گفت و گوی انتقادی درباره مواجهه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک
فروردین 1403
با یادداشت هایی از:
دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی)، دکتر حسین عسکری (نویسنده و البرزپژوه)، حمیدرضا آقایی (معلم و پژوهشگر فرهنگ مردم)، محمد اکبرزاده (فعال فرهنگی)، زکریا مهرور (نویسنده و البرزپژوه)، مهندس علی فلاح (فعال اجتماعی)، محمود نجفی (فعال فرهنگی)، مهندس میثم اعتمادی صدر (فعال فرهنگی)، رضا فرخنژاد (مدیرکل صدا و سیمای استان البرز).
این گفت و گو همچنان ادامه دارد. وبلاگ و کانال البرزپژوهی آمادگی دارد دیدگاه های مخاطبان گرامی و مسئولان اداره کل صدا و سیمای البرز درباره این یادداشت ها را بازتاب دهد.
________________________________
نگاه تقلیل گرایانه «اُرُسی» شبکه البرز
حسین عسکری
یکی دو هفته است به ابتکار شبکه البرز، دو مجری آقا و خانم جداگانه از ساعت 15:45 تا 24 در 9 بخش 15 دقیقهای با عنوان «اُرُسی»، آنتن زنده شبکه البرز را در اختیار میگیرند و با گویش کرجی (گویش غالب اهالی بخش کوهستانی البرز) با مخاطبان و میهمانان خود سخن میگویند. در نگاه اول، «ارسی» با این سر و شکل، جذاب و ابتکاری جلوه میکند اما وجه آسیبزای آن یعنی «نادیده گرفتن تنوع و تکثر گویش های بومیان» و «فروکاستن گویشهای بومی و محلی به گویش بخشی از گستره جغرافیایی استان البرز» میتواند در کوتاه مدت به ایجاد گسستهای فرهنگی، وقوع تکانههای محلی و قوم گرایانه، گریز از مرکز و عملاً حذف فرهنگ و گویش بومیان شهرستان های اشتهارد، ساوجبلاغ، نظرآباد، چهارباغ و بخش هایی از شهرستان های کرج و فردیس از قاب شبکه البرز منجر شود. آن موقع است که شبکه البرز به عنوان رسانه ملی، مرجعیت و مقبولیت خود نزد بینندگان بومی و غیر بومیاش را از دست خواهد داد.
بومیان استان البرز عمدتاً به چهار گویش «کرجی - طالقانی»، «تاتی اشتهاردی»، «ترکی ساوجبلاغی» و «کردی البرزی» سخن میگویند. اگر زبان و گویشهای مهاجران را به این مجموعه گویش های بومی اضافه کنیم، استان البرز تحقیقاً به هر زبان و گویش موجود در حوزه سرزمینی ایران گویـِشوَر خواهد داشت. ای کاش اتاق فکر اداره کل صدا و سیمای البرز پس از مشورت با کارشناسان خبره و دلسوز فرهنگی، جامعه شناسان و البرز پژوهان و بررسی روشمند زوایای مختلف و آثار کوتاه مدت و بلند مدت این نگاه تقلیل گرایانه به فرهنگ و گویشهای بومی البرز، مبادرت به پخش «ارسی» میکرد. البته الان هم خیلی دیر نشده، لطفاً در پخش این شکلی «ارسی» تجدید نظر کنید.
5 آبان 1402
________________________________
ضرورت نگاه نوین گویش شناسانه اجتماعی به زبان شهروندان کرج
حمیدرضا آقایی
معلم و پژوهشگر فرهنگ مردم
از نگرشهای جدی حالِ حاکم بر زبانشناسیِ اجتماعی یا دقیقتر گویششناسی اجتماعی، توجه به تنوع زبانی و الگوهای متنوع گفتار به ویژه در شهرهای مهاجر پذیر و چند فرهنگی با ریشههای متفاوت نژادیِ گویشوران است، و دیگر چون گذشته بر تحلیلهای سنتیِ گویششناسیِ تاریخی و توصیف زبان و گفتارِ گویشوران بومی یا محافظهکارترین صورتهای گفتار متمرکز نیست. و به جامعه، طبقه، جنسیت، قومیت و مذهب گروههای اجتماعی گویشوران توجه دارد. به تعبیر سادهتر، بهجای توجه و جست و جوی ریشههای تاریخی و گذشت? لغوی زبانی، به زبان و گویشهای اجتماع و بافت جمعیتی شهر معطوف شده است و زبان را در بستر جامعه تعریف و جست و جو میکند، این روششناسی یا متدولوژی به «گویششناسیِ شهری» نیز شهرت دارد. نمون? کاربرد این گویششناسی؛ در پژوهش یکی از زبان شناسان بهکار رفته که در پژوهشی، جمعیت مهاجرِ ایتالیایی و یونانی کلانشهر سیدنی استرالیا را عامل برخی از تغییرات رخ داده در زبانِ انگلیسی دانست (رستمبیک تفرشی 1399- ص 89). چنین نگرشی در بیشتر آثار و تألیفات حوز? گویششناسی کرج و فرهنگ آن کمرنگ یا غایب است و بیشتر پژوهشها نگاهی تاریخی و فقهالغوی به زبان داشتهاند. لذا، با توجه به رشد شتابان جمعیت مهاجر کرج و تغییرات اساسی گویشی در مجاورت با پایتخت و تاثیر رسانهها در چند ده? اخیر ضرورت دارد در آینده ویژگیهای زبانی امروزین و حالِ این کلان شهرِ رنگین کمانیِ اقوام مورد پژوهش و بررسی جدیتری قرار گیرد.
منبع: رویکردهای نظری در پژوهشهای گویشی، آتوسا رستمبیک تفرشی، 1399, تهران؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
15 فروردین، 1403، کرج
________________________________
نقدی بر مواجهه یک سویه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک
نامه سرگشاده محمد اکبرزاده
فعال فرهنگی
برادر عزیزم جناب آقای دکتر حسین عسکری
سلام علیکم. چند وقتی است، دغدغه ای مهم ذهنم را درگیر کرده و آن هم مربوط به شبکه استانی البرز می باشد. جنابعالی از همه ما بهتر و بیشتر در حوزه پژوهش به موضوعات فرهنگی و هویتی این استان واقفید. استانی که از همه اقوام ایران عزیز از سالیان دور به آن مهاجرت کرده و در شهرها و روستاهای آن ساکن شده اند. به همین جهت، این تنوع و تکثر، بهانه ای شده تا کرج و البرز را «ایران کوچک» به شمار آورند. حال که این استان عزیز، چنین تنوع و ظرفیت زبانی و فرهنگی را در خود جای داده، آیا برازنده و شایسته اقوام و فرهنگ هایی که در آن زندگی می کنند این نیست که در رسانه تصویری استانی از این بخش میلیونی البرزیان و البرزنشینان، برنامه ای - هر چند کوتاه و گذرا - تولید و پخش شود؟ چندی پیش، این گله مندی را به اتفاق یکی از دوستان به استحضار آقای شمس آرا (قائم مقام مدیرکل صدا و سیمای استان البرز) رساندم. از کیفیت پایین و ضعیف پخش شبکه استانی شکایتی نداریم که آن هم مهم و عنصر کارآمدی در جذب مخاطب است، ولی بیشتر به محتوای برنامه های شبکه استانی انتقاد داریم. به عنوان مثال در یک نظرسنجی سرانگشتی که از سلیقه های مختلف فرهنگی البرز انجام دادم، همین برنامه زنده و پرتکرار «اُرسی» که صدر تا ذیل آن با لهجه کرجی (گویش روستاهای جاده چالوس) تولید و پخش می شود و عبارت محلی «چی مینی...» در آن تکرار می شود، محتوای جذاب، فراگیر و فرهنگ سازی در بین دیگر بومیان پرشمار البرز و خیل عظیم مهاجران ندارد. دوستان انتقاد دارند شبکه البرز به مثابه بخشی از رسانه ملی، سزاوار نیست که یادی هم از فرهنگ و گویش دیگر بومیان و اقوام مختلف استان بکند؟ مگر در استان البرز (ایران کوچک) فقط یک گویش وجود دارد و دیگر هیچ؟ مگر نه اینکه، جا انداختن «گویش رسمی برای البرز» با «شیوه تکرار هر روزه» برای استانمان البرز با این تنوع و گستردگی فرهنگی، تکاپویی خطرناک و ضد فرهنگی است؟ دقت کنید به تعداد و محل ارسال پیامک های برنامه ارسی، که گویای همین پوشش اندک گستره جغرافیایی مخاطبانش است.
چرا شما و دیگر فعالان فرهنگی، البرز پژوهان و دلسوزان فرهنگ و تاریخ البرز، از تولید محتواهای یک سویه و تک مخاطب شبکه البرز انتقاد نمی کنید؟ مگر استان ما از جهت موضوعات علمی، صنعتی، تحقیقاتی، تولیدی، دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... تهی و فقیر است و کارشناس و صاحب نظر در این عرصه ها کم دارد؟ نمی دانم چرا اکثر اوقات، شبکه البرز با تکرار خسته کننده سریال ها و فیلم های تکراری پر شده است؟ نقش و سهم و رسالت این «رسانه ملی – استانی» در انتقال و گسترش موضوعات و مفاهیم ارزشی همانند میراث فرهنگی، هنر، ادبیات، مشاهیر و تاریخ ملی و محلی... در پستوی کدام نهان خانه ها به فراموشی سپرده شده است؟ به غیر از همین چند برنامه ای که برخی البرزپژوهان و کارشناسان در آن حضور دارند و یکی دو مورد هم برنامه های دیگر، به نظر می رسد شبکه البرز خیلی ضعیف ظاهر شده است. موجب امتنان است که این دغدغه بنده و گروهی از فعالان فرهنگی را با ادبیاتی ملایمتر یا محکم تر (نظر جنابتان صائب است) به گوش آن کسی که باید بشنود، برسانید. توفیق، رفیق و یارتان. 20 فروردین 1403.
- آقای اکبرزاده عزیز، سپاس از دغدغه مشفقانه شما. بنده بر حسب وظیفه فرهنگی، البرز دوستی و شناخت دقیق تنوع و تکثر فرهنگی زادگاهمان البرز در 5 آبان 1402 با انتشار یادداشت «نگاه تقلیل گرایانه اُرُسی شبکه البرز» در این باره ابراز نظر کردم اما دریغ از واکنش موافق و مخالف مدیران فعلی شبکه البرز. پاینده باشید. حسین عسکری. 20 فروردین 1403.
________________________________
بازتاب...
واکنش استاد زکریا مهرور (نویسنده و البرز پژوه)
به یادداشت «نقدی بر مواجهه یک سویه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک»
درود مرا پذیرا شوید. جناب استاد دکتر عسکری گرامی، یادداشت دغدغه مندانه جناب آقای محمد اکبرزاده و یاداشت کوتاه شما را ملاحظه کردم و شایسته دیدم به چند نکته اشاره نمایم:
1. بدون شک تنوع فرهنگی و قومی و... در استان البرز سبب پویایی این استان است. اما آنچه به این استان اعتبار و ارزش بسیار بخشیده گذشته تاریخی آن است و تاثیر گذشته فرهنگی استان بیشتر از تاثیر شکل گیری استان بر اثر مهاجرت های نیم قرن اخیر است که سیل وار انجام پذیرفته.
2. آنچه جناب اکبرزاده در خصوص زبان بومی استان گفته خود به نوعی نگاهی تقلیل گرانه است و آن را تکرار یک عبارت دیده اند. گاه از لهجه گفته و گاه از گویش. باید گفت در استان البرز از دیرباز دو زبان فارسی با گویش ویژه البرز نشینان و زبان ترکی ساوجبلاغی وجود داشته است. و البته حق این است که برنامه هایی ویژه بومیان ترک زبان نیز تهیه و پخش شود و انتظار بی جایی نیست. اما نگاه ناچیز شمارانه به زبان بومی استان که نزدیک به زبان فارسی معیار است در میان تعدد گویش های مهاجران خود جای حرف داردِ.
3. گفته شده گویش جاده ی چالوس. اول آنکه این گویش (و به اعتقاد بنده با اندکی تسامح زبان) ویژه روستاهای جاده چالوس نیست بلکه در طالقان و ساوجبلاغ و کلاک و ده کرج و... همه به این گویش تکلم می کنند و قدمتی چند هزارساله دارد به علاوه ی روستاهای شمال تهران و برخی نواحی آذربایجان. و در ضمن زبان تاتی و اشتهاردی و...
4. بیشتر بزرگان استان از همین روستاها و نواحی کهن استان برخاسته اند جناب دکتر حسین عسکری شما خود واقفید که اگر فهرستی از خاندان های علمی تهیه شود جایگاه روستاهای استان البرز تا به چند است.
5. آنچه آقای اکبرزاده درباره ی ضعف برنامه های تلویزیونی و نبودن برنامه های علمی و فرهنگی و ... گفته اند عین واقع است و همان گونه که شما فرموده اید "بی توجهی برنامه ریزان صدا و سیما به یادداشت ها" نیز بی وجه نیست و برمی گردد به برنامه های کلی و ضعف عمومی رسانه ای و نیز عدم همکاری منظم اهل فرهنگ با این رسانه. آقای اکبرزاده فراموش نفرمایند ارزش های زبانی و فرهنگی و... بومیان استان بسیار فراتر از آن چیزی است که در برنامه ها به نمایش گذاشته می شود. و تفاوت از زمین تا آسمان استِ.
6. امید است دغدغه ی عزیزان فرهنگ پژوه به تخطئه دیگران و حذف گرایی منجر نشود. مهمترین وظیفه ی زبان برقراری ارتباط است اما نخست باید همدل بود که همدلی از همزبانی خوشتر است.
پایدار باشید گرامیان. 20 فروردین 1403 کرج.
________________________________
البرز برای همه البرز نشینان است...
واکنش مهندس علی فلاح (فعال اجتماعی) به یادداشت استاد زکریا مهرور
سلام و درود بر همه عزیزان البرزی
در جواب نوشته استاد مهرور عزیز
بی تردید هر گونه فعالیتی نیازمند پشتیبانی و تامین مالی است. صدا و سیمای استان البرز هم از این قاعده مستثنی نیست و از بیت المال که متعلق به عموم مردم است ارتزاق می کند؛ یعنی از جیب همه ساکنان استان چه مهاجر و چه بومی. پس همه، حق دیده شدن دارند نه منطقه و بخشی خاص از استان. چون این نهاد دولتی و ملی، «صدا و سیمای استان البرز» است نه «صدا و سیمای بخش خاصی از استان البرز». آنچه این روزها در شبکه البرز به ویژه برنامه ارسی می بینیم تلاش برای خلق و تحمیل هویتی خاص و یکسان برای همه استان سه میلیونی البرز است؛ آن هم با استفاده از تکنیک نخ نمای تکرار از ساعت 15 تا 24 و بازپخش آن در فردایش. مگر نه این است ساکنان استان باید خود را در سیمای استان خود ببینند؟ تا چه حد نماینده رسانه ملی در البرز در این راستا موفق، دقیق و درست عمل کرده است؟ البرز متعلق به همه ایرانیان البرزی اعم از فارس، ترک، لر، کرد و... است. آیا در این بین، صدا و سیمای البرز متعلق به یک اقلیت بومی خاص است یا همه البرزیان ایرانی؟
جناب استاد مهرور، آیا موافقید ما هم در روستاهای تات زبان البرز (کلمه ای ترکی به معنی غیر ترک)، برنامه ای به زبان شیرین «ترکی ساوجبلاغی» تهیه کنیم و تلاش بر ترک معرفی کردن آنها داشته باشیم؟ آیا این را توهین به فرهنگ بومی خود نمی دانید؟ متاسفانه همین اتفاق خطرناک فرهنگی در شبکه البرز در حال رخ دادن است. اگر کاری که توسط اتاق فکر «برنامه ارسی» شبکه البرز برای ایجاد «گویش رسمی و فراگیر به نام مادی / اشکانی البرزی» برای همه مناطق استان متنوع البرز انجام می شود توسط ما گویشوران زبان شیرین ترکی ساوجبلاغی انجام می شد چه واکنشی از خود نشان می دادید؟ باز هم عرض می کنم، البرز متعلق به همه البرزنشینان اعم از بومیان و مهاجران است یعنی سه میلیون ساکن فعلی آن نه اقلیتی از بومیان یا مهاجران.
ما ساوجبلاغی ها خود را اولآ ایرانی شیعه مسلمان می دانیم و ثانیا بر این نظریم، وحدت ملی، هویت ملی و ملیت ایرانی، مقدم بر این نگاه های قوم گرایانه و محلی است که در شبکه البرز ترویج می شود. زبان فارسی هم که بر اساس قانون اساسی، زبان معیار و رسمی ایران عزیز است؛ همانند چتری است که اقوام مختلف ایرانی با هر زبان و مذهبی را متحد کرده و به عنوان یک ملت در جهان پر آشوب امروز معرفی می کند. 21 فروردین 1403.
________________________________
دیگر یادداشت ها
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز - 2
البرز را پاره پاره نکنید که ایران پایدار بماند
واکنش محمود نجفی (نویسنده و فعال فرهنگی) به یادداشت استاد زکریا مهرور
جناب آقای زکریا مهرور در یادداشت اخیر خود در کانال البرزپژوهی مرقوم کرده اند: «باید گفت در استان البرز از دیرباز دو زبان فارسی با گویش ویژه البرز نشینان و زبان ترکی ساوجبلاغی وجود داشته است. و البته حق این است که برنامه هایی ویژه بومیان ترک زبان نیز تهیه و پخش شود و انتظار بی جایی نیست...» این گفتار، ناشی از عدم شناخت ایشان از هویت و وحدت ملی ایرانیان است. ایده گسست اقوام و مرزبندی های کاذب بین آنان از ذهن و زبان یک چهره تحصیل کرده و فرهنگی پیشکسوت، بسیار بعید است. به نظر می رسد ایشان واقعیت های اجتماعی استان و بافت و ساختار فرهنگی و جمعیتی آن را به خوبی و دقیق نمی شناسند یا شاید پیش فرض هایشان باعث شده از واقعیت ها چشم پوشی کنند.بنده ضمن تایید دغدغه های فرهنگی مورد اشاره در مرقومه جناب مهندس علی فلاح عزیز که محصول جامع نگری و آزاداندیشی ایشان است؛ عرض می کنم نخ تسبیحی که اقوام ایرانی را صمیمانه و برادرانه دور هم جمع کرده، مذهب تشیع و زبان معیار فارسی است. اگر هر لهجه و قومیتی پیروزمندانه فریاد انا الحق سر دهد، بی تردید در مسیر اراده و خواست دشمنان یکپارچگی و استقلال ایران حرکت کرده است. زیرا استعمار نوین و رژیم جعلی صهیونیستی از زمان تشکیل به دنبال تجزیه و پاره پاره کردن ایران هستند. باستان گرایی کور با هسته آتئیستی، که با هدف زدن حلقه وصل ایرانیان (اسلام / مکتب تشیع) در دوران پهلوی رواج یافت، حرکتی خائنانه در مسیر تجزیه ایران عزیز بود. فکری شوم که همچنان بوی آزار دهنده آن از ذهن و زبان بدخواهان ایران اسلامی چه خارجی چه داخلی به مشام می رسد. بنده و آقای مهرور همچنین دست اندرکاران و برنامه سازان شبکه البرز باید بسیار مراقب باشیم در دام این مارهای خوش خط و خال نیفتیم. استاد مهرور عزیز، همه ساکنان استان البرز چه بومی چه مهاجر، حق دیده شدن البته ذیل «هویت و منافع ملی» در برنامه های صدا و سیمای البرز را دارند. بی تردید، تاکید افراطی بر یک فرهنگ و گویش حداقلی و تسری شتابزده آن به گستره جغرافیایی البرز در برنامه های رسانه ملی، ما را با تقابل های جهنمی و خطرناک قومی مواجه خواهد کرد که به هیچ وجه به نفع وحدت و هویت ملی نیست. دامی پیچیده که فقط دشمنان استقلال، سربلندی و یکپارچگی وطنمان ایران عزیز را خشنود خواهد کرد. پاینده باد ایران اسلامی. زنده باد البرز = ایران کوچک. 22 فروردین 1403.
________________________________
ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم
پاسخ دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی) به پرسش گروهی از فعالان فرهنگی و اجتماعی درباره چگونگی مواجهه ملی و میهنی با تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز
در هفته های گذشته، شماری از اصحاب اندیشه و قلم استان البرز در نقد رفتار برخی قوم گرایان استان البرز با خاطری آزرده، مطالبی را اینجا و آنجا نوشته و نکاتی را مطرح کرده اند؛ که هم بجا بوده است هم به موقع و هم بحق. دوستان گرانقدر و هوشمند اینجانب نیز از این قلم خواسته اند نظرم را شفاهاً و یا کتباً در مناسبت و در رابطه با رفتار برخی قوم گرایان استان البرز بیان کنم. یادداشت فشرده و کوتاه پیشارو در اجابت و در پاسخ به سوال و به پیشنهاد مشفقانه دوستان گرانقدرم به رشته تحریر درآمده است و از محضر دوستان و خوانندگان ارجمند می گذرد. تقسیمات استانی، طراحی و تاسیس این یا آن استان نوبنیاد که به هدف پیشبرد طرح ها و برنامه های توسعه پایدار و چابک و چالاک کردن چرخش و گردش و رونق دادن و رمق دمیدن هرچه بیشتر در تن و جان اقتصاد و معیشت و رفاه جامعه و حیات اجتماعی شهروندان صورت و تحقق می پذیرد؛ مرزبندی سیاسی و فرهنگی و قومی و قبیله ای نیست. استان ها، کشور های مستقل نیستند. مِلک طِلق این قوم و آن قبیله و عشیره هم نیستند. آن ها که چنین فکر می کنند سخت در اشتباه اند. ذهن و فکر و عقل و فهمشان در دام مغالطه گرفتار آمده است بی آن که بدانند در چه دامی گرفتار شده اند. استان جدیدالتاسیس البرز یکی از میان دیگر استان های نوبنیاد جامعه پسا انقلاب میهن ما است. رشته های اتصال تاریخی و فرهنگی و حلقه های پیوند مدنی و معنوی اش با دیگر استان ها چنان ستبر است و چنان سترگ و استوار که هر نوع تلاش برای و به سوی مصادره و محصور و محبوس کردن و فروکاستنش در حصار و در قاب و قامت تنک و کوتاه این قوم و قبیله و عشیره و گویش و لهجه را ناکام می نهد. استان البرز چونان استان تهران استانی ویژه است و زمانی هم پاره ای از پیکر استان تهران بوده است و کسی هم در صدا و سیمای استان تهران هیچگاه بساط لهجه لواسانی و سولقانی و دماوندی پهن نکرده است و اگر چنین می کرد؛ خدا می داند؛ چه بر سر تاریخ و فرهنگ ملک و ملت و میهن ما می آورد! و چه تفرقه و تشتت و آشوبی را دامن می زد و بپا می کرد!
استان البرز از هر سوی چونان استان تهران از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی تاریخ و فرهنگ همه اقوام ایرانی دامن گسترده است و اینک نیز در صف مقدم زیباترین همزیستی ایرانیان از هر تیره و تباری ایستاده است. زیباترین بی هیچ اغراق. همزیستی که چونان فرش های ایرانی با همه رنگارنگی ظریفش با یک جهان طرح ها و نقش های و رنگ های چشم نواز و خوش فرمش با تاف و بافت و تاروپودی محکم کنار هم چیده شده اند. تکه تکه شان نکنیم. تکه تکه شان نبینیم. ما ملت هستیم. رنگارنگ از اقوام ایرانی که بیش از سه هزاره است که شانه به شانه هم دست در دست هم گام بر گام هم زبان ملی مشترک، اسطوره های ملی مشترک، تاریخ مشترک، تجربه های زیسته تاریخی و مدنی و معنوی مشترک، ارزش های مشترک، باورهای مشترک، حکمت، خرد ایرانی مشترک خود را پدید آورده اند. ملتی تاریخی، تاثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ جهان در مقیاسی جهانی. زبان فارسی زبان این قوم آن قوم نیست. فروکاستنی به این گویش و لهجه هم نیست.
هیچ آیینه دگر آهن نشد
هیچ نانی گندم خرمن نشد
هیچ انگوری دگر غوره نشد
هیچ میوه پخته با کوره نشد
به دنبال هویت سازی های موهوم نگردیم. اینجا ایران است و امارات و قطر بورکینافاسو و جزایر قناری نیست. بیش از این خام و تاریخ ناشناسانه و تفرقه افکنانه و فرهنگ ناشناسانه، تاریخ ملتی بزرگ و تاریخی را دست کاری نکنیم. فراورده های مسموم تراریخته بر ذائقه تندرست ملت بزرگ ایران خوش نمی آید و خوش نمی نشیند. بنجل فروشی نکنید و بساط فراورده های بنجل تان را در جای دیگر پهن کنید. همزیستی ستودنی و تحسین برانگیز تاریخی ایرانیان را در ذیل ملتی بزرگ و تاریخی ببینید و در غنا و رونق و رمق بخشیدن زبان فارسی چونان رشته اتصال معنوی و حلقه پیوند و پیوستگی باطنی گام و کام برگیرید و از افکندن تفرقه در ذیل هر نامی بپرهیزید که به مصلحت و منفعت ملک و ملت ما نیست. 1403/1/22 هجری خورشیدی.
واکنش استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به دو پیام ذیل یادداشت «ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم»
26 فروردین 1403
________________________________
مغالطه نکنیم!
استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
مغالطه نکنیم! واقعیت را ببینیم و حقیقت را بگوییم. به دفاع از هیچ «پانی» علیه هیچ «پان» دیگر بهپا نخیزیم و قلم نفرساییم که هر دو باطلند. اروپا و جهان تاوان بسیار سنگین و سهمگینی را در جنگ جهانی دوم از طرفداران ایدئولوژی باطل نژادپرستان آتشافروز فاشیست پرداخت و سرانجام پس از آن همه تجربه خونبار و غمانگیز و فاجعهبار و پر هزینه و پر تلفات، نظامهای سیاسی اروپا بر سر خِرَد آمدند و در ذیل میراث مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، منافع مشترک، ارزشهای مشترک، خود را تعریف کردند و بهتدریخ اتحادیه کشورهای اروپایی را پیافکندند و پدید آوردند. اینک آن نسخههای فرسوده ایدئولوژیهای باطل پر هزینه و خسارتبار را در ذیل عناوین «پان ترکیسم» و «پان عربیسم» و «پان ایرانیسم» و «نژاد آلتایی» و «آریایی» و «پان اسلامیسم» و «تجدید امت واحده» و «احیای خلافت اسلامی» را بهزعم سلفیهای نوپدید کهنهگرا برای جامعهها و نظامهای سیاسی و حاکمان دست نشانده غرب آسیا تجویز میکنند. باغهای سبز رفاه و صلح برای اروپا و برای منطقههای غربی تاریخ و جنگ و تنش و آتش و خون و خونریزی برای دیگران! در ذیل این یا آن ایدئولوژی باطلِ طراحی و برنامهریزی و بستهبندی شده در کانونهای فکر و مراکز جاسوسی ماهر و باتجربه استعماری چند صد سالهی نظامهای سلطه و افزونخواه غربی با به خدمت گرفتن یک جهان ابزارهای پیچیده ارتباطی و تبلیغاتی و رسانهای که ردیابی و رصدشان هوشمندی بسیار میطلبد و آگاهی عمیق از پیچیدگیها و مقتضیات دنیای مدرن که نداریم. مدیترانه شرقی و مناطق غرب آسیا بهلحاظ دیرینگی، تنوع فرهنگی و قومی و میراث مشترک غنی و دیرینه و دیرپا و تأثیرگذاری که مردمان این مناطق بر آن تکیه زدهاند؛ اگر نگوییم سرنوشتسازترین منطقه در جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بوده است؛ بی هیچ تردید بی هیچ اغراق و هیچ مداهنه یکی از تأثیرگذار و سرنوشتسازترین مناطق در جغرافیای تاریخ و فرهنگ بشری ما و بر جغرافیای تاریخ و فرهنگ بشری ما بوده است.
وقتی سخن از میراث مشترک تاریخ و فرهنگ مشترک و زبان مشترک گفته میشود؛ سخن از تاریخها و مواریث و زبانها و ارزشهای مشترک هم هست که در مقیاسی فراقارهای و سیارهای و انسانشمول بسط پذیرند و بسط میپذیرند. بهراستی و درستی هم بسط میپذیرند و سرانجام در ذیل جامعه و جهان بشری ما تعریف میشوند. آسیای صغیر و بینالنهرین و آسیای میانه و شبه قاره هند و منطقه قفقاز تا آنسوی بالکان و قاره آفریقا سرزمینهای بیگانه نیستند. جامعه و جهان ایرانی ما با جهانهای دیگر چنان درتنیده است؛ چنان جغرافیای تاریخ و فرهنگش با اقالیم و جغرافیای تاریخ، فرهنگ جوامع دیگر و اقوام و ملل دیگر ستبر گره خورده است که جای و مجالی برای افراشتن حصارهای موهوم نژادی نمیگذارد. صیانت از میراث مشترک یک ملت نفی میراث مشترک دیگری و یا نفی صیانت از میراث مشترکی که با دیگری داریم نیست. اگر چنین بیاندیشیم در طریق مغالطه گام برگرفتهایم. هر آن کس که حریم و حرمت خانه خود را پاس و دوست نمیدارد؛ حریم و حرمت خانه همسایه را هم دوست و پاس نمیدارد. بیخانمانی و بیوطنی خود را بهحساب جهان وطنی واریز نکنیم و نریزیم. در روزگار ناصرخسرو قبادیانی زندگی نمیکنیم. بی گذرنامه و هویت ملی پای آن سوی مرزهای سیاسی پذیرفته شده دنیای مدرن، نهیم؛ جایمان زندان است و از اتباع کشور دیگر یا «بیگانه» محسوب میشویم! جهان ما آنقدر جهانی آرمانی نیست که آرمانی و «ایدهآل» فکر کنیم. نه تنها آرمانی و ایدهآل نیست که متأسفانه بسیار غمانگیز هم هست و است! کاش چنین نمیبود. کاش دست کم تا این حد غمانگیز، فلزی، زمخت، بیعاطفه، بیمهر، خشن، خشونتبار، بیرحم و قساوتبار و قساوتخیز و فاسد و برهنه و آشوبناک و کابوسناک نمیبود! کوتاه سخن آنکه: قلبی که به خود مهر میورزد و با خود در صلح و آشتیست، به جهان هم مهر میورزد و با جهانی در صلح و دوستی و آشتیست؛ و جهنم آنجاست که نه خود را و نه دیگری را دوست میداریم. نه با خود در صلح و آشتی هستیم و نه با دیگری. 1403/1/29 هجری خورشیدی.
________________________________
نسبت ما و شبکه البرز با هویت ملی و تنوع فرهنگی ایران کوچک
مهندس میثم اعتمادی صدر
فعال فرهنگی
بحث اجحاف است و بنده کمترین در جایگاه نویسندهای خرد کلام، بر حسب وظیفه فرهنگی، در پِیِ گرفتن گوشهای از کارزاری بزرگ، در محضر استادان گرانمایه، تلاش در درس پس دادن هستم. آنچه همه فرهنگ کهن ایران زمین دارد، استان سرافراز ما داراست. داشتههایمان چه سود که بهرهای شایسته و راهکاری بایسته در بهرهوری فرهنگی و فرهنگ بهرهوری از آن نداریم. دغدغههای فرهنگی این روزگار، اهمیتی بس فراخ دارد تا جایی که فیلسوف - باستان شناس گرانقدر جناب استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی بارها در آن نظری ویژه داشته چنانکه در نوشتار «پرتگاه های پیشرو» میفرمایند: «نظامهای ارزشی و فرهنگی ما چنان غافلگیر کننده و نفسگیر فرو می ریزند و مجال پی افکندن و بنیاد نهادن ساختارهای فکری و ارزشی جایگزین را نمی دهند...» ابتدا، از سروران گرامی جناب آقایان استاد ملاصالحی، دکتر عسکری، اکبرزاده، آقایی، فلاح، نجفی و استاد مهرور عزیز و دیگر نظرمندان گرانقدر تشکر ویژه دارم. شما عزیزان دغدغهمندی فرهنگی خود را بازگو فرمودید. امید است با جان و دل شنیده و پذیرفته شود. همه ایران جان و تنم. مهم این است که هر یک به نوبه خود به حمایت از فرهنگ کهن سرزمینم بر میآیید و این شنیدنی است. مگر می شود ایرانی بود و با شنیدن آوای زبان زیبای کردی به شگفت درنیامد. مگر می شود ایرانی بود و با شنیدن تصنیفهای زیبای لری به شوق درنیامد. مگر می شود ایرانی بود و با زمزمه مداحان ترک زبان شوری نگرفت. مگر می شود ایرانی بود و به قُل گفتار عرب زبانان ایران زمین اَحسَنتُم و تبارکالله نگفت. مگر می شود... بومی هستم، ریشهای دیرین در خاک این خطه از ایران زیبا دارم. با واژهای به نام «مهاجر» سخت غریبم. مهاجر...! مگر می توان ایرانی باشیم و هم میهن خود را مهاجر خطاب کنیم! از مردمان یزد و کرمان بینهایت سپاسگذارم. چند سالی میهمان شهرهایشان بودم. به یاد ندارم کسی از آنان مرا مهاجر و حتی میهمان خطاب کند. زنده بادا ایران «آنچه هجرت کرده و در گوشهای آرمیده وجدانهای جدا افتاده از فرهنگ کهن ایران ماست.»
تجربه شهرهای فرهنگی بلاد فرنگ
فلورانس، برلین، سنپترزبورگ، ونیز، وین، مارسی و... اینها را چقدر می شناسیم!؟ شهرهای فرهنگی اروپا هستند؛ مملو از موزهها، نهادهای فرهنگی و گردهماییهای فرهنگی بینالمللی. معروفیت و بزرگی شان نه سیاسی است و نه تجاری. نه شاهان ساختندشان و نه دولتها. برخورد، تجمیع و تعاملات فرهنگها، گویشها و سلیقهها سازنده این شهرها هستند. چرا حالا بلاد فرنگ، دوران شکوه تمدن فاخر اسلام، بغداد و نیشابور و جندیشاپور را چه شد، باشد.. مغولها از دم خرابش کردند. چرا دوباره نساختیم! چه آشناست شهر غریبم کرج! این ماییم که آن را «خوابگاه» خواندیم و بس. واقعا هم به خواب رفته. همت والا در رویکرد تعاملات فرهنگی در استفاده از ظرفیتهای ناشی از تنوع قومی و فرهنگی، کجا هستند؟ واقعا هم به خواب رفته است! فرصت سوزی پشت فرصت سوزی. ما اندر خم چند کوچهایم؟ نه موزهای داریم و نه کانونهایی درخور با رویکرد تعاملات فرهنگی. و هم اکنون هم با بیرون راندن هنر خوشنویسی و خوشنویسان از فرهنگسرا، درگیر برندسازی برای شهریم...!! یاد ایام. روزگاری بود شیخی خندان گفت: «گفت و گوی تمدنها». عالَمی گفتند بهبه. چرا کسی نگفت کوزهگر از کوزه شکسته...
نقدی دلسوزانه با هدف اصلاح امور
بر کسی پوشیده نیست که خدمات و اهم وظایف صدا و سیما در افزایش اعتماد و هویت ملی، مقوله ای است حیاتی و این مهم محقق نمی شود جز اینکه همه مذاهب، اقوام، لهجهها و گویشها زیر چتر هویت ملی و رسانه ملی قرار گیرند. تاکید بر افزایش همگراییها و کاهش واگراییها در رسانههای ملی، این اصل هم حیاتی می نماید. نقدهایی همیشه به نوع مدیریت، برنامهریزی و ساخت آثار نمایشی رادیو و تلوزیون وجود دارد و این خود اَمری است طبیعی و لازم. کمی رسم «مقصر یابی» و فرافکنی را کنار گذاشته، ریشههای ناخواسته را بجوییم، تا برسد به درمان، و این هم مقوله ای است باز حیاتیتر. رسانه ملی در استان البرز بدون شک بزرگ ترین داراییاش تلاش مجدانه پرسنل آن است والا بر کسی پوشیده نیست که این سیما و رسانهی به نسبت تازه تاسیس، کمبودهای مادی، امکاناتی و زیرساختی بی شماری نسبت به دیگر استانها دارد. فقط کافیست حتی یک لحظه خودمان را بگذاریم در جایگاه مدیر برنامه ریزی و برنامهسازان تولید سیمای البرز. ما مدعیان واقعا چه راهکاری داریم؟ حتی تفکر در موردش برای چند ثانیه برایمان سخت است. این روزها مجالی شد برنامه زنده و پر تکرار «ارسی» را دیدم حتی همین برنامه نیز گوشهای از فرهنگ مردمان کهن کوهستانهای البرز را دربر ندارد...
کدام خط و مشی؟ مساله این است
ریشهی اساسی و کم و کاستیهای سیما و رسانه البرزمان، به ویژه در بحث پوششها و جامعیت بخشی همه جانبه فرهنگی را میتوان در نبود اسلوب و خط و مشی ملی و راهبردی در برنامه ریزی کلان استانی و حتی ملی جست و جو کرد.
طرح چند پرسش
نهاد دولتی صدا و سیمای استان البرز آیا باید سلیقهای و بر اساس مدیریت (برنامهریزی) خود و تصمیم گیری داخلی سازمان، تولید برنامه کند؟ آیا نتیجهاش نمیشود همین آش بی نمک یا شور؟ آیا نباید سیمای استانی ما از خط و مشی و چهارچوبی ملی ورای برنامهریزی سلیقهای داخلی سازمان خود پیروی کند؟ و آیا مهمتر اینکه اصلا چهارچوبی مشخص و متعالی با رعایت منافع ملی برای نیل به اهداف گران سنگ فرهنگی وجود دارد تا رسانههای استانی هم از آن پیروی کنند؟ چهارچوبی کارشناسی شده توسط اساتید مجرب و متعهد با لحاظ منافع و هویت ملی در این فضای پرآشوب بین المللی.
ضمن عرض پوزش بابت طولانی شدن یادداشت، این نوشته را با سخنانی قابل تأمل از صاحب نظران عرصه رسانه در نسبت رسانه ملی با تنوع و تکثر فرهنگی (محلی) به پایان می برم:
- تردیدی نیست که رسانه ملی نیز همانند هر سازمان دیگری از قومیتها تاثیر میپذیرد و بر آنها تاثیر میگذارد (هلمس و پپر، 1994).
- اگر فضای احترام به همه قومیتها و فرهنگها در رسانههای جمعی چندان مشهود نباشد، زمینه مناسبی برای چند قومیتی ایجاد میشود (هوروئیتز، 1993).
- این شبکهها قادرند با حفظ و اشاعه ارزشهای به جا مانده از گذشته، زمینه را برای همگرایی ملی فراهم سازند. امروزه راهبری رسانه ملی بر این اساس است که با حفظ تنوع قومی و فرهنگی، به تداوم اجتماعی و فرهنگی جامعه کمک کند (رجبزاده، 1387)،
- امروزه شبکههای استانی و محلی به گونهای برنامهریزی میشوند که اقوام گوناگون بتوانند نیازهای خود را که میتوان گفت مهمترین آنها «ادراک عدالت» است، برحسب رفتار این شبکهها توجیه کند (قلیپور، 1388).
صمیمانه و پر مهر از جناب دکتر عسکری عزیز بابت فراهم آوردن این بستر فرهنگی درخور متشکرم. توفیق روزافزونشان آرزوی ماست.
23 فروردین 1403
________________________________
واکنش رضا فرخنژاد مدیرکل صدا و سیمای استان البرز
به گفت و گوی انتقادی درباره «چگونگی مواجهه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک»
سلام و رحمت. صمیمانه قدردان نکات ارزشمند شما و دوستان بزرگوار هستیم و بر دیده می گذاریم. هیچ وقت خودمان را بی نیاز از همفکری و راهنمایی های دلسوزانه شما و سایر البرز پژوهان و فرهنگ پژوهان نمی دانیم. بی صبرانه منتظر کمک های شما برای اعتلای البرز عزیز هستیم. ارادتمند فرخ نژاد صدا و سیمای البرز. 22 فروردین 1403.
________________________________
دیگر یادداشت ها
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز -1