکایی فعال در کودتا- و مجلد وزارت امور خارجه، حدس می زنند که روز صدور تاییدیه آیزنهاور، 11 جولای 1953 باشد. نویسندگان با اتکا به نسخه آخر گزارش «زنده باد شاه!» (اسناد منتشره در سال 2017)، به تغییر رویه ها در فاصله 15 تا 19 آگوست سال 1953 اشاره می کنند و می نویسند: تی پی آژاکس در اصل به عنوان نقشه یک کودتای نظامی طراحی شد که «هدفش سر کار نشاندن زاهدی به عنوان رئیس نیروهای نظامی و سپس نخست وزیر بود». این تلاش در روز 15 آگوست شکست خورد؛ سرهنگ نصیری در حالی که فرمان شاه مبنی بر انتصاب زاهدی به نخست وزیری را تحویل می داد، دستگیر شد. با دستگیری نصیری، زاهدی پشتیبانی نظامیان را از دست داد و به این ترتیب در تلاش های بعدی برای برکناری مصدق نمی شد بر نظامیان تکیه کرد.

سیگل و برن بر این باورند که شکست کودتا در 25 شهریور (19 آگوست) باعث تغییر استراتژی به «جمع آوری حامیان شاه» شد؛ به تعبیری «یک کارزار درگیری روانی با سرعت و تمرکز بالا» از یک کودتای نظامی به دقت طراحی شده، تاثیرگذارتر بود. گزارش «زنده باد شاه» به تلگرامی اشاره می کند که سیا در آن سعی می کند شاه را از برگزاری یک دادگاه علنی برحذر دارد. ادامه تلگرام از این قرار است: «از هر حرکتی که مصدق را به یک شهید بدل کند، اجتناب به عمل بیاورد». مطلب این گونه ادامه پیدا می کند که به نظر می رسد «فشار درخور توجهی از جانب واشنگتن» باعث شد تا شاه برخلاف تمایلش از برگزاری دادگاه علنی چشم پوشی کند. اضافه بر این، در همین تلگرام سیا، به زاهدی توصیه شده مصدق را «در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرد». توصیه سیا عملیاتی شد و مصدق بعد از تحمل سه سال حبس، به عمارت خود در احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر در حصر باقی ماند؛ اما آنچه از گزارش «زنده باد شاه!» حذف شده است، خواست زاهدی برای «اعدام بی درنگ مصدق» بود. این نکته در مجلد وزارت امور خارجه آمریکا آمده است. در اسناد منتشرشده سال 2017 یکی از نکات جدید، بررسی نقش نیروهای داخلی است. برای نمونه، اهمیت برخی «روحانیون در متقاعدکردن مردم جنوب تهران» برای نفود شوروی از طریق حزب توده بود؛ با این ضمیمه که مصدق به آنها مجوز فعالیت (به طور خاص تظاهرات) را داده است. هرچند نویسندگان این نکته را می گویند؛ اما در ادامه اقرار می کنند که «با این وجود، کاملا تاکید شده که بدون راهنمایی و حمایت سیا، کودتا علیه مصدق بدون تردید شکست می خورد». آنها بخشی از گزارش منتشرشده را برای تایید این مدعا می آورند که بعد از شکست کودتای 25 شهریور، «مهم ترین شخصیت های ضدمصدق، جرئتشان را از دست دادند». به عقیده نویسندگان، در نهایت عملیات کرمیت روزولت بود که یک پشتیبانی مردمی از شاه را سازماندهی کرد و از زاهدی، در نبود جایگزین مناسب برای مصدق، حمایت کرد. در گزارش «زنده باد شاه!»، نامشخص است که آیا روزولت، رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا و فرمانده عملیات کودتای 28 مرداد، در واقع تنها دلیلی است که عملیات پس از شکست اولیه به موفقیت انجامید؟ به تعبیر سیگل و برن، «تا آنجایی که به واشنگتن و سفارت آمریکا در ایران مربوط می شد، عملیات تی پی آژاکس در روز 15 آگوست به اتمام رسیده بود.»

در ادامه این مطلب، بحث بسیار جالبی درباره روندهای درون سازمانی و میزان تاثیرگذاری اشخاص اصلی و بخش های متعدد سازمان سیا در کودتای سال 32 ایران مطرح می شود. در این مطلب می خوانیم: «در این نسخه اشاره می شود [نسخه 2017 «زنده باد شاه!»] که روزولت در توضیح به آیزنهاور، دالس و رئیس ستاد کاخ سفید، درباره اینکه او «به عمد» به دولت اطلاعات نداده، نشان می دهد که عملیات تا چه میزان در روزهای حیاتی میان 15 تا 19 آگوست از تصمیم گیری در واشنگتن به دور بوده است. نویسندگان نشان می دهند در جریان اتفاقات منتهی به کودتا در ایران، چطور تحلیلگران به حاشیه رفتند و دست بالا از آنِ تیم اجرائی سیا شد. با توجه به اعتراف روزولت در ندادن اطلاعات، می توان گفت تحلیلگرانی که مسئول ارزیابی عواقب استراتژیک طولانی مدت عملیات آژاکس و وقایع ایران بودند، تحلیل هایشان را بدون دسترسی به اطلاعات دقیق و به روز و بدون آگاهی از آنچه در ایران اتفاق می افتاد، انجام می دادند.»

منبع: روزنامه شرق، شماره 3103، 16 اسفند 1396، صفحه 2.

مواجهه حکومت پهلوی با مصدق در احمدآباد


براساس اسناد تازه منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا که در سال 2017 میلادی از وضعیت طبقه بندی امنیتی خارج شد، آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) در تلگرافی محرمانه به تیمسار سپهبد فضل ‌الله زاهدی (عامل کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد) توصیه کرده که مصدق را «در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرد.» زاهدی در آن اسناد «اعدام بی درنگ مصدق» را درخواست کرده بود.


نوشته شده در  پنج شنبه 96/12/17ساعت  5:9 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

در پی وقوع کودتای ‎ ‎آمریکایی ‏ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، دکتر محمّد مصدق نخست‌وزیر قانونی ایران پس از تحمل سه سال زندان، در 13مرداد 1335به روستای احمدآباد واقع در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز تبعید شد. این اقامت اجباری تا به هنگام مرگ در 14اسفند 1345تداوم داشت. مصدق در این‌باره می‌نویسد: «دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرّد محکوم نمود که در زندان لشکر 2 زرهی آن را تحمّل کردم و روز 12مرداد 1335 که مدّت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید گردیدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند و اکنون که سال 1339ش هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم. در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سرآید و از این زندگی خلاصی یابم.» او در جای دیگری از خاطرات خود بار دیگر تأکید می‌کند: «من در این قلعه بی‌جهت و بی‌دلیل محبوسم و از تمام آزادی‌های فردی محرومم و خواهانم که هر چه زودتر عمرم به سر‌ آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذکر حقایق خودداری کنم و رفع اشتباه از کسانی که در جریان امور این مملکت نبوده‌اند، نکنم.» نخست‌وزیر تبعیدی حتّی در برابر مطالب مندرج در روزنامه‌های آن عصر نیز حق پاسخگویی نداشت: «چون در احمدآباد زندانی هستم نمی‌توانم در جراید از خود دفاع کنم.»

در نامه‌هایی که دکتر مصدق به دکتر سعید فاطمی (منشی مخصوص‌اش در دادگاه لاهه) نوشته به طور گویا و مفصّل، وضعیت خود در تبعیدگاه احمدآباد را توصیف کرده است. او در نامه 4 فروردین 1340 می‌نویسد: «وضعیتم مخصوصاً در این دو سال اخیر طوری است که غیر از فرزندان با کس دیگری نمی‌توانم ملاقات کنم و حتی از قلعه هم بدون اسکورت حق خروج ندارم...» در نامه 25 مهر همان سال نیز آمده است: «از وضعیت بنده گویا درست اطلاع نداشته باشید که از این قلعه نمی‌توانم خارج شوم. با کمتر کسی مکاتبه می‌کنم. برای این که دفعه دیگری دچار تعقیب و محاکمه نشوم. اکنون متجاوز از 50 نفر سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند که اجازه نمی‌دهند با کسی ملاقات کنم غیر از فرزندانم. خواهانم هر چه زودتر از این زندگی رقّتبار خلاص شوم.»

دکتر غلامحسین مصدق‎ ‎‏(م1369ش) درباره روزگار سخت پدرش در احمدآباد می‌نویسد: «حدود شش ماه پس از اقامت در احمدآباد، روزی سرهنگ‎ ‎‏[علی اکبر] مولوی (م1351ش) رییس سازمان امنیت تهران، رییس ساواک کرج را نزد پدر فرستاد و پیغام داده بود که حق ندارد با هیچ کس، حتّی ساکنان احمدآباد ملاقات داشته باشد. مکاتبه و نامه‌نگاری را هم ممنوع کرده بود. پدر اعتراض کرده و گفته بود: احمدآباد خانه من است، زندان دولتی نیست. اگر زندانی هستم مرا به تهران برگردانید و حبس کنید. من آزاد شده‌ام و حق دارم با مردم ارتباط داشته باشم، جواب اشخاص را که برای من نامه می‌فرستند بدهم. به رئیستان بگویید می‌تواند دستهای مرا با زنجیر ببندد و قفل کند. هر وقت خواستم نامه بنویسم، زنجیر و قفل را باز کند. با گذشت ایام، احمدآباد برای پدرم در حکم زندان وسیع‌تری شده بود. به گفته خودش از زندان هم بدتر بود. در زندان می‌توانست با مأمورین زندان و دیگر زندانیان صحبت کند… ورود افراد به قلعه‌ای که پدرم در آنجا تحت نظر بود به استثنای خانواده‌مان، برای عموم ممنوع بود.»

از دیگر سو، محمّدرضا شاه پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» درباره تبعید مصدق به احمدآباد می‌نویسد: «وی از سال 1335ش که از زندان بیرون آمد به ملک شخصی خود در نزدیکی تهران رفته و تاکنون [1339ش] که این کتاب انتشار پیدا می‌کند چون شخص باثروتی است در آنجا با خانواده خود زندگانی آرام و بی‌حادثه‌ای را می‌گذراند!» او در کتاب دیگرش به نام «پاسخ به تاریخ» – که نخستین بار در 1358ش به زبان فرانسوی در پاریس منتشر شد – بار دیگر درباره تبعید مصدق به احمدآباد گزارشی غیرواقعی ارایه می‌کند و می‌نویسد: «او پس از سه سال که مدّت محکومیت خود را در زندان سپری کرد برای گذراندن دوران بازنشستگی به ملک خود در احمدآباد که محل وسیعی در غرب تهران بود رفت و بعدها در سال 1967 میلادی در همانجا درگذشت.»

شعبان جعفری (1300 - 1385ش) مشهور به شعبان بی مُخ یا تاج‌بخش، زورخانه‌دار و ماجراجوی سیاسی در دوره حکومت محمّدرضا شاه پهلوی بود. او در کودتای 28 مرداد نقش داشت و پس از سقوط دولت مصدق مورد توجّه خاص شاه و دربار پهلوی قرار گرفت و زورخانه بزرگی در شمال پارک شهر تهران تأسیس کرد. شعبان با سقوط حکومت پهلوی به آمریکا رفت و همانجا درگذشت.

در پی تبعید دکتر مصدق به روستای احمدآباد، مقامات سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) توصیه کردند که برای مراقبت و تأمین جانی او، چند مأمور در قلعه احمدآباد گماشته شود. مصدق در پاسخ گفته بود: «اگر منظورتان محافظت من در مقابل مردم احمدآباد است، نیازی به محافظ ندارم. ما احمدآبادی‌ها سالها با صلح و صفا کنار یکدیگر زندگی کرده‌ایم اما اگر قصد دارید مرا تحت نظر بگیرید، مطلب دیگری است…» چند روز بعد گروهی از نوچه‌های شعبان به احمدآباد آمدند و برای مصدق مزاحمت‌هایی ایجاد کردند. دکتر غلامحسین مصدق در این‌باره می‌گوید: «دو سه روز بعد، یک کامیون با تعدادی از مزدوران وابسته به شعبان جعفری (شعبان بی مُخ) به احمدآباد آمدند و با سر دادن شعارهای طرفداری از شاه و اهانت به پدر و آزار و اذیت مردم، آرامش دِه را مختل کردند. پدرم به سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران پیغام فرستاد: اکنون با روشی که در پیش گرفته‌اید، نیاز به محافظ دارم زیرا محل زندگی‌ام با زندان تفاوتی ندارد و باید زندانبان داشته باشم. روز بعد، عده‌ای ژاندارم و دو مأمور مخصوص از طرف ساواک به احمدآباد آمدند. سربازان عبور و مرور را در جاده‌ای که به ده مربوط می‌شد، زیر نظر داشتند. مأموران سازمان امنیت نیز دو اتاق مجاور درِ ورودی باغ را با وسایلی که داخل آنها بود، اشغال کردند. پدرم این اتاق‌ها را برای کلاس درس بچه‌های احمدآباد ساخته بود. این دو مأمور که سه چهار هفته یکبار عوض می‌شدند، جزو ابواب جمعی خانه بودند و تا چند روز پس از فوت پدرم در آنجا ماندند… این مأمورین به جز اعضای خانواده ما به کسی اجازه ورود به داخل باغ را نمی‌دادند مگر با دستور کتبی ساواک.»

دکتر محمود مصدق (متولّد 1313ش) فرزند غلامحسین مصدق و نوه دکتر مصدق درباره تظاهرات نوچه‌های شعبان در احمدآباد می‌گوید: «یادم است پانزده روز بود که از آمریکا به ایران آمده بودم و مصادف شد با موقعی که ایشان از زندان آزاد شدند. با هم به احمدآباد رفتیم. یکی دو ساعت بعد دیدم که سروصدا از بیرون قلعه می‌آید. پدر بزرگ گفت: محمود برو ببین چه خبر است؟ دیدم یک عدّه با دو اتوبوس آمدند و داد و بیداد [می‌کنند] که ما پول خون کشتگانمان را می‌خواهیم. شروع به تظاهرات کرده بودند. بیرون قلعه در بیابان تظاهرات می‌کردند. بعد از نیم ساعت دیدیم یک اتومبیلی آمد و دو سرهنگ سازمان امنیت آمدند و نامه‌ای دارند که شما برای تأمین خودتان امنیت ندارید. نامه بنویسید به دولت که برایتان اینجا نگهبان بگذارند تا تأمین باشید. ایشان هم درجا یک نامه نوشت. نامه را به من داد و گفت بخوان. این تنها موردی بود که یادم است ایشان عقیده من را خواست. من خواندم و گفتم بسیار خوب است. نامه را داد. فردایش دیدیم که مأمورها را آوردند.»

درب آهنی خانه تاراج شده دکتر مصدق در تهران، اکنون در قلعه احمدآباد نگهداری می‌شود. ابوالفتح تک روستا (متولّد 1322ش) آشپز قلعه احمدآباد درباره انتقال این درب می‌گوید: «این در را هم که می‌بینید اینجاست و فرورفتگی دارد، مال خانه مصدق در تهران است. آن زمان که کودتا شد شعبان بی‌مخ با جیپ به آن زد. ساختمان را به گلوله بستند و خراب شد. در را از تهران به اینجا آوردند. آجرهای خراب شده را هم آوردند. من به آقا گفتم این همه خاک و آجر که از تهران می‌آورند ارزشی ندارد. گفت نه جانم شما نمی‌دانید این آجرها را من آورده‌ام اینجا ریخته‌ام که هر کس از اینجا عبور کند بداند که چه بر سر من آوردند و خانه مرا به این صورت ویران کردند.»

استیفن کینزر خبرنگار ارشد روزنامه نیویورک تایمز و نویسنده کتاب «همه مردان شاه» پس از دیدار از روستای احمدآباد درباره این درب می‌نویسد: «پس از چند دقیقه، یک شیء به مراتب جالب‌تر توجّه‌ام را جلب کرد. دو لنگه در بلند یک دروازه آهنی محکم، به دیوار پشتی خانه [مصدق در قلعه احمدآباد] تکیه داده شده بود. این تنها شیئی بود که از خانه مصدق در تهران، جایی که بخش اعظم زندگی و از جمله سال‌‌های پر التهاب نخست‌وزیری‌اش را در آن سپری کرده بود، سالم مانده بود. این دروازه شاهد چه تاریخی بوده است! سفرای آمریکا و انگلیس در ایران، همراه با فرستادگان ویژه‌ای مثل اورِل هریمن، به دفعات بی‌شمار از میان آن گذشته بودند تا مصدق را متقاعد به کنار گذاشتن یا تعدیل برنامه ملّی‌سازی صنعت نفت ایران کنند. دسته‌های اوباش در حالی که فریاد مرگ بر مصدق سر داده بودند، طی شورش نافرجام زمستان 1331ش بر آن کوبیدند. در طی همان شورش، یک جیپ حامل شعبان بی‌مخ به این در برخورد کرد و در همان حال مصدق به سلامت و از روی دیوار پشتی فراری داده شد. هنوز اثر یک گودرفتگی در پایین این در بزرگ که احتمالاً بر اثر همان ضربه به وجود آمده بود، دیده می‌شد. خانه‌ای که این در بزرگ را احاطه کرده بود، در شب 28مرداد 1332 ویران و در آتش سوزانده شد و آوار به جای مانده‌اش را با کامیون بردند تا در جای آن یک مجتمع آپارتمانی ساخته شود. تنها چیزی که از آن برجای ماند همین در بزرگ است...»

منابع: محمّد مصدق، خاطرات و تألمات مصدق، ص 171، 195، 353؛ سعید فاطمی، «نامه‌هایی از دکتر مصدق»، ماهنامه حافظ، ش 12، ص 13؛ غلامحسین مصدق، در کنار پدرم مصدق، ص 146، 148؛ محمّدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 104، پاسخ به تاریخ، ص 136؛ دانشنامه دانشگستر (تک‌جلدی)، ص 399؛ شعبان جعفری (بیمخ) در آینه اسناد، ص 109؛ دوماهنامه چشم‌انداز ایران، ویژه‌نامه دکتر محمّد مصدق، ص 57، 78؛ استیفن کینزر، همه مردان شاه، ترجمه شهریار خوّاجیان، ص326.

- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «نوچه های شعبان در احمدآباد»،روزنامه اطلاعات، سال نود و دوم، ش 26959، ضمیمه فرهنگی، ش 347، چهارشنبه 9 اسفند 1396، ص 3.

تصاویر و اسناد...

نوشته شده در  چهارشنبه 96/12/9ساعت  7:1 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

خیابان بهمن (ویژه برنامه دهه فجر) 

گفت و گو با حسین عسکری

موضوع: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد 

شنبه 14 بهمن 1396 - ساعت 22

تهیه کننده محمد فنایی/ کارگردان حسین موسوی نژاد / تدوین و گرافیک علیرضا علی پور / تصویربرداری محمد صالحی علی پوراسد و فرهاد یاسمی / مجری عباس شجاع / دستیار تهیه محسن دانش کهن.


نوشته شده در  شنبه 96/11/14ساعت  6:21 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

جان باختگان البرزی حادثه غم انگیز واژگونی اتوبوس در اردوی راهیان نور استان خوزستان (سه شنبه 21 آذر 1396). از راست: فائزه دریایار و زهرا صابری (دانش آموزان دبیرستان محله سیدجمال الدین شهر نظرآباد)، سکینه بیات (معلم اهل روستای قاسم آباد کوچک)، فتح الله سامانی پور (معلم بازنشسته اهل روستای هیو). 

 

نظرآباد تسلیت، ایران تسلیت

خسرو پورنادعلی مبتکر خط اوج

دلا خون شو خون ببار

با دلم گریه کن خون ببار

نظرآباد بودم که زلزله وحشتناک زادگاه مظلومم را به خاک و خون کشید. همه عزیزان، هنرمندان و اساتید گرانقدرکه با اینجانب آشنایی دارند با تمام وجود به من تسلیت گفته و دلداریم می دادند. حال که کرمانشاه هستم خبری وحشتناک همچون پتک بر سرم فرود آمد، جمعی از کودکانم، فرزندان نظرآباد در سانحه ای دلخراش درگذشته و شهرم عزادار است. خدایا شکرت، خسته شدم، خسته. نظرآباد تسلیت. ایران تسلیت.

کارنامه هنری خسرو پورنادعلی

 

خسرو ساکی روز چهارشنبه 22 آذر 1396 در گفت و گو با خبرگزاری ایرنا زمان تشییع پیکرهای دو دانش آموز، یک معلم بازنشسته و راوی دفاع مقدس و یک مربی را ساعت 9 صبح روز پنجشنبه در شهرستان نظرآباد استان البرز اعلام کرد. وی گفت: طبق برنامه ریزی اعلام شده فردا پنجشنبه (23 آذر) با حضور مسئولان کشوری و استانی در محوطه اداره آموزش و پرورش نظرآباد برای پیکرهای این عزیزان نمازمیت خوانده می شود. مدیرکل آموزش و پرورش البرز بیان داشت: مراسم تشییع پیکرهای این جانباختگان از اداره آموز و پرورش نظرآباد تا میدان سپاه این شهر برگزار خواهد شد و سپس در زادگاهشان به خاک سپرده می شوند. مدیر کل آموزش و پرورش البرز یادآور شد: دانش آموزان جانباخته این حادثه به نام های فائزه دریایار و زهرا صابری در شهرک سید جمال الدین و مرحوم سکینه بیات مربی راهیان نور در روستای قاسم آباد کوچک و مرحوم فتح الله سامانی پور راوی کاروان راهیان نور در روستای هیو به خاک سپرده می شوند. وی گفت: شرایط لازم برای بازگشت دانش آموزان حادثه دیده سوسنگرد عصر امروز از طریق هوایی فراهم شد. وی با اشاره به اینکه وضعیت جسمی بیشتر مصدومان حادثه اردوی راهیان نور نظرآباد بهبود یافته است، اظهار کرد: امشب از طریق هوایی 13 مصدوم و 21 نفر از دانش آموزان، مربیان و همراهان دیگر به تهران انتقال داده می شوند. وی خاطر نشان کرد: تنها یکی از مربیان آسیب دیده در این حادثه شرایط وخیمی داشت که خوشبختانه وضعیت وی نیز رو به بهبود است.

** نویسنده وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی این سوگ را به خانواده های داغدار و اهالی شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد تسلیت می گوید.


نوشته شده در  چهارشنبه 96/9/22ساعت  9:14 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

میرزا ابوالحسن میراشی هم جنگلی بود 

پس از انتشار گفت و گویم با خبرگزاری ایرنا درباره البرزی های نهضت جنگل، آقای دکتر  علی شاه حسینی (از سرمایه های علمی استان البرز) در 11 آذر 1396 یکی دیگر از جنگلی های اهل طالقان را معرفی کردند که نامش در گفت و گوی بنده منعکس نشده است. متن پیام ایشان به این شرح است: «سلام بر شما دکتر عزیز، عالی است. ضمناً یکی از اهالی روستای پدری ما میراش طالقان به نام میرزا ابوالحسن میراشی نیز با نهضت جنگل همکاری داشته است. این را از پدر مرحومم شنیده بودم. صفحه ای از کتاب دعا و قرآن به خط میرزا ابوالحسن میراشی که در جوانی در بحبوحه مبارزات جنگل در گیلان به شهادت رسید. حاشیه نویسی به قلم پدرش کربلایی ملاعلی 1338 قمری (یکسال پس از اعدام دکتر ابراهیم حشمت طالقانی).»


نوشته شده در  شنبه 96/9/11ساعت  8:53 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 حضور موثر مبارزان البرزی در نهضت جنگل

کد خبر: 82749312 | تاریخ خبر: 11/09/1396 - 8:55

کرج - ایرنا - البرزپژوه و پژوهشگر البرزی با اشاره به فرا رسیدن سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی، رهبر بزرگ نهضت جنگل، گفت: مبارزان البرزی نیز در نهضت جنگل حضوری موثر داشته اند. حسین عسکری روز شنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا با بیان اینکه یازدهم آذر ماه، نود و ششمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی رهبر نهضت جنگل است، افزود: نهضت جنگل جریانی سیاسی و مسلّحانه بود که از سال 1293 تا شهادت میرزا در سال 1300 شمسی در مناطق شمالی ایران فعّال بود. وی اظهار داشت: این جنبش درصدد مبارزه با استبداد داخلی و اشغالگری های دولت های استعماری بیگانه بود و از نظر سیاسی و اجتماعی می توان آن را دنباله جنبش مشروطیت دانست. ادامه مطلب...

نوشته شده در  شنبه 96/9/11ساعت  9:39 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
آیین نقد و بررسی کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری
نشست علمی درباره کتاب اشتهارد نوشته محمد پارسانسب
بازتاب انتشار کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری - 1
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
سندی تازه از سردار شهید شعبان علی نژادفلاح
اهل توقف طالقان به روایت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به مناسبت درگذشت دکتر محمود مصدق
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]