بی توقف در دیار اهل توقف
=بخش سوم=
ظریفی گفته بود «دانهی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه/ هردو جان سوزند لیکن این کجا و آن کجا» ای شمایانی که خواننده کتاب حسین عسگری هستید و یا خواهید بود، شاید اگر حسین عسگری، به این نوشتار هم اجازهی انعکاس در وبلاگ خود را بدهد، روی سخن علاوه بر او با شماها نیز باشد که آیا میشود هم آن «فانوس آباد» نشین را تجدد ستیز خواند و هم آن جناب برقکار و متخصص انبردست به دست طالبان را؟؟ به راستی تند و تیزی این دو فلفل طالقانی و طالبانی یکی هستند؟ گفتار بالا فتح بابکی بود که به فتح الفتوح منجر شد، و سر قصه به درازا کشید، با امید به اینکه به غصه نیانجامد با طرح دو/سه تایی مطلب در ادامه، به بی توقفی و بتاخت رفتن در دیار اهل توقف پایان خواهم داد.
بعد از سه گام سرگردانی در کتاب روستای ایستا و قبل از پرداختن به گام چهارم بر میگردیم به بحث شیرینِ وجبی بررسیدنِ کتاب روستای ایستا نه در مقام دانشجو و نه در مقام آن استاد، که پیشتر قول و قرارش را گذاشته بودیم، این بخش سوم که اگر از تعبیر چربیدن حاشیه بر متن بخواهیم استفاده کنیم، در واقع متن و هستهی اصلی کتاب را تشکیل میدهد که تنها در ضمن 10 صفحه نوشته و روایت شده تا با اختصاص 16 صفحه به بخش دوم و 27 صفحه به بخش اول که حاشیههای روستای ایستا محسوب میشوند، بتوان در ابعاد و معیارهای وجبی نوشت که بله! ، حاشیه بدجوری بر متن چربیده است و ده صفحه، توقع تو را که سرجمع 43 صفحه حاشیه خواندهای برآورده نکرده است.
اما گام چهارم مربوط میشود به عدم بیطرفی پژوهشگر در موضوع مورد تحقیق، در صفحهی 28 کتاب، حسین عسگری که قرار است بر موضع خود مبنی بر «تجدد ستیز» دانستن این مردمان تا پایان پروژه خود باقی بماند، در این صفحه آنجا که از ویژگیهای خیره کنندهی معنوی میرزا صادق آقا میگوید، چنان شور و جذبهی پیشوای فکری اهل توقف حسین عسگری را در خود فرو برده که از تعبیر و عباراتی برای او استفاده میکند که بایستی از قلمِ یک مریدِ شوریده و شیدا تراویده باشد نه که حاصل سخن پژوهشگری پرسشگر و کنجکاو: «آنچه از زندگی و آثار و فعالیتهای او (میرزا صادق آقا) جنبهای اثر گذارندهتر!! از همه دارد صراحتی!! است که در برخورد با دستاوردهای پر هیمنه!! تمدن غرب از خود نشان داد و محصولات مدرنیته چون مشروطیت و دموکراسی نتوانستند او را به محافظهکاری!! بکشانند. میرزا صادق از همان ابتدا، درک صریح خویش را به عنوان یک مجتهد شیعی از تناقض مشروطه خواهی به عنوان یکی از محصولات غرب با دین الهی اسلام با مردم در میان نهاد و همه ابعاد آن را طرد کرد و تا پایان عمر بر همین فتوا باقی ماند.» هر چند که در دو خط پایانی مطلب، از بازخورد و دو گونه رویکرد با اندیشههای میرزا صادق نوشته باشد، حسین عسگری آن گونه که از ضرباهنگ کلامش پیداست نتوانسته بین محقق و مشتاق، بی طرفی خود را حفظ نماید.
در همین دو خط و اندی صفحهی 28، نکته دیگری که به چشم میآید تعریف و ذهنیت حسین عسگری است از مبحث «نقد» و چنان از نقد میگوید که گویی نقد یعنی مخالفت، این نوشتار او را بخوانیم: «یکی آن را به شدت نقد کرده و دیگری آن را به شدت، دینی و موجه و مطهر برمیشمارد.»، حسین عسگری عزیز، نقد در دستگاه فکری منتقد چونان ابزاری است دو سویه، که گاه میتواند رویکردی سلبی و مخالف خوان داشته باشد و گاه از دیدگاهی ایجابی و مثبت به کارش بست.
پنجم گامِ سرگردان مربوط به صفحهی 40 کتاب است که حسین عسگری از «پایداری دست کم دویست ساله بخشهایی از طالقان در برابر قرائتهای اموی و عباسی از اسلام، که برکت آشنایی مستقیم اهالی این منطقه با اسلام علوی را داشت.» مینویسد، به بخش دوم مطلب که مردمان بخشهایی از طالقان - با آن توسعهی کاربردی کلمه در حوزه جغرافیایی که گاه، راه به الموت و دشت قزوین هم میبرد،- ندارم، اما در بیشینه متون تاریخی از مقاومت سرسختانه و درازمدت ساکنان سرزمینهای تکیه داده به دریای مازندران، هم چون گیلان و مازنداران و دیلمان و الموت و تو بخوان همان بخشهایی از طالقانِ مدنظر حسین عسگری، در مقابل فارسان عرب و لشگریان مهاجم خلیفه دارند و تفکیک بین عرب و قرائتهای مختلف از اسلام (اموی، عباسی، علوی) در چهار قرن اولیه تهاجم به ایران، از منظر مخالفت با توفق و سیطره عرب، مطرح بوده است. و این روایت حسین عسگری است از روایتی تاریخی بعد از دو قرن از «دو قرن سکوت».
و اما چنانچه در همهی آنچه که در کتاب روی داده نخواهیم به حسین عسگری بتازیم میشود به کار یک نفر دیگر نیز سرک کشید که عنوان ویراستار کتاب را یدک میکشد، جناب آقای اسماعیل آل آحمد، آن گونه که از متن کتاب برمیآید ایشان به مقتضای حوزوی بودن از همان منظر فقهی و حوزوی کتاب را پردازش نمودهاند و به جنبههای ادبی و ادبیاتی متن کمتر توجه نشان دادهاند چرا که اگر این بخش را هم رصد میکردند به یقین در صفحهی اول دیباچه و خط هشتم آن نمیخواندیم که : «مولف کوشیده ... مشاهدات مستقیم از موضوع هدف کسب کند.» همان طور که بهتر از من میدانید یا چیزی را «مشاهده» میکنند یا نمیکنند، «کسب کردن!! مشاهده» مسبوق به سابقه در کدامیک از متون فارسی است؟، باید بگویم که بنده نمیدانم. و دوم اینکه ایشان میتوانستند به جای «تجدد ستیز» اصطلاح ملایم تر «تجددگریز» را به حسین عسگری پیشنهاد کنند، تا که این همه تیر بلا از هر سو متوجه حسین عسگری، این دوست گرامی ما نشود.
امیدوارم که با پیدا کردن شریک برای بخشی از کاستیهای کتاب وقتی که حسین عسگری این متن را به پایان میرساند به خاطر سبک طعنه آمیز نوشتار و درآمیختن اندکی طنز به طعم قلم، - که «طعم وقت» دارد - عصبانی نشود... و برخلاف آنچه که در تقدیمچه کتاب خود به عنوان دوستی «فرهیخته» پیشکشام کردهاند از «محتاجی خود به خطابینی» - تعبیر خود حسین عسگری است - پشیمان نشوند و متصف به اوصاف حمیده و نستوه صاحب وبلاگ کشمیری نشوم.