محمد علی فشندی
داستان دلدادگی مشتاق ساوجبلاغی
درباره مرحوم «حاج محمّد علی فشندی تهرانی»، جز چند تشرّف که بزرگان از وی نقل کردهاند، چیزی نمیدانیم؛ با اینکه ظاهراً دیری نیست که به رحمت حق پیوستهاند. اینکه خاستگاه، خانواده، خاندان، تربیت و تحصیلات، زمینه و زمانه، زیست و زندگی، حتّی شغل و پیشه و احیاناً استادان اخلاقی و مربیّان و مرشدان سلوکی این نیکبخت چه کسانی بودهاند، آگاهی چندانی در دست نیست یا حدّاقل نویسنده حقیر بدان دست نیافته است. اگرچه از جهتی نیز، شاید دانستن خیلی از این دست اطّلاعات هم چندان مهم هم نباشد.
نکته حائز توجّه اینکه او عبد صالح و بنده برگزیده حق بوده، عمری را با پاکی، پارسایی و عشق و علاقه به علی (ع) و فرزندان او، به ویژه امام عصر (ع) گذرانده و به خاطر سرشت پاک، طینت طیّب و صفای باطن، چندین بار توفیق تشرّف به محضر آن موعود مهربان را یافته و جمال جمیل یوسف زهرا (ع) را به تماشا نشسته است. در نقل تشرّفات او آنچه قابل توجّه و تأمّل برانگیز است اینکه آن بزرگوار، فراوان مورد اعتماد و اعتقاد مراجع معظّم تقلید و دیگر علما و بزرگان بود و آنان در نقل تشرّفات او تردید نکرده، او را ستوده و از وی به عنوان دوستدار حقیقی، خالص و مخلصِ امام عصر(ع) نام بردهاند.
در درستی دیدارهای او همین بس که شخصیّتهای بزرگواری مانند مرحوم آیتالله العظمی بهجت، شهید محراب آیتالله دستغیب و پیرغلام اهل بیت مرحوم حاج محمّد علّامه ـ رضوانالله علیهم اجمعین- و آیتالله ناصری دولت آبادی و حجّتالاسلام احمد قاضی زاهدی - حفظهما الله ـ از صحّت گفتار، درستی کردار، سلامتِ نَفس و پاکی ضمیر او سخن گفته و دلدادگی او را به امام عصر (ع) شهادت و گواهی دادهاند. از تشرّفاتِ نقل شده از او میتوان فهمید که حاجی فشندی از نظر تحصیلات ظاهری و مراتب علمی در حدّ متوسط بوده است امّا از نظر سلوکی و مقاماتِ معنوی بسی برتر و بالاتر قرار داشته است. مرتبهای که موجب حسرت و غبطه بسیاری از بزرگان بلندمرتبگان و برترنشینان و بالامکانان است.
«فَشند» بنا به آنچه در دایره المعارف تشیّع درج شده، روستایی در شهرستان ساوجبلاغ (غرب شهرستان کرج)، در یازده کیلومتری شمال شرق شهرِ هشتگرد است. بیشتر اهالی این روستا، کشاورز و دامپرورند. امامزاده سه تن ـ طاهر، مطهّر و مظفّر ـ ، درخت چنار هشتصد ساله و تپّه تاریخی فشند از آثار قدیمی آن میباشد. کهنترین آثار موجود در آنجا متعلّق به هزاره اوّل پیش از میلاد مسیح(ع) است. همچنین بنای «خاتون قیامت» که مردان، حقِّ ورود به داخل آن را ندارند از دیگر بناها و آثار مهمّ تاریخی و باستانی این روستا است. «آل فشندی» یکی از خاندانهای علمی در شهر قزوین که شاخهای از آلِبرغانی هستند، از این روستا برخاستهاند. از بزرگان این سامان میتوان از مرحوم حاج حسن بیگلری فشندی صاحب «سرّالبیان» در تجوید، شیخ احمد آل فشندی (رهبر انقلابیون مشروطهخواه قزوین)، استاد جمشید امینی (از شاگردان کمالالملک و مبتکر رشته نقاشی قالی در ایران)، مرحوم مصباح نجمالملک (منجّم و صاحب تقویم) و بالاخره مرحوم حاج محمّدعلی فشندی را نام برد.(1)
شهید محراب و معلّم اخلاق، شهید آیتالله دستغیب(ره) که دو تشرّف از مرحوم فشندی را در کتاب «داستانهایِ شگفت» به نقل از خود وی آورده، درباره آن مرحوم چنین نوشته است: «مکرّر شنیده بودم که یکی از اخیار زمان، توفیق تشرّف به خدمت حضرت بقیّه الله (عج) نصیبش شده و داستانهایی [در این باب] دارد. دوست داشتم او را ببینم و [آن داستانها را] از زبان خودش بشنوم، تا اینکه در ربیعالثانی 1395 قمری در تهران به همراه حاج آقا معین شیرازی، او را ملاقات نمودم. آثار خیر، صلاح، صداقت و دوستی اهل بیت (ع) از [سیمای] او آشکار بود. از حاج آقا معین خواهش کردم که مطالب حاجی را مرقوم فرمایند و اینک عین مرقومه ایشان ثبت میشود».(2) همچنین حجّتالاسلام احمد قاضی زاهدی صاحب مجموعه «شیفتگان حضرت مهدی (ع)» نیز درباره حاجی فشندی نوشته است: «در روز 16ذیحجه الحرام سال 1400 قمری شخصاً در صحن مقدّس فاطمه معصومه (س)، او را زیارت کردم. آثار صدق و دوستی اهل بیت (ع) از سیمایش مشهود بود».(3) حضرت آیتالله ناصری دولتآبادی ـ حفظهالله ـ نیز از حاجی با عنوان «عبد صالح خداوند» که تشرّفات متعدّدی برایش روی داده، نام میبَرد.(4)
شاعر و مدّاح اهل بیت (ع) مرحوم حاج محمّد علّامه در خاطرات شصت سال خدمتگزاری خود درباره مرحوم حاج محمّد علی فشندی اینچنین نوشته است: «مرحوم حاج محمّد علی فشندی، مردی والامقام و از نیکان روزگار بود که من بیش از پنجاه سال با او آشنا بودم. پنجاه سالِ قبل در سامرّا، از امام هادی (ع) حاجتی خواستم. به وسیلة حاجی از ناحیه امام (ع) پیغام رسید. آن وقت فهمیدم که این بزرگوار چه مقامی دارد. قبر این مرد شریف در بهشت زهرا (س) است. بسیاری از دوستان قبر ایشان را از من سراغ میگیرند. مدفن او از مکانهایی است که هر کس در آنجا هفتاد حمد بخواند، با مشیّت پروردگار حاجت او روا میشود.»
نشانی قبر او این است: بهشت زهرا (ع)، قطعه 96، ردیف 273 شماره 21. بعضی از تهرانیها جمع شدند تا برای حاجی خانهای بخرند. فرمود: من یک اتاق در نارمک در خانه خواهرزادهام دارم، همان کفایت میکند. یکی از رفقا از من خواست که برای سنگ قبر مرحوم فشندی اشعاری بگویم که مناین شعرها را گفتم:
ای خرمن گُل اینجا، بر بوی تو میآیم
تنها به خیال تو، در کوی تو میآیم
ای آهوی صحرایی، ای صید گریزنده
دنبال دو چشمانِ آهویِ تو میآیم
ای قبلهگهِ آمال، رو سوی تو خواهم کرد
هر سوی که خواهی رفت، من سوی تو میآیم
ای پشت و پناهِ من، ای مایه امیدم
آشفته به دنبالِ گیسوی تو میآیم (5)
مرحوم حاج محمّد علی فشندی، تشرّف نخست خود را اینگونه برای آیتالله شهید دستغیب و مرحوم حاج آقا معین شیرازی نقل کرده است:
«قریب سیسال پیش، برای زیارت اربعین عازم کربلا شدم. آن زمان جهت [صدور] گذرنامه، از هر نفر، چهارصد تومان میگرفتند. بعد از اخذ گذرنامه، خانواده ما [همسرم] گفت: «من هم میآیم». ناراحت شدم و گفتم: «چرا قبلاً نگفتی؟!». خلاصه بدون گذرنامه [عیال] حرکت کردیم. جمعیّت و همراهان ما پانزده نفر بودند. که عبارت بودند از چهار مرد و یازده زن. [که در میان زنان] یک پیرزن سیّد علویّه ـ که عمر او 105 سال بود ـ نیز وجود داشت. این پیرزن علویّه با دو نفر از همراهان ما، قرابت و خویشاوندی داشت. با اینکه جابهجایی و انتقال پیرزن علویّه خیلی زحمت و گرفتاری داشت امّا او را حرکت دادیم و با خود بُردیم.
هر چند گذرنامه نداشتیم امّا به آسانی از مرز ایران و عراق گذشتیم و قبل از اربعین حسینی(ع) به کربلا مشرّف شدیم. بعد از اربعین و پس از زیارات به نجف اشرف مشرّف گردیدیم و بعد از 17 ربیعالاوّل هم قصد زیارات کاظمین و سامرّا نمودیم. در این وقت خویشاوندان پیرزن علویّه از بُردن او به کاظمین و سامرّا و جابهجایی وی خیلی اظهار ناراحتی کرده و گفتند: «او را با خود نبریم. در نجف بماند تا برگردیم» امّا من گفتم: زحمت این پیرزن و سیّد علویه با من است [شما نگران و ناراحت نباشید!] به اتّفاق همراهان به راه افتادیم. ایستگاه قطار کاظمین و سامرّا شلوغ بود و همه در انتظار قطار بودند. به هر حال با آن جمعیّت زیاد، تهیّه بلیط و اسکان مشکل مینمود. در این هنگام سیّدی عرب ـ که شالی سبز به کمر داشت ـ نزد من آمد و فرمود: سلام علیکم! حاج محمّد علی! شماها پانزده نفر هستید؟! عرض کردم: بله! فرمود: این پانزده بلیط را بگیرید و همینجا باشید! من میروم بغداد و بعد از نیمساعت با قطار برمیگردم و یک کوپه (اتاق) دربست برای شما نگه میدارم. شما از جای خود حرکت نکنید!
قطاری از کرکوک آمد و سیّد سوار شد و رفت. بعد از نیم ساعت قطاری آمد و جمعیّت هجوم آوردند. رفقا و همراهان من خواستند سوار شوند که من مانع شدم و آنها از این حرکت من کمی ناراحت شدند. همه که سوار شدند، آن سیّد آمدو ما را در یک کوپة دربست سوار قطار کرد. وقتی وارد سامرا شدیم آن سیّد بزرگوار به من فرمود: شما ـ به اتّفاق همراهان به منزل سیّد عبّاس خادم بروید! من نشانی سیّد عبّاس خادم را یافتم و نزد او رفته، گفتم: ما پانزده نفر هستیم، شش روز هم در اینجا میمانیم و دو اتاق میخواهیم. ضمناً هزینه و کرایه محل چقدر میشود؟
سیّد عباس خادم گفت: یک آقای سیّدی کرایه شش روز شما را به همراه مخارج خوراک و زیارتنامهخوان پرداخت و فرمود که: «روزی هم، دو مرتبه شما را به سرداب و حرم ببرم!». گفتم: آن سیّد کجاست؟ گفت: همین الآن از پلّههای ساختمان پایین رفت. فوراً به دنبال سیّد پایین آمدم امّا هر چه گشتم او را ندیدم و نیافتم. دوباره به سیّد عبّاس خادم مراجعه کردم و گفتم: آن سیّد هزینه پانزده بلیط را از ما طلبکار بود. نمیدانی کجا رفت؟ گفت: من نمیدانم! تازه تمام مخارج شما را هم در این شش روز پرداخت کرده است! [زیارات کاظمین و سامرا که تمام شد] دوباره به کربلا برگشتیم. در کربلا نزد مرحوم آیتالله سیّد مهدی شیرازی (از مراجع معظّم تقلید) رفتم، جریان را برای آقا نقل کردم و دربارة بدهی خود به آن سیّد عرب بزرگوار پرسیدم. مرحوم آیتالله شیرازی فکری کردند و بعد فرمودند: در جمع شما از سادات کسی هست؟عرض کردم: بله، یک پیرزن علویّة کهنسالی است! فرمود: امام زمان(ع) شما را ـ به خاطر احترام به آن پیرزن علویّه ـ میهمان کرده است!
مرحوم شهید دستغیب در خاتمه تشرّف مینویسد: «به نظر حقیر، شاید آن سیّد بزرگوار عرب ـ یکی از «رجال الغیب» یا «ابدال» ـ که ملازم خدمت آن حضرتاند ـ بوده باشد».(6)
پینوشتها: 1. دایره المعارف تشیّع، ج 12، ص 315 [مقاله فشند، نوشته حسین عسکری] / 2. دستغیب، سید عبدالحسین، داستانهای شگفت، ص410/ 3. قاضی زاهدی، احمد، شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج1، ص 149/ 4. ناصری دولتآبادی، محمّد، آب حیات، ص 389/ 5. علّامه محمّد، خاطرات شصت سال خدمتگزاری، صص90 و 91/ 6. داستانهای شگفت، صص 412 – 414.
- به نقل از: «ماهنامه موعود»، شماره 102، با اندکی تلخیص و توضیح.