معلوم می شود که قسم ناحق خورده
آیت الله ملاعلی قارپوزآبادی زنجانی فقیه نامدار هم روزگار با ناصرالدین شاه قاجار، متولد روستای صالحیه (قارپوزآباد) از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز است در شماره 475 «روزنامه دولت علیه ایران» (سال 1277 هجری قمری) خبری درباره قضاوت عادلانه او آمده است. این روزنامه در دوره حکومت ناصرالدین شاه و به مدیریت میرزا ابوالحسن خان صنیع الملک غفاری (پسرعموی استاد کمال الملک) منتشر می شد.
متن خبر درج شده در روزنامه دولت علیه ایران به این شرح است: «خمسه (نام قدیم زنجان ) / از قراری که نوشته بودند محرم نام با یک نفر ضعیفه به جهت 31 من گندم دعوایی داشته در محضر آخوند ملاعلی قارپوزآبادی (درگذشت 1290 قمری) مرافعه مینمایند قسم به محرم نام که منکر بود وارد می آید و به جلاله قسم یاد می نماید بدون فاصله بی آنکه مرض و ناخوشی داشته باشد فوت شده معلوم می شود که قسم ناحق خورده.»
- منبع سند: آرشیو شخصی حسین عسکری.
جمعی از مردان نیک نهاد در منطقه طالقان
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، نشست معرفی و بررسی کتاب «سنّت شفاهی به مثابه تاریخ» با حضور فرهاد نامبرادرشاد، مترجم کتاب، علیرضا کمری و حشمتالله عزیزی، صبح دوشنبه بیستویکم آبان 1397 در سالن دکتر پرهام در مرکز اسناد و آرشیو کتابخانه ملی ایران برگزار شد. در این نشست، یادداشتی با عنوان «چند نکته درباره سنّت شفاهی و رابطهی آن با تاریخ» از علیرضا کمری منتشر شد. در بخشی از آن یادداشت درباره کتاب «روستای ایستا» نوشته حسین عسکری و اهل توقف طالقان آمده است: «نحوه و رویهی سوم، برخورد منفی با همهی مظاهر نو و تعلق متعصبانه و متصلِّب به گذشته و با گذشتههاست که هر چیز نوپدید و مدرن را مدعیان این رویه ـ البته در لفظ و ادعا ـ نفی و منکوب میکنند و هر چیز سپری شده از عالم سنت و گذشته را میستایند. کار میرسد به آنجا که رسماً و علناً استبداد را به مشروطه ترجیح میدهند. در ماجرای مشروطه و اختلافات بعد از آن تا یومنا هذا، محل نزاع مواجهه و مقابله با تجدد و سنت و مظاهر است. برخی از شاگردان دست سوم استاد مشهور نانویسای فلسفه مبلغ یا متأثر از این دیدگاه هستند. محض اطلاع عرض میشود سالهاست جمعی از مردان نیکنهاد ـ پیروان میرزا صادق مجتهد تبریزی ـ در منطقهی طالقان در روستایی ساکنند ـ که نام آن روستا را دیگران «ایستا» نهادهاند ـ و از همهی مظاهر تمدن دوری گزیدهاند؛ شناسنامه ندارند، از آب و برق و گاز و تلفن استفاده نمیکنند. کتابی هم در بیان دورادورِ حال ایشان نوشته شده است به نام روستای ایستا.»
استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی
پاسخ: هر چند خود را صاحب نظر در آیین های شب یلدا نمی بینم لیکن مناسب هم نمی دانم پرسش مفید و آموزنده ای را که مطرح کرده اید بی پاسخ بماند و بی پاسخ رها شود. درباره آیین های شب یلدا و مناسبت آن با باورهای باستانی ایرانیان به ویژه ولادت ایزد مهروتاثیرش بر آیین های ولادت عیسی بن مریم (ع) و جشن های سال نوعیسویان سخن بسیار رفته است و بسیار هم نوشته اند و ضرورت به تکرار آن گفته ها و نوشته ها در اینجا نیست. گفته می شود این واژه سریانیست. معنای لفظی یا لغوی که از آن افاده شده میلاد است. بار آیینی این مفهوم بسیار غنی و پرمایه و بسیار اسطوره ای و رازآمیز و آیینی تر از معنای لغوی یا لفظی آن است. درباره جنبه های آیینی و اسطوره ای و آیین های شب چله و شب یلدا و به در شدن فصل پاییز و درآمدن فصل زمستان و سرمای زمستانی در میان ایرانیان نیز آنقدر حکایت گفته اند و روایت کرده و افسانه تافته اند و قصه بافته اند و آنقدر نوشته اند و سروده اند و آنقدر برقامت این شب دراز مرزی آیین و آذین بسته اند که حاجت و ضرورت به تکرارشان در اینجا نیست.
تصور می کنم بی مناسبت نیست شب دراز یلدا را که کنایتی از مشاهدات و مکاشفات اهل ایمان و عرفان ولادت های معنوی و رستاخیزهای روحانی و زایش های ثانوی در شب های دراز و آنات راز آمیز سرمدی و تجربه های عمیق وجودی هم بوده است نیز ببینیم. چقدر انسان هستنده ای است افسانه ورز و اسطوره ای! و چقدر انسان تنهایی های پنهان و نامریی که در زیرلایه های هستی او آشیانه دارد با افسانه ورزی ها و اسطوره هایش پر کرده است. حفره ها و مغاک هایی که اگر انسان اجتماعی نمی شد یا از پایش می افکند یا آنکه پیش از تاریخی می ماند و در پیش از تاریخ متوقف می شد و هیچگاه تاریخی نمی شد.
تا پیش از بپا خاستن طوفان های عظیم و تحولات تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی بی سابقه، طی سده های متاخر در منطقه غربی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در سنت های دینی و نظام های معرفتی و کیهان شناسی فرهنگ ها و جوامع به اصطلاح سنتی که هم جنبه های یزدان شناختی هم اسطوره ای - آیینی آنها بسیار نیرومند بود؛ منظر و معرفت و فهم انسان از عالم هم رازآمیز هم آیینی هم سلسله مراتبی بود هم واقعیت های عالم در آینه نوعی رابطه زوجی و زوجیت یا نوعی تناظرو تقابل، دیده و زیسته و فهیده می شد.
این نظم سلسله مراتبی و زوجیت و تناظر و تقابل میان واقعیت ها و پدیدارهای عالم را شما هم در متون دینی هم در سنت های اعتقادی هم در هنر و ادبیات و معماری می بینید. در سنت های دینی چینیان باستان مفهوم «ین» و «یان» یک مفهوم کلیدی بود و زوجیت واقعیت های عالم را در سطوح مختلف آن بیان می کرد. در سنت های دینی ایرانیان باستان و در میان ایرانیان نیز تقابل میان روشنایی و تاریکی اهورامزدا و اهریمن و راستی دروغ و مراتب مینوی و دینوی هستی بسیار پررنگ و لعاب بود و بر دیانت و معنویت یکتاپرستانه زرتشت سایه ضخیم افکنده بود. در سازهای موسیقی ایرانی ما در معماری ایرانی ما در شعر و ادبیات ما ایرانیان نیز شما به این یا آن نحو این زوجیت، مادینگی و نرینگی و تناظر و تقارن و تقابل میان چیزها را به انحاء و اطوار و انواع و احوال رنگارنگ می بینید. در میان سازهای موسیقی ما دهل و دف آنقدر که سازهای سنگین و جلالی و نرینه و آسمانی اند که ریتم های شاد و سبک و تند ساز سّرنا مادینه و زمینی. تعابیر حضرت مولوی را در مثنوی ببینید:
آسمان مرد و زمین زن در خرد
آنچه آن انداخت این می پرورد
اتفاقاً زبان قرآن هم پر از چنین تناظرها و تقابل ها و تقارن هاست. گویی فاهمه آدمی به نحوی طراحی و مهندسی شده است که واقعیت ها را در تناظر و تقابل ملموس تر می بیند محسوس تر می یابد و می فهمند. حضرت مولوی را ببیند:
پس نهانی ها به ضد پیدا شود
چونکه حق را نیست ضد پنهان بود
در بینش اسطوره ای - آیینی یونانیان باستان نیز شما چنین تناظرها و تقابل هایی را می بینید. خدای پدر «اورانس» همانقدر که تشخص الوهی آسمان را بیان می کند الهه مادر «"گایا» تشخص الوهی زمین را بازمی نمود. در نظام دانایی یونانیان باستان یک عالم صغیر «میکروکسموس» و یک عالم کبیر «ماکروکسموس» را می بینیم که هر کدام تشخص های خود را دارند. اتفاقاً در ابیات عرفانی ما گاه انسان کبیر و کیهان صغیر در تناظر هم آمده اند. جا به جا هم شده اند. این تقابل ها را شما بیش و کم در همه سنت های دینی در سطحی دیگر به انحاء و اطوار مختلف می بینید. تقابل میان امر مقدس و نامقدس میان امر مطهر و طیّب یا نجس و خبیث و پلید و نامطهر و یا آن که تقابل میان سعد و نحس، ثواب و گناه، میمون و ملعون، حلال و حرام. اخلاق انسان عالم مدرن و کیهان شناسی انسان مدرن نحوه نگاه و منظر و معرفت و نظام دانایی و ارزشی انسان متجدد با آن کیهان شناسی های سنت های دینی و رازآمیز و عالم تقابل ها و تناظر ها وداع گفته است و طرح دیگری در عالم درانداخته است. آوارهای سخت و سنگین ساختارهای فروپاشیده آن کیهان شناسی های سنت های دینی را شما هم زیر سقف موزه های عالم مدرن هم در هنر ذایقه زیباشناختی او می توانید ببیند و بشنوید و ببویید و بچشید.
مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما اینک چونان ماده اندیشه تاریخی و دانش و دانایی انسان مدرن با نگاهی موزه ای و آرکئولوژیک متعلق به گذشته کاویده و کشف و گردآوری و داوری می شوند و زیر سقف موزه های عالم مدرن نیز به تماشا نهاده می شوند. کارناوال های دوره جدید صورت های نازیبا و بی محتوا و مرده و بی روح از آیین های زنده و رازآمیزی هستند که در عصر خود از سرچشمه و آبشخور سنت های دینی و بینش اسطوره ای - آیینی مردمان آن جوامع نشأت می گرفتند و می تراویدند. نوعی احساس نوستالژیک یا غم غربتی که گفته می شود انسان عالم مدرن به مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی گذشته دارد نیز چندان اصیل نیست. اتفاقاً انسان عالم مدرن انسان بی شب است. شب او نیز چهره دیگری از مشغله های سرگیجه آور روزینه اوست. تصادفی نیست که در دوره جدید اتفاقات بزرگ همه به روز نسبت داده می شود نه به شب. تقویم های دوره جدید را که ببینید هر رویداد برزگ و مهمی به روز منتسب شده و نسبت داده شده است.
در جوامعی که همچنان اسطوره ها و آیین ها در میان اقشار متوسط اجتماعی رنگ و رمق دارد و بازارشان گرم است و آیین ها نیز تا حدی همچنان گرم و زنده برگزار می شوند. شب دراز یلدا تداعی خاطره عالمی از اسطوره ها و آیین های باستانی ملتی است که ملت دیروز و امروز نیست. جعل تحولات تاریخی دوره جدید هم نیست. هم مفهوم شب هم آیین های شب چونان مفهوم روز و آیین های روز در تاریخ و فرهنگ و آیین و آداب و ادب ما ایرانیان مدام جامه معنا و فحوای نو بر تن پوشیده اند. در سنت های عهد باستان ما ایرانیان روز ستودنی تر از شب بوده است. با این همه در پس پشت این تاریخ، فرهنگ و تمدن مهری ناهیدی یا خورشدی قمری همیشه اصلی بنیادی و یگانه که سرچشمه و نور الانوار و سرمدی هر واقعی نهان بوده است. در میان ایرانیان عهد دولت قرآن و اسلام شب جامه رازآمیز تر و مقدس تر و با فحاوی معانی اشراقی تر فهمیده شده است. نحوست شب یلدا نیز جامعه تقدس و تبرک بر تن پوشیده است. بسیاری از مشاهدات و مکاشفات معنوی و مینوی و ولادت های روحانی و ثانوی انسان های وارسته و جان های از خود رسته در شب اتفاق افتاده است یا به شب های رازآمیز نسبت داده شده است. شب های قدر، شب معراج پیامبر، شام آخر عیسی بن مریم با حواریون از جمله مصادیق مهم منزلت و مقام معنوی و رازآمیز شب درمیان فرهنگ ها و جوامع خاورمیانه نبوی است. در ادبیات عرفانی ما آن قدر از شب های مبارک شهود و اشراق و سحرهای مسعود و میمون و متبرک سخن رفته است که در شعر و ادبیات کمتر ملت و مردمی. آیین ها خاموش و در سکوت و سکون نیایستاده اند. آیین ها هم تجربه تاریخی هم حیات معنوی و مینوی خود را از سر گذرانده اند. در حیات و حضور تاریخی شان هم چهره عوض کرده اند هم فحاوی و معانی نو بر تن پوشیده اند. اتقاقاً ایران یک چنین اقلیم و عالم و جغرافیایی است. به آسانی مردمش دست از آیین هایشان نشسته اند. هر بار باده معنای نو در جام آیین های کهنشان ریخته اند. این نحوه مواجهه و تجربه تاریخی مشترک نقش مهم و موثر در استمرار و ادامه حیات تاریخی و مدنی و معنوی ملت ما داشته است. ملتی با میراثی مشترک و خاطره تاریخی و حیات مدنی و معنوی ومینوی مشترک که هم هویت و شخصیت او هم تاریخ و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی مشترک او را در همین جغرافیای فراخ و پرچین و شکن تاریخی و مدنی و معنوی می توان و می باید فهمید. می توان تعریف و معرفی کرد. یلدا را هم می توان با جامه معانی و فحاوی و آداب و ادب مینوی و معنوی تر جشن گرفت و پاس داشت. سفره های رنگین و مقوی و مغذی شب یلدا نقطه عزیمت و حرکت و افتتاح شبچرانی های پر شب چره و چرب سرد زمستانی در میان ایرانیان بوده است. سال های خوش کودکی و نوجوانی من نیز در روزها و ماه های سرد و گزنده زمستانی طالقان که در تمام زمستان چهره اش با بارش پی به پی سپیدی برف سنگین احرام می بست، به سرشد.
بسیار سپاسگزارم.
حکمت الله ملاصالحی
دانشگاه تهران، 1397/9/29 هجری خورشیدی
آثار استاد ملاصالحی در وبلاگ اسرار حکمت
جمله ای از استاد ملاصالحی به خط آقای علیرضا تک دهقان
جمله ای از استاد ملاصالحی به خط آقای امیر اصغری
خزانه داران کتب، اسناد و مدارک البرز
دکتر مهراب رجبی رییس بنیاد ایرانشناسی شعبه استان البرز
آقای حسن شاه محمدی (کلاکی) برادر عزیزم، از چهره های خدوم فرهنگ البرز می باشند. آداب دانی برخوردار از اخلاقی نیکو و پژوهشگری علاقه مند به تاریخ و اجتماع البرز. بدون کمترین تعصب، در ارتباط با برخورداری استان از آرشیو اسناد و مدارک، باید اذعان کرد که استان نوپای البرز، به دلائل متعدد، از جمله قرار گرفتن در سایه برادر بزرگتر (تهران) در مقایسه با استان های سی گانه دیگر، از شرایط و موقعیت ضعیف تری برخوردار است .اگرچه مراکز علمی و پژوهشی معتبر و بلندآوازه ای همچون دانشکده کشاورزی، موسسه سرم سازی، مراکز مختلف تحقیقات کشاورزی، مراکز مربوط به تعلیم و تربیت همچون مرکز آموزش سپاه دانش و دانشسرای مقدماتی، مراکز فنی و حرفه ای و کانون های کار آموزی (و بازآموزی) که تقریباً نزدیک به یک قرن از تاسیس و فعالیت تعدادی از آنها گذشته و هر کدام دارای آرشیوی معتبر و برخوردار از کتب، تصاویر اسناد و مدارک معتبر می باشند، اما منابع و ماخذ موجود در این مراکز، عمدتاً در خصوص وظایف سازمانی و اخبار و اطلاعات علمی و آموزشی مرتبط با اهداف ذاتی خود می باشد، منابعی تخصصی و حرفه ای که در تدوین تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و اجتماع البرز، این مدارک کمتر می تواند به کار گرفته شود.
از این رو وظیفه البرزپژوهان و علاقه مندان به مطالعات استان البرز، در تحقیق و تدوین کتاب و خلق آثار پژوهشی، قدری مهمتر و البته دشوارتر از دیگر مناطق کشور می باشد. در حدود نه سالی که از تاسیس استان می گذرد، اهتمام قابل توجهی از سوی سازمان های دولتی به منظور رفع این نقیضه صورت نگرفته و آنچه جریان دارد، تلاش های عالمانه قابل تقدیری می باشد که از سوی اندیشمندان و پژوهشگران البرزی و به طور کاملاً خودجوش، از روی عشق و علاقه در خصوص جمع آوری، ثبت، نگارش و تدوین آثار، إسناد، مدارک و کتب مرتبط با البرز صورت گرفته است.
مجاهدات تحسین برانگیز برادر ارجمندم جناب آقای دکتر حسین عسکری، از آن جمله می باشد. علاوه بر تألیف کتب معتبر و متقن، تاسیس سایت «ساوجبلاغ پژوهی» که عمدتاً به تاریخ، فرهنگ و تمدن؛ ساوجبلاغ، نظرآباد و طالقان می پردازد، از تلاش های ارزنده ای می باشد که توسط این دوست دانشمندم، محقق شده است. در سطحی کوچکتر - اما لزوماً نه کم ارزش تَر - اقدامات عالمانه تعدادی دیگر از دوستان فرهیخته می باشد که مایلم به تلاش های جنابان آقایان فریبرز صادقیان، محمد علی شاه بیگ، ذکریا مهرور و جعفر کوهزاده، صورت گرفته است اشاره نمایم.
علاوه بر پژوهش و تدوین کتب تاریخی اجتماعی، در سایر عرصه ها از جمله محیط زیست، گسترش فضای سبز، مبارزه با اعتیاد، مساله کودکان کار، حقوق سالمندان، حمایت از أقشار آسیب پذیر، توجه به بانوان سرپرست خانوار، حمایت از حیوانات، سایر آموزش های شهروندی همچون ترافیک، معماری و شهرسازی، نیز اقدامات قابل توجه و شایسته تقدیری است که از سوی طبقات مختلف اجتماعی، خصوصاً جوانان و دانشجویان (و عمدتاً در قالب سمن ها) صورت گرفته و خوشبختانه با جدیت و پشتکار، ادامه دارد.
در این خصوص، آنچه که در شبکه های مجازی، در خصوص البرز - و شهرستان های ششگانه آن کرج، فردیس، ساوجبلاغ، طالقان، نظرآباد و اشتهارد - در جریان است نیز قابل تامل و ستایش انگیز می باشد. حقیر به عنوان شهروندی کوچک و همچنین مسول بنیاد البرزشناسی وظیفه خود می دانم از روی صدق و با تمام وجود از تمامی اساتید، محققان و البرزپژوهان قدردانی نموده، مراتب ادب، تواضع و اشتیاق غیر قابل توصیف خود را تقدیمشان دارم. در این زنجیره خجسته علم و آگاهی ، وظیفه می دانم شکر و شادمانی خود را به برادر فرهیخته ارجمندم جناب آقای مهندس حسن شاه محمدی - که قریب دویست جلد کتاب های مرتبط با البرز - و همچنین تصاویر و اسناد قابل استنادی را در کتابخانه شخصی خود، گرد آورده اند، تقدیم نمایم.
گریه شام و سحر، شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یکدانه شد
پیشنهاد تبدیل محل سکونت امام راحل در کرج به موزه و مرکز مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی
کد خبر: 83126728 | تاریخ خبر: 17/09/1397 - 14:6
کرج - ایرنا - نویسنده و البرزپژوه گفت: محل سکونت امام خمینی (ره) در حصار کرج از ظرفیت های فرهنگی - تاریخی استان البرز است که می توان از آن به عنوان موزه و مرکز مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی بهره برد. دکتر حسین عسکری روز شنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا اظهارداشت: در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی، پیشنهاد می شود با هماهنگی و برنامه ریزی نهادهای فرهنگی همانند ادارات کل میراث فرهنگی ، فرهنگ و ارشاد اسلامی و حمایت استانداری، محل سکونت امام خمینی در محله حصار کرج به موزه و مرکز مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی در استان البرز تبدیل شود.
وی ادامه داد: بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پس از ابتلاء به بیماری تب مالت، سه ماه تابستان 1339 را به خاطر آب و هوای مناسب کرج، در خانه یکی از معتمدین و علاقه مندانش به نام حاج محمدعلی ملک خانی (درگذشت 1379) در این شهر گذراند. عسکری گفت: طبق اسناد تاریخی، آیت الله شیخ محمد فاضلی اشتهاردی (درگذشت 1391) از شاگردان البرزی امام خمینی (ره)، مقدمات سکونت استادش در محله حصار کرج را فراهم کرد. وی بیان داشت: امام (ره) سال 1339 به همراه خانواده به کرج آمدند و دراین خانه ساکن شدند.
این البرزپژوه افزود: در خاطرات برجای مانده از آیت الله فاضلی اشتهاردی آمده است که «پس از انتشار خبر ورود حضرت امام به کرج، اینجانب مورد اعتراض برخی شخصیت ها قرار گرفتم که چرا بدون اطلاع، حضرت امام وارد کرج شده و از ایشان استقبال نشده است.» امام خمینی (ره ) همچنین بین سال های 1339 تا 1342 به واسطه آشنایی با مبارز سیاسی دوره پهلوی آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368)، به شهر کرج رفت و آمد می کرد. علمای البرزی همانند حاج عمادالدین شهیدی (درگذشت 1357)، آیت الله حاج سید حسن مدرسی سریزدی مشهور به مدرسی یزدی (درگذشت 1361) و آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی (درگذشت 1387) آن سال ها در شهر کرج با امام دیدار و گفت و گو داشتند.
حسین عسکری نویسنده پنج عنوان کتاب و تعدادی مقاله درباره تاریخ و فرهنگ استان البرز است که 2 کتاب دیگر وی به نام های «بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد» و «علمای مجاهد استان البرز» در دست انتشار است.7410/ 6155 انتهای پیام /*
گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا
فروردین سال 1385 بود. نمایش آواز ستاره ها را در تئاتر شهر اجرا داشتیم. اوایل اجراها بود که استاد جعفر والی را در تئاتر شهر دیدم، به سمتشان رفتم و برای دیدن نمایش دعوتشان کردم، اسم نمایش را پرسید و اینکه گروه شما از کجاست؟ و بعد هیجان زده گفت پس همشهری هستیم... من اصالتا از روستای ولیان هستم... همیشه هم آنجا هستیم و چند روز بعد با چهره ای خرسند و پیروزمندانه که انگار همشهری هایش جایی را فتح کرده اند، به دیدن نمایش نشست و همان شب به دعوت من به ضیافت خانوادگی منزل پدری آمد؛ آنقدر صمیمی و بی پیرایه که گویی سال ها با ما زندگی می کند. آن شب فرزند من 30روزه بود... چند شب بعد او من و چندی از دوستان تئاتری را به باغش دعوت کرد. صمیمیت و گرمی حضورش هرروز بیشتر می شد... دیگر بچه های تئاتر هشتگرد و به خصوص من و اطرافیانم جزئی از خانواده اش بودیم. دخترم وقتی زبان گشود، به او می گفت عمو والی...، هر هفته دو یا سه بار کنار هم جمع می شدیم، باغش محل تمرینات و نمایش نامه خوانی مان بود و گاها محل ضیافت های هنری... . از تئاتر می گفت، از خاطراتش با ساعدی و تمامی هنرمندانی که امروز مفاخر هنر این کشور محسوب می شوند...، از اجراهایش و تعصبش به تئاتر ملی و انزجارش از تئاتر کاسبکارانه و تجاری. تمام تئاتر ها و تمریناتمان را همراهی می کرد، برایش مهم نبود کجا و ازسوی چه کسی! برایش آیین تئاتر مهم و مقدس بود، با محبت و سرشار از امیدی رشک برانگیز. می گفت باید در همین باغ تئاتر کار کنیم و همین جا اجرا و مخاطبمان را دعوت کنیم. برایش شهرت، پول و بعضی وجه های برساخته و مرسوم، محلی از اعراب نداشت. در هشتگرد یک دوره کلاس بازیگری برگزار کرد. آن موقع 75 سالش بود، پرانرژی و صمیمی با هنرجویان جوان و مبتدی، با دستمزدی که کرایه رفت وآمدش نبود. در این ایام من دو نمایش نامه را با تشویق او در باغش نوشتم؛ آقا لیلاو درخت ها، نمایش نامه را تایپ می کردم. اسباب پذیرایی را می آورد و در سکوت به کارهایش می رسید. بعد از اتمام هر صحنه برایش می خواندم. گاها متقاعدم می کرد تغییرش دهم و لحظاتی هم تشویق و ترغیبم می کرد... . دروازه باغش روی همه باز بود و هر کس به سودایی کنارش پهلو می گرفت؛ یکی برای خوش باشی و لذت بردن از فضای مصفای آنجا و دیگری برای مصاحبت و اندوختن از گنجینه تجربیات او و میهمانانش که گاها از همکاران و هنرمندان برجسته و پیش کسوت بودند... . باغش محفل دوست یابی بود، پاتوق آشنایی با اهالی هنر و مجمع انس هم کیشان و هم دردها از پیر و جوان و هیچ گاه میهمانی ناخوانده، حتی غریبه پشت در منزلش نمی ماند... . صمیمیت و همدلی اش عجیب بود، آنچنان که فقط لازم بود بگویی اینجا باغ آقای والی است؟ من از علاقه مندان فلان رشته هنری ام. آمدم از شما کمک بگیرم.. کسی نبود که از پذیرایی و همدلی او بی دریغ مانده باشد... هنوز برایم عجیب است این همه شوق و همدلی و دیگرخواهی... . همه خاطرات و تجربیاتش را شنیده بودم. برایم تجربه اندوزی علمی و هنری نزد یک استاد بیش از پنج سال کسالت بار بود، اما چیزی که او را برای ما تازه و صمیمی نگه می داشت منش و اخلاق او بود. درس هایش جنبه نصیحت و خطابه نداشت، من و خیلی از اطرافیان از او آداب زندگی و ادب هنر را آموختیم... . اولین روز دبستان پارمیدای من مصادف با مشغله ای بود که امکان همراهی اش را تا مدرسه نداشتم... . جای من را استاد پر کرد، او و مادرش را تا مدرسه همراهی کرد و به این کار می بالید... . همیشه می گفت ما یک خانواده ایم. همیشه بشاش و امیدوار بود مانند نیلوفران باغش که هر سال بر تعدادشان اضافه می شد. این اواخر نوبت اجرای نمایش «در گوش سالمم زمزمه کن» را در تئاتر شهر گرفته و تمریناتش را نیز آغاز کرده بود، آن هم در 83سالگی و بیماری قلبی و ضعف جسمی اش... . غالبا هنرمندان بزرگ یا انسان های مشهور رفتارشان توام با یک فاصله جویی از جامعه یا تفرعنی استادمآبانه با عموم است، رفتار استاد والی نقطه مقابل چنین رویکردی بود...، ازاین رو من و گروه بهمن و تمامی اطرافیانش مهم ترین چیزی که از او آموختیم، نگاه انسانی و خضوع و خشوع در رفتار حرفه ای و زندگی خصوصی بود... و بعد، آن نگاهش به مفهوم و معنی و کاربرد هنر برای مردم کوچه و بازار، به خصوص در همکاری 11 اثر مشترک او با غلامحسین ساعدی. بی دلیل نیست که او و آثارش از مهم ترین بنیادهای تئاتر ملی ما در دهه 40 محسوب می شوند... اگر مهم ترین ماحصل 11سال هم نشینی ما و استاد را بتوان خلاصه کرد، آموختن صداقت و شرافتی بی بدیل در شیوه مردمی و در زندگی و بروزش در آثار هنری اش بود... و تاثیر این نگاه را روی ما و در تولید آثار و تربیت اعضای گروه تئاتر بهمن در 10 سال اخیر نمی توان کتمان کرد. این رفتار و نگاه به زندگی استاد باعث جذب افراد مختلف جامعه در زندگی خصوصی به او می شد و این طیف وسیع همدلان و هم کیشان متنوع که دلبسته اش بودند، در نگاه جوان تر ها عجیب و رشک برانگیز به نظر می آمد. یادش گرامی، اما خاطرات و آمیزه هایش هر روز در بین ما خواهد بود و در جلو دیدگان ما زندگی خواهد کرد، مانند نوزاد فروردین 1385 که امروز دختری زیباست
- نشر نخست این یادداشت در: روزنامه شرق، ش 2760، ص 9.
مقاله ام درباره استاد والی در روزنامه اطلاعات
(روزنامه اطلاعات، ش 26612، ضمیمه فرهنگی، ش 292، اول دی 1395، ص 1)
گفت و گویم با خبرگزاری ایرنا به مناسبت درگذشت استاد والی
مرگ نوشته اسماعیل آل احمد برای استاد جعفر والی
برادران بَرغانی، شهید ثالث و مرحوم ملّا [محمد]صالح
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری در 19 آبان 1397 متن کامل بیانات معظم له در دیدار اعضای کنگره بزرگداشت شهدای استان قزوین را منتشر کرد. در بخشی از سخنان حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، از برخی مشاهیر خاندان علمی و فرهنگی برغانی به این شرح یاد شده است: «قزوین همانطور که اشاره کردید، هم موقعیّت جغرافیایی، هم موقعیّت تاریخی، هم موقعیّت فرهنگی، و هم آزمون بزرگ مربوط به دوران انقلاب و دفاع مقدّس را جزو افتخارات خودش دارد؛ در این هیچ تردیدی نیست، و بزرگان قزوین، چه علمای قبل مثل همان برادران بَرغانی، شهید ثالث و مرحوم ملّا [محمد]صالح - جدّ آقای [دکتر علی اکبر] صالحی - و دیگران که بودند تا زمان ما، و همچنین شهدای برجسته، شهید بابایی، شهید لشگری، شهید رجایی، مرحوم آقای ابوترابی (رضوان اللّه علیه) -پدر، پسر- و دیگران همه مایه افتخارند؛ واقعاً همینجور است که اشاره کردید.»
درباره نسب دکتر علی اکبر صالحی
اینجا ورودی روستای ایستا یا منتظران ظهور
مدتی است که «اهل توقف طالقان» از انزوا خارج شده و به اصطلاح با «اهل بیرون» هم ارتباط می گیرند. دکتر فرشید گلزاده کرمانی عضو هییت مدیره و مدیرعامل شرکت فروشگاه های زنجیره ای رفاه و دانش آموخته دکترای مدیریت از دانشگاه شفیلد انگلستان اخیراً با انتشار عکس فوق، در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: «خارج از جلسات کلیشه ای، امروز جلسه شورای مدیران شرکت را در دلِ طبیعت بکر و سبزِ طالقان برگزار کردیم. هم کار بود، هم فال و هم بسیار تماشا. اینجا ورودی روستای ایستا یا منتظران ظهور بود. روستایی که مردمانش از تکنولوژی و جوامع دوری می گزینند. با هماهنگی مسئولین امکان بازدید از داخل روستا فراهم شد. ابزارآلات تمیزِ دستی، خانه هایِ مرتب، کوچه باغهایِ تمیز، اسبان و قاطران به غایت زیبا، دامهای اصلاح نژاد شده و دیدنی...» دکتر گلزاده کرمانی در ادامه یادداشت خود نوشته است: «در این روستای خاص، اجازه ورود خانم ها داده نمی شود متاسفانه و به همین دلیل در عکس حضور ندارند.»
همه مطالب وبلاگ روستای ایستای طالقان
پژوهشگران درباره کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» چه میگویند؟
چه هدفی در بابی معرفی کردن بزرگان فرهنگ ایران نهفته است؟
نویسنده در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» بزرگان اندیشه اصلاح دین در ایران را در دوران قاجار، از جمله سیدجمال الدین اسدآبادی و شیخ هادی نجمآبادی را بابی خوانده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری مهر، کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» مجموعه دو جلدی به قلم سید مقداد نبوی رضوی است که در آن جنبشهای اصلاح دین از دوران قاجار تا پهلوی بررسی شده است. نویسنده در جلد نخست این مجموعه به دوره قاجار و در جلد دوم به دوره پهلوی پرداخته است. سرویس فرهنگ خبرگزاری مهر قصد داشت درباره این کتاب گفتوگویی تفصیلی با مقداد نبوی رضوی را داشته باشد که در صحبت تلفنی خبرنگار با این نویسنده، این گفتوگو مورد موافقت او قرار نگرفت.
درباره کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی»
محتوای جلد نخست با مبحث تاریخی «بابیان و دعوت اصلاح دین» شروع میشود. این مجلد دو فصل دیگر دارد. در فصل دوم با عنوان «شیخ هادی نجم آبادی: معلم فکر اصلاح دین در دوره قاجار» اندیشه شیخ هادی نجم آبادی و کتاب «تحریر العقلا»ی او بررسی شده و در ادامه جنبش اصلاح دینی باب معرفی میشود. به باور نویسنده شیخ هادی نجم آبادی از شهدای بیان و یکی از بزرگان بابی ازلی در تهران دوران قاجار است. نویسنده در فصل سوم این مجلد نیز با عنوان «سید اسدالله خرقانی و دوره طلایی مشروطیت» مرحوم خرقانی را در ادامه جنبش باب معرفی میکند. نویسنده مباحث جلد دوم را با صحبتی تاریخی در پیرامون اندیشههای شریعت سنگلجی به عنوان معلم اندیشه اصلاح دین در دوره پهلوی اول، آغاز میکند. این مجلد دو فصل دیگر نیز دارد: «دعوت اصلاح دین پس از شریعت سنگلجی» و «جمع بندی و نتیجه گیری». پیوستهای پنجگانه کتاب نیز در این مجلد منتشر شده که عناوین آن به ترتیب به این شرح است: «شجره نامه فکری داعیان اصلاح دین در ایران»، «انحطاط توحیدی مسلمانان و ظهور سید علی محمد باب از دیدگاه ازلیان»، «نمودهایی از اندیشه اصلاح دینی سید جمال الدین افغانی»، «پیشنهادهای سید اسدالله خرقانی به روزنامه صوراسرافیل» و «گفتارهایی در نسبت شریعت سنگلجی با اصلاح گرایان ایرانی و وهابیان عرب.»
آیا سیدجمال الدین اسدآبادی بابی بود؟
مقداد نبوی رضوی نویسنده این کتاب پیشتر کتاب «تاریخ مکتوم: نگاهی به تلاشهای سیاسی فعالان ازلی در مخالفت با حکومت قاجار و تدارک انقلاب مشروطه» را نیز نوشته بود و در آن همه کوشندگان در راه انقلاب مشروطیت را ازلی خوانده بود. نبوی رضوی در «تاریخ مکتوم» به صورتی تلویحی سیدجمال الدین اسدآبادی را نیز ازلی خواند و در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» بر غیرمسلمان بود سیدجمال تاکید کرد. او همچنین با تاکید بر پسوند افغانی سیدجمال بر هویت ایرانی او تشکیک کرد. نبوی رضوی بعدها با نگارش دو کتاب «میرزا مهدی اصفهانی» و «مکتب شیخیه: در نگاه مکتب معارف خراسان» علقه خود را به انجمن حجتیه مهدویه نشان داده است. نویسنده در «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» مانند «تاریخ مکتوم» عموم مشروطه خواهان که به دلیل تعلق به مشروطه دست به اصلاح دین برای هماهنگی میان شرع و دموکراسی زده بودند، ازلی خوانده است. به باور او چهرههایی چون شیخ هادی نجم آبادی و سید اسدالله خرقانی ازلی هستند و معلم پیشرو اندیشه اصلاح دین در دوران پهلوی یعنی شریعت سنگلجی نیز دارای دو خاستگاه فکری بابی ازلی و وهابیت است. در شیوه پژوهشی نویسنده نحوه مواجههاش با اسناد تاریخی دوگانه است. به عنوان مثال نبوی رضوی با مراجعه به کتاب «باب کیست و سخن او چیست؟» نوشته مرحوم نورالدین مدرسی چهاردهی، سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین را از بزرگان بابی ازلی شمرده است. مرحوم مدرسی چهاردهی تحقیقات فراوان درباره بابیها و ازلیها داشت و با بسیاری از ازلیها نیز دوستی نزدیک داشت و توانست با همین ارتباطات خود کتاب مهم «باب کیست و سخن او چیست؟» را در رد بابیه و بیآبرو کردن آنها بنویسد. مدرسی چهاردهی در همین کتاب و در همان صفحاتی که سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین را بابی ازلی خوانده نوشته که تهمتهایی هم مبنی بر ازلی بودن شیخ هادی نجم آبادی در افواه شایع بود، اما این کار دشمنانش بود و دامن آن مرد بزرگ از این تهمت و گناه مبراست. حال رویکرد نبوی رضوی در این باره مبهم است. او بر اساس چه سندهایی حرف مدرسی چهاردهی را در بابی بودن سیدجمال و ملکالمتکلمین را میپذیرد، اما حرف قاطع او در رد ازلی بودن شیخ هادی مورد تاییدش نیست؟ همچنین درباره نسبت شریعت سنگلجی و تفکر وهابیون هم نوشتهاند که او در سالهای آخر عمر با سفر حجاش با تفکرات وهابیون آشنا شد و کتابهای مهم خود از جمله «کلید فهم قرآن» را پیش از آن آشنایی نوشته بود. به طور کل نبوی رضوی همه کوشندگان راه مشروطیت و همه کسانی را که تا دوره پهلوی دوم دم از اصلاح اندیشه دینی زدهاند، یا بابی و ازلی خوانده یا وهابی و وهابی زده خوانده است.
رضا بابایی: این کتاب توهم توطئه است
رضا بابایی، مدرس حوزه و دانشگاه و پژوهشگر قرآنی درباره کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» به خبرنگار مهر گفت: نویسنده در کل کتاب دچار توهم توطئه است. به طور کل صحبت و گفتوگو درباره این کتاب چندان ارزشی ندارد. به نظر من تنها دلیل برای ازلی خواندن بزرگانی چون سیدجمال الدین اسدآبادی، شیخ هادی نجم آبادی و... دشمنی با نواندیشی دینی و روشنفکری است. اکنون از راههای مختلف با نواندیشی مقابله میکنند و یکی از این راهها منتسب کردن آنها به گروههای بدنام است. وی افزود: نویسنده از ابهامهایی که در این میان وجود دارد، سواستفاده کرده است. اکنون اگر از میلیونها ایرانی سوال کنید که ازلی چیست یا کیست؟ هیچ پاسخی به شما نمیدهند، چون نمیدانند. برای آن معدودی که میدانند نشانههای ازلی بودن را بیان کرده و در کمال بیانصافی بزرگانی چون شیخ هادی نجم آبادی را به آن نشانهها کوبیده است. بابایی ادامه داد: نبوی رضوی از کل کتاب «تحریر العقلا» شیخ هادی نجم آبادی که کلی مطالب در رد بابیه دارد، یک نکته کوچکی را پیدا کرده و آن را به بدترین وجه تفسیر کرده و به مخاطبان ناآگاه قبولانده که شیخ هادی بابی است. در صورتی که اگر حسن ظن داشت واقعا میتوانست آن نکات را به روشهای دیگری نیز تفسیر کند و نتایج دیگری را به دست بیاورد.
حسینی طباطبایی: شیخ هادی بارها بابیه را نقد کرده است
همچنین مصطفی حسینی طباطبایی، قرآن پژوه معاصر که مقداد نبوی رضوی مدتی را نیز نزد او تلمذ می کرد، در نقد کتاب در نقد کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» به خبرنگار مهر گفت: در زمان ناصرالدین شاه به دلیل تبلیغ گسترده باب توسط بابیون و خطر آنها برای جامعه اسلامی، باب توسط امیرکبیر اعدام شد. به همین دلیل برخی از بابیها در دوشان تپه اقدام به ترور شاه میکنند. از آن تاریخ به بعد یک حالت ضد بابی در میان مردم پیدا شد و به هر کسی که انگ بابی بودن میزدند، آن شخص تحقیر بسیار میشد. مردم هم در آن دوران مانند امروز ارادت فوق العاده به امام زمان داشتند. وی افزود: پس از ترور ناموفق ناصرالدین شاه، دستگاه حکومت بهترین راه را در آن دید که هرکسی را که با دستگاه مخالفت میکند به او تهمت بابیگری بزند.از جمله کسانی که این مارک به او زده شد سیدجمال الدین اسدآبادی بود که در دومین نوبت حضورش در ایران با خفت و خاری از بستش به بیرون کشیده و تبعید شد. او بعد از این تبعید به اروپا رفت و منشا بسیاری از کارها بر علیه استبداد ناصرالدین شاه شد. حسینی طباطبایی در ادامه شیخ هادی نجم آبادی را هم یکی از مخالفان سرسخت دستگاه ناصرالدین شاه معرفی کرد و گفت: مرحوم شیخ هادی یکی از مخالفان سرسخت دیکتاتوری ناصرالدین شاه بود که فکری مترقی داشت. همه مورخان نوشتهاند تنها کسی که برای قاتل ناصرالدین شاه مجلس ترحیم گرفت، مرحوم نجم آبادی بود، این در صورتی بود که در آن دوران قاتل ناصرالدین شاه هم بابی خوانده شده و بسیار مورد لعنت بود. شیخ حتی حتی برای میرزا رضا کرمانی مراسم سالگرد هم گرفت. این جریان را را جاسوسان راپورت میدادند و چون شیخ بسیار ذینفوذ بود، بهتر را در این دیدند که تهمت بابیگری به او بزنند. اگر متون دوران قاجاریه را بخوانید تنها در یادداشتهای شاهزادهها و وابستگان دربار تهمت بابیگری به شیخ زده شده است. این قرآن پژوه در بخشی دیگری از سخنان خود به نقدهای شیخ هادی بر بابیها اشاره کرد که دانسته یا نادانسته از دید نویسنده کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» پنهان مانده است: شیخ در تنها کتابش یعنی «تحریر العقلا» به مخالفت با باب بارها تصریح میکند. سه آیه در سوره مبارکه قیامت به این شرح آمده: «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ* فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ» که معنای آن چنین است: «جمع کردن و خواندن قرآن بر عهده ماست پس هر گاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن و بیان و توضیحش هم بر عهده خود ماست.» به دلیل آنکه علی محمد باب اسم کتابش را «بیان» گذاشته بود، بابیها در تفسیر این آیه اعتقاد داشتند که قران میگوید کتابی به اسم بیان در دورهای از تاریخ میآید. مرحوم نجم آبادی در «تحریر العقلا» نوشته ای بابیها این بیانی که قرآن تصریح کرده غیر از بیان شماست و و ربطی به شما ندارد و قران سراسر توحید است، اما بیان شما سراسر شرک. حسینی طباطبایی اضافه کرد: همچنین شیخ هادی نجم آبادی در «تحریر العقلا» مدام از پیغمبر مکرم اسلام با عنوان حضرت خاتم یاد کرده است. حتی در صفحه 237 این کتاب گفته که کلام قرآنی کلامی ابدی است. این در صورتی است که بابیها اعتقاد داشتند که نعوذبالله قرآن نسخ شده است. البته در این کتاب حرفهایی هم زده که روحانیون سنتی آن را برنمیتافتند. مثلا نوشته که تفسیر قرآن با «خبر واحد» جایز نیست. شیخ همچنین در صفحه 177 به مخالفت شدید با نسخ احکام و آیات قرآن توسط باب میپردازد. حتی در صفحه 210 هم در رد بابیه و غلات شیعه مباحث مهمی دارد. حال چطور ممکن است شخص که افکارش این گونه بوده، بابی باشد؟ من معتقدم شیخ هادی نجم آبادی شانش اجل از این بوده است که به بابیگری منسوب شود. مطالبی که ایشان به عربی نوشته در همین کتاب تحریر العقلا، 100 برابر فصیحتر و بلیغتر و معقولتر از کلام باب است. مگر ممکن است چنین شخصی که هزار درجه از باب بالاتر بوده به لحاظ علمی و اخلاقی پیرو باب باشد؟ او به شدت عقلگرا بود و به همین دلیل هم روبهروی بابیه قرار میگیرد.
تاکنون چهرههای دیگری نیز چون حسن انصاری به نقد این کتاب دو جلدی پرداختهاند. استاد اکبر ثبوت هم به نقد اندیشههای نبوی رضوی در کتاب «تاریخ مکتوم» بویژه در نقد بابی بودن و ازلی ماندن میرزا یحیی دولت آبادی، پرداخته است. حال سوال اینجاست که هجمه مشکوک به هویت شیعی بزرگانی چون سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ هادی نجم آبادی با چه هدفی انجام می گیرد؟ چرا ما باید مفاخر خود را بابی و ازلی بخوانیم؟ سرویس فرهنگ خبرگزاری مهر آماده انتشار پاسخ سید مقداد نبوی رضوی به این گزارش است.
متن گزارش فوق در وب سایت خبرگزاری مهر
ویژه مطالبی درباره شیخ هادی نجم آبادی - ساوجبلاغ پژوهی
مثلث هجمه علیه ایمان شیعی شیخ هادی نجم آبادی
پیوند بهاییت و انجمن حجّتیه علیه ایمان شیعی شیخ هادی نجم آبادی
دیدگاه آیت الله شبیری زنجانی درباره تکفیر شیخ هادی نجم آبادی
مذهب موبد بیدگلی کاشانی پیش از آشنایی با شیخ هادی نجم آبادی
تصحیح روایت دیدار آیت الله صافی گلپایگانی با شیخ فضل الله نوری
شیخ هادی نجم آبادی و «تاریخ مکتوم»
فهرست نسخههای خطی کتابخانه مرکز بررسیهای اسلامی قم
فهرست نسخههای خطی کتابخانه مرکز بررسیهای اسلامی به کوشش آقای علی اکبر صفری پژوهشگر و کتابشناس البرزی در 240 صفحه از سوی انتشارات کلبه شروق قم در سال 97 منتشر شد. مرکز بررسیهای اسلامی با هدف گسترش فرهنگ و اندیشه اصیل اسلامی در جهان در دهه پنجاه به همت حجت السلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی در شهر قم تاسیس شد. با توجه به مخالفت حکومت پهلوی در پیش از انقلاب، این مرکز ثبت رسمی نشد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی به طور رسمی ثبت شد و فعالیتهای خود را در عرصه جهانی گسترش داد.
این کتاب، معرفی مجموعه نخست از کتابها و رسائل کتابخانه خاندان خسروشاهی است که به همت سیدهادی خسروشاهی فراهم آمده است. در این مجموعه شماری از تألیفات و آثار قلمی بزرگان خسروشاهی و شماری از مخطوطات دیگر دانشمندان که مورد استفاده آنان قرار گرفته نگهداری می شود. برخی از مخطوطات نگهداری شده در این کتابخانه عبارتند از: التوحید، عیون اخبار الرضا، الکافی، تهذیب الاصول الی علم الاصول، نهج البلاغه، کامل الزیارات، مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، مفتاح الفلاح، الکلمات المکنونه، مقدمه الادب، لوامع الاشراق فی مکارم الاخلاق و...
مطالب مرتبط:
گفت و گو با «علی اکبر صفری» کتاب پژوه ساوجبلاغی
گفت و گو با علی اکبر صفری کتاب پژوه
تازه ترین فعالیت های پژوهشی استاد علی اکبر صفری
این یادداشت برسد به دست علی اکبر صفری