«روستای ایستا»؛ تصویری از جدال سنت و مدرنیته در ایران
مهدی اصل زعیم
کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی
«روستای ایستا» تلاشی است برای نمایاندن وجهی از جدال و کلنجار سنت و مدرنیته در ایران طی یک سده ی گذشته و ایرانیان برای پیشرفت خود سخت به این اهتمام محتاج اند.
کوشش ارزشمند برادر ارجمندم جناب آقای حسین عسگری در این اثر بسیار جای سپاس و امتنان دارد نه از این حیث که کاری تام و تمام کرده که الحق در این مجال اندک و این اثر موجز تلاشی وافر داشته که امید است در پیشگاه اهل معرفت در نظر آید بلکه از این رو که پژوهش در این ملک، سخت دشوار است زیرا در عرصه شعار دستانمان تا به نهایت پر است و در حوزه عمل به غایت تهی دستیم و این امر در زمینه مطالعات دینی و دین پژوهی با توجه به سایه سنگین قشری گری بر حوزه معرفت اندیشی ملموس تر و مشهود تر است.
رویارویی سنت و مدرنیته در ایران به دو گونه ی فعال و انفعالی صورت پذیرفته که داستان «اهل توقف» یکی از اشکال مواجهه انفعالی با مدرنیته می باشد و شکلی دیگر از این انفعال را می توانیم در هتاکی و فحاشی به مدرنیته و به طور مشخص حوزه تمدنی مغرب زمین و یا شیدایی و دلدادگی چشم و گوش بسته به مظاهر ینگه دنیا بیابیم و اما شکل فعال آن را می توانیم در تلاش طاقت فرسای بزرگانی جستجو کنیم که عالمانه در پی طرح ریزی سنتزی کارآمد از سنت و مدرنیته بودند و هستند، چرا که هیچ یک را بصورت یک کل بی نقص نپذیرفته اند، نه شیدای تکنولوژی مغرب زمین شدند و از داشته های نظری، فرهنگی و اخلاقی خویش دست شستند و نه پای بست سنت های (tradition) دست و پاگیری شدند که هیچ پویایی و حرکتی را خارج از چارچوب های صلب خویش برنمی تابند.
امروز مدرنیته به عنوان یک پروسه ای (یا به تعبیر برخی از صاحب نظران پروژه) بازاندیشانه است، به تعبیری اگر زمانی هواخواهان مدرنیته و یا مخالفان آن، آنرا به عنوان یک روایت مسلط با ویژگی هایی که باز شمردن آن را در این مختصر مجالی نیست، به حساب می آوردند، اما امروز چه مدرنیته ی واپسین نام گیرد چه پسامدرن، یک ویژگی بارز بر آن حاکم است و آن هم بازاندیشی، تکثر و در پی هر تکثری انتخاب لذا دوره ی کلان روایت ها به پایان رسیده است.
واکنش بزرگان حوزه های دینی از جمله «میرزا صادق مجتهد تبریزی» و سایر مخالفان مشروطیت را علاوه بر مبانی معرفت شناختی آنان، باید در هراس از تسلط همه جانبه ی شیوه های زیست مدرن از جمله نظام معرفتی آن و در هسته مرکزی این نظام معرفت شناختی، الحاد، بر جامعه سنتی نیز جست چرا که در ابتدای رویارویی ایرانیان با تجدد، شیدایی بیش از روش های انتخابی و اتمیستیک حاکم بود و عکس العمل چنان فضایی که ما در پیشنهادات تقی زاده یا رفتارهای پهلوی اول می بینیم، همین، گریز از تمدن غرب و در لاک انزوا فرو رفتن یا شکل گیری هویت مقاومت برای ستیز بی چون و چرا با مغرب زمین است که نمونه های آنرا در جهان حاضر در قالب های بنیادگرایانه شاهدیم که اتفاقاً سد و مانعی جدی شده برای ممانعت از گفتگوهای انتقادی سازنده ای که می تواند آینده ای روشن را برای بشریت به ارمغان آورد و از این روست که بعضاً بطور مستقیم و غیر مستقیم مورد استقبال نظام سلطه در آشکار و نهان قرار می گیرد چرا که خردورزی راه را بر سلطه های استعماری و استحماری و استثماری می بندد و رجزخوانی های بی محتوا و عکس العمل های تند خالی از تعقل زمینه ساز چنین سلطه هایی را فراهم تر می نماید.
جناب عسگری در این اثر اشاراتی بر زمینه های معرفت شناختی اهل توقف داشته اند و از آن جمله، فقدان مشروعیت حکومت در زمان غیبت است که بدون ورود به عرصه های فقهی این نظریه که از استطاعت ناچیز این حقیر خارج است صرف یادآوری به این نکته بسنده می نمایم که این نظریه تا تاسیس صفویان تز مسلط فقه سیاسی بوده ولی صفویان با توجه به خاستگاه فکری خویش و با تاسیس حکومت شیعی از این تابو گذشتند و فصل نویی در فقه شیعه آغاز گردید که نمونه بارز آن را می توانیم در نظریه فقهی سیاسی ولایت فقیه مشاهده کنیم که در نظر برخی از بزرگان نه تنها ولایت به معنای حاکمیت و تاسیس دولت از حقوق فقیهان است بلکه آنها ولایت مطلقه (در برابر ولایت مقیده) بر جامعه دارند و یا در نظر بعضی دیگر از مراجع دینی که بر ولایت فقیه قائل نبوده و نیستند تاسیس حکومت از تکالیف جمهور و براساس خرد جمعی جامعه مسلمین است و باز هم عدم مشروعیت در زمان غیبت دیده نمی شود.
برادر عزیز جناب عسگری در صفحه 20 این اثر در خصوص تفاوت واکنش فقیهان با روشنفکران عرفی در مقابل مدرنیته مرقوم فرموده اند «آنها (فقیهان) برخلاف روشنفکران عرفی هیچ گاه شیوه تسلیم محض را نپذیرفته اند» لذا ضمن اعلام اختلاف مبانی فکری نگارنده با روشنفکران عرفی یادآور می گردد موضع روشنفکران عرفی نیز همیشه قبول دربست مدرنیته، به ویژه مظاهر فنآورانه ی غرب نبوده و این مواضع را می توان در اندیشمندان مارکسیسم و مکتب انتقادی به عینه مشاهده کرد و همین مواضع است که مدرنیته را به یک پروژه ی بازاندیشانه تبدیل کرده است.
و در پایان شاید بی مناسبت نباشد که اشاره ای شود به قاعده ی اضطرار در مبانی تفکری اهل توقف چرا که اکل میته برای فرد مضطر مباح است اما در دنیایی که مدرنیته با تمام خوبی ها و بدی هایش ما را فرا گرفته، ما تا کجا می توانیم به اتکای این حکم در چهاردیواری های خویش زیست معقول داشته باشیم اگر الزامات دنیای جدید را نیز نمی پذیریم برخورد فعال با کاستی ها و زشتی هاست که راهگشاست و تعطیلی عقل و روی آوردن به اخباری گری به نام مذهب پویای تشیع راه به جایی نمی برد و لازم است تا تکلیف خویش را با استبداهای خشن و غیر انسانی دنیای سنت که به دست خونریزانی بنام شاهان عادل به اجرا گذاشته می شد، فقر و فاقه نفس گیر گذشتگان که از مردمان جز پوست و استخوانی برجای نمی گذاشته، ناامنی های پایدار در ممالک، تلف شدن بسیاری از انسان ها در گروه های اجتماعی نوزادان، مادران، کودکان و ... در اثر فقدان حداقل شاخص های بهداشتی و سلامت و دهها مصیبت گریبانگیر بشریت در دوره های گذشته را معلوم نماییم چرا که بدون توجه به این ویژگی هاست که پیر اهل توقف کم عیب ترین حکومت دوره غیبت کبری را تا حدودی سلسله قاجاریه می داند.
با پوزش از تصدیع اوقات و آرزوی قرار گرفتن در فضای گفتگوهایی انتقادی و سازنده تا مابه ازای این تلاش ها شمعی باشد که می افروزیم برای از بین بردن تدریجی تاریکی جهالت ها و تعصبات کوری که راه بر تعقل و خردورزی بسته اند. به امید آن روز. 18 تیرماه 1389.
-----------------------------
دیدگاه خوانندگان
- حمید بی سواد: نویسنده محترم مقاله آقای زعیم چرا به فاجعه های اخلاقی، زیست محیطی، اجتماعی و فرهنگی مدرنیته اشاره ای نکرده است و حسن تجدد را فرض گرفته است. ای کاش به نقد مدرنیته هم اشاراتی می کردند.