مردم نگاری روستای ورده
=بخش اول=
اشاره: آقای «محمد سعید جانب اللهی فیروز آبادی» پیر کارشناس خبره و کوشای «مردم شناسی» اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران بود که هم اکنون بازنشسته شده است. ایشان را در سال 1379 خورشیدی در سفر به منطقه طالقان شناختم. همسفر بودیم تا ایشان گزارش مردم شناختی خود درباره روستای ایستا (محل سکونت اهل توقف طالقان) را تکمیل نماید. به جز دقت، ظرافت، مهربانی، شکیبایی و رعایت دیگر اصول اخلاقی چیزی از او ندیدم. پس از چند ماه، گزارش او در «مجله پژوهشنامه» اداره کل میراث فرهنگی استان تهران (پاییز 1379) به چاپ رسید. لطف کرده بود و دانسته های بنده و آقای سیروس علوی نیا را در ردیف منابع گزارش خود آورده بود.
عنوان دقیق و با مسمای «اهل توقف» پیشنهاد او برای این قوم تجددستیز است که با استقبال پژوهشگران مواجه شده است. گزارش زیر روزنوشت های مردم نگاری او درباره روستای ورده (varada) از توابع بخش چندار شهرستان ساوجبلاغ است که قرار است با عنوان «سفرنامه مردم شناختی ایران: از مغان تا چابهار» چاپ شود.
-------------------------------------
برای اولین بار در پاییز سال 1372در راستای برنامه های مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی کشور جهت مردم نگاری ساوجبلاغ به منطقه عزیمت نموده چند روستا را به عنوان نمونه مورد مطالعه قرار دادم. بار دیگر در بهار 1379برای بازنگری و کسب اطلاعات تکمیلی عازم منطقه شدم. این بار در حد وقت و امکاناتی که در اختیار داشتم، مطالعات خود را به دو شهر (شهر طالقان و هشتگرد) محدود کردم. یادداشت های زیر در واقع خلاصه این بررسی و حاصل گفتمان هایی است که با مردم آگاه منطقه داشته ام.
26 آبان 1372: «ورده» یک روستای کوهستانی است که خانه های آن در شیب تپه مشرف به دره ای سرسبز بنا شده است. در ته دره بر کنار رودخانه آرامگاه امام زاده عبدالقهار قرار دارد، که بنا به گفته مردم برادر امام رضا و با شاه چراغ و حضرت معصومه از یک مادر هستند. بنای آرامگاه را به شاه طهماسب صفوی نسبت می دهند که در سفر به مشهد خواب نما شد، و با راهنمایی حضرت امام رضا نظرش به این روستا و وجود قبر امام زاده جلب شد. در آن زمان کلیه مردم این روستا زردشتی بودند، شاه طهماسب همه را بیرون کرد، و بعد از بنای آرامگاه چون کسی برای متولی گری نبود، چند نفر سید از سبزوار به این روستا آورد، همه سادات ورده که 60 خانوار هستند، از اخلاف آن چندنفرند. بنای امام زاده از وجهه تاریخی ارزنده ای برخوردار است.
در بدو ورود به این روستا با پیرمرد وارسته ای به نام سیدبشیر آشنا شدیم که پدر شهید هم بود. مدتی با او به گفتگو نشستیم و در زمینه های مختلف از منابع درآمد مردم و شیوه معیشت آنها گرفته تا گستره دانش های تجربی که از نسل های گذشته سینه به سینه به او رسیده است، کسب اطلاع کردیم. گردو یکی از منابع درآمد مردم است. از آن غذاهای متنوعی تهیه می شود و دو نوع شیرینی خوش مزه به نام قازلاق (qâzlâq) که با شیره گلابی و مغز گردو و دیگری مشکه فی است که مغز گردو با عسل یا با شیره توت یا انگور می جوشانند و در بشقاب می ریزند، سفت می شود.
درخت گردو صدسال دوام دارد، ولی در خرید و فروش که با شرط بقا صورت می گیرد، این مدت را سی سال در نظر می گیرند، و از این بابت سندی نیز مبادله می شود، که برای ورثه نیز قابل استناد است. در این روستا یک همکاری سنتی به نام الیجاری (elijâri) نیز برای جوروئی معمول بوده است که همه ساله در اواخر فروردین کلیه کشاورزان در آن شرکت می کرده اند، و این مربوط به دوره ای بودکه آب روستا کم بود، امروزه به سبب بستن سد کرج آب نفوذی زیاد شده و همه می توانند، به اندازه نیاز از اب رودخانه استفاده کنند و مسؤلیت جوروئی نیز به شورا واگذارشده است. زمین های این روستا شنی است، در نتیجه مثل زمین های مجاور زاینده رود هرچه آب به ان ببندند مجددا به رودخانه برمی گردد. پوشش گیاهی این منطقه بخصوص از لحاظ گیاهان دارویی بسیار غنی است، سید چندنمونه از آن را به مامعرفی کرد:
1. گل پندرکی (pendereki) که همان پنیرک است و برای درمان سردی مزاج به کارمی رود./ 2- گل بنفشه که تب بر است./ 3-شیرخشت که اگر در آب سرد حل شود، برای گرمی و اگر در آب گرم حل کنند، برای درمان سردی مفیداست. /4- گل حصبه گیاهی است، که برای معالجه حصبه نافع است. / 5- کتیرا که از گیاه گون می گیرند، اگر یک تیکه کوچک آن در دهان گذاشته و بمکند، سینه پهلو را درمان می کند. / 6- پونه: جوشانده آن برای درمان دل پیچه است./ 7- شیرین بیان: جوشانده شیره آن را می گیرند، برای درمان پادرد مصرف دارد. / 8- بومادران که برای دل درد مفید است. / 9- قدومه ( qoduma) درمان بخش سرماخوردگی است.
در چشم پزشکی نیز راه کارهایی می شناختند، اگر دانه ای در چشم پیدا می شد، با گیاهی به نام کاردی که همان «بالهنگ» است درمان می کردند. از این گیاه برای درمان گل مژه نیز استفاده می شد، شیوه دیگر درمان تراخم این بودکه دانه یا جوش آن را با حبه قند می تراشیدند، یا خاک قند را با زاغ (زاج) مخلوط می کردند و در پارچه ای ریخته روی چشم می بستند. برای پیش گیری از ابتلاء به چشم درد پشت گوش را تیغ می زدند. گاه نیز به دعا درمانی و جادو درمانی نیز پناه می بردند، مثلا برای درمان تراخم اچق می کردند، به این ترتیب که در یک چهارشنبه شب کاسه ای آبی با هفت دانه سنگ یا جو کنار خود می گذاشتند و هفت بار سوره «الم نشرح» را می خواندند، هر بار به چشم مریض فوت می کردند و یک دانه جو یا سنگ را در کاسه آب می انداختند و به آب نیز فوت می کردند سپس با این آب چشم را می شستند، و با قیمانده آن را در آب جاری می ریختند.
برای درمان سالک یا به اصطلاح گرندوم (garandum) که پشت دست یا روی صورت می زد، باید کسی که نان خور دولت بود، در یک روز چهارشنبه دعای «ان برموا امراً فانما مبرمون» را بخواند و دور آن آن را خط بکشد. خاک پاشنه در را نیز اگر روی آن می پاشیدند، درمان می شد. برای درمان سیاه سرفه باید هفت مرتبه از زیر ریشه درخت گردوی کهن سال که زیرش خالی شده بود عبور کنند.