برای دوستان دایمی
مهرداد کورش نیا
کارگردان و کارشناس ادبیات نمایشی
اشاره: مهرداد کورش نیا (متولد 1353 خورشیدی) از آن هنرمندانی است که نیاز به معرفی ندارد. همه هنرمندان و فعالان فرهنگی شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد بر این نکته اشتراک نظر دارند که ایشان سهم بزرگی در توسعه فرهنگی و ارتقا سطح تولیدات هنری به ویژه تئاتر این دو شهرستان دارد. تاسیس پنج انجمن فرهنگی و هنری، معاون فرهنگی و هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان ساوجبلاغ، تاسیس گروه نمایشی بهمن، عضویت در شورای نمایش استان تهران، حضور موفق در جشنواره های بین المللی تئاتر فجر (سه نوبت)، دانشجویان ایران، «روهر» آلمان و «آمارنو» ارمنستان، بخشی از مهم ترین فعالیت های او است. وی هم اکنون کارشناس تئاتر اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران و مسوول هنری تالار نمایشی محراب تهران می باشد. جهت آگاهی بیشتر درباره فعالیت های تحسین برانگیز فرهنگی و هنری این هنرمند فرهیخته نگاه کنید به:http://www.bahmantheater.com/a1.html یادداشت زیر به درخواست نویسنده «وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی» نوشته شده است.
---------------------------
ما نه دوستان دایمی داریم نه دشمنان دایمی ما تنها منافع دایمی داریم.
(یک مثل سیاسی بریتانیایی)
سخن بالا بیشتر به تئوری های ماکیاولیستی در سیاست نزدیک است. مانند توصیه هایی که در عرصه سیاست و مدیریت برای رسیدن به هدف مطلوب، استفاده از هر وسیله ای را جایز می داند. سخن از اینجا آغاز می شود که آیا این نگرش جای برای اخلاق و منش به جای می گذارد یا نه؟
برای تحلیل رفتار افراد آیا تنها منافع و مطامع آنی آنها راه کار شناخت انگیزشی ست یا مسایل دیگر هم دخیل در شناخت ما از رفتار افراد است. در درام نویسی برای خلق کاراکتر های ماندگار نویسنده دست به خلق شخصیتی می زند که در عین پیچیدگی و تضاد رفتاری، ثبات خلقی مشخصی را در او منعکس کند و در گذشت زمان داستان، رفتارهای کاراکتر در نهایت توقع ما را برآورده کند. کاراکتر های ماندگار همیشه با بروز رفتار با ثبات و منش منطق مند ظاهر می شوند و بلعکس، ضد قهرمانها با زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی یا مداومت بر نقض رفتار منش مند، خود را بروز می دهند.
به عنوان مثال ژان وال ژان قهرمان دوست داشتنی رمان بینوایان اثر ماندگار ویکتور هوگو بعد از آنکه به خاطر یک دزدی ساده سال ها در زندان می ماند پس از آزادی از زندان به خاطر گرسنگی یک قطعه نان می دزدد و مجددا تحت تعقیب قرار می گیرد. او پس از سال ها و تحت تاثیر کمکی که یک کشیش به او می کند تغیر نام داده و در شهری کوچک به منصب شهردار دست پیدا کرده. در اتفاقی مردی به زیر گاری رفته و در حال مردن است و کسی از شهروندان توان بلند کردن گاری را ندارد او در مقابل چشمان بازرس ژاور مرد را نجات می دهد تا بار دیگر به عنوان مظنون قدیمی تحت تعقیب قرار گیرد. در این بین زنی بنام فانتین (مادر کوزت) در حال مرگ از او خواهش می کند که دخترش را نجات دهد و از سویی مردی بیگناهی قرار است به نام ژان وال ژان فراری محاکمه شود او حاضر نمی شود حقایق و انسانیت درونی خود را فدای مقام و منزلت شهرداری کند و... منش و رفتار های انسانی او در طول رمان تا به انتها او را تبدیل به کاراکتری ماندگار و مثال زدنی می کند.
در دهه نود میلادی فیلمی با عنوان مخمصه به نویسندگی و کارگردانی مایکل مان ساخته شد. آل پاچینو در نقش یک کارگاه پلیس با خانواده ای از هم گسسته آن هم به خاطر توجه بی حدو مرز او به شغلش و غافل شدن از مسایل دیگر پیرامونش و در روبروی او رابرت دونیرو در نقش رئیس یک باند سرقت حرفه ای با زندگی های که پر از قوانین و مرام های نانوشته است و در هیچ شکلی این قوانین نقض نمی شوند و این مرام چنان پایدار است که گروه تعقیب کننده شان تحت تاثیر مسلک آنانند... در انتهای فیلم جایی که به خاطر خیانت یکی از افراد، گروه از هم پاچیده و سرقتشان نیمه تمام مانده و سه تن از هم دستانش کشته شده اند و دونیرو با پول کلانی بهمراه نامزدش در حال ترک کشور است، شریکش به او خبر می دهد فرد خائن در فلان هتل است ولی به او توصیه می کند کشور را ترک کند و آینده خود را با پول هایش تضمین کند. او گوشی را قطع می کند به روبرو خیره می شود فرمان را می چرخاند و از اتوبان خارج می شود.
- دختر: چیزی شده؟
- دونیرو: کاری دارم که باید تمومش کنم.
انتقام؟ بی تفاوت نبودن به خیانت؟ یا انسانی که برای خود باید و نباید های دارد؟ او به هتل می رود و در بدترین شرایط امنیتی فرد خائن را می کشد و در راه برگشت با پاچینو روبرو می شود و در جدالی کشته می شود. در حالی که او می توانست به راحتی از این انتقام چشم بپوشد و کشور را ترک کند. او کشته می شود برای تعهداتی که به خود دارد نه دیگران!!
در طول فیلم پایبند بودن به اصول تعریف شده رفتاری و اخلاقی این سارق را چنان برای ما جذاب می کند که در سکانس پایانی وقتی پاچینو او را می کشد به بالای سرش می آید و دستش را در دست می گیرد و به گریه می افتد. (یک انسان با اصول و رفتار باثبات حتی برای دشمنش نیز قابل احترام و جذاب است.)
فیلم پدر خوانده که باز دنیای مافیایی و تبهکاری و پر از کشت و کشتار است، ولی قهرمانانی دلپذیر و دوست داشتنی به سبب قوانین و مرام و مَنِشی تعریف شده که از دوست و دشمن همه به آن واقفند و هزاران مثال دیگر... همه و همه از این حکایت دارد که اصولی روشمند و رعایت رفتاری باثبات و تعریف شده شخصیت ها را برای ما ملموس تر و جذاب تر می کند. این شخصیت ها در زندگی شان برای منافع و مطامع آنی دوستانشان را تبدیل به دشمن و دشمنانشان را تبدیل به دوست نمی کنند.
روزی خبرنگاری از استاد شجریان پرسید دلیل محبوبیت شما در نزد مردم چیست؟ استاد گفت: «مردم من را برای کارهای که انجام داده ام دوست ندارند، بلکه من را برای کارهای که انجام نداده ام دوست دارند.» باری، هر کاری نکردن، مقهور شهرت، زر و زور و مقام و.. نشدن باید و نباید داشتن و مانند باد به هر سوی نشتافتن، ثبات داشتن و مثل آفتاب پرست رنگ عوض نکردن نشانه های شاخصی از شخصیت های ماندگار است.
در این ایام گاهی به بهانه های فرهنگ و هنر مجادلاتی بپا می شه که در این بین فارغ از هر داستانی نظر من رو به کاراکتر ها و قهرمانان جلو برنده داستان جلب می کنه. چه کسی به باید ها و نباید هایش پایداره؟ چه کسی مطامع خودش رو دنبال می کند؟ کی باکی هم مسیر می شه؟
هر کسی راهی داره و روشی، من دوست دارم هم دوستای دایمی داشته باشم هم دشمنای دایمی و راجع به منافع هم کمتر غصه بخورم، نمی تونم به خاطر حرص و طمع دنیای رو که برا خودم ساختم هر روز تغییر بدم، بهتره دنیامون رو هر روز بسطش بدیم وقت برا ویران کردن و از نو ساختن کمه، ترجیح می دم به داشته هام بیشتر فکر کنم تا نداشته هام، من ترجیح می دم هر موقع که جای برای تمرین تئاتر نداشتم باز پناه ببرم به همون جای که درختها و آقا لیلا رو توش نوشتم، باغ استاد جعفر والی در ولیان هنوز هم شبهاش با صدای زوزه های شغالهاش کنار آتیش تکرار نشدنیه.(راستی یه مژده برا بچه هایی که جای تمرین تئاتر ندارن؛ آقای والی از بیستم تیر میاد ایران.) فکر کنم این پیرمرد تا حالا خیلی چیزا به ما یاد داده، تئاتر مثل زندگیه و زندگی برگرفته از طبیعت. همین طبیعت به ما یاد میده چرا نباید زیاد به آب و آتیش زد و اینکه لازمه بعضی وقتا بری به دامنه کوه و زل بزنی به اینهمه زیبایی و از خودت بپرسی چرا آب خودشو از درختا دریغ نمی کنه و درختا شاخه هاشونو از پرنده ها، و پروانه ها که چند روز بیشتر عمر نمی کنن چرا زیبایشونو از ما پنهون نمی کنن. چرا بلبل ها صداشونو از ما قایم نمی کنن. و چرا هیچ گلی خارشو از حسادت تو بالهای پروانه ها فرو نمی کنه؟
حسین عسگری گفت یه چیزی بنویس برا وبلاگم تازگی همه برام کامنت می زارن تو چرا کم کاری می کنی؟ فکر کردم برا یه دوست دائمی و قدیمی نباید به منفعتی فکر کرد. کاش همیشه کسایی مثل حسین عسگری باشن و بچه هارو تشویق به نوشتن و حرف زدن و گفتگو کنن مطمئنم که این خیلی به حل مسائل و شناخت ما از مشکلات بیشتر کمک می کنه تا روشهای غیر روش مند و غیر اصولی. دیگه تمام اون چیزی که می خواستم بگم همینه اگه ما تابع اصولی در رفتار و گفتارمون بشیم جلوی سوء استفاده سوداگران و مغلطه کارانی که فقط سعی می کنن با گل آلود کردن آب منافع آنی خودشون رو تضمین کنن بگیریم و به هم کمک کنیم تا سره از ناسره مشخص بشه. کمی مداقه در رفتار آدمها تکلیف خیلی چیزها رو برا ما روشن می کنه. بقول یه بزرگی اگر خواستی کسی رو بشناسی به رفتارش در دوستی استناد نکن که همه در دوستی محبت می کنن. به دشمنی شون توجه کن که هر کس در دشمنی یه جور رفتار می کنه، یکی می بخشه یکی آبرو می بره و یکی نقشه قتل طرف رو می کشه. من ترجیح می دم کاری کنم که دوستای دائمیم بیشتر باشه، دوستای از جنس خودم تا دشمنای دایمی از جنس دیگه. حسین عسگری در پونزده سال که می شناسمش ما رو وادار به روش مند شدن و پر هیز از بازی های الاکلنگی کرده. امیدوارم این راه و روش اون و تمام بچه های اهل فرهنگ و هنر رو از طریق پژوهش، چاپ کتاب و خلق آثار ماندگار دنبال کنن، نه سیاه بازی های دیگه. تیرماه 1389. مهرداد کورش نیا
جهت آشنایی با گروه نمایشی بهمن شهرستان ساوجبلاغ رجوع کنید به:/http://www.bahmantheater.com
-----------------------------
دیدگاه خوانندگان
- هنرمند بی هنر: لذت بردم از مقاله هنرمند گرامی مهرداد کورش نیا. همدلی و رعایت اخلاق بین هنرمندان، ضروری ترین مساله امروز دو شهرستان ساوجبلاغ و نظرآباد است.