نوبهار آمد و افکند گل از چهره نقاب
خیز و در دامن گل ریز به ساغر مى ناب
حجله باغ بیاراست بهار از گل سرخ
تا به حسرت مگذارى زکف ایام شباب
لذت عمر همین است که در موسم گل
کام جان تازه کنى با دم جان بخش شراب
آسمان فرصت چندان ندهد بر گل عمر
حالیا دولت صحبت به غنیمت دریاب
ایمن از فتنه دوران نتوان بود بیا
تا به مى درگذریم از سر این دیر خراب
چه هوس ها که مرا در سر سودازده بود
که نه در پنجه تقدیر نشد نقش بر آب
فتنه چشم تو نازم که غمم برد ز یاد
کاش هرگز نرود آتش این فتنه به خواب
خضر این راه مگر چشم تو باشد ورنه
غول را هم بفریبد به تماشاى سراب
دولت سرمد اگر مى طلبى در دو جهان
جاودان مى خور و از عشق بتان روى متاب
سروده استاد عباس میرخانی درباره دکتر سید حمید میرخانی
«علی ای همای رحمت» بر سفره استاد سیدعباس میرخانی