محوطه باستانی نه هزارساله شهید آریوبرزن سلیمانی
اسماعیل آل احمد
نویسنده، مدرس حوزه علمیه و عضو حقیقی شورای فرهنگ عمومی شهرستان نظرآباد
بسمک اللهم یا رفیق
یاد ده ما را سخن های دقیق
پشت به تپه مرتفع اُزبکی ایستادم و از علی آقای عسکری، خواهش کردم تا عکسی حجلهای از من در آن لحظات بارانی عرفانی بگیرد برای روزی که انشاءالله، با شهادت، عاقبت بخیر شوم. این خواسته ناگاه دوباره مرا به یاد پیشنهادی انداخت که چند سال است این و آن جا مطرح میکنم: «نامگذاری باغوار [= بلوار] بین امامزادگان احمد و محمود - علیهماالسلام - و تپه ازبکی به باغوار ایرانِ اسلامی». هویتی بینظیر که شهید آریوبرزن را با شهید قاسم درهم میآمیزد و یکی میبیند. «از ابتدای انقلاب برخی تلاش داشتند تا اسلامیت و ملیت را دو قطب مقابل هم قرار دهند در حالی که شهدا بهطور واضح، نادرست بودن این وسوسه باطل را نشان دادند. هنگامی که ایران مورد تهاجم بینالمللی قرار گرفت کسانی که مدعی طرفداری از ایران بودند، یا در خانههای خود خزیدند و یا از ایران خارج شدند، اما کسانی که از ایران دفاع کردند همان «بچه مسلمانها» و «نماز شب خوانها» و امثال شهیدان «چیتسازیانها» و «سُلگیها» بودند و نشان دادند ایرانیت و اسلامیت یک حقیقت واحد است.» [رهبر معظم انقلاب - 5 مهر 1402]
سهشنبهای عجیب و غریب بود. هفتاد و ششمین روز کاوش - و واپسین روز - فصل هشتم. 30 آبان 1402. داشتم با دوستان عزیزم دکتر حسین عسکری و برادرشان علی عسکری؛ دکتر حمید حشمدار؛ مهندس حامد آلیانی؛ حسین جوادان؛ محمدجواد نوزارع و سعید شهرکی - رئیس اداره میراث فرهنگی نظرآباد - با گروه باستان شناسان فرهیخته، در محوطه ایران اسلامی تنفس میکردیم. علاوه بر استاد دکتر مهرداد ملک زاده، اساتیدی دیگر هم چون دکتر فاطمه حاجی نوروزی؛ مهندس فرزان احمدنژاد؛ دکتر حمید طباطبایی و جوانان زن و مرد دیگر و خانم سمیه مرشدی هم داشتند خاک گمانه را از شانههای همت خویش میتکاندند.
من و دکتر عسکری البته حالمان با بقیه، فرق داشت. بالای سر همه تلاشها و همت ها و رنج ها و موفقیتها و افتخارات این محوطه نه هزارساله، قامت کشیده آرش باستان شناسی ایران دکتر یوسف مجیدزاده را میدیدیم که با محاسن جوگندمی خوشگلش دارد حرف میزند و توضیح میدهد و آگاهی میبخشد و ما را به هویت بی مثال خودمان گره میزند. غرق شب نشینی هایی بودیم که آن را «شبهای اُزبکیه» نامیده بودیم. در آن شبها در اقامتگاه هیأت کاوش در روستای ازبکی، دور شمع وجود استاد مجیدزاده، شعر میخواندیم و از کشفیات میپرسیدیم و آسمان و ریسمان فرهنگ و سیاست و اقتصاد و معاش و معاد ایران و جهان را به هم میدوختیم. یاد شبی که میهمان شامی بودیم که خود استاد آن را پخته بود و در کنار سفره، جمجمهای بزرگ با آن چشمان ترسناک و تاریک و گرد و درشتش خیره خیره وراندازمان میکرد. وقتی استاد، دندانهای آن جمجمه را نشانمان داد دیدم همه آنها جعبهای است. دلیلش را از استاد پرسیدم که شنیدم: «شاید غذاهای شان آن قدر سفت و محکم بوده که باید همه دندانهای شان جعبهای باشد.»
یاد شاگردنوازی استاد در صفحه 29 جلد اول «کاوشهای محوطه باستانی ازبکی» در 10 مهر 1389: «سرانجام از اعضای جوان و پرشور انجمن جوان حکمت به ویژه آقایان آل احمد؛ عسکری؛ نقوی؛ توسلی و حسینی؛ نیز خانم بتول کشت پور - مدیر محترم دبیرستان کشت پور - سپاسگزارم. این دوستان با بازدیدهای پیوسته خویش از پیشرفت مراحل کاوش از جمله حامیان معنوی و روحیه بخش ما بودند و در برپایی یک سخنرانی تاریخی درباره نتایج به دست آمده هیأت اعزامی به محوطه ازبکی در ساختمان نوبنیاد فرهنگسرای شهر نظرآباد و تشکیل نمایشگاهی از نتایج به دست آمده یافتههای باستان شناختی در روز 24 آذر ماه صمیمانه نقش اساسی را بر عهده داشتند. جلسهای آن چنان پرشور و با شکوه که یاد و خاطره آن هرگز از ذهن هیچ یک از اعضای هیات باستان شناسی ازبکی زدوده نخواهد شد.»
سرمست از این افتخار که دوستی، مژده داد که استاد می خواهند با بچههای نظرآباد، دیدار کنند. بنا شد مژگان «موسسه رخسار قرآن» در 19 آذر 1389 خاک پای استاد را توتیا کند. پیش از دیدار عمومی، بر سر سفره کرامت علی آقای عسکری، ناهار را با استاد خوردیم. من بودم و او بود و حسین. راستی اگر در این سیاره رنج، چنین نعمتهایی رزق آدمی نشود آیا ما چیزی جز جنایت پدرانمان هستیم؟! یادداشت استاد پس از آن دیدار در دفتر یادبود موسسه بر سنگ طلای ذهن و زمانه ما حک شده: «حضور من در موسسه رخسار قرآن، گذشته خود در کاوشهای محوطه ازبکی و دوستان بسیار عزیزی را به یادم آورد. دیدن دوستان قدیم واقعاً برایم لذت بخش بود. به ویژه آن که دیدن آنها در موسسه رخسار قرآن، اتفاق افتاد. موسسهای که به همت دوست بسیار عزیز آقای آل احمد به وجود آمده و امید است به یاری خداوند با کمک شهروندان فرهنگ دوست و خیرخواه شهر نظرآباد، هزینه خرید و استقلال این موسسه برای جوانان علاقهمند به فرهنگ ایرانی و اسلامی ایران عزیز فراهم آید. به امید آن روز. یوسف مجیدزاده.» الاهی که خدای شهید آریوبرزن سلیمانی این آرزو و امید استاد را در حق موسسه رخسار قرآن، مستجاب کند. الاهی.
این دیدار، چند ماه بعد، مطبوعاتی شد و پرسشم از استاد در مقالهای انعکاس یافت. آقای شهرام زارع در صفحه 147 شماره 7 مجله باستان پژوهی که در بهار 1390 منتشر شد در مقاله «رصد خدا از تلسکوپ باستان شناسی» چنین نوشت: «یوسف مجیدزاده در گفتوگویی با «اسماعیل آل احمد از روحانیان اهل ساوجبلاغ» در پاسخ به پرسش ارتباط باستان شناسی و قرآن چنین گفته است: باستان شناسی درصدد یافتن پاسخ برای تردیدهایی است که انسانها درباره گذشته خود دارند اما ما به قرآن باید حرف به حرف یقین داشته باشیم. ما آن را سخن خدا می دانیم و دیگر جای تردیدی در آن نیست.»
حالمان خوش بود که پیشنهاد ما انجمن حکمتی ها - نخستین سمن شهرستان ساوجبلاغ به گستره ساوجبلاغ و نظرآباد و چهارباغ و طالقان - مبنی بر برگزاری آیین استقبال از هیأت کاوش باستانی با تصویب شورا و شهرداری وقت، خاطرهای ناب در جان استاد مجیدزاده، رقم زده بود. آن چنان که در صفحه 28 جلد اول «کاوشهای محوطه باستانی ازبکی» نوشتند: «تشکر ویژه برای آذین بندی شهر نظرآباد؛ استقبال و خوشامد گویی رسمی به هیأت کاوشهای باستان شناختی در محوطه ازبکی از سوی آقایان چگینی شهردار و فتحی پور رئیس شورای شهر در برابر ساختمان شهرداری و شورای شهر نظرآباد در آغاز سومین فصل کاوش و پس از انتشار خبر انتقال نمونهای از کهن ترین خشتهای به دست آمده از کاوشهای محوطه ازبکی به سازمان ملل و قرار گرفتن آن در موزه آن سازمان در روزنامههای کشور و سپاسگزاری برای استقبال پرشور هزاران تن از اهالی دوست داشتنی شهرهای نظرآباد و سیدجمال الدین که با در دست داشتن پرچمهای سه رنگ ایران از اتوبوس حامل هیأت همانند سردارانی که پیروزمندانه از جنگی میهنی به خانه باز میگردند را از یاد نمیبرم. نظیر چنین استقبالی تا کنون در هیچ نقطهای از جهان در تاریخ باستان شناسی نه دیده و نه شنیده شده است.»
ما داشتیم به روز مهم فرهنگی نظرآباد، فکر میکردیم. در اول شهریور 1398 به فرماندار وقت، پیشنهاد کردیم تا 20 شهریور - روز استقبال از هیأت کاوش استاد مجیدزاده در 1380 - روز فرهنگی نظرآباد، تعیین شود. این پیشنهاد در جلسه شورای فرهنگ عمومی شهرستان نظرآباد در 24 شهریور 1400 به 8 مهر - تاریخ ثبت محوطه باستانی ازبکی در 1352 به شماره 955 در فهرست آثار ملی ایران - تغییر کرد و تصویب شد. روزی که البته دوست خوب ما در فرمانداری نظرآباد، ضرورتی برای تکریم آن در 1402 قائل نشد!
میبینید! حتی این جا هم که قرار است از استاد ملکزاده بنویسم دارم از استاد مجیدزاده مینویسم. باری در این دیدار هم با هم آشنا شدیم اما زیر سایه غزل حافظ که آقای حسین جوادان، تکلمه کرد و غزلی از سرودههای خودش و غزل سعدی که استاد مهراب رجبی با همان شور و حال همیشگی، اجرا کرد و غزلی که من از سرودههای چَپَرچُلاق خودم خواندم. استاد دکتر مهرداد ملک زاده هم از گذشته و حال و آینده این محوطه گفت و رنج ها و امیدهایی که در این مسیر بر سر راه او است و بودجهای که نرسید تا کارگران، قهر کردند و رفتند و استاد در فضای مجازی از جوانان مشتاق، خواسته بود تا کمک کنند و پاکباختگانی از باستانشناسان ارشد و دکتری بیهیچ مزد و منتی شتافته بودند. به خودم که آمدم دیدم از فرط شرمساری خیس عرقم. چند بار از استاد، عذرخواهی کردم و حلالیت طلبیدم. استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی بر اساس قرار پیشین به تماس تلفنی دکتر عسکری جواب دادند. استاد در این گفتوگو، دوباره بر وعده پیشین خود تأکید کردند. ایشان تمام مبلغ دانشگاه بابت راهنمایی پایان نامه پسادکتری یکی از دانشجویانشان را به آقای ملکزاده تقدیم کردند تا بخشی از بدهیهای این فصل حفاری پرداخت شود. از اقامتگاه بیرون آمدیم و گرد گمانه ای حلقه زدیم. در حفاری این گمانه، استاد به این حدس رسیدهاند که این بنا سازهای اداری و بزرگ باشد که نمیتواند کار زندگی کوچ نشینی و ابتدایی مادیها باشد و احتمالاً از آن هخامنشیان است. اگر این احتمال به اثبات برسد حلقهای دیگر از تاریخ این سرزمین به دست آمده است.
وقت خداحافظی بود. باید با جانهایی سرشار از عشق به ایران اسلامی وداع میکردیم. گفتم: باید من هم کار آخوندی خودم را بکنم. از حاضران خواستم برای سلامتی استاد ملکزاده و هیأت همراه و همه آنانی که از روز نخست در این محوطه، تلاش کردهاند و برای شادی روح امواتشان صلوات بفرستند. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
موسسه رخسار قرآن
7 آذر 1402
از تصاویر آیین استقبال مردمی از گروه کاوش محوطه باستانی ازبکی به سرپرستی استاد دکتر یوسف مجیدزاده، 20 شهریور 1380
واپسین روز فصل هشتم کاوش در محوطه باستانی ازبکی به سرپرستی استاد دکتر مهرداد ملک زاده، 30 آبان 1402
گزارش کاوش های محوطه باستانی ازبکی در دو جلد کتاب منتشر شده است، 1389
هفته نامه کیهان هوایی (چاپ خارج از کشور) دوشنبه 26 شهریور 1380، صفحه 24
حضور استاد دکتر یوسف مجیدزاده در موسسه رخسار قرآن شهرستان نظرآباد، 19 آذر 1389
یادداشت استاد دکتر یوسف مجیدزاده در دفتر یادبود موسسه رخسار قرآن شهرستان نظرآباد، 19 آذر 1389
سخنان استاد دکتر یوسف مجیدزاده درباره «باستان شناسی و قرآن» در موسسه رخسار قرآن شهرستان نظرآباد در شماره 7 «مجله باستان پژوهی» به سردبیری شهرام زارع بازتاب پیدا کرد، منتشر شده در خرداد 1390
این دره و این صخره، مشهد ما پابرهنه ها است
آن جا که روستای گلیرد، دست در گردن روستای وشته طالقان می اندازد دره ای و صخره ای به هم رسیده اند که اهالی، آن را بادامستان می نامند. مادر یزرگم ننه لیلا را خدا رحمت کند. می گفت: گبرها حضرت امام زاده یوسف را دنبال کرده بودند تا بکشند و ایشان هم در همین محل به داخل غاری پناه برد و عصایش را که از چوب بادام بود بر در عار جا گذاشت. پیش از آن که دشمنان سر برسند و از آن عصا به مخفی گاه آقا پی ببرند این عصا به درخت بادام تر و تازه تبدیل شد و این جا پر شد از درخت بادام و شد بادامستان. حضرت امام زاده یوسف از برادران امام هشتم حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ هستند که از سالیان دیرین، مامن همه دلباختگان اهل بیت - علیهم السلام - در مناسبت هایی چون عاشورا و تاسوعا و بیست و یکم ماه رمضان و عید فطر و... است. آن چه در این یادداشت برایتان می نگارم کمی با دیگر نوشته ها فرق دارد و از این جهت است که مطالعه آن هم به همگان، توصیه نمی شود. ادامه مطلب...
پیش این کوه سالخورده جوان می شوی بیا
احمد بکتاش، نامی که همیشه مرا به یاد صراحت و ابهت و دانش و حافظه سرشار می اندازد. چند روز پیش با پیامک حسین عسکری و محمد اکبری، کمی جا خوردم آخر آنان بی هیچ مقدمه ای از دیدار با استاد احمد بکتاش، خبر داده بودند. آماده شدیم و درست قبل از سوار شدن به ماشین برگشتم و دوربین و سه پایه را برداشتم و راهی شذیم. دفتر استاد، شلوغ بود. هم ما دیر کرده بودیم و هم استاد، مهمان داشت و جلسه پس از استقبال گرم آن مرد بزرگ، کمی سنگینی به خودش گرفت و ثانیه ها غرقه در سکوت، پیش رفت.
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395ساعت 19 در برابر مردی نشستیم که با این سن بالا همه جزئیات روزهای مبارزه را در دوران سیاه ستمشاهی به یاد داشت و به برکت همان مبارزات به زندان افتاده بود. ویژگی جهاد او، جنگیدن با طاغوت، پیش چشمان همه مریدان متعصب تا دندان مسلح او است. او در کنگره حزب رستاخیز و پیش چشم همه رسانه های آنان از بازی بودن آن حزب تراشی ها پرده برداشته بود. من از اهمیت برنامه ثبت تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی سخن گفتم و کار را به حسین عسگری سپردم و او با استاد، گام در جاده گفت و گو نهاد. به امید روزهایی نه چندان دور که کتاب انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ آقای عسگری با خاطرات شیرین مبارزان چاپ شود.
عکس نوشت های اسماعیل آل احمد -1
نشست تاریخ شفاهی استان البرز برگزار می شود
بر سر سفره آش دوغ درویش عبدالمجید طالقانی
خیلی دوست داشتم حالا که دارم زندگی شهدای روستای مهران طالقان را بازنویسی می کنم آن روستا را بیشتر بشناسم و فهمیده بودم که تنها کتاب در این باره را استاد شعیب مهرانی نیا ـ نفر دوم از سمت چپ ـ نوشته اند. حسین عسکری که این کتاب را نداشت. با کمک دوست باکلاسم محمد اکبری به همسایه ارجمندم آقای مسعود مهرانی نیا رسیدم و از او خواهش کردم تا این کتاب را از عموی ارجمندشان ـ نویسنده کتاب ـ برای ما تحفه بیاورند که نشد. دست به دامان دوست نویافته ام آقای احمدعلی مهرانی شدم و او خوشبختانه هماهنگی کرد تا بتوانیم با نویسنده کتاب ـ عموی همسرشان ـ قرار دیدار بگذاریم.
بعد از نشست هم اندیشی پژوهشگران تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی در استان البرز با مخترع جوان مهندس ابوذر شیرشاهی ـ نفر اول سمت راست ـ و دکتر حسین عسکری ـ نفر دوم از سمت راست ـ و دکتر مهراب رجبی ـ نفر سوم از سمت راست ـ و استاد شاه محمدی راهی خانه استاد شعیب مهرانی نیا شدیم. سه شنبه 24/1/1395. دم نماز مغرب و عشا رسیدیم و پس از چاق سلامتی، نماز مغرب و عشا را به جماعت اقامه کردیم و نشستیم سر سفره دانایی استاد شعیب. تجربه های ناب ایرانی و خارجی ایشان و دکتر مهراب، این دیدار را از دست ما درآورد. گفتند و شنیدیم و خندیدیم و لذت بردیم. همسر استاد شعیب با خون گرمی تمام از ما با آش دوغ لذیذ، پذیرایی کرد و استاد از مهران و درویش عبدالمجید و... سخن گفت. امیرحسین ـ نوه جوان و با ادب استاد شعیب ـ میاندار پذیرایی از ما پیرمردها بود. به دلم نشست و از او بارها تشکر کردم. او بیشتر از این که از خود ما خوشش بیاید از این ذوق زده شد که فهمید دکتر مهراب رجبی برادر استاد مهران رجبی ـ هنرمند شهیر سینما و تلویزیون ـ است.
دو کتاب نفیس درباره درویش عبدالمجید طالقانی داشت که کریمانه پذیرفت تا بیست روز، نزد من، امانت باشتد و من پس از تشکر به ایشان گفتم: اگر خودم بودم این کتاب ها را به کسی امانت نمی دادم. با اکراه از خانه استاد بیرون زدیم و از دکتر مهراب و آقای شاه محمدی جدا شدیم. مهندس شیرشاهی ما را تا پل حصارک همراهی کرد و من و حسین، سرخوش از آن دیدار خوش به خانه برگشتیم. از دوست نازنین هنرمندم علیرضا جهانی نسب خواهش کردم تا با آن دوربین با کیفیت باحالش از تمام صفحات هر دو کتابی که از استاد شعیب، امانت گرفته بودم عکس بگیرد و او این منت را بر من نهاد و چه عکس های خوبی هم گرفت. با همسرم و خواهرزاده های مهربانم ـ محیا و مهسا ـ نشستیم و تمام عکس های آن دو کتاب را با صفحات کتاب ها تطبیق دادیم تا صفحه ای از قلم نیفتاده باشد. برادرم ابراهیم با آقای احمدعلی مهرانی همکارند. صبح شنبه 28/1/1395 کتاب های استاد شعیب را به ایشان دادم تا بدهند به آقا احمدعلی. به آقا احمدعلی و استاد شعیب هم زنگ زدم و برای جا به جایی کتاب، هماهنگی کردم.