آن درخت مبارک زیتون
اسماعیل آل احمد
مدیر موسسه رخسار قرآن شهرستان نظرآباد
1
خداوند انسان را آفرید.
آفریده ای که از همان لحظه آغاز، معلوم بود که در برابر این خدای بزرگ، دست به خودنمایی می زند و حرف او را نادیده و ناشنیده می گیرد.
زود زود این اتفاق افتاد.
انسان از آنچه نباید خورد.
کفاره این تخلف، دوری بود؛ فراق بود.
چنان این درد فراق، جان انسان را فشرد که سالیان سال اشک ریخت. به برکت این اشک و آن جانی که از جاری زلال اشک، پاک شده بود خدا توبه او را پذیرفت و انسان دوباره پله پله تا ملاقات خدا پیش رفت.
2
روزگاران طولانی گذشت.
آدمی پیچیده تر و پیچیده تر شد.
کار به جایی رسید که دین برای مطامع نفسانی منافقان دروغگو، ابزاری دستاویز شد.
تمدن غرب با این تصور که همه مشکلات انسان از دین است نه از دینداران منافق، تصمیم گرفت دین را کنار بگذارد.
نه تنها کنار گذاشت که به تقابل با آن پرداخت و فریاد برآورد که خدا مرده است.
دنیا به دو بخش تقسیم شد: شرق مادی و غرب مادی.
همه کوشیدند تا شرقی یا غربی شوند و سفره ای از این خوان نعمت بی پایان برای خود پهن کنند.
اما در میانه این هیاهوی بخور و ببر ، اتفاق دیگری افتاد.
3
گویا بنا شده بود دوباره انسان راه پاکبازی را در پیش بگیرد.
انسانی سومین پای به معرکه بگذارد.
انسانی که نه شرقی بود نه غربی.
درخت مبارک زیتون بود.
4
این درخت، ریشه در سرزمین پاک طهارت و عصمت داشت.
مردی از سلیله سلاله سادات.
او می خواست تا در دنیای نفی خدا ، کاری کند به اسم رب؛
به نام خدا.
در میانه این هیاهو، پرچم لا اله الا الله، سرفراز و استوار در برابر همه چشمان مبهوت منکران خدا قد برافراشت.
مردمانی در سرزمین پارس،
مست از شراب طهور ولایت و عصمت،
دور او را گرفتند و در برابر همه ناراحتی ها ایستادند.
مرگ و شکنجه و تبعید و زندان و تحقیر و آوارگی،
چیزهایی نبودند که درخت ایمان اینان را بلرزاند.
سالیان سال در برابر طاغوت، ایستادند و او را از آن اوج به این حضیض، فرو افکندند.
5
کار در سایه توجهات حضرت رب؛ پروردگار قادر مطلق
در مسیر حرکت پیروزمندانه خویش، پیش رفت.
این سید بزرگ معنوی پاک، نمادی شد از توبه دوباره انسان و توجه مجدد او به پاکی و پاکیزگی؛
گویا خداوند، دوباره توبه انسان را پذیرفته است و دوباره خوبانی از دل تاریخ برخاسته اند که قبله معنویت و تلاش و مجاهدت آنان کربلاست.
6
لحظه به لحظه
ساعت به ساعت
روز به روز
هفته به هفته
ماه به ماه
سال به سال
در کنار هم با خلوص و پاکی به نبرد تمام ناخالصی ها و ناپاکی ها رفتند.
از جان خویش و از مال خویش و از همه تواناییهای خویش گذشتند.
دست در دست هم در همه همکاری ها و همیاری های فردی و خانوادگی و اجتماعی حاضر شدند و این درخت تناور را با جویبار همت و اراده و تلاش جاری و ساری خویش، آبیاری کردند.
7
چهل سال گذشت.
آن درخت مبارک زیتون،
امروز تاکستانی از شراب طهور تقوا و تلاش و معنویت شده است.
8
هیچ دوره ای از کار این درخت مبارک نبوده است جز آن که همه آن پاکان با تمام توان در آن حضور داشته اند.
نه سرما آنان را لرزانده است.
نه گرما آنان را پشیمان و منصرف ساخته است.
نه تهدید، آنها را ترسانده است.
نه تطمیع، آنها را وسوسه کرده است.
هر جا پای این درخت مبارک به میان کشیده شده، آمده اند.
9
روزهای پیاپی؛
ماجراهای تلخ و شیرین؛
اتفاقات پیش بینی شده یا غیر منتظره
در زادگاه یا بیرون آن
یا در هر نقطه از این سرزمین،
برای این مردم فرقی نمی کند .
آنچه مهم است این است که باید در کنار این هم وطن مسلمان ایرانی ایستاد.
با گریه های او گریست با خنده های او خندید.
باید...
10
این درخت در تمام لحظه ها؛
همیشه
پیش چشم مردم ایران،
موجودی عزیز بوده است.