شیخ عبدالعلی موبد بیدگلی کاشانی (درگذشت 1318ش) از چهره های نامدار فرهنگی و سیاسی جنبش مشروطه خواهی ایرانیان است. انتشار «هفته نامه مدی» و نگارش کتاب های «خجسته نامه»، «مجموعه موبد» «نسخ موبد» «تصحیح شاهنامه» و «هنایش خِرد» از جمله فعالیت های فرهنگی و علمی او است. او که به تاریخ ایران باستان و پارسی سره مسلّط بود، از شاگردان شیخ هادی نجم آبادی فقیه نواندیش و قرآن پژوه عقلگرای روزگار قاجار به شمار می رود.
بر همین مبنا، در آغاز کتاب هنایش خِرد، شرح حالی از شیخ هادی به عربی و فارسی و سوگنامه تیمسار آقا (شیخ هادی نجمآبادی) از میرزا نصرالله خان صبوری را آورده است. سپس دیوان موبد با این عبارات و اشعار در سوگنامه شیخ هادی شروع می شود: سوگنامه در مرگ یگانه روزگار، رهی ویژه کردگار، آقای شیخ هادی نجم آبادی بر وی درود و روانش انوشه و شاد باد. پناهم به یزدان ز دیو پلید / به نام خدایی که جان آفرید... در ادامه وارد توحید می شود و به ستایش حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام و امام هشتم ابوالحسن حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و سایر ائمه شیعه علیهم السلام می پردازد. تضمین غزل خواجه در عرفان و پند و پیچه، چند بندی در اثبات اصول دین و... تداوم بخش آنها است (موبد بیدگلی، 1394: 27). کتاب هنایش خرد دو بار در سال های 1322ق و 1394ش به ترتیب به صورت چاپ سنگی و سربی در تهران و آران و بیدگل به چاپ رسیده است.
1.بر همین اساس، بنده در کتاب «دشتی به وسعت تاریخ» ذیل سرگذشت شیخ هادی نجم آبادی درباره موبد بیدگلی نوشته ام: «میرزا عیسی نجمآبادی (نوه دختری شیخ هادی) میگوید: من شش هفت سال بیشتر نداشتم که یک روز یک پول قدیمی را برای بازی به دست مرحوم آقامحمّد فرزند آقا شیخ هادی دادم. مرحوم محمّد که هنوز بیشتر از یک سال و نیم نداشت پول را در دهانش گذاشت به طوری که وارد گلویش شد و نفس کشیدن برایش مشکل شد. اوّل رفتند مرحوم سیّد ابوتراب را که به اصطلاح دکتر آن زمان بود بر بالینش آوردند؛ فایده ای نکرد. هر کاری کردند، فایده ای نکرد تا رفتند مرحوم آقا را خبر کردند، آقا شیخ هادی فوراً دستور داد عبای شانه زری را که عیالش برای محمّد پنهان کرده بود ببرند و به آقای عبدالعلی بیدگلی کاشانی که از عرفا و مومنین بود، هدیه کنند. وقتی که عبا را به بیدگلی دادند، محمّد عطسه و سرفه ای کرد و پول از حلقومش بیرون پرید (فاروقی، 1348: 57). مرحوم بیدگلی کاشانی از موبدان زرتشتی بود که به نَفَس شیخ هادی مسلمان شده بود و پس از سلوک معنوی به این مقام عرفانی رسیده بود که گره از مشکل مشکل گشای خود یعنی مرحوم نجم آبادی می گشود (عسکری، 1386: 330).»
2.مأخذ عبارت «مرحوم بیدگلی کاشانی از موبدان زرتشتی بود...»، فرازی از نامه شادروان حسن مرسلوند (تاریخ پژوه و نویسنده کتابهشت جلدی زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران) به دبیرخانه کنگره شیخ هادی نجم آبادی در 27 خرداد 1376است. اصل نامه مرحوم مرسلوند در کتابخانه بنده موجود است (مرسلوند، 1376).
3.دکتر محمّدعلی سلطانی در بخش هفتم مقاله «حماسه ملّی ایران در اعتقاد علویان یارسان»، موبد بیدگلی را از چسبیده های نحله یارسان (اهل حق) دانسته که در تهران به دلالت شیخ نظرعلی جناب (از پیشوایان اهل حق) به آیین علویان یارسان گرویده است. دکتر سلطانی در این باره می نویسد: «شیخ عبدالعلی موبد کاشانی فرزند محمّدباقر از ادبا و رجال علمی اواخر قاجاریه و از حاضران محضر شیخ هادی نجمآبادی و از فعّالان در نهضت مشروطیت بود و مانند همفکرانش شخصیتی چندبُعدی و استعدادی پیچیده داشت. می نویسند اگرچه اسمش کاشانی ولی در واقع اهل هرات است که البته برخی لاهوری اش دانسته اند و...از سویی، تبار او را به علمای بزرگ منطقه بیدگل و اصفهان و خود او را از فارغ التحصیلان حوزه های علوم دینی اسلامی نوشته اند و از سوی دیگر او را از موبدان زردشتی دانسته اند که با تعالیم معنوی شیخ هادی نجم آبادی به اسلام گرایش یافت و مذهب شیعه را برگزید (؟!) وی عضو انجمن سرّی آزادی خواهان در دوره مشروطه بود... مختصر آن که در ورود شیخ نظرعلی صحنه ای از صحنه کرمانشاه به تهران که نماینده تیمور ثانی و از مشاهیر متأخّر اهل حق بود به سبب موقعیت خاص و جاذبه شخصیتی عده ای از رجال و معاریف اواخر قاجاریه در حلقه گرایش به آیین علوی یارسان ورود کردند؛ از جمله ادیب الممالک فراهانی، شیخ عبدالعلی موبد بیدگلی کاشانی، سردار کبیر برادر سپهدار تنکابنی فاتح تهران، امیراسعد پسر سپهدار، میرزا زین العابدین خان، مستعان الملک پیشکار مظفرالدین شاه قاجار، مصدق السلطنه برادر مستعان الملک، حمیدالسلطنه، دکتر اعلم الدوله ثقفی، دبیرالملک (وزیر داخله)، دکتر غربی، مدیرالدوله اصانلو، میرزا محمّدعلی خان مغازه ای، خسروخان سردار اعتماد رییس قورخانه تهران و... که عده ای دوستدار و برخی مرید و معدودی پیوستگی اعتقادی یافتند و سرسپردند؛ اما بیرون از دایره سلوک و معنویت شیخ نظرعلی، در پایان این دوره چنان که مشخص گردید، سرسپردگان بیشتر تابع یک موج بودند تا یک جریان مستمر و چون موج متوقف گردید، پیوستگی آنها به آیین علوی یارسان در شخصیت نامبردگان متوقّف و مفقود شد و در بازماندگان آنها ادامه نیافت و بیشتر پیوندی از سر کنجکاوی و دریافتن بود تا باوری اعتقادی و ذاتی، به ویژه که اغلب واردین و مترددین و معدود سرسپردگان از فراماسون های سرشناس بودند» (سلطانی، 1394: 6).
4. دکتر عبدالله موحدی محب (عضو هئیت علمی دانشگاه کاشان) در مقاله ای مستقل و مقدّمه کتاب هنایش خرد و دیوان موبد بیدگلی درباره نسب موبد نوشته است: «پدر عبدالعلی چنان که گفته شد، موسوم به ملا محمّدباقر بن ملا عبدالعلی است که از نخبگان و شریعتمداران بیدگل به شمار می رفته است. شیخ عبدالعلی از جانب مادر نیز از نوادگان مرحوم آیت الله ملا محمّدجعفر بیدگلی از شاگردان شیخ بهاءالدین محمّد اصفهانی صاحب کشف اللثام (فاضل هندی) و از اساتید و مشایخ اجازه ملا مهدی نراقی است.» او درباره ارادت موبد به شیخ هادی می نویسد: «بی گمان یکی از نقاط عطف در زندگی موبد، باریابی به حضور مجتهد روشن اندیش پایتخت و ملای متنفّذ آن زمان مرحوم حاجی شیخ هادی نجم آبادی است، ممکن است ملاقات و آشنایی موبد با این عالم بزرگ در همان سال های نخست ورود او به تهران صورت گرفته و پس از حضور کوتاه مدّت او در بیدگل جاذبه نجم آبادی مجدداً او را به تهران کشانده و به خدمت او جذب کرده باشد. شخصیّت و شکوه علمی و عملی این روحانی پرنفوذ چنان سراپای وجود موبد را در خود غرفه ساخت که به سان هر دردمند تشنهای شریعه شریعت نجم آبادی و هدایتخانه شیخ هادی کعبه آمال او گشت. شیفتگی موبد نسبت به مقام معنوی و روحانی شیخ هادی را تقریباً در تمامی آثار او می توان یافت. شیخ عبدالعلی شروع برخورد خود را با مجتهد نجم آبادی در آغاز هنایش خرد نخست به زبان عربی به صورتی منشیانه توضیح داده است» (موحدی محب، 1384: 23).
5.احمد پژوه مترجم کتاب انقلاب ایران نوشته ادوارد براون به مناسبتی در حواشی آن کتاب که تقریباً در سال 1329ش نوشته شده، درباره موبد می نویسد: «در پانزده ساله آخر عمرش نگارنده او را در تهران می دید و اندک آشنایی با احوال او داشتم، موبد در زمره اهل حق یا علی اللهی درآمده بود و دعوی باطن داری می کرد. مردی بی آزار و با مناعت و علوّ طبع بود. معلوماتی کمتر از آنچه ادعا می کرد داشت، ولی روی هم رفته طلبه فاضلی بود. چند سال پیش در غایت تنگدستی درگذشت، روانش شاد» (براون، 1338: 291). دکتر موحدی محب در نقد این ادعا می نویسد: «این که به موبد نسبت علی اللهی و اهل حق بودن داده شد، جز قیافه ظاهری او دلیل دیگری ندارد» (موحدی محب، 1384: 23).
با در نظر گرفتن دیدگاه های پیش گفته، ادعای شادروان حسن مرسلوند مبنی بر زرتشتی بودن موبد پیش از گرایش به تشیّع در مکتب شیخ هادی نجم آبادی، همچنان نیازمند پژوهش دیگری است. با توجّه به دانسته های فوق، می توان گفت که احتمالاً مرحوم موبد بیدگلی به جهت علاقه به ایران باستان و پارسی سره و اعتراض به خرافه گرایی موجود در جامعه ایرانی روزگار قاجار، کشش هایی به آیین زرتشت پیدا کرده بود اما پس از آشنایی با دیدگاه های خرافه ستیزانه و مصلحانه شیخ هادی نجم آبادی، دگرباره به دامن تشیّع اصیل بازگشته است. او پس از مرگ شیخ به دلایل نامعلوم به مسلک اهل حق گرایش پیدا کرده است. این یادداشت را نوشتم تا توضیحی باشد بر آنچه که در صفحه 330 کتاب «دشتی به وسعت تاریخ» درباره موبد بیدگلی آورده ام.
منابع: براون، ادوارد (1338)، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران: کانون معرفت؛ سلطانی، محمّدعلی (1394)، «حماسه ملّی ایران در اعتقاد علویان یارسان»، بخش هفتم، روزنامه اطلاعات، ش 26173، 17 خرداد 1394، ص 6؛ عسکری، حسین (1386)، دشتی به وسعت تاریخ، تهران: نشر شهید سعید محبّی؛ فاروقی، فوآد (1348)، «آقاشیخ هادی: یک خیابان، یک مقبره، یک بازارچه و یک دنیا افتخار»، مجله سپید و سیاه، سال 17، ش 831، شهریور 1348، ص 57؛ مرسلوند، حسن (1376)، نامه به دبیرخانه کنگره شیخ هادی نجم آبادی؛ موبد بیدگلی، عبدالعلی (1394)، هنایش خرد و دیوان موبد بیدگلی، آران و بیدگل: انتشارات مکتب بیداران؛ موحدی محب، عبدالله (1384)، «گذری بر شان و شعر موبد بیدگلی»، مجله کاشان شناخت، سال اوّل، ش 2، ص 23.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «چهره نامدار: درباره موبد بیدگلی کاشانی»، روزنامه اطلاعات، سال نودم، ش 26425، چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395، ضمیمه فرهنگی، ش 262، ص 2.
مقاله فوق در سایت روزنامه اطلاعات