یک قرن زیست مومنانه در سایه سار قرآن کریم
در شامگاه 21 آذر 1389، حاج مصطفی بازرگان در سن 100 سالگی در بیمارستان امام حسن مجتبی علیه السلام شهر نظرآباد درگذشت. کوچک و بزرگ این شهر هنگامی که نام ایشان را می شنوند همچنان یاد «قرآن کریم»، «اخلاق» و «آبادانی» می افتند و کمتر کسی «سیاست» به ذهنش خطور می کند. در واقع زنده یاد بازرگان یک قرن به دور از سیاست در سایه سار کلام وحی، مومنانه زیست و سرافرازانه رفت. 150 مقاله قرآنی و شش عنوان کتاب دینی دلیلی بر این مدعا است.
ایشان در سال 1349 - چهار سال پیش از تولد بنده - در کتاب «یادگاری از پدر» برای جوانان آن روزگار از نماز و برکاتش نوشت: «حقیقتا" موثرترین اعمال عبادتی در تزکیه نفس و جلای روح و صفای باطن انسانی، نماز است. نمازی که از روی ارادت و ایمان صحیح و توجه به مبدا به جای آورده شود، چنان روحانیتی در شخص به وجود می آورد که واقعا" مفرح و لذت بخش است.» پیر قرآن پژوه در سال 1353 - سال تولد بنده - در کتاب «لیلاج» ضمن دعوت جوانان جهت تشرف به ساحت مقدس قرآن، به پدیده شوم «قمار» تاخت و با زبانی نو و روزآمد، زیان های آن را برای نسل جوان برشمرد.
مراسم ترحیم سومین روز درگذشت حاج مصطفی بازرگان تاسوعای 1389 در غدیریه نظرآباد برگزار شد. قرار است چهلم آن مرحوم در روز جمعه اول بهمن 1389 از ساعت 30/10 تا 12 در منزلش واقع در شهر نظرآباد، خیابان تهران، کوچه گلستان یک (بهداری)، پلاک 27 برگزار شود. آقای مهدی اصل زعیم - کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی - یادداشت زیر را در تاریخ 26 آذر 1389 درباره ویژگی های اخلاقی آن مرحوم نوشته و از طریق رایانامه به وبلاگ بنده ارسال کرده است. این یادداشت با اندکی تاخیر به مناسبت چهلمین روز درگذشت پیر قرآن پژوه شهر نظرآباد منتشر می شود.
* * * * * *
غواصی در دریای بیکران کلام وحی
مهدی اصل زعیم - کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی
انا لله و انا الیه راجعون. در صبح تاسوعای حسینی بود که مطلع شدم حاج مصطفی بازرگان آن موحد پیر و آن پیر دستگیر دعوت حضرت دوست را لبیک گفته و سبکبار به دیار باقی شتافته و شاید برای مردی که عمری دل در گرو خاندان عصمت و طهارت داشته، رفتن به سرای آخرت در ایام عزای فرزند زهرای اطهر (س) و چنین به معنا «مصطفی» شدن شادباشی باشد که از سوی حضرت رحمان به او عطا شده است.
[...] حاج مصطفی، «بازرگان» بود، هم «بازرگان» خوبی بود هم بازرگان «خوبی»، می دانست باید چه بخرد، چه بفروشد و چه اندوخته کند، چه را به چه بفروشد و چه را به چه نفروشد. مرحوم مصطفی بازرگان عمری را در غواصی در دریای بیکران کلام وحی الهی گذراند و به یمن فرو رفتن و برآمدن در این بحر عظیم بود که حیاتی طیبه یافت:
چون تو در قرآن حق بگریختی
با روان انبیا آمیختی
هست قرآن حال های انبیا
ماهیان پاک بحر کبریا
با روان انبیا و اولیا آمیخت. کمال همنشین بر او اثر کرد، راستی را کیش و آیین خود شمرد. هوای خود را کشت و ایمان خویش را برافراشت و راه خدا را از میان خلق جست و به منزل رسید. دنیا را مزرعه آخرت دید و شفقت بر خلق را تکلیف خود شمرد. سیاست همراه با رذیلت ها را به کناری گذاشت و از آن فاصله گرفت. تن به دروغ و تهمت نداد. آبروی مؤمن را همچون خون او محترم شمرد و نریخت. در تادیب نفس کوشید و ادب بندگی پروردگار خویش را به نیکی بجا آورد و در سایه چنان تلاش و چنین منشی بود که خداوند آنچنان که بر بندگانش وعده کرده، راه را به او نمایاند: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین: و کسانی که در راه ما کوشیده اند به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است (سوره 29، آیه 69).
چون که او را رهروی صادق یافت که نمی خواهد از نردبان شریعت بالا رود تا بر سکوی ریاست بر خلق تکیه زند، او موحدی بود که خدا را همواره از رگ گردن بر بندگانش نزدیکتر می دید پس بازرگانی نبود تا دین بفروشد و کرور کرور دنیا بخرد. او حضرت سیدالشهدا حسین بن علی (ع) را ذبیح اعظم می دید که امام انسان است نه بهانه ای برای معیشت خویش و دیگران. او مؤمنانه می زیست و به آنچه می گفت باور داشت و به برکت همین ایمان بود که قرآن را شفای دردهای خویش می یافت و گرنه بسیاری به قرآن رجوع کرده و می کنند و این کتاب سراپا نور را مایه فخرفروشی بر خلایق و تفرعن خویش قرارداده و می دهند؛ اما روز به روز بر ضلالت آنها افزوده می شده و می شود چرا که اسم اعظم، نفس مسیحایی می خواهد و انگشتری سلیمان، انگشت سلیمان.
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد وزآن مشک ناب
«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین ولا یزید الظالمین الا خسارا» (سوره17، آیه 82): و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می کنیم و [لی] ستمگران را جز زیان نمی افزاید.»
او اگر از نبی و وصی سخنی می گفت از سر خیرخواهی بود و ارشاد پدرانه، نه از سر کوفتن اشتباهات و خطاهای دیگران همچون گرزی گران بر سرشان و بانگ برآوردن که منم شارح و شارع دین خدا. او تجربه زیست مؤمنانه خویش را برای دیگران مشق می کرد و توصیه او از آن رو بود که به درستی حلاوت و شیرینی نجات از طوفان های زمانه را با استعانت و توسل مؤمنانه به خدا و رسول، چشیده بود و بسیار مشتاق بود تا در این تجربه مبارک، دیگران نیز سهیم باشند. او به نیکی باور داشت به «استعینوا بالصبر و الصلاه».
بهر این فرمود پیغامبر که من
همچو کشتی ام به طوفان زمن
ما و اصحابم چون آن کشتی نوح
هرکه دست اندر زند یابد فتوح
مرحوم مصطفی بازرگان مؤمنی راست کیش بود و دارای شخصیتی به غایت تربیت شده چرا که بخش عمده ای از نابسامانی فردی و اجتماعی روزگار ما به گسیختگی شخصیت افراد مرتبط است. آنچه که می اندیشیم بر زبان جاری نمی کنیم، آنچه که بر زبان داریم در دل به آن باور نداریم، آنچه را که دیگران را امر به آن می کنیم خود به آن عمل نداریم و چونان واعظان منبری هستیم که نه در خلوت بل آشکارا کار دیگر می کنند. و مگر نه این است که در ایران این سرزمین یکتاپرستی و توحید توصیه بر «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» شده است یعنی در یک شخص مؤمن و سلیم النفس، باید سه حوزه اندیشه، گفتار و رفتار با یکدیگر انطباق داشته باشند و مگر امیر المؤمنین علی (ع) ایمان را باور به دل، اقرار به زبان و عمل به اعضا نمی دانند. حال ما چگونه هستیم و بازرگان چگونه بود، او آنچه باور داشت بر زبان اش بود و آنچه بر زبان می آورد خود عاملش بود و به آنچه عامل بود دیگران را توصیه می کرد. هرچند او «مصطفی» بود و «بازرگان» اما هر دوی اینها را در زیست مؤمنانه و در سپهر «ایمان» به کف آورده بود. روحش شاد باد.