حدیث عشق و آب دیده خونین
اسماعیل آل احمد
دوست داشتن آدم ها را نه می شود پنهان کرد و نه می توان جار زد. دکتر یوسف مجید زاده از آن آدم هایی است که نمی توانی او را دوست نداشته باشی و نمی توانی این دوست داشتن را جار بزنی. نمی توانی او را دوست نداشته باشی چون او دوست داشتنی است. به قول معروف مهره مار دارد. چنان تو را در برابر دانایی هایش به کرنش وامی دارد که چاره ای جز احترام نداری. این احترام هم کم کم به علاقه تبدیل می شود و سرانجام عاشق او می شوی. نمی توانی این عشق را جار بزنی چون بین تو و او هیچ شباهتی نیست. او دریای دانایی است و تو هنوز اندر خم یک کوچه ـ کوچه ناکجاآباد ـ درمانده ای و ابتدایی ترین اصول دانایی را درنیاموخته ای. آشنایی با استاد دکتر یوسف مجیدزاده از آن حال هایی است که هیچ حالی به خوشی آن نیست و ندیدن او بدجوری، حلقومت را در چنگال بغضی شیرین می فشارد.
آن چنان عشق او در دل و جانت جای گرفته است که دانش عجیب و غریب باستان شناسی برای تو همان یوسف مجیدزاده است و یوسف مجیدزاده را همان دانش باستان شناسی می بینی. حسی که شاید بسیاری از شاگردان این رشته هم تجربه نکرده باشند. با او جرأت می کنی خودت را بی هیچ واهمه ای به اقیانوس ناکران پیدا و همیشه طوفانی باستان شناسی بیندازی و البته با نام شاگرد دانشمند او استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی هم دیگر از فرورفتن در اعماق فلسقی این دانش فیلسوفانه نترسی. خدایا! به من زیر سایه عمر طولانی هر این دو عزیز دانشمند، فرصت دانستن و فهمیدن روزی بفرما.
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال
(سعدی، کلیات، تصحیح فروغی، تهران: امیرکبیر، چ 13، 1383، ص 539)
دکتر یوسف مجیدزاده در شهرستان نظرآباد
دیدار دکتر مجیدزاده از موسسه رخسار قرآن، شهرستان نظرآباد، 19 آذر 1389