البرز را پاره پاره نکنید که ایران پایدار بماند
واکنش محمود نجفی (نویسنده و فعال فرهنگی) به یادداشت استاد زکریا مهرور
جناب آقای زکریا مهرور در یادداشت اخیر خود در کانال البرزپژوهی مرقوم کرده اند: «باید گفت در استان البرز از دیرباز دو زبان فارسی با گویش ویژه البرز نشینان و زبان ترکی ساوجبلاغی وجود داشته است. و البته حق این است که برنامه هایی ویژه بومیان ترک زبان نیز تهیه و پخش شود و انتظار بی جایی نیست...» این گفتار، ناشی از عدم شناخت ایشان از هویت و وحدت ملی ایرانیان است. ایده گسست اقوام و مرزبندی های کاذب بین آنان از ذهن و زبان یک چهره تحصیل کرده و فرهنگی پیشکسوت، بسیار بعید است. به نظر می رسد ایشان واقعیت های اجتماعی استان و بافت و ساختار فرهنگی و جمعیتی آن را به خوبی و دقیق نمی شناسند یا شاید پیش فرض هایشان باعث شده از واقعیت ها چشم پوشی کنند.بنده ضمن تایید دغدغه های فرهنگی مورد اشاره در مرقومه جناب مهندس علی فلاح عزیز که محصول جامع نگری و آزاداندیشی ایشان است؛ عرض می کنم نخ تسبیحی که اقوام ایرانی را صمیمانه و برادرانه دور هم جمع کرده، مذهب تشیع و زبان معیار فارسی است. اگر هر لهجه و قومیتی پیروزمندانه فریاد انا الحق سر دهد، بی تردید در مسیر اراده و خواست دشمنان یکپارچگی و استقلال ایران حرکت کرده است. زیرا استعمار نوین و رژیم جعلی صهیونیستی از زمان تشکیل به دنبال تجزیه و پاره پاره کردن ایران هستند. باستان گرایی کور با هسته آتئیستی، که با هدف زدن حلقه وصل ایرانیان (اسلام / مکتب تشیع) در دوران پهلوی رواج یافت، حرکتی خائنانه در مسیر تجزیه ایران عزیز بود. فکری شوم که همچنان بوی آزار دهنده آن از ذهن و زبان بدخواهان ایران اسلامی چه خارجی چه داخلی به مشام می رسد. بنده و آقای مهرور همچنین دست اندرکاران و برنامه سازان شبکه البرز باید بسیار مراقب باشیم در دام این مارهای خوش خط و خال نیفتیم. استاد مهرور عزیز، همه ساکنان استان البرز چه بومی چه مهاجر، حق دیده شدن البته ذیل «هویت و منافع ملی» در برنامه های صدا و سیمای البرز را دارند. بی تردید، تاکید افراطی بر یک فرهنگ و گویش حداقلی و تسری شتابزده آن به گستره جغرافیایی البرز در برنامه های رسانه ملی، ما را با تقابل های جهنمی و خطرناک قومی مواجه خواهد کرد که به هیچ وجه به نفع وحدت و هویت ملی نیست. دامی پیچیده که فقط دشمنان استقلال، سربلندی و یکپارچگی وطنمان ایران عزیز را خشنود خواهد کرد. پاینده باد ایران اسلامی. زنده باد البرز = ایران کوچک. 22 فروردین 1403.
________________________________
ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم
پاسخ دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی) به پرسش گروهی از فعالان فرهنگی و اجتماعی درباره چگونگی مواجهه ملی و میهنی با تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز
در هفته های گذشته، شماری از اصحاب اندیشه و قلم استان البرز در نقد رفتار برخی قوم گرایان استان البرز با خاطری آزرده، مطالبی را اینجا و آنجا نوشته و نکاتی را مطرح کرده اند؛ که هم بجا بوده است هم به موقع و هم بحق. دوستان گرانقدر و هوشمند اینجانب نیز از این قلم خواسته اند نظرم را شفاهاً و یا کتباً در مناسبت و در رابطه با رفتار برخی قوم گرایان استان البرز بیان کنم. یادداشت فشرده و کوتاه پیشارو در اجابت و در پاسخ به سوال و به پیشنهاد مشفقانه دوستان گرانقدرم به رشته تحریر درآمده است و از محضر دوستان و خوانندگان ارجمند می گذرد. تقسیمات استانی، طراحی و تاسیس این یا آن استان نوبنیاد که به هدف پیشبرد طرح ها و برنامه های توسعه پایدار و چابک و چالاک کردن چرخش و گردش و رونق دادن و رمق دمیدن هرچه بیشتر در تن و جان اقتصاد و معیشت و رفاه جامعه و حیات اجتماعی شهروندان صورت و تحقق می پذیرد؛ مرزبندی سیاسی و فرهنگی و قومی و قبیله ای نیست. استان ها، کشور های مستقل نیستند. مِلک طِلق این قوم و آن قبیله و عشیره هم نیستند. آن ها که چنین فکر می کنند سخت در اشتباه اند. ذهن و فکر و عقل و فهمشان در دام مغالطه گرفتار آمده است بی آن که بدانند در چه دامی گرفتار شده اند. استان جدیدالتاسیس البرز یکی از میان دیگر استان های نوبنیاد جامعه پسا انقلاب میهن ما است. رشته های اتصال تاریخی و فرهنگی و حلقه های پیوند مدنی و معنوی اش با دیگر استان ها چنان ستبر است و چنان سترگ و استوار که هر نوع تلاش برای و به سوی مصادره و محصور و محبوس کردن و فروکاستنش در حصار و در قاب و قامت تنک و کوتاه این قوم و قبیله و عشیره و گویش و لهجه را ناکام می نهد. استان البرز چونان استان تهران استانی ویژه است و زمانی هم پاره ای از پیکر استان تهران بوده است و کسی هم در صدا و سیمای استان تهران هیچگاه بساط لهجه لواسانی و سولقانی و دماوندی پهن نکرده است و اگر چنین می کرد؛ خدا می داند؛ چه بر سر تاریخ و فرهنگ ملک و ملت و میهن ما می آورد! و چه تفرقه و تشتت و آشوبی را دامن می زد و بپا می کرد!
استان البرز از هر سوی چونان استان تهران از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی تاریخ و فرهنگ همه اقوام ایرانی دامن گسترده است و اینک نیز در صف مقدم زیباترین همزیستی ایرانیان از هر تیره و تباری ایستاده است. زیباترین بی هیچ اغراق. همزیستی که چونان فرش های ایرانی با همه رنگارنگی ظریفش با یک جهان طرح ها و نقش های و رنگ های چشم نواز و خوش فرمش با تاف و بافت و تاروپودی محکم کنار هم چیده شده اند. تکه تکه شان نکنیم. تکه تکه شان نبینیم. ما ملت هستیم. رنگارنگ از اقوام ایرانی که بیش از سه هزاره است که شانه به شانه هم دست در دست هم گام بر گام هم زبان ملی مشترک، اسطوره های ملی مشترک، تاریخ مشترک، تجربه های زیسته تاریخی و مدنی و معنوی مشترک، ارزش های مشترک، باورهای مشترک، حکمت، خرد ایرانی مشترک خود را پدید آورده اند. ملتی تاریخی، تاثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ جهان در مقیاسی جهانی. زبان فارسی زبان این قوم آن قوم نیست. فروکاستنی به این گویش و لهجه هم نیست.
هیچ آیینه دگر آهن نشد
هیچ نانی گندم خرمن نشد
هیچ انگوری دگر غوره نشد
هیچ میوه پخته با کوره نشد
به دنبال هویت سازی های موهوم نگردیم. اینجا ایران است و امارات و قطر بورکینافاسو و جزایر قناری نیست. بیش از این خام و تاریخ ناشناسانه و تفرقه افکنانه و فرهنگ ناشناسانه، تاریخ ملتی بزرگ و تاریخی را دست کاری نکنیم. فراورده های مسموم تراریخته بر ذائقه تندرست ملت بزرگ ایران خوش نمی آید و خوش نمی نشیند. بنجل فروشی نکنید و بساط فراورده های بنجل تان را در جای دیگر پهن کنید. همزیستی ستودنی و تحسین برانگیز تاریخی ایرانیان را در ذیل ملتی بزرگ و تاریخی ببینید و در غنا و رونق و رمق بخشیدن زبان فارسی چونان رشته اتصال معنوی و حلقه پیوند و پیوستگی باطنی گام و کام برگیرید و از افکندن تفرقه در ذیل هر نامی بپرهیزید که به مصلحت و منفعت ملک و ملت ما نیست. 1403/1/22 هجری خورشیدی.
واکنش استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به دو پیام ذیل یادداشت «ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم»
26 فروردین 1403
________________________________
مغالطه نکنیم!
استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
مغالطه نکنیم! واقعیت را ببینیم و حقیقت را بگوییم. به دفاع از هیچ «پانی» علیه هیچ «پان» دیگر بهپا نخیزیم و قلم نفرساییم که هر دو باطلند. اروپا و جهان تاوان بسیار سنگین و سهمگینی را در جنگ جهانی دوم از طرفداران ایدئولوژی باطل نژادپرستان آتشافروز فاشیست پرداخت و سرانجام پس از آن همه تجربه خونبار و غمانگیز و فاجعهبار و پر هزینه و پر تلفات، نظامهای سیاسی اروپا بر سر خِرَد آمدند و در ذیل میراث مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، منافع مشترک، ارزشهای مشترک، خود را تعریف کردند و بهتدریخ اتحادیه کشورهای اروپایی را پیافکندند و پدید آوردند. اینک آن نسخههای فرسوده ایدئولوژیهای باطل پر هزینه و خسارتبار را در ذیل عناوین «پان ترکیسم» و «پان عربیسم» و «پان ایرانیسم» و «نژاد آلتایی» و «آریایی» و «پان اسلامیسم» و «تجدید امت واحده» و «احیای خلافت اسلامی» را بهزعم سلفیهای نوپدید کهنهگرا برای جامعهها و نظامهای سیاسی و حاکمان دست نشانده غرب آسیا تجویز میکنند. باغهای سبز رفاه و صلح برای اروپا و برای منطقههای غربی تاریخ و جنگ و تنش و آتش و خون و خونریزی برای دیگران! در ذیل این یا آن ایدئولوژی باطلِ طراحی و برنامهریزی و بستهبندی شده در کانونهای فکر و مراکز جاسوسی ماهر و باتجربه استعماری چند صد سالهی نظامهای سلطه و افزونخواه غربی با به خدمت گرفتن یک جهان ابزارهای پیچیده ارتباطی و تبلیغاتی و رسانهای که ردیابی و رصدشان هوشمندی بسیار میطلبد و آگاهی عمیق از پیچیدگیها و مقتضیات دنیای مدرن که نداریم. مدیترانه شرقی و مناطق غرب آسیا بهلحاظ دیرینگی، تنوع فرهنگی و قومی و میراث مشترک غنی و دیرینه و دیرپا و تأثیرگذاری که مردمان این مناطق بر آن تکیه زدهاند؛ اگر نگوییم سرنوشتسازترین منطقه در جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بوده است؛ بی هیچ تردید بی هیچ اغراق و هیچ مداهنه یکی از تأثیرگذار و سرنوشتسازترین مناطق در جغرافیای تاریخ و فرهنگ بشری ما و بر جغرافیای تاریخ و فرهنگ بشری ما بوده است.
وقتی سخن از میراث مشترک تاریخ و فرهنگ مشترک و زبان مشترک گفته میشود؛ سخن از تاریخها و مواریث و زبانها و ارزشهای مشترک هم هست که در مقیاسی فراقارهای و سیارهای و انسانشمول بسط پذیرند و بسط میپذیرند. بهراستی و درستی هم بسط میپذیرند و سرانجام در ذیل جامعه و جهان بشری ما تعریف میشوند. آسیای صغیر و بینالنهرین و آسیای میانه و شبه قاره هند و منطقه قفقاز تا آنسوی بالکان و قاره آفریقا سرزمینهای بیگانه نیستند. جامعه و جهان ایرانی ما با جهانهای دیگر چنان درتنیده است؛ چنان جغرافیای تاریخ و فرهنگش با اقالیم و جغرافیای تاریخ، فرهنگ جوامع دیگر و اقوام و ملل دیگر ستبر گره خورده است که جای و مجالی برای افراشتن حصارهای موهوم نژادی نمیگذارد. صیانت از میراث مشترک یک ملت نفی میراث مشترک دیگری و یا نفی صیانت از میراث مشترکی که با دیگری داریم نیست. اگر چنین بیاندیشیم در طریق مغالطه گام برگرفتهایم. هر آن کس که حریم و حرمت خانه خود را پاس و دوست نمیدارد؛ حریم و حرمت خانه همسایه را هم دوست و پاس نمیدارد. بیخانمانی و بیوطنی خود را بهحساب جهان وطنی واریز نکنیم و نریزیم. در روزگار ناصرخسرو قبادیانی زندگی نمیکنیم. بی گذرنامه و هویت ملی پای آن سوی مرزهای سیاسی پذیرفته شده دنیای مدرن، نهیم؛ جایمان زندان است و از اتباع کشور دیگر یا «بیگانه» محسوب میشویم! جهان ما آنقدر جهانی آرمانی نیست که آرمانی و «ایدهآل» فکر کنیم. نه تنها آرمانی و ایدهآل نیست که متأسفانه بسیار غمانگیز هم هست و است! کاش چنین نمیبود. کاش دست کم تا این حد غمانگیز، فلزی، زمخت، بیعاطفه، بیمهر، خشن، خشونتبار، بیرحم و قساوتبار و قساوتخیز و فاسد و برهنه و آشوبناک و کابوسناک نمیبود! کوتاه سخن آنکه: قلبی که به خود مهر میورزد و با خود در صلح و آشتیست، به جهان هم مهر میورزد و با جهانی در صلح و دوستی و آشتیست؛ و جهنم آنجاست که نه خود را و نه دیگری را دوست میداریم. نه با خود در صلح و آشتی هستیم و نه با دیگری. 1403/1/29 هجری خورشیدی.
________________________________
نسبت ما و شبکه البرز با هویت ملی و تنوع فرهنگی ایران کوچک
مهندس میثم اعتمادی صدر
فعال فرهنگی
بحث اجحاف است و بنده کمترین در جایگاه نویسندهای خرد کلام، بر حسب وظیفه فرهنگی، در پِیِ گرفتن گوشهای از کارزاری بزرگ، در محضر استادان گرانمایه، تلاش در درس پس دادن هستم. آنچه همه فرهنگ کهن ایران زمین دارد، استان سرافراز ما داراست. داشتههایمان چه سود که بهرهای شایسته و راهکاری بایسته در بهرهوری فرهنگی و فرهنگ بهرهوری از آن نداریم. دغدغههای فرهنگی این روزگار، اهمیتی بس فراخ دارد تا جایی که فیلسوف - باستان شناس گرانقدر جناب استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی بارها در آن نظری ویژه داشته چنانکه در نوشتار «پرتگاه های پیشرو» میفرمایند: «نظامهای ارزشی و فرهنگی ما چنان غافلگیر کننده و نفسگیر فرو می ریزند و مجال پی افکندن و بنیاد نهادن ساختارهای فکری و ارزشی جایگزین را نمی دهند...» ابتدا، از سروران گرامی جناب آقایان استاد ملاصالحی، دکتر عسکری، اکبرزاده، آقایی، فلاح، نجفی و استاد مهرور عزیز و دیگر نظرمندان گرانقدر تشکر ویژه دارم. شما عزیزان دغدغهمندی فرهنگی خود را بازگو فرمودید. امید است با جان و دل شنیده و پذیرفته شود. همه ایران جان و تنم. مهم این است که هر یک به نوبه خود به حمایت از فرهنگ کهن سرزمینم بر میآیید و این شنیدنی است. مگر می شود ایرانی بود و با شنیدن آوای زبان زیبای کردی به شگفت درنیامد. مگر می شود ایرانی بود و با شنیدن تصنیفهای زیبای لری به شوق درنیامد. مگر می شود ایرانی بود و با زمزمه مداحان ترک زبان شوری نگرفت. مگر می شود ایرانی بود و به قُل گفتار عرب زبانان ایران زمین اَحسَنتُم و تبارکالله نگفت. مگر می شود... بومی هستم، ریشهای دیرین در خاک این خطه از ایران زیبا دارم. با واژهای به نام «مهاجر» سخت غریبم. مهاجر...! مگر می توان ایرانی باشیم و هم میهن خود را مهاجر خطاب کنیم! از مردمان یزد و کرمان بینهایت سپاسگذارم. چند سالی میهمان شهرهایشان بودم. به یاد ندارم کسی از آنان مرا مهاجر و حتی میهمان خطاب کند. زنده بادا ایران «آنچه هجرت کرده و در گوشهای آرمیده وجدانهای جدا افتاده از فرهنگ کهن ایران ماست.»
تجربه شهرهای فرهنگی بلاد فرنگ
فلورانس، برلین، سنپترزبورگ، ونیز، وین، مارسی و... اینها را چقدر می شناسیم!؟ شهرهای فرهنگی اروپا هستند؛ مملو از موزهها، نهادهای فرهنگی و گردهماییهای فرهنگی بینالمللی. معروفیت و بزرگی شان نه سیاسی است و نه تجاری. نه شاهان ساختندشان و نه دولتها. برخورد، تجمیع و تعاملات فرهنگها، گویشها و سلیقهها سازنده این شهرها هستند. چرا حالا بلاد فرنگ، دوران شکوه تمدن فاخر اسلام، بغداد و نیشابور و جندیشاپور را چه شد، باشد.. مغولها از دم خرابش کردند. چرا دوباره نساختیم! چه آشناست شهر غریبم کرج! این ماییم که آن را «خوابگاه» خواندیم و بس. واقعا هم به خواب رفته. همت والا در رویکرد تعاملات فرهنگی در استفاده از ظرفیتهای ناشی از تنوع قومی و فرهنگی، کجا هستند؟ واقعا هم به خواب رفته است! فرصت سوزی پشت فرصت سوزی. ما اندر خم چند کوچهایم؟ نه موزهای داریم و نه کانونهایی درخور با رویکرد تعاملات فرهنگی. و هم اکنون هم با بیرون راندن هنر خوشنویسی و خوشنویسان از فرهنگسرا، درگیر برندسازی برای شهریم...!! یاد ایام. روزگاری بود شیخی خندان گفت: «گفت و گوی تمدنها». عالَمی گفتند بهبه. چرا کسی نگفت کوزهگر از کوزه شکسته...
نقدی دلسوزانه با هدف اصلاح امور
بر کسی پوشیده نیست که خدمات و اهم وظایف صدا و سیما در افزایش اعتماد و هویت ملی، مقوله ای است حیاتی و این مهم محقق نمی شود جز اینکه همه مذاهب، اقوام، لهجهها و گویشها زیر چتر هویت ملی و رسانه ملی قرار گیرند. تاکید بر افزایش همگراییها و کاهش واگراییها در رسانههای ملی، این اصل هم حیاتی می نماید. نقدهایی همیشه به نوع مدیریت، برنامهریزی و ساخت آثار نمایشی رادیو و تلوزیون وجود دارد و این خود اَمری است طبیعی و لازم. کمی رسم «مقصر یابی» و فرافکنی را کنار گذاشته، ریشههای ناخواسته را بجوییم، تا برسد به درمان، و این هم مقوله ای است باز حیاتیتر. رسانه ملی در استان البرز بدون شک بزرگ ترین داراییاش تلاش مجدانه پرسنل آن است والا بر کسی پوشیده نیست که این سیما و رسانهی به نسبت تازه تاسیس، کمبودهای مادی، امکاناتی و زیرساختی بی شماری نسبت به دیگر استانها دارد. فقط کافیست حتی یک لحظه خودمان را بگذاریم در جایگاه مدیر برنامه ریزی و برنامهسازان تولید سیمای البرز. ما مدعیان واقعا چه راهکاری داریم؟ حتی تفکر در موردش برای چند ثانیه برایمان سخت است. این روزها مجالی شد برنامه زنده و پر تکرار «ارسی» را دیدم حتی همین برنامه نیز گوشهای از فرهنگ مردمان کهن کوهستانهای البرز را دربر ندارد...
کدام خط و مشی؟ مساله این است
ریشهی اساسی و کم و کاستیهای سیما و رسانه البرزمان، به ویژه در بحث پوششها و جامعیت بخشی همه جانبه فرهنگی را میتوان در نبود اسلوب و خط و مشی ملی و راهبردی در برنامه ریزی کلان استانی و حتی ملی جست و جو کرد.
طرح چند پرسش
نهاد دولتی صدا و سیمای استان البرز آیا باید سلیقهای و بر اساس مدیریت (برنامهریزی) خود و تصمیم گیری داخلی سازمان، تولید برنامه کند؟ آیا نتیجهاش نمیشود همین آش بی نمک یا شور؟ آیا نباید سیمای استانی ما از خط و مشی و چهارچوبی ملی ورای برنامهریزی سلیقهای داخلی سازمان خود پیروی کند؟ و آیا مهمتر اینکه اصلا چهارچوبی مشخص و متعالی با رعایت منافع ملی برای نیل به اهداف گران سنگ فرهنگی وجود دارد تا رسانههای استانی هم از آن پیروی کنند؟ چهارچوبی کارشناسی شده توسط اساتید مجرب و متعهد با لحاظ منافع و هویت ملی در این فضای پرآشوب بین المللی.
ضمن عرض پوزش بابت طولانی شدن یادداشت، این نوشته را با سخنانی قابل تأمل از صاحب نظران عرصه رسانه در نسبت رسانه ملی با تنوع و تکثر فرهنگی (محلی) به پایان می برم:
- تردیدی نیست که رسانه ملی نیز همانند هر سازمان دیگری از قومیتها تاثیر میپذیرد و بر آنها تاثیر میگذارد (هلمس و پپر، 1994).
- اگر فضای احترام به همه قومیتها و فرهنگها در رسانههای جمعی چندان مشهود نباشد، زمینه مناسبی برای چند قومیتی ایجاد میشود (هوروئیتز، 1993).
- این شبکهها قادرند با حفظ و اشاعه ارزشهای به جا مانده از گذشته، زمینه را برای همگرایی ملی فراهم سازند. امروزه راهبری رسانه ملی بر این اساس است که با حفظ تنوع قومی و فرهنگی، به تداوم اجتماعی و فرهنگی جامعه کمک کند (رجبزاده، 1387)،
- امروزه شبکههای استانی و محلی به گونهای برنامهریزی میشوند که اقوام گوناگون بتوانند نیازهای خود را که میتوان گفت مهمترین آنها «ادراک عدالت» است، برحسب رفتار این شبکهها توجیه کند (قلیپور، 1388).
صمیمانه و پر مهر از جناب دکتر عسکری عزیز بابت فراهم آوردن این بستر فرهنگی درخور متشکرم. توفیق روزافزونشان آرزوی ماست.
23 فروردین 1403
________________________________
واکنش رضا فرخنژاد مدیرکل صدا و سیمای استان البرز
به گفت و گوی انتقادی درباره «چگونگی مواجهه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک»
سلام و رحمت. صمیمانه قدردان نکات ارزشمند شما و دوستان بزرگوار هستیم و بر دیده می گذاریم. هیچ وقت خودمان را بی نیاز از همفکری و راهنمایی های دلسوزانه شما و سایر البرز پژوهان و فرهنگ پژوهان نمی دانیم. بی صبرانه منتظر کمک های شما برای اعتلای البرز عزیز هستیم. ارادتمند فرخ نژاد صدا و سیمای البرز. 22 فروردین 1403.
________________________________
دیگر یادداشت ها
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز -1