بلندگو بوق شیطان است!
نگاهی به پیشینه تجددگریزی در شهر کرج با مطالعه موردی آیت الله سید رضا حسینی زابلی
شناخت و رصد مستمر «جریان تجددگریز / تجددستیز سنّتی در ایران معاصر» همچنان برایم جذاب است. این علاقه پژوهشی با نگارش کتاب «روستای ایستا» در سال 1389ش - که درباره اهل توقف طالقان است - آغاز شده است. به تازگی و برای نخستین بار، میرزا علی سلیمانی بروجردی در کانال تلگرامی اش، نامه ای بدون تاریخ از آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی (درگذشت 1368ش) خطاب به آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی (درگذشت 1340ش) مرجع عام شیعیان را منتشر کرده که در آن به صراحت از اذیت و آزار کرجی ها نسبت به خود یاد کرده و نوشته است: «جَعَلتُ فداک. پس از تقدیم تحیه و سلام و عرض ارادت، خاطر محترم را مستحضر می دارد که در اثر بعضی پیشامدهای ناروا و ناگوار، حقیر در کرج دچار زحمت روحی هستم زیرا تاکنون چندین دفعه بعضی اشخاص رفتارهای توهین آمیز نسبت به حقیر کرده اند. لذا تقاضا دارم اجازه فرمایید یا به قم یا سامراء مراجعت نمایم. زیاده بر این، جسارت است. دعاگو رضا الحسینی الزابلی.»
با مطالعه این نامه، شاید خوانندگان بپرسند مگر کرجی ها در دهه های سی و چهل خورشیدی آزار داشتند یا با مذهب بر سر مهر نبودند که این گونه آیت الله مظلوم را در تنگنا قرار دادند؟! پیش از پاسخ به این پرسش لازم است با زندگی و زمانه نویسنده این نامه آشنا شویم.
* * *
آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی فرزند سید محمد امین الرعایا زابلی، از روحانیون سرشناس شهر کرج در دوره حکومت پهلوی و سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. در سال 1283ش در روستای گوری از توابع شهرستان زهک در استان سیستان و بلوچستان زاده شد. پس از گذراندن مقدمات در زادگاهش، در 18 سالگی به همراه برادرش حجت الاسلام سید حسن زابلی به مشهد رفت و چند سالی در مدرسه علمیه باقریه به تحصیل ادبیات عرب و دروس سطح حوزوی پرداخت. سپس رهسپار نجف اشرف شد و در مدرسه علمیه قوام نزد آیات آقاضیاءالدین عراقی (درگذشت 1321ش) و سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (درگذشت 1325ش) شاگردی کرد. او از شاگردان سید علی آقا قاضی طباطبایی (درگذشت 1366ق) در حوزه اخلاق و عرفان بود. پس از عزیمت به شهر سامراء، مدتی سرپرست مدرسه علمیه میرزای شیرازی شد. پس از بازگشت به ایران به امر آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی جهت انجام امور مذهبی و اقامه جماعت به شهر کرج آمد. شیخ علی دوانی (درگذشت 1385ش) نویسنده معاصر، او را از شاگردان آیت الله حاج سیدمیرزا جندقی مجدزاده مشهور به علم الهدی (درگذشت 1333ش) می داند که «در مسجد دِه کرج نزدیک کارخانه قند، امامت جماعت داشت.»
دوانی در خاطراتش از کرجِ پس از سال های 1329ش نوشته است: «مرحوم آقای جندقی با این که آن روز از نسل گذشته بود، فکری باز داشت. روز عید فطر بنا گذاشتیم نماز عید را طبق دستور دین در فضای باز و زیر آسمان برگزار کنیم. به همین منظور فرستادیم از تهران بلندگویی با دو شیپور به مبلغ پانصد تومان برای مراسم آن روز کرایه کردند و آوردند. محل را هم میدان فوتبال نزدیک کارخانه قند و دانشکده کشاورزی قرار دادیم. شیپورها را هم به میله های دروازه گُل بستیم. رفتیم و از آقا سید رضا زابلی خواستیم که ایشان هم در مراسم نماز عید شرکت کند که به جای دو نماز، یک نماز باشکوه تشکیل شود و عظمت اسلام را به نمایش بگذاریم. اول مریدان از وی خواستند و چون زیر بار نمی رفت، خود من هم با جمعی رفتیم و از او خواهش کردیم که اولاً، آقای جندقی مثلاً استاد شماست و بهتر از شما می داند و ثانیاً بلندگو در صحن حضرت معصومه بالای سر آیت الله بروجردی که در صحن درس می گوید گذاشته اند و در آن اذان می گویند، چه اشکالی دارد؟ ولی آقای زابلی گفت نمی آیم و بلندگو بوق شیطان است، چون از آن در عروسی ها و مجالس لهو هم استفاده می شود. گفتیم: آلتی است مشترک بین کار حرام و حلال و ما کار حلال را با آن انجام می دهیم، ولی او زیر بار نرفت و به نماز نیامد. نتیجه آن شد که غیر از چند نفر، کسی در نماز عید آقای زابلی شرکت نکرد و همگی آمدند در نماز مرحوم جندقی شرکت کردند و پس از نماز هم من منبر رفتم...»
در اطلاعیه ای که به مناسبت درگذشت آیت الله جندقی در شماره 8612 روزنامه اطلاعات (یک شنبه اول اسفند 1333) به چاپ رسیده، نام او در کنار شیخ علی اویسی، اسماعیل جزایری، سید جلال [سیادت] موسوی و حاج عمادالدین شهیدی (درگذشت 1357ش) دیده می شود. بر اساس دستور عملیاتی شهربانی کرج، منزل آیات حسینی زابلی و حاج سید حسن مدرسی سریزدی مشهور به مدرسی یزدی (درگذشت 1361ش) از روز 13 آبان 1343 تا دستور ثانوی، تحت نظارت قرار گرفت تا از واکنش روحانیون و مردم کرج نسبت به تبعید امام خمینی به ترکیه جلوگیری شود. در یکی از اسناد برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) - که تاریخش نامعلوم است – آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (درگذشت 1369ش) از طریق اداره پست و تلگراف و تلفن شهرستان قم، تلگرافی را به گروهی از روحانیون و علمای شهرهای مختلف ایران ارسال کرده از جمله «آیت الله زابلی و حاج عمادالدین شهیدی در شهر کرج».
علی رنجی (متولد 1345ش) درباره نقش آیت الله زابلی در جلوگیری از عبور قوای کمکی لشکر 16 زرهی قزوین از کرج به سوی تهران در 19 بهمن 1357 می گوید: «مردم [پس از خلع سلاح]، به سربازها لباس شخصی دادند و عده ای از آنها را با خود به خانه بردند، فقط مانده بود درجه دارها و فرمانده هایشان. آنها را جدا از بقیه به منزل حجت الاسلام سید رضا حسینی زابلی بردند. چند روزی هم در منزل ایشان ماندند تا مدتی از این قضیه بگذرد. چون تسلیم شده بودند، جانشان در خطر بود و نمی توانستند برگردند.» در سندی دیگر از ساواک آمده است، اداره اوقاف شهرستان کرج در 21 فروردین 1357 از ده روحانی از جمله آیت الله حسینی زابلی دعوت می کند تا در آیین دعا به مناسبت رفع خطر از جان محمدرضا پهلوی، در مسجد جامع کرج حضور یابند اما همگی از شرکت در آن مراسم حکومتی خودداری می کنند. همچنین ساواک در 12 شهریور 1357 گزارش کرده تعدادی اعلامیه دست نویس به نام «محمدرضا الحسینی زابلی» پخش شده که در آن از مردم دعوت شده جهت برگزاری نماز عید فطر و تجدید پیمان در برقراری حکومت اسلامی، در مسجد اعظم دِه کرج حاضر شوند. آیت الله زابلی در ماه های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357ش، حدود 5 تا 6 هفته امام جمعه شهر کرج بود اما در ادامه، حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی شریفی فردویی (درگذشت 1371ش) را برای این منصب پیشنهاد کرد. او در 85 سالگی در سال 1368ش درگذشت و پیکرش در مسجد اعظم شهر کرج به خاک سپرده شد. سه فرزندش به نام های سید محمدحسین (درگذشت 1399ش)، سید علی و سید ابوالحسن (متولد 1333ش) روحانی هستند.
* * *
از خاطره مرحوم دوانی و شِکوه نامه مورد اشاره برمی آید که آیت الله حسینی زابلی گرایش تجددگریزانه آشکاری داشته است. اخیراً در گفت و گوهایم با گروهی از بومیان دِه کرج دریافتم که او با تحصیل دختران، استفاده از رادیو و تلویزیون، بلندگو، قاشق و چنگال و... بر سر مهر نبوده است. به نظر می رسد تجددگریزی یا به عبارت دقیق تر تجددستیزی آیت الله و عدم پذیرش آن از سوی برخی اهالی علاقه مند به ارزش ها و عناصر مدرن شهری، در مواردی موجب آزار روحی روحانی ده کرج شده است. در واقع این نامه روایتی فشرده از آن انزوا و کش و قوس های موجود در کرج دهه های سی و چهل خورشیدی است. شهری در بیخ گوش پایتخت که در آن سال ها دیگر وارد دالان توسعه و تجدد شده بود و سنّت و تجدد داشت تعارض خود را نشان می داد...
منابع: محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 4، ص670؛ علی دوانی، مفاخر اسلام، ج 13، ص 310، 316؛ سعیده محرمی و سمیر کتف، آفتاب حصار، ص 91؛ روزنامه اطلاعات، ش 8612، ص 4؛ آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 147؛ حمید کرمیپور، انقلاب اسلامی در کرج، ص 121، 230؛ خانزاد محمودی، صلای صبح: تاریخ شفاهی وقایع 19 تا 22 بهمن 1357 در شهرستان کرج، ص90، 98؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 4، ص 313، 532؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 14، ص 156؛ امیر میر، از نیمروز تا امروز، ص 133؛ امام در آینه اسناد: سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج 2، ص 338.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «بلندگو بوق شیطان است!»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 9، آذر 1403، صفحه 2.
شکوه نامه آیت الله سید رضا حسینی زابلی به آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی، بدون تاریخ
آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی (درگذشت 1368ش)
حسین عسکری، «بلندگو بوق شیطان است!»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 9، آذر 1403، صفحه 2.
آرامگاه آیت الله سید رضا حسینی زابلی در مسجد اعظم شهر کرج، بهار 1402