آهای مسئولین! شهر نظرآباد غیرقابل سکونت شده است
اخیراً دفتر طرح های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری دانشگاه تهران و زیر نظر دکتر عبدالرضا رحمانی فضلی (وزیر کشور)، پیمایشی را درباره وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی شهرهای مراکز شهرستان های کشور انجام داده است. یکی از جلدهای این پیمایش مهم، به شهر نظرآباد از توابع استان البرز اختصاص یافته است. در صفحه 88 این گزارش آمده است که 45/1 درصد از اهالی نظرآباد تمایل به مهاجرت از این شهر دارند! 74/6 درصد از پاسخ دهندگان به این پیمایش، شهرهای مرکزی همانند تهران،کرج، قزوین، هشتگرد و... را مقصد مورد نظر برای مهاجرت خویش اعلام کرده اند. این در حالی است که 48/2 درصد از نظرآبادی ها، شهرهای استان البرز و 23/2 درصد شهرهای استان تهران را مقصدهای مورد نظر برای مهاجرت خود اعلام کرده اند. از همه مهمتر اینکه، 32/3 درصد از شهروندان نظرآباد، «فقر و نبود امکانات رفاهی» و 13/8 درصد «مشکلات فرهنگی و اجتماعی» را دلیل اول تمایل به مهاجرت خود برشمرده اند.
این آمارهای تکان دهنده، نشانگر آن است که شهر 120000 نفری نظرآباد تقریباً برای نیمی از ساکنان آن به شهری «غیرقابل سکونت» تبدیل شده است. عدم سکونت گروهی از مدیران و مسئولان در این شهر و شهرستان، دلیلی بر این وضعیت نابهنجار و رو به افول است چون ظاهراً آنها زودتر از مردم دریافته اند که این شهر دیگر قابل سکونت نیست. این شهر مظلوم و غیرقابل دفاع، فقیر نیست؛ چندین شهرک صنعتی و واحدهای بزرگ تولیدی دارد و قطب برخی تولیدات کشاورزی و دامپروری در استان البرز است. محوطه باستانی 9000 ساله ازبکی و فرصت های ارزشمند و بی نظیر گردشگری دارد و نیروی انسانی متخصص و متعهد فراوان.
این داشتههای نظرآباد است پس چه کم دارد؟ به نظر میرسد مدیریت صادق، جهادی، کوشا، کاری، راهبردی و همگام و همراه با مردم ندارد. این روزها، ضروری ترین مسئله مدیریت شهر و شهرستان نظرآباد، برکناری و یا استعفای مدیران پروازی و ناکارآمد است. در آن صورت شاید شاخصههای توسعه این شهر مظلوم کمی تکان بخورد وگرنه باید منتظر رشد میل به مهاجرت از آن و دیگر نابسامانی های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در نظرآباد شد. همچنان منتظر واکنش و پاسخ مسئولان می مانیم.
12 امرداد 1398 - حسین عسکری
- عکس از: علی عسکری
________________________________
یادداشتی هشدار دهنده و قابل تامل
علیرضا عزیزی
کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی
در هفته اخیر، یادداشتی هشدار دهنده و قابل تامل از دوست عزیزم دکتر حسین عسکری در «کانال البرزپژوهی» به نشانی: https://t.me/alborzology/820 منتشر گردیده که بهانه ای شد تا بنده نیز یادداشتی بر آن اضافه کنم. بنده اطلاع دارم که این مطلب از عمق وجود آقای عسکری نشات می گیرد و می دانم که ایشان و تعداد زیادی از دوستان چقدر دغدغه این شهر را دارند و نگران آینده اند. هرچند عنوان یاداشت ایشان تند و به نوعی مایوس کننده و استرس آور باشد ولی بنده و دکتر جزو نسلی هستیم که با نظرآباد و توسعه فیزیکی آن رشد و نمو یافته ایم و جزو متولدین دهه ای هستیم که در آن دهه نظرآباد تبدیل به شهر گردید. اصلی ترین نوستالژی متولدین این دهه، صدای آژیر شرکت نساجی مقدم بود که روزانه در چندین نوبت و در زمان تعویض شیفت های کاری در ساعت های 6 - 7 - 14 - 15/5 - 22 در شهر طنین انداز می شد و در هنگام تعویض شیفت ها در جلوی درب اصلی کارخانه، جنب و جوش و سروصدایی برپا بود که دم از پویایی و زندگی این شهر می داد و اتوبوس های شرکت مقدم که کارگران را از روستاها و مناطق اطراف به کارخانه می رساندند و شور و نشاط و پویایی را به شهر می بخشیدند و حاصل زحمات آنان تولید فاستونی بود که در دهه پنجاه جزو برندهای برتر خاورمیانه و مطرح در سطح جهانی بود.
اقتصاد شهری نیز با این شرکت عجین بود و در روزهایی که حقوق کارگران پرداخت می شد، وضعیت کسبه و بازار نیز رونق می گرفت و کسبه در هر ماه منتظر روزهای 15 و 25 هر ماه بودند که کارگران حقوق ماهیانه خود را دریافت و بدهی های خود را تسویه و خرید ماهیانه خود را انجام دهند و کاسبی شان جانی دوباره گیرد. ما جزو نسلی هستیم که شاهد شور و نشاط و شادابی شهرمان در عرصه ورزش در باشگاه کشتی مقدم و فوتبال تختی با حضور دو باشگاه سرباز و کارگری بودیم که بازیهای فوتبال را هر هفته با باشگاههای روستاهای اطراف برگزار و دربی شهر نیز سالی دو بار برگزار می شد که در آن باشگاه پر از تماشاگر می شد که با شور و هیجان وصف نشدنی برای هم کری می خواندند و تیم محبوب خود را تشویق می کردند. ما در دهه 60 افتخارمان این بود که بسیاری از خدمات شهر مانند آب و گاز شهری قبل از شهرهای اطراف و حتی کرج در این شهر انجام گرفته بود و در داشتن سینما، بانک، مرکز درمانی جزو اولین ها در بین شهرهای اطراف بودیم و درسالهای اولیه افتتاح پارک شهر از شهرهای اطراف برای استراحت و تفریح به این پارک می آمدند و نظرآباد با داشتن باغات بزرگ و وسیع به عنوان یک باغشهر شناحته می شد که سرانه فضای سبز بسیار خوبی داشت. ولی متاسفانه در دهه های اخیر و بعد از شهرستان شدن و انتخابات شوراهای شهر و روستا، شاهد بودیم که وضع و اوضاع شهرمان بسامان نیست و میزان رضایتمندی ساکنان از شهر خوب نیست و همه ساله شاهدیم که مسئولینی که حتی خودشان این شهر را لایق سکونت نمی دانند، یکی پس از دیگری یا برای کسب تجربه و یا دریافت حکم بازنشستگی می آیند و می روند و این شهر است که روز به روز سیر قهقرایی خود را طی می کند و دیگر از آن نظرآباد شاداب، پویا و پیشرو خبری نیست.
به یاد دارم در زمان شورای سوم شهر نظرآباد به اتفاق تعدادی از دوستان و دکتر عسکری تیمی به پیشنهاد شورا موظف گردیدند که مطالعه و برنامه ریزی کنند تا با همکاری و مشارکت تمامی اهالی شهر، نام درخور و زیبنده ای برای نظرآباد انتخاب کنند ولی شاهد بودیم برخی فعالیت های بیرونی از سوی تعدادی از اشخاص که خود را اصیل و بومی این شهر می دانستد با ذکر این دلیل که نظرآباد هویت آنهاست این جریان و زحمات چندین ماهه دوستان را متوقف کردند. با کمال تاسف امروز شاهد آن هستیم که این شهر اوضاعش خوب نیست و درختانش در حال خشک شدن، سفره های آبش در حال افت کردن، فرونشست زمین های اطراف شهر، آلودگی هوا، انواع آلودگی های زیست محیطی، رشد فزاینده زباله های شهری، رشد بی برنامه شهری، نارسایی خدمات و امکانات، کندی و سکون پروژهای عمرانی، وضعیت نامطلوب فرهنگی و اجتماعی و خارج شدن سرمایه های مالی شهر به شکل خرید از سایر شهرها و... که هر روز بدتر و بدتر می شود و هیچ کسی به طور جدی به فکر نیست و ما را طوری در این شهر بار آورده اند که به کمترین کارها و فعالیت های روزمره مانند لکه گیری اسفالت و آبیاری درختان قانع شده ایم و حتی دوستان بومی و اصیل نظرآباد نیز هیچ دغدغه ای نسبت به مسایل این شهر ندارند. در پایان می گویم نظرآباد هویت و سکونتگاه مشترک ماست و اگر وضعیت بر همین منوال باشد آیندگان ما را مواخذه خواهند نمود و وضعیت نامطلوب را در این شهر شاهد خواهیم بود. بنابراین شایسته است عقلا و دلسوزان واقعی شهر گردهم آیند و به دور از فضاهای خاص و احساسات واقعاً برای این هویتمان دل بسوزانند چرا که از قدیم گفته اند کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من!
14 مرداد 1398 - علیرضا عزیزی