در محضر منتظرانی متفاوت و متوقف
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی
در لایههای زیرین و نهانگاههای تاریخ، چه خبر است و چه سنّتها و باورها و تجربههای زیستهای نیرومند، مرموز و مخفیانه در کارند؛ هیچ نمیدانیم. روایتها چه میکنند! باورها مخفیانه در نهانگاههای تاریخ و لایههای زیرین هستی ما چه در سر دارند و چگونه فعالند و هر بار که سر برکشیده و برآمدهاند؛ گستره و دامنه تبعات و پیامدشان، میراث دیرینه و دیرپایشان در تاریخ چگونه بوده است و چگونه خواهد بود؛ ردیابی و رصد تاریخیشان، پیشگیری یا پیشبینیشان، اثرات و تبعات و پیامدهای مثبت و منفیشان بر روان و رفتار و نحوه بودن و حضور انسان در جهان، آنقدر آسان هم نبوده و نیست و نخواهد بود که گمان بردهایم.
گاه همان چیزی که سخت مورد تردید و یا انکار و حتی امکان و انتظار برآمدنش مورد تمسخر ما بوده است؛ چنان غافلگیرمان کرده است؛ برآمدنش چنان تسخیرمان کرده است؛ چنان ذهن و فکر و عقل و فهم ما را دور زده است؛ چنان تاریخ و زمان تاریخی را درنوردیده است که تیرش در کمان اندیشه و گمان ذهنمان درنمیگنجیده است. تاریخ پر از خلاف آمدهای عرف و گرانبار از رخدادهای خارق عادت و اتفاقات ناسازوار است. اصلاً برآمدن انسان و حضور تاریخی و تاریخمند انسان روی پوسته نازک و ظریف غبار کیهانی زمین، افکنده در میان صدها و صدها میلیارد غبار کیهانی دیگر از صدر تا ذیل از دیرینهترین روزگاران تا روزگار ما، خلاف آمد عرف و یکسر ناسازواری بوده است و یکسر خرق عادت. یکسر پارادوکس و یکسر پارادوکسگون و پارادوکسوار. یکسر خرق طبیعت و خرق جغرافیای طبیعی و گذار از قلمرو جغرافیای طبیعی به سپهر جغرافیایی از نوع دیگر. جغرافیایی گرانبار از تضاد و تقابل و تعامل ذهنها و فکرها و عقلها و فهمها و وهمها. جغرافیای بغایت پوینده و پویا و پرتنش و پرکشمکش و پرتناقض و معارضهخیز و خونبار و خطرخیز و شعلهبیز و زلزلهخیز و خطرناک و غمبار و غمانگیز. جعرافیای طبیعی، جغرافیای سازگاریست.
«حیات طبیعی» این چنین در بستر سازگاری مستمر در یک فرایند و فرگشت و دگرگشت دیرینه و دیرپا روی پوسته نازک سیاره زمین تداوم داشته است. جغرافیای تاریخی جامعه و جهان بشری ما نیز روی پوسته نازک همین جغرافیای طبیعی و امکاناتی که جغرافیای طبیعی در اختیار انسان قرار میداده تکون و تشکّل پذیرفته و پاییده است. جغرافیایی گرانبار از سازگاریها و ناسازگاریها و ناسازواریها.
باری دوشنبه روزی خردادی و بهاری به پیشنهاد دوست معزز و گرانقدرم جناب آقای دکتر رستم فلاح که هم در مقام نظر هم در میدان عمل، فیلسوف اخلاقند و جانی آراسته به اوصاف و ادب و آداب و اخلاق نیک زیستن و در همصحبتی و همسفری از بهترینان، به دیدار کسانی رفتیم که از کسان معمول و متعارف نیستند. به دیدار انسانهایی که اهل توقف، هم در مفهوم هم به مصداق هستند. روستای جدیدالتأسیسی که ساکنان کم شمارش را روایات شیعه در وصف ظهور امام زمان و شمار یارانی که از طالقان در رکاب او حضور خواهند یافت؛ از شهر تبریز به شهرستان طالقان کشانده است و در شهرستان طالقان در انتظار ظهور امام موعود سکنی گزیدهاند. در وصف و معرفی اهل توقف، دوست معزز و گرانقدر ما آقای دکتر حسین عسکری در ذیل عنوان «روستای ایستا» که تعبیر بامسمائی هم است؛ با قلم توانایشان به تفصیل سخن گفتهاند. هوشمندانه و مورخانه هم قلم زدهاند. کتابی خواندنی با نثری شیوا و روان.
هرچند بارها از کنار روستا گذر کرده و گذشته بودم لیکن فرصت دیدار هیچگاه دست نداده بود؛ این بار فرصت دست داد و به پیشنهاد و به اتفاق دوست گرانقدرم آقای دکتر رستم فلاح به دیدار منتظران امام موعود رفتیم. وقتی وارد روستا میشوی هم محیط و نحوه زندگی ساکنان، هم فضای روستا را متفاوت از روستانشینان و روستاهای پیرامون میبینی و احساس میکنی. میهمانِ میزبانانی متفاوت میشوی که همه مردانند و زنان در پرده و پردهنشین و غایب از نظر. میزبانانی نه چندان متعارف و معمولی. زیست سبک و ساده و پیراستهشان از انواع و اطوار افزونخواهیها و رفاهطلبیها و تجملگراییهای افسارگسیخته و مصرفزدگی تهوعآور و آلوده به انواع و اطوار اسراف زدگی بیمارگون و تنفس زیر تلهای عظیم زبالههای متعفن و مسموم؛ لحظاتی که در آنجا هستی احساس خوش داری و آرامی و آسودهخاطر از مشغلههای روزینه. واقعاً لحظاتی احساس میکنی کمی و اندکی از زیر آوار سنگین تاریخ و زمان تاریخی بیرون جستهای. زمان تاریخی را متوقف کردهای. اتفاقاً حس راستین انتظار به ظهور موعود همین است. وقتی با ابدیت نسبت برقرار میکنی؛ زمان تاریخی نزد تو در برابر نسبت تو با ابدیت رنگ میبازد. برای منتظران راستین هماره ظهور نزدیک است. چون از چشم ابدیت و با چشم ابدیت ظهور را میبینند. تجربه میکنند. ممکن است بگویید پس چرا عملاً اتفاق نمیافتد.
اتفاقاً عملاً در تاریخ اتفاق افتاده است و بارها و بارها هم اتفاق افتاده است. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید؛ نه تنها کم نبودهاند که بسیار بودهاند منتطرانی که به هنگام ظهور موعود و خیزش و رستاخیز عظیم معنوی که در مرزهای گذار تاریخی از دورهای به دوره دیگر اتفاق افتاده؛ انکارش کردهاند. انکارش کردهاند؛ چون دچار تناقض می شدهاند؛ یا میباید خود را و باور به انتطار و در انتظار ظهور موعود را برای همیشه به کناری نهند و انکارش کنند و یا به موعودی که ظهور کرده است و گواه حضورش هستند؛ ایمان بیاورند! چنین است خلاف آمد عرف تاریخ! چنین است حضور رازآمیز و ناسازوار و خلاف آمد عرف انسان روی پوسته نازک، سرد، ظریف و شکننده غبار کیهانی زمین، چونان هستندهای تاریخمند. چنین است جغرافیای پرچین و شکن و پیچیده و پرتناقض و تضاد جامعه و جهان بشری ما. تاریخی که با اندیشه و باور به انتظار و مراتب و سویههای گونهگون انتظار چنان سخت و ستبر گره خورده است و چنان گسستناپذیر درتنیده است که هر سرِ تلاشی را به انگیزه و در اندیشه حذف و انکارش به سنگ و صخره میکوبد. به سنگ و صخره میکوبد؛ چون انسان وجودیست منتظر. منتظرانه زندگی میکند. زیست انسانی او منتظرانه است. البته و صد البته انتظار، هم مراتبی دارد هم انواعی و اطواری. اتفاقاً انتظار به موعود یا موعودهایی که روزی خواهند آمد و جامعه و جهان بشری را از بند دروغ و ستم و شرارت و سنگدلی و شقاوت و سیادت نیروهای اهریمنی آزاد خواهند کرد، انتظاری نیکو و باوری عمیقاً اخلاقی و آرمانی عمیقاً معنویست. فارغ از افسانه پردازیهای عامدانه و عامیانه و خرافه باوری و وهمیات ضخیمی که اغلب با حسی از انتقام جویی و خشونت و شرارت و قساوت ورزیهای بیمارگون و مالیخولیایی همراه شده است و مردود است؛ اصل انتظار و امید و باور و حرکت و عزیمت و مجاهدت و مساعدت برای و به سوی تحقّق جامعه و جهانی اخلاقیتر و معنویتر و دادگرانهتر و دادورزانهتر به رهبری انسانهایی که به راستی حامل پیام و مژده غیبی و آن سویی هستند و مژده و ارمغان از آن سو به این سو آوردهاند؛ اصلی نیکو و اصیل و گوهرین است و پرمایه و غنی از حس نیکخواهی و اخلاق نیک زیستن؛ به ویژه در زمانهای که برای آغازین بار به طرز انسانشمول و سنگین و سهگمین صدای درهم شکستن ستون فقرات وجود انسان زیر فشار آوارهای سنگین تاریخ و زمان تاریخی در همه جای سیاره زمین در همه جامعهها و در میان همه جمعیتهای میلیاردی سیاره زمین شنیده میشود. در غروبگاه چنین عصری و در عُسرت غمانگیز و غیبت حاملان و عاملان و غایبان عالم غیب و قدس، تابیدن و تابش برقهای غیبی و بیدار و حساس و هشیار شدن انسان به گوهر ازلی وجود خویش و انتظار زیستن و باور و ایمان به تحقّق جامعه و جهانی اخلاقیتر و معنویتر و زیستی همدلانهتر و صمیمانهتر، فکر و فعل و عملی اخلاقی و عمیقاً معنویست. جامعه و جهان ما تا خِرخِره گرفتار خشم و قهر و شرارت و خشونت و انتقام جوییهای افسار گسیخته است و دستش به نسلکشیهای گسترده و جاری کردن و ریختن خون جمعیتهای پرشمار انسانی گناهشان زادن و زیستن و معاصرت در چنین عصری کابوسناک بوده؛ آلوده است و انبان ذهن و فکرش و انبارهای نظامیاش پر از انواع سلاحهای هستهای و میکروبی و شیمیایی! شرارتهای اهریمنی و انتقامجوییهای دجالی خود را با نقاب انتظار به موعود و به نام مدینه فاضله و آرمان¬شهر موهوم پنهان نکنیم.
انتظار اصیل و راستین به موعود، باور به سر برکشیدن و بیدار شدن حسی همدلانهتر و باور و پایبندی به زیستی سادهتر و صمیمانهتر و زیست اقلیم و عالمی اخلاقیتر و معنویتر و نوع دوستانهتر و سبک و سادهتر در جان و وجدان و روان و رفتار آدمیان در مقیاسی کلان و انسانشمول است. چنین درخششها و برقها و بارقههای غیبی و قدسی را بارها در تاریخ زیسته و تجربه کرده ایم. چرا باز فکر میکنیم دگربار هم نمیشود تجربه کرد؟ اتفاقاً هرجا و هرگاه که برق ابدیت بر جان ما درخشیده است؛ هرجا و هرگاه حسی از ابدیت در جان ما خیزش و ریزش کرده است و بیدار شده است تاریخ و زمان تاریخی و گذشته و آینده تاریخی در آن لحظه و در آن، «آنِ» تجربه ما از ابدیت، از امر جاودانه، از زمان اکرانه به تعبیر ایرانیان باستان (آیین زروانی) ظهور و حضور غیب را نزدیک و در دست دیدهایم.
تصادفی نیست که از زبان منتظران به موعود شنیدهایم و میشنویم ظهور نزدیک است. این قلم هم هر بار به محصر مبارک مادر گرانقدر و معزز متشرف میشوم میفرمایند فرزندم تردید نداشته باش که ظهور نزدیک است. در تراز و ترازوی ابدیت همه چیز این عالم خُرد و نزدیک است. درنگ و لحظهای بیش نیست. قصه جوانمردان اصحاب کهف را در قرآن ببینید: «وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا: و خورشید را مىبینى که چون برمىآید، از غارشان به جانب راست میل مىکند و چون غروب کند ایشان را واگذارد و به چپ گردد. و آنان در صحنه غارند. و این از آیات خداست. هر که را خدا هدایت کند هدایت یافته است و هر که را گمراه سازد هرگز کارسازى راهنما براى او نخواهى یافت» (سوره کهف / 17).
انسان عالم مدرن «دوران گرفته» ترین و زمان گیر و زمان زدهترین انسان همه روزگارانیست که از سر گذراندهایم. تمدن دوره جدید تاریخیترین و تاریخ مدارترین همه تمدنها در تاریخ بشر است که تجربه میکنیم. تمدنی که روی آوار ساختار سنّتها و باورها و ارزشهای دیرینه و دیرپای فروپاشیده موزههای عالم مدرنش را بنیاد نهاده است. آرمان انتظار و باور به موعود هم روزگار غربت و عُسرتش را از سر میگذراند. البته برای آنها که همچنان با تاریخ باطنی و با باطن تاریخ نسبت دارند و احساس میکنند به سرچشمه متصل هستند؛ ظهور را نزدیک میبینند و نزدیک احساس میکنند. نزدیک احساس میکنند و میبینند چون زمان در نسبت با ابدیت در ترازوی ابدیت رنگ میبازد. قطرهای میشود محو در دریای بیکران ابدیت در اکرانگی. لازمه نسبت با غیبب با باطن و سرچشمه هستی با باطن و سرچشمه رخدادها، صورتها و شکلها و ساختارهای متغیر و ناپایدار جهان به معنی الاعم و تاریخ به معنی الاخص رنگ باختن و خُرد شدن و خُرد دیدن زمان است و زمانمندی صورتها و ساختارها و شکلها و رخدادها! آنها که منتظرند و از نزدیک بودن ظهوری که اتفاق نیفتاده است و هر آن خواهد افتاد؛ سخن میگویند؛ دروغ نمیگویند. توهم نمیورزند. ماهیت نسبت با غیب با باطن و اتصال به سرچشمه هستی چنین است. لازمه فراز آمدن بر زمان تاریخی چنین است. البته آنها که باور دارند و چنین باوری تجریه زیسته آنهاست. آنها بیرون از چنین باورهایی زندگی میکنند اینها همه برایشان لقلقه زبان است و بیرون از حیث تاریخی و زمان تاریخی و تاریخیگیری افسارگسیخته عالم مدرن چیزی را نمیبینند.
و اما و صد اما تناقضی که هر بار منتظران در تاریخ با موعودی منتظر ظهورش بودهاند و آمده است و کم نبودهاند که بسیار هم بودهاند منتطرانی که انکارش کردهاند. اینچنین مانی را منتطرانش انکار کردند به دیوار آویختند و این عیسی مسیح را یهودیان منتطر به دار آویختند! و اینچنین امپراطور همان امپراطوری که فرماندارش در اورشلیم و سرزمین فلسطین نبوی، پیلاتیس فرماندار هم که فرمان به دار آویختن او را صادر کرده بود؛ در کمتر چهار سده بعد با صدور فرمانی مسحیت را دین رسمی امپراطوری اعلام کرد. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید! آن مژدههای خوش مسیحایی که «اونگلیو (Ευγγε"λιο)» به زبان یونانی یعنی مژده خوش بود سر از قرون وسطای قهر و خشونت و جزم و تعصب کلیسای پاپهای اعظم هم برکشید! ناسازواریهای تاریخ را ببینید.
گمان بریم و فرض کنیم؛ موعودی منتظران هر صبح و شام دعای حرج و فرج ظهورش را از گلدستههای مساجد پخش میکنند؛ ظهور کرده است و ارمغان سخن و مژده خوش پیامی که از عالم غیب و قدس برای ما آورده است به ما میگوید: من نیامدهام که خون بریزم، نیامدهام که انتقام بگیرم، نیامدهام طرد و تکفیر کنم. نیامده ام شما را فرقه، فرقه کنم و فرقه ببینم. نیامدهام معابد پرشکوه بپا کنم. آمدهام که به شما بگوییم شما خود معبد خدایید. درهای معبد جانتان را صمیمانه و سخاوتمندانه و گشاده دست و گشاده رو به روی هم بگشایید. ناقه طبیعت خدا را از آب چشمههای زلال خدا دریغ نکنید. حرمت روز جمعه و شنبه و یک شنبه را چونان روز خدا پاس بدارید. آن روز را با خدا سرکنید نه با تاریخ. ساده زندگی کنید. طبیعت خدا را زباله دانی نکنید. چشمههای زلال طبیعت خدا را مسموم نکنید. نیکخواه هم باشید. روحتان را ارزان به اهریمن نفروشید. درست و راست و نیک زیستن را قربانی موفقیت نکنید. موفقیت را در نیک و راست و درست زیستن تجربه کنید. پاکیزه و سبک و ساده و عادلانه زندگی کنید. و صدها و صدها مژده دیگر از این دست و از این جنس که عامیانه و ساده و بدیهی و آشنا به گوش و به هوش میآیند؛ مواجهه و رفتار منتظران به فرض با موعودی که اینک آنها را مخاطب قرار داده است چگونه میبود!؟
1403/3/31 هجری خورشیدی
«ایستا»، روستایی نشسته در سنت!
قریب چهل کیلومتر از جاده پرپیچ و خم طالقان را که طی میکنی به روستایی برمیخوری که بدور از هیاهوی مدرنیسم هنوز در سپهر سنت توان میآزماید. چندان که ارابه این آبادی را توگویی بسته اند به تخته بند سنت. الگوی شیوه های سنتی، عجیب بر تمام ابعاد زندگی روستانشینان سایه انداخته است. کسی چنین احساسی ندارد که از عقربه شتابناک زمان عقب افتاده و از کاروان زمان جا مانده است. مردم روستا مثل مردم شهر مجبور نیستند از صبح تا شب بِدو بِدو کنند و چند کار را با هم انجام دهند تا از پس سرعت زمان برآیند و مدیون سرعت برق آسای زمان قرار نگیرند. در اینجا از ساعت مچی و دیواری خبری نیست. سبک زندگی دوره قاجار یعنی پیشاتکنولوژی را تجربه میکنند. اگر در همه جا سخن از «سرعت» است در اینجا سخن از «زندگی» است؛ زندگی آرام، عاری از دغدغه های شهرنشینی؛ دغدغه در آمدن اتوبوس و رسیدن به ته خط، در آمد و رفت، در خرید و فروش، در کسب و کار، در پیشرفت، حتی در پیامگیری و پیامرسانی در شبکه های اجتماعی!
نامی که دیگران به این تافته جدا بافته داده اند چیزی است در این حال و هوا؛ «ایستا». گویی عقربه های ساعت از عصر مشروطه تاکنون در این روستا از حرکت ایستاده است. دوگانه های «پیشرفت» و «پسرفت»، «ترقی» و «جاماندگی» در فرهنگ این روستا جایی ندارد. همه چیز همان است که هست؛ نه کمتر و نه بیشتر. قرار هم نیست جز این باشد. خیلی بخت یاری میخواهد که حتی از چند متری سایه ات روزی در گوشه ای از این روستا بیفتد. باید ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دهند تا چنین توفیقی ترا دست دهد. مرا این بخت اما یار شد؛ به لطف دوست وکیلمان آقای حسین صالحی. نگارنده به اتفاق ایشان و دو تن از دوستان آقایان: محمود یزدانی و مهدی آیتی صبح پنجشنبه بیستم مرداد 1401 چشممان به این روستا باز شد.
اگر بخواهم مختصری از این روستا بگویم، باید خاطرنشان کنم: مردم این روستا از اهالی تبریزند و از پیروان مرحوم آیت الله میرزا صادق آقا تبریزی که پس از گذشت حدود صد سال همچنان از او تقلید میکنند. اینان برای گریز از موج تکنولوژی به اینجا پناه آوردهاند؛ آنهم تنها به این دلیل که برخی از یاران امام زمان در اینجا به امام میپیوندند. روستا در زمینی به وسعت حدود چهارده هکتار در کنار رودخانه شاهرود قرار گرفته است؛ محصور در ردیف منظمی از درختان تبریزی که با قد و قامت بلند خودنمایی میکنند. «سرسبزی» و «نظم» اولین مشخصه این روستاست. نظمی که به دیوار ساده و معماری خانه ها داده اند حیرت آور است. هر قدر هم چشم خطابین داشته باشی ذره ای انحراف از خط مستقیم در آن نمی بینی. جمعیت این روستا با آن همه آوازه ای که بهم زده فقط چهل و دو نفر میباشد؛ در هشت باب خانه مسکونی با درهای چوبی متحدالشکل. این درهای چوبی متحدالشکل خبر از اقتصاد سوسیالیستی و اشتراکی روستا میدهد. در سقف خانهها تماما تیرهای چوب به کار رفته است. همه روستاییان مانند اعضای یک خانواده تولید و مصرف میکنند.
اهالی روستا به معنای دقیق کلمه یک زندگی ساده و معمولی را دنبال میکنند. برای پخت و پز و ایجاد گرما از هیزم و کود حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند استفاده میکنند. پای تلویزیون نمینشینند؛ گوش به رادیو نمیدهند؛ فاقد شناسنامه و کارت ملیاند. بدون استفاده از خدمات دولتی و امکانات رفاهی جدید از قبیل: آموزش و پرورش، درمانگاه، ماشینآلات، آب لولهکشی، برق، تلفن، گاز، و نیز مطبوعات و وسایل ارتباطی مدرن از قبیل: موبایل و کامپیوتر و اینترنت و... روزگار میگذرانند. با استفاده از وسایل ابتدایی روشنایی، از قبیل: فانوس و چراغ گردسوز ساعاتی از شب را سپری میکنند. با این اوصاف شبهای روستا دیدنی تر است. نور کمرنگ مهتاب با نور فانوس و چراغهای گردسوز اتاقها آمیخته میشود. سایه ساکنین است که در حال راه رفتن بر تن دیوار اتاقها می افتد. همه چیز به صورت صحنه تئاتر درمیآید. مردم روستا از طریق کشاورزی و دامپروری امرار معاش میکنند. پرورش اسب و فروش آن از جمله سرگرمیها و منابع اقتصادی اهالی روستا را تشکیل میدهد. داروهای مصرفی آنها صرفا گیاهی است که خود به کشت و تولید آن میپردازند. ساکنان روستای ایستا در حفظ حریم خود بسیار میکوشند. از مردم فاصله میگیرند و کمتر کسی را به حریم خصوصی خود راه میدهند.
اینها همه، تصویری است از روستای ایستا که سالهاست نظر گردشگران وطنی را به خود جلب کرده و هرازگاه در قالب گروههایی برای بازدید راهی آنجا میشوند؛ امری که چندان هم به ذائقه اهالی روستا خوش نمیآید؛ تا جایی که در پارهای، با مخالفت برخی از اهالی روستا روبرو میشود؛ خاصه گردشگران زن که به هیچوجه اجازه ورود به روستا را ندارند، همانطور که زنان روستا نیز به راحتی مجاز به خروج از خانههای خود نمیباشند. کمی هم از اصطبل های روستا بگویم که دیدنی ترین بخش روستاست. نایاب ترین اسبهای عربی را در آنجا میشود دید؛ همه تربیت شده و گرانقیمت؛ به تقریب دو میلیارد تومان، و بیشتر صادراتی. هر اسبی را با کره اش در اصطبلی جا داده اند، و کنار آن طویله گاوها و بزهاست؛ همه اصیل و برگزیده. در حال حاضر رهبری روستا با آقای حسینقلی ضیایی است. در دقایق پایانی بازدید ما، وی از راه میرسد. ما را برای دیدار با ایشان به خانه ضیافت هدایت میکنند. خانه ای است با دو اتاق ساده و حیاطی تمیز و جویی که آبی زلال در آن جریان دارد. در خانه ضیافت از مبلمان و وسایل امروزی خبری نیست. یک بخاری هیزمی و یک زیلو و چند مخده تمام وسایل اتاق را تشکیل میدهد.
ضیایی پیرمردی است نسبتا فربه و سفیدرو و بسیار مودب و خوش استقبال. در دَم یکایکِ ما را با ته لهجه آذری نواخت. پیرمرد مریضاحوال است. نای نشستن نداشت. از باب احترام و به رغم اصرارهای ما پا دراز نکرد. به سختی در کنار درگاهی اتاق چهارزانو نشست. با زبان گرم و آهسته خود ضمن خوشامدگویی بنای بر گفتگو گذاشت. در لابلای گفتار خود به این امر اشاره داشت که دوره آخرالزمان است. ظهور نزدیک است. چندان برایش مهم نبود که جمعیت روستا اندک است. میگفت باکی نیست! از پاره ای مزاحمتها گلایه میکرد. میگفت خیلیها اینجا میآیند تا از ما با خبر شوند. در حالی که مزاحم آرامش ما میشوند. گاه درباره ما عده ای هم به زعم خود چیزهایی در اینجا و آنجا مینویسند که بیشتر پرت و پلاست! مثل این پرت و پلاها که من مینگارم!
بر گفته های خود همچنین افزود: ما کاری با دیگران نداریم. دیگران هم نباید با ما کار داشته باشند. چندین بار فرماندهان نیروی انتظامی اینجا آمدند تا از ما تشکر کنند، برای اینکه هیچکدام از اهالی این روستا از کسی شکایت نکرده و کسی هم از ما شاکی نبوده. اختلافات درون خودمان را هم خودمان حل و فصل میکنیم. سرمان هم در کار خودمان است. گاهی مسئولین دولتی هم اینجا میآیند و از روستا دیدار میکنند. ما هم از ایشان پذیرایی میکنیم.
میگفت ما خواهان زندگی ساده هستیم. زندگی ای که اسیر مدرنیسم و نظام ماشینی نباشد. زندگی ای که رنگ طبیعت را به خود گرفته باشد. این سخنان مرا به یاد رمان معروف «والدن»؛ یا «زندگی در جنگل»، اثر «هنرى دیوید ثورو» میاندازد که در آن زندگى جنگل نشینى و اندیشه هاى یک انسان آزاده و وارسته از قید و بندهاى تمدن امروزى روایت میشود. وی که عاشقانه طبیعت را میجست با الهامگیری از طبیعت، مدام هشدار میدهد: «سادگی، سادگی، سادگی!». توصیه به «ساده کنید، ساده کنید» در جای جای نوشتار او موج میزند. چنانکه در «ایستا» نیز موج میزند. پایانبخش این دیدار یک درخواست از رهبر ایستا بود؛ خواستم این دیدار را در قاب دوربین بیاورم تا یادمانی از این دیدار تاریخی باشد که حسینقلی ضیایی اجازه چنین کاری را نداد و اصرارهای من هم راه به جایی نبرد. چراکه، اقتضای سنت ایستا همین است که از مظاهر مدرن دور باشد و از هر چه پیرایه است دوری گزیند.
روستای ایستا
شهرستان طالقان
استان البرز
عکس از: امیرحسین ابن الرضا
شباهت کره شمالی با اهل توقف طالقان
گاهی با شنیدن نام کره شمالی، آبادی «ایستا»ی طالقان برایم تداعی معانی می شود. هنوز نتوانسته ام به درون این روستا بروم، ولی از فاصله نزدیک چشم اندازش را دیده ام. شنیده ام که مردم روستای توقف یا ایستای شهرستان طالقان، تقریبا در انزوای سخت زندگی می کنند. از غیر خودی دوری گزیده و کمتر کسی را به خانه راه میدهند. ایستایی ها از همه جلوه های مدرنیته و تکنولوژی به کلی دوری جسته و با همانسبک قدیم می زیند. در ایستا اثری از رد پای خودرو نیست. تلویزیون، ماهواره، موبایل، لپتاپ و...وجود ندارد. شب نشینی و عروسی و عزا و جشن تولد، سالگرد ازدواج و… بی معنا است. شناسنامه ندارند و جزو جمعیت ایران به حساب نمیآیند. از دریافت هر گونه خدمات دولتی از لوله کشی آب، گاز و برق، تلفن، بهداشت، درمان و... خودداری می کنند. آنان درست یا نادرست شیعیان 12امامی پیرو مجتهدی هستند که در انتظار ظهور بود و عصر از مشروطه بدین سو را آغاز دوران ظهور موعود (عج) می پنداشت. بنابراین هر حکومتی در این عصر را غاصب می دانست. تاجایی که خبر دارم ایستایی ها در این سبک زندگی آزاد بوده و کسی کاری به کارشان ندارد.
به گمانم در مقیاس کره زمین، زندگی در جمهوری دمکراتیک کره بی شباهت به روستای توقف نیست. منزوی ترین ملت جهان. با این تفاوت که رهبران کره، برخلاف ایستایی های بی آزار، به دلیل داشتن چند بمب اتمی، هر از گاهی دنیا را تهدید به جنگ آخرالزمانی کرده و بدین وسیله توجه جهانیان را به خود جلب می کنند. کره ای ها با وجود چنین ساختار حکومتی و با استمرار رهبری خاندان کیم ایل سونگ تا قیام قیامت می توانند با همین سبک معیشتی بزیند و اگر آن ها مانند ایستایی های نجیب مزاحم دیگران نشوند، کسی آن ها را مجبور به تغییر نخواهد کرد. این هم برای خودش سبکی از زندگی است. کم نیستند رهبران دولت هایی که همین رویکرد انزوا جویانه را برای مردمشان آرزو دارند.
دکتر یدالله کریمی پور
استاد گروه آموزشی جغرافیای سیاسی دانشکده علوم جغرافیایی دانشگاه خوارزمی
18 امرداد 1401
بازتاب یادداشت دکتر یدالله کریمی پور درباره اهل توقف طالقان
درباره نگاه سلبی و انکاری اهل توقف طالقان
آقایان داود فاضل فلاورجانی (استاد کلام و فلسفه حوزه علمیه قزوین) و حسن قره باغی (دانش پژوه سطح چهار حوزه علمیه قم) با انتشار مقاله ای علمی - پژوهشی با عنوان «نظریه هنجاری؛ نظریه ای برای دوران گذار» در فصلنامه تحقیقات بنیادین علوم انسانی (شماره 26، بهار 1401) تلاش کرده اند جایگاه «اهل توقف طالقان» ساکن در «روستای ایستا» را در «جریان شناسی مواجهه با محصولات تمدن مدرن» مشخص کنند . نویسندگان این مقاله سه نوع مواجهه با دستاوردهای مدرنیته را شناسایی کرده اند:
1. «رویکرد پذیرش محض» که براساس نگاه خطی همه محصولات علم مدرن را در تمام علوم اعم از طبیعی و انسانی حاصل رشد و پیشرفت علوم بشری می داند؛
2. «رویکرد پذیرش مشروط» که با تفکیک بین علوم انسانی و طبیعی معتقد است تنها علوم انسانی و نتایج آن برخاسته از تمدن مدرن بر مبانی الحادی و ماده گرایانه مبتنی است، اما علوم طبیعی و محصولات آن ناشی از پیشرفت های بشر و تجربی صرف است و اگر آسیبی هم در آن ها وجود دارد، ناشی از استفاده نادرست از آن است و دین می تواند با مداخله و تبیین هنجاری راه استفاده درست از این محصولات را تبیین کند؛
3. «رویکرد تقابلی» که میان علوم انسانی و طبیعی مدرن تفاوتی نمی بیند و معتقد است مبانی همه این علوم برخاسته از نگاه یک بُعدی و ماتریالیستی است و در نتیجه نظریه ها و محصولات برآمده از این علوم با توجه به این نگاه ناقص و معیوب، آسیب زا و مانعی در مسیر هدایت نهایی بشر خواهد بود. براساس این نگاه درباره چگونگی مواجهه با علوم مدرن و محصولات آن دو نگاه وجود دارد:
3 -1. «رویکرد تقابل محض» که هرگونه استفاده از این محصولات را تقبیح می کند؛
3 - 2. «رویکرد تقابل مشروط» که معتقد است استفاده از این محصولات به دلیل اقتضائات زمان لازم است، اما برای کاهش آسیب های مبنایی این محصولات باید استفاده از آن ها هنگام ضرورت با رعایت هنجارهای دینی همراه باشد.
نویسندگان مقاله مورد اشاره، ذیل عنوان «نگاه سلبی و انکاری (تقابل محض)» ضمن اشاره به مصادیق ایرانی و خارجی این نوع مواجهه یعنی «روستای ایستای طالقان»، «تجددگریزان مسیحی (آمیش)» و «جریان تجددگریز سمات (جریان مهدی نصیری)» نوشته اند: «برخی قائلان به الحادی بودن علوم مدرن دستاوردهای این علم را نیز متأثر از همین نگاه نفی کرده اند و معتقدند به دلیل ذات الحادی این ابزار، استفاده از آن ها به تدریج در سلامت و آرامش روحی و جسمی انسان اثر گذاشته و به دوری از خدا و نگاه توحیدی منجر خواهد شد. این رویکرد تقابلی خواه ناخواه به نفی استفاده از امکانات و فناوری های علم مدرن انجامیده است. امروزه گروه هایی هستند که با رها کردن زندگی مدرن و به جان خریدن سختی هایی که از رها کردن این ابزارها حاصل می شود، در جست و جوی آرامش هستند؛ برای مثال آمیش ها فرقه ای پروتستان در ایالات متحده آمریکا هستند که با ایجاد خانه های ابتدایی دور از شهر و در دل جنگل، برخی ماه های سال را دور از مظاهر فناوری های مدرن به سر می برند. در ایران نیز گروهی به نام اهل توقف در روستای ایستای طالقان وجود دارند که اهالی آن خود را از پیروان مرحوم میرزا صادق مجتهد تبریزی از علمای عصر مشروطه معرفی می کنند که تا پایان عمر بر جواز استفاده نکردن از فناوری های مدرن باقی ماند. طبیعی است در پیش گرفتن چنین رویکردی گذشته از عسر و حرج آن به دلیل لزوم کناره گیری از جامعه و دورماندن از مظاهر تمدنی، مشکلات فراوانی از جمله قطع ارتباط با عالم خارج را به دنبال دارد و از منظر اسامی نیز چنین رویکردی به نوعی رهبانیت غیرممدوح خواهد انجامید؛ البته در ذیل این نگاه، نگاه دیگری نیز وجود دارد که براساس تحلیل برخی روایات قائل به توقیفی بودن همه علوم اعم از کشاورزی و دامداری و.... و به طریق اولی سایر علوم انسانی است؛ به این معنا که تنها علوم و فناوری های دوران حیات معصومین (علیهم السلام) رسمیت دارد. با این حال مطابق این رویکرد به دلیل سیطره علم مدرن و عدم امکان تحقق این علوم در عصر غیبت، گریزی از پذیرش دستاوردهای مدرن و استفاده از آن نیست و هر تلاشی برای بازگشت به این علوم توقیفی تا فرارسیدن عصر ظهور ابتر و محکوم به شکست است. در تحلیل این نگاه نیز گذشته از رد توقیفی بودن علوم به دلیل القای نوعی انحصار مذموم که با رویکرد خود اهل بیت نیز در تنافی است، باید گفت این نگاه القاکننده نوعی نگاه یأس آور و انفعالی به جامعه و دارای پیامدهای زیان باری است که از جمله می توان به لزوم کنار گذاشتن بسیاری از ابعاد فردی و اجتماعی دین خدا در عصر غیبت به دلیل تعارض با فرهنگ و دستاوردهای مدرنیته و نیز قبول محرومیت از علوم توحیدی معصومان تا زمان ظهور اشاره کرد.»
نویسندگان این مقاله، به کتاب بنده با عنوان «روستای ایستا: پژوهشی درباره اهل توقف طالقان» (تهران: نشر شهید سعید محبی، 1389) هم استناد کرده اند.
مطالعه این مقاله را - که به شناخت جریان های فکری و فرهنگی ایران معاصر کمک خواهد کرد - به علاقه مندان توصیه می کنم.
حسین عسکری
19 خرداد 1401
دانلود متن کامل مقاله مورد اشاره
حسین عسکری، روستای ایستا: پژوهشی درباره اهل توقف طالقان،
تهران: نشر شهید سعید محبی، 1389
نژاد ذوالجناح در روستای ایستای طالقان !
«اهل توقف طالقان» علاوه بر زیست تجددگریزانه، به نگهداری و پرورش «اسب» بسیار علاقه مندند؛ آن هم نژاد اصیل، نایاب و گران قیمت «عرب». شاید بتوان گفت «اسب بازی» اهل توقف، معادل «ماشین بازی» ما در عالم مدرن است. گفته می شود برخی از اهالی روستای ایستا، این نوع اسب را از تبار ذوالجناح (اسب امام حسین علیه السلام در روز عاشورا) می دانند!
یکی از کاربران اینستاگرام به نام «dr.boomgard» در پاییز 1400 از اسب های این روستا ویدئویی در صفحه اش منتشر کرده که دیدنش جالب است. «دکتر بومگرد» ذیل این ویدئو نوشته است: «اینجا ایستا است. در کوهستان طالقان یکی از رازناکترین روستاهای ایران. شناسنامه ندارند و در آمار جمعیت ایران به شمار نمیآیند. هیچ گونه خدمات دولتی را دریافت نمیکنند. جایی که هیچ گونه تکنولوژی نوین را نمیپذیرند و بیبهره از آب لولهکشی، گاز، برق، درمانگاه، ماشین آلات، ابزارهای ارتباطی و… زندگی میکنند. کسی کاری به کار کسی ندارد. خودرو ندارند. شبها پای تلویزیون نمینشینند و به شبنشینی هم باور ندارند. آیینهای عروسی، سوگواری، جشن زادروز، سالگرد ازدواج و… ندارند. مهمان نواز هستند، ولی کسی را به آسانی نمیپذیرند. زنها را به روستا راه نمیدهند و تا کنون کسی هم زنان آنها را ندیده است. خودرو و گوشی همراه را به آبادی راه نمیدهند. مردان روستا، به کشاورزی، دامداری و آهنگری سرگرم هستند. از بهترین پرورش دهندگان اسبهای عربی گرانبها در کشور هستند. دارا هستند و با فروش زمینهای پدریشان در تبریز روزگار میگذرانند.»
حسین عسکری - 14 خرداد 1401
از اسب های خریداری شده از روستای ایستای طالقان
برداشت از: صفحه اینستاگرامی مزرعه پرورش اسب الماس طالقان
_________________________
جهت آشنایی بیشتر و مستند با تجددگریزان ساکن در طالقان
رجوع کنید به وبلاگ روستای ایستای طالقان به نشانی:
http://www.savojbolaghi.blogfa.com
اشاره به روستای ایستای طالقان در نقد جریان روشنفکری دینی
دکتر سید جواد میری (متولد 1350ش) جامعه شناس و دانشیار جامعهشناسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. آثار او عمدتاً در حوزه نظریه اجتماعی و متفکران اسلامی است . دکتر میری در گفت و گویی با روزنامه فرهیختگان، نوکپیکان حملهاش را به سمت روشنفکران دینی مانند محسن کدیور و عبدالکریم سروش گرفته و معتقد است بدفهمی یا سوءفهمها از سکولاریسم، بیشتر به گردن جریان روشنفکری دینی است.
او در اثنای نقد جریان روشنفکری دینی، به مناسبتی به سبک زندگی آمیش ها (تجددگریزان مسیحی) و اهل توقف طالقان (تجددگریزان شیعه و مسلمان) اشاره کرده است: «...اینجا شما توانایی برگرداندن یا سوئیچ به عقب را ندارید. میتوانید مثل آمیشها و کسانی که در نزدیک طالقان زندگی میکنند و از هیچیک از مظاهر تمدن و تکنولوژی استفاده نمیکنند بهصورت یک اقلیت در یک دشت زندگی کنید، ولی وقتی میخواهید در چهارراه تمدن قرار بگیرید و ادعای تمدنی نیز داشته باشید، دیگر نمیتوانید نسبتبه عرف جهان بشری بیتفاوت باشید و هیچ کاری نکنید...»
روز سه شنبه 6 اردیبهشت 1401 ادمین صفحه اینستاگرامی «تاریخ و تمدن طالقان»، ویدئویی 7 دقیقهای از روستا ایستای طالقان (محل زندگی گروهی از تجددگریزان سنتی مقلد آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی) منتشر کرده است. ویدئویی که دارای تصاویری واضح از منازل، مزارع و حریم خصوصی ساکنان روستای ایستا با مدد از «فناوری هلی شات» است.
آیا این گونه سرک کشیدن های کنجکاوانه به حریم خصوصی افراد، اشکال شرعی و اخلاقی ندارد؟ آیا نوعی خشونت و آزار اجتماعی به شمار نمی رود؟ این در حالی است که در تابلوهای نصب شده در ورودی روستا، اهل توقف طالقان اعلام کرده اند که به ورود بدون اذن و عکس برداری از محل سکونت خود راضی نیستند.
بر اساس اخلاق پژوهش و اصول مطالعات اجتماعی، ما حق نداریم به بهانه شناخت یک پدیده و ارضای کنجکاوی مخاطبان رسانه خود، حقوق مسلم افراد و حریم خصوصی آن را نادیده بگیریم. اگر این گونه رفتارها نسبت به منزل، خانواده و حریم خصوصی ما انجام شود چه واکنشی از خود نشان خواهیم داد؟
نوشتن و سخن گفتن درباره یک روستای تجددگریز در رسانهها، فی نفسه اشکال اخلاقی و حقوقی ندارد اما سرک کشیدن به حریم خصوصی آنان، حتماً بار حقوقی و شرعی دارد و می تواند عقوبت این جهانی و آن جهانی در پی داشته باشد. لطفاً اگر باور دینی داریم، «حق الناس» و اگر عرفی می اندیشیم، «حق شهروندی» اقلیت های مذهبی و فرهنگی کشور عزیزمان ایران را نادیده نگیریم. به گمانم شادروان آیت الله طالقانی می تواند الگوی عملی خوبی برایمان باشد.
حسین عسکری
(نویسنده کتاب روستای ایستا)
7 اردیبهشت 1401
تصویری از فیلم تهیه شده با هلی شات از روستای ایستای طالقان
دو تابلوی نصب شده در ورودی روستای ایستای طالقان
نخستین و تنها کتاب منتشر شده درباره اهل توقف طالقان
___________________________________
توضیح ضروری
ادمین محترم صفحه اینستاگرامی «تاریخ و تمدن طالقان» پس از انتشار پست فوق، فیلم ضبط شده با هلی شات از روستای ایستای طالقان را از صفحه خود حذف کردند. از اقدام مسؤلانه ایشان صمیمانه سپاسگزاریم.
انتخابات؛ اولین باب معموره کفر
این روزها در محافل فکری و فرهنگی کشورمان، بار دیگر مباحث مربوط به نسبت «اسلام و تشیّع» با «دمکراسی و مردم سالاری» و به تبع آن مقوله «انتخابات» داغ شده است. از آنجا که دغدغه اصلی بنده البرز و البرزپژوهی است، قصد دارم تا 28 خرداد 1400، «امکان سنجی انتخابات» را از نگاه «جریان ها و چهره های فکری و فرهنگی» و نه «سیاسی» استان البرز، روایت کنم. برای آغاز این سلسله مباحث، می رویم به «روستای ایستای طالقان» و از نگاه مرجع تقلید این طایفه تجددگریز، یعنی آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی (درگذشت 1311ش) نگاهی می اندازیم به امکان سنجی انتخابات. میرزا صادق که همه محصولات و مفاهیم برآمده از مشروطه و پسامشروطه را بدعت می دانست، به شدت به مقوله های «دموکراسی»، «پارلمان»، «قانونگذاری عرفی» و «انتخابات» بدبین بود و آنها را در تضاد با اسلام به ویژه مذهب تشیع ارزیابی می کرد. از دیدگاه مرجع اهل توقف طالقان، حکومت که قانونگذار و مجری قانون است از آنِ خداوند است سپس رسول او و آنگاه به دوازده امام منصوص و منصوب انتقال یافته است. در عصر غیبت کبری (از سال 329 قمری تاکنون به ویژه دوره مشروطیت) حکومت های عرفی، غاصب به شمار می روند چرا که مقام معصوم و حاکم الهی را غصب کرده اند. از دیگر سو، او بر این باور بود که نظام قانونگذاری جدید و عرفی مورد نظر مشروطیت با تمام مبانی و لوازم و فلسفه اش به طور اساسی و بنیادین با نظام حقوقی و فقهی شیعه در تعارض است و اولی نمی تواند از درون دومی استخراج شود. شارع در فقه، خداوند و رسول و معصومان هستند و در قوانین موضوعه، انسان ها و جوامع اند.
میرزا صادق در بررسی انتقادی رساله های «مجلس شورای آسمانی» به قلم عبدالرحیم الهی قراجه داغی و «فوائد مجلس شورای ملّی» نوشته سید نصرالله تقوی تهرانی، دو رساله تألیف کرده که در آنها با صراحت، مشروطیت و پیامدهایش را نقد کرده است. فرازهایی از دو رساله انتقادی میرزا صادق را ببینید:
- انتخاب [= انتخابات] اولین باب معموره [:آبادان] کفر و نخستین خشت بنیان اساس طریقه و آیین دهری و طبیعی مذهبان است... انتخاب، نخستین دخول در آیین کفر است، چه مناسبت با دین و شرع دارد.
- سؤال: انتخاب کنندگان چه حکم [و] چه حیثیت دارند؟
- جواب: اقامه کنندگان اساس کفر و ازاله کنندگان اساس دین و اسلام اند.
- سؤال: اعانت [:یاری] و تقویت کنندگان این امر چه حکم دارند؟
- جواب: حکم آنها حکم اعانت کننده بر کفر است که از اعانت بر اثم [:گناه] هزاران مرتبه بالاتر است.
- سؤال: اعضا منتخبه مجلس چه حیثیت و چه حکم دارند؟
- جواب: رؤسا و اولیای کفرند و اجزای سلطنت جوریة کفریه هستند لااقل [مأموران] اجرای دولت جایره [:ستمکار] می باشند.
- سؤال: اگر عادلی به این رشته داخل شود حکم او چیست؟
- جواب: عدالت و احکام عدالـت مثل قبـول شهـادت و امثـال اینها از او ساقط می شود اگر اسلامیت از او منتفی نشود.
- سؤال: اگر مجتهد جامع الشرایط داخل این رشته شود، حال او چون است؟
- جواب: از منصب قضا و افتا ساقط می شود اگر اسلام از او منتفی نشود و سبب بدعتی در دین می شود که احدی تا به حال نشده است زیرا که دخول او باعث این می شود که کفر به اسم اسلام برقرار شود.
- سؤال: منشی ها و عمّال آن مجلس چه طورند؟
- جواب: عملة سلطنت کفریّه هستند و هزاران مرتبه از عمّال سلاطین و حکّام وضع استبداد بدترند زیرا که آنها اعانت بر اثم می نمودند [اما] اینها اعانت بر کفر می نمایند.
- سؤال: اجرتی اگر بگیرند حکم او چیست؟
- جواب: حرام است و حرمت اجرت گرفتن بر کفر را دارد.
- سؤال: منتخبین ملّت که از بلد خود یا از جای دیگر حرکت و سفر به سوی مجلس شورا نمایند که در آن جا اعضا خواهند شد، حکم سفر آنها چیست؟
- جواب: سفر آنها معصیت و روزه باید گرفته و نماز را باید اتمام نمایند. این حکم بر فرض اسلامیت است.
- سؤال: اعانت و حمایت آنها موجب فسق است یا ارتداد؟
- جواب: اعانت و حمایت بی تمکین و انقیاد [:تن دادن] بر آن موجب فسق و با تمکین و انقیاد و امضا بر آن خروج است از ولایت خدا و اولیای او و دخول است در طریقه و آیین کفر.
- سوال: انجمن های ولایتی در بلاد و قصبات چه حالت دارند؟
-جواب: حالت آنها در جمیع احکام، حالت مجلس شورای ملّی و پارلمنت های اروپایی و ملل کفر است.
- سؤال: بعضی از وعّاظ و خطبا که در مساجد و منابر تشیّد [:محکم کردن] مبانی او را و مردم را بر او ترغیب و دعوت می نمایند، حال آنها چگونه است؟
- جواب: حال آنها، دعات کفر بودن است و آنها ضالّ [:گمراه] و مضلّ [:گمراه کننده] و مبدع [:بدعت گذار] در دین و مفسد فی الارض هستند و مساجد که خانه خدا است و بنا شده است به جهت اقامة دین و ذکر و عبادت پروردگار، او را ملوّث [:آلوده] به نجاسات کفر نمودن است.
- جهت آگاهی های بیشتر درباره زندگی، زمانه و آرمان های آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی، رجوع کنید به: روستای ایستا: پژوهشی درباره اهل توقف در طالقان، نوشته حسین عسکری، تهران: نشر شهید سعید محبی، 1389
.
مهدی نصیری و پر کردن خلا تئوریک جریانهای تجددگریز استان البرز
مهدی نصیری با اهل توقف طالقان در پیوند فکری است و اهالی روستای ایستای طالقان کتابهای او را میخوانند و به آن استناد میکنند. او توانسته تا حدودی خلاء تئوریک این طایفه تجددگریز را برطرف کند. به گزارش محمد آسیابانی خبرنگار خبرگزاری مهر، حسین عسکری، تاریخنگار و البرزپژوه و نویسنده کتابهایی چون «کتابشناسی ساوجبلاغ»، «نقد دل»، «بیداری دشت کهن»، «علمای مجاهد استان البرز»، «دشتی به وسعت تاریخ»، «کهن دشت»، «روستای ایستا» و «روستازادگان دانشمند» در تازهترین یادداشت خود به مهدی نصیری و نسبتش با استاان البرز پرداخته است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
روز سوم دی 1399 آقای مهدی نصیری توئیتی را به این شرح منتشر کرد: «از شیخ هادی نجم آبادی پرسیدند کدام موسیقی حرام است، گفت: آن موسیقی که از صدای کشیده شدن کفگیر بر ته دیگ پلوی خانوادهای غنی برخیزد و به گوش اطفال گرسنه همسایه فقیر برسد. قابل توجه رسانه ملی، بابت دستپاچگی و پوزش از توصیه به رقص خانوادگی در یک برنامه تلویزیونی!»
نصیری چهره اصلی جریان فکری و فرهنگی «سمات«یا «نوتفکیکیان»است که با تاکید بر اصالت دین و سنت، همزمان با فلسفه، عرفان و مدرنیته مخالفند. این جریان از نظر سیاسی، ذیل جریان اصولگرا قرار میگیرد. او مدتی مدیر مسئول روزنامه کیهان بود و با نگارش کتاب «اسلام و تجدد» به این پایگاه فکری رسید. نصیری از جهت نظری مخالف مدرنیته و دستاوردهایش است اما از جهت عملی از دنیای جدید کناره نمیگیرد و از باب اضطرار و اکل میته به آن تن میدهد. با نگارش آخرین کتابش به نام «عصر حیرت» قدمهایی به سوی عرفی گرایی، نسبیت، تساهل و مدارای اجتماعی برداشته است.
مهدی نصیری در سالهای اخیر، از سه جهت با استان البرز مرتبط شده است:
1. با اهل توقف طالقان (پیروان تجددگریز آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی) در پیوند فکری است و اهالی روستای ایستای طالقان کتابهای او را میخوانند و به آن استناد میکنند. او توانسته تا حدودی خلاء تئوریک این طایفه تجددگریز را برطرف کند.
2. برخی جوانان مذهبی البرزی با اندیشههای تجددگریزانه او در محافل دانشگاهی و حوزوی شهرهای قم و تهران آشنا شدهاند به طوری که چند سال پیش این حلقه غیر منسجم، در یکی از شهرهای استان البرز کتاب «اسلام و تجدد» نصیری را مرور و مباحثه کردهاند.
3. امروز هم شاهدیم که نصیری در انتقاد به سخت گیریهای فرهنگی صدا و سیما و غفلت این سازمان از مفاهیمی همچون عدالت اجتماعی، به قول مشهوری از آیت الله شیخ هادی نجم آبادی (فقیه نواندیش و قرآن پژوه عقلگرای روزگار قاجار) استناد کرده است.
جریان سمات یا همان نوتفکیکیان یا تجددگریزان سنتی در چند سال اخیر دچار دگردیسیهایی شدهاند که حساسیت برخی اصولگرایان را هم برانگیخته است. نصیری با ارائه نظریه «عصر حیرت» و با تاکید بر «حکومت حداقلی دینی» درصدد ارائه طریق برای نجات دین و سنت در عصر غیبت از گزند مدرنیته و ظلمات آخرالزمان است. آیا این جریان در سالهای آینده با جریان «روشنفکری دینی» تلاقی خواهد کرد. بنده گمان میکنم تلاقی خواهد کرد. رسیدنی عجیب با نتایجی شگفت.
کد خبر: 5103771
این روزها مقاله استاد اسماعیل یعقوبی (طالقان پژوه و مدرس کوشا و فرهیخته حوزه علمیه هشتگرد) در بازخوانی روایات طالقان بحث برانگیز شده است. روایاتی که در پیوند با واقعه ظهور امام موعود و منطقه ای به نام طالقان است (جهت مطالعه یکجای این احادیث و آشنایی با مکان های جغرافیایی طالقان نام، رجوع کنید به: فصل دوم کتاب روستای ایستا). هنوز و همچنان در میان پژوهندگان موعودشناسی، بر سر سند (= صدور این احادیث از سوی حضرات معصومین علیهم السلام) و دلالت (= تعیین مصداق واقعی منطقه جغرافیایی طالقان) اختلاف نظر جدی وجود دارد. ضرورت دارد که این مجموعه احادیث همانند احادیث به کار رفته در علم اصول فقه و ابواب فقه از سوی گروهی از کارشناسان مسلط به علم حدیث، رجال و جغرافیای تاریخی از جهت سند و دلالت واکاوی شده و صحیح و سقیم آن بازشناسی شود. استاد یعقوبی بخشی از این احادیث را برساخته حلاج و حلاجیان میداند که در سده سوم و چهارم هجری قمری در بستر جغرافیایی «طالقان خراسان» وارد منابع مکتوب شده است.
بنده به جهت ناآشنایی با حدیث پژوهی، صلاحیت ابراز نظر در این باره را ندارم اما میخواهم به کتابچه ای اشاره کنم که از دهه هفتاد خورشیدی ذهنم را مشغول کرده است. در آن سال ها، همایشی با عنوان «فراخوان بزرگ طالقان: دیروز، امروز، فردا» برگزار شد. سخنران همایش حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدحسین رفیعی (درگذشت 1389ش) امام جمعه وقت طالقان بود. متن سخنرانی را در همان سال ها، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی ساوجبلاغ و طالقان به ریاست آقای شیخ عبدالله رزاقی چاپ کرد. در صفحه 2آن آمده است: «طالقان مهد یاران ولایت و امامت است. از امام صادق علیه السلام روایت شده که قوی ترین فرد بعد از امام زمان (عج) فردی است به نام حسین که با دوازده نفر از طالقان به کوفه می آید و به حضرت صاحب الزمان (عج) ملحق می گردد. گویند که [حسین] منصور حلاج که در سال 309ق به دار آویخته شد مردم را به ظهور امام زمان (عج) از طالقان بشارت [می]داد.»
ابوعبدالله حسین بن منصور معروف به حلاج عارف و صوفی مشهور قرن سوم هجری قمری است. او را در ردیف مدعیان بابیت و مهدویت به شمار می آورند که در شهرهای خراسان بزرگ از جمله طالقان به ترویج ادعای خود مشغول بود. ابن بابویه، شیخ مفید، ابن نوبخت، سید مرتضی و علامه محمدباقر مجلسی از جمله عالمان مذمت کننده حلاج هستند. پرسش اساسی آن است که چرا امام جمعه وقت طالقان که در مقام علم و روشنگری بوده این سخن ناروای حلاج را پذیرفته و آن را در ردیف فضایل «طالقان البرز» بیان کرده است؟ ادعایی که در تعارض آشکار با قول پذیرفته شده و مشهور ظهور موعود از مکه مکرمه است. شگفت اینکه در آن سال ها، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی ساوجبلاغ و طالقان در شمارگان بالا این سخن ناروا را نشر داده و عجیب تر اینکه چرا هیچ پژوهشگر و عالمی در آن سالها، این کتابچه را مورد نقد و بررسی قرار نداده است؟ به نظر می رسد با گذشت حدود سی سال از انتشار آن کتابچه، مطالعه مقاله استاد یعقوبی می تواند ریشه های مذهبی و تاریخی ادعای ناروای حلاج و حلاجیان در "ظهور امام زمان از طالقان" را برای ما روشن و معنادار کند.
- منابع: محمدحسین رفیعی، سخنرانی در فراخوان بزرگ طالقان: دیروز، امروز، فردا، ص 2؛ عبدالحسین زرین کوب، جست وجو در تصوف ایران، ص 137؛ دایره المعارف تشیع، ج 6، ص 482؛ محمدباقر مجلسی. بحارالانوار، ج 13، ص 701.
حسین عسکری - 6 مهر 1399
بازخوانی و رمزگشایی استاد اسماعیل یعقوبی از روایات طالقان
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology