روستاهایی به قدمت طالقان
- بخش چهارم-
روستاهایی با پسوند «- ه»: پسوند «-ه» در زبان فارسی، می تواند بعنوان نشانه ی اسم مکان بکار رود.
- وشته {Voshteh} (وشت + ه): اینجا نیز همانند قاعده ی آواییِ یادشده در توضیح «کلانک»، واژه «وَشت» بمعنای خوب و نیکو در لهجه طالقانی به «وُشت» تبدیل شده است. مولوی می گوید: گفت ریشت شد سفید از حال گشت خوی زشت تو نگردیدست وشت.
- پرگه (پرگ + ه): مصدر «پراکندن» در زبان پهلوی به صورت «پرگندن» بکار می رفته است و «پَرگ» ریشه «پراکندن» است. «پرگه» احتمالا به جدا شدن کوچ کنندگان طالقانی از اقوام شمالی اشاره دارد. ما این معنا را در واژه «پراچان» نیز مشاهده کردیم.
- خچیره (خچیر + ه): خچیر در لهجه طالقانی به معنای «زیبا» است و برای مثال، طالقانی ها، دختر زیبا را «خچیره دتر» می نامند. معرب همین واژه در ادبیات فارسی بصورت «خجیر» بکار رفته است. چنانکه فردوسی می گوید: به شاه جوان گفت زرتشت پیر که در کیش ما این نباشد خجیر.
روستاهایی با پسوند «ج»: در فارسی، جایی ندیده ام که برای مکان، پسوند «ج» بکار برند. شاید «ج» کوتاه شده «جا» و شاید دگرگون شده ی «ک» باشد.
- کولج {Koolaj} (کول + ج): کول در لهجه گیلکی به معنای «تپه» و «جای مرتفع» است. این معنا با ویژگی های طبیعی کولج و بسیاری دیگر از روستاهای طالقان همخوانی دارد.
- بزج {Bozaj}(بز + ج): بز (Baz)، بر وزن گز، در فارسی به معنای پشته بلند و بلندی به کار می رود. شکل باستانی آن پژ بوده است. بزج را می توان مترادف کولج دانست. Baz به واسطه قانون تبدیل a به o در لهجه طالقانی (که نمونه های فراوان آن را در همین مقاله می خوانید) به Boz تبدیل شده است.
روستاهایی با پسوند «د»: نام برخی روستاها، در اصل، بدون دال در آخر بوده و این «د» اضافی بعدها بدان افزوده شده است. چنانکه ما امروز هم بسیاری را می بینیم که «رودهن» و «بومهن» را «رودهند» و «بومهند» می نامند. این «دال» نه به خاطر اشتباه شدن با نام «هندوستان»، بلکه به خاطر ساده تر شدن بیان این جمله محاوره ای است که : «آیا اینجا رودهنه»؟ با افزودن «دال» به آخر نام، بیان این جمله آسانتر خواهد شد.
- گیلیرد {Gilyard} (گیل + یار + د): این روستا در اصل گیلیار، به معنای «یار گیل» بوده و بعدها «د» به آخر آن اضافه شده است.
- دنبلید {Donbelid} (دنبالی + د): به نظر می رسد طالقانیان اولیه که از شمال شرق و شمالغرب وارد منطقه شده اند، دنبلید را انتهای شمالی در مرکز طالقان دانسته و آن را دنبلی (یعنی انتها یا دنباله) نام نهاده اند. گفتنی است قدیمی های دنبلید، این روستا را دنبلی (بدون د) می نامند. چون در این مقاله به نام هایی مانند «گردوینی» و «دیو لن کمر» اشاره شده و این نام ها در حوزه روستای دنبلید است، بد نیست در اینجا به معنای آنها نیز اشاره ای کنیم:
- دیولَن کَمَر {Divelankamar} (دیو + لَنگ + کمر): این نام، در اصل به سنگی بسیار بزرگ و تخت در مسیر روستای دنبلید گفته می شد. موقعیت سنگ یادشده، به گونه ای بود که گویا از بالای کوه به زیر افتاده است. این سنگ چندین سال پیش برای بهینه سازی راه، منفجر شد و دیگر وجود خارجی ندارد، اما حتی من کاملا آن را به یاد دارم. طالقانی ها به تخت سنگ بزرگ «کمر» می گویند و دیو لنگ کمر را می توان صخره «پای دیو» نامید.
- گُردِ وینی {Gordevini}:با توجه به همجواری این منطقه با سنگی که «پای دیو» نامیده می شد، از واژه «گرد» (پهلوان) در این نام می توان برای بررسی معنایی آن استفاده کرد. حتی با توجه به خاک رس بسیار سبک، سرخ، و سیال در آن بخش، می توان انگاشت که «گرد» (Gard, Gord) در سازه این واژه نقش داشته باشد. اما دیدگاه سومی هم وجود دارد که نگارنده این مقاله از پدر خود شنیده و به حقیقت نزدیکتر می نماید: «گرده وینی» را «بینیِ گرد» (دماغ مدور) ترجمه کنید. در قدیم، راه مالروی دنبلید در این منطقه، پیچی مدور داشته که شبیه به بینی بوده است. با توجه به نامگذاری های مشابه در روستای دنبلید، برای مثال «Gou Pishani» (پیشانی گاو)، «دیو لنگ کمر» (پای دیو)، و...، این دیدگاه درست به نظر می رسد.
روستاهایی با اجزای مستقل: تعداد اندکی از روستاها پسوند خاصی را به همراه ندارند و نام شان ترکیبی از 2 واژه یا 2 تکواژ است. در زیر به تعدادی از این نام ها اشاره می کنیم:
- پرده سر {Pordesar} (پرد + سر): چنانکه در همین مقاله اشاره شد، «پرد» (Pard) شکل نخستین واژه «پل» بوده است. در زبان پهلوی پرد به «puhr» و سپس «puhl» تبدیل شد. قانون تبدیل a به o در اینجا نیز صدق می کند. هنوز هم در لهجه طالقانی به توفال سقف، یعنی چوب های هم اندازه ای که مثل پل روی تیر می اندازند و با کاه گل می پوشانند «پردو» گفته می شود. «پرده سر» را می توان روستای «سرِپل» دانست که با ویژگی جغرافیایی آن (مجاورت با شاهرود، بزرگترین رود طالقان) نیز هماهنگی دارد. - گراب {Garab} (گر + آب): «گر» (Gar) در زبان پهلوی به معنای کوه بکار رفته است و آن شکل دگرگون شده واژه ی اوستایی «گری» یا «آگیری» است. پس گراب = آبِ کوه. - «کش» و «کش رود» {Kash} and {Kash-e Rood}: دو روستای مجاور یکدیگر. کش در زبان پهلوی مترادف با واژه های پهلو، کنار، و کرانه، بکار می رفته است. در ادبیات فارسی «کش» به معنای خوش نیز بکار رفته، اما معنی یادشده در مورد این دو روستا صدق نمی کند. پس «کش رود» یعنی روستای کنار رودخانه. گفتنی است که این روستا دقیقا کنار رودخانه ای به همین نام قرار دارد. بدیهی است که نام رودخانه از نام روستای مجاور آن برگرفته شده است. - «ورکش» {Varkash}:«ور» در لهجه طالقانی بجای کنار بکار می رود. چنانکه بجای «کنار من» می گویند «مینی ور». کش را هم می توان مترادف «ور» دانست (چنانکه در مورد روستای کش توضیح داده شد) و هم می توان شکل کوتاه شده فعل «کشیده» انگاشت؛ یعنی «ورکشیده». به هر روی، این روستا بوسیله جاده ای از شهرک طالقان (مرکز طالقان) جدا شده و به تنهایی در جنوب این شهرک قرار دارد.
- پیله بهمن {Pileh Bahman}:پیله در لهجه طالقانی یعنی بزرگ. این واژه از زبان پهلوی به یادگار مانده است. طالقانی ها به مرد بزرگ می گویند «پیله مرد» و به آبشار بلند می گویند «پیلا چرنا». بهمن یکی از شش جاوید مقدس (امشاسپنتا) و یکی از آموزه های محوری زرتشت و مظهر «پندار نیک» بوده است.
- زیدشت {Zidasht}:برخی گفته اند زیدشت پیشتر «زردشت» Zardasht بوده است. به جز این، روستای یاد شده را می توان «زیر + دشت» نیز دانست. این معنا با موقعیت مکانی روستای یاد شده سازگاری دارد و روستا دقیقا زیر دشت واقع شده است. بعلاوه اگر زیدشت را «زی + دشت» بدانیم، با توجه به «زی» که به معنای «بسوی» در فارسی بکار رفته است، می توان روستا را بسوی دشت نیز دانست. چنانکه اگر از شمال ایران به سمت روستا حرکت کنیم، در حقیقت بسوی دشت های بعد از روستا نیز حرکت کرده ایم.
- منبع: http://taleghan1.blogfa.com