سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

پیش درآمدی بر کتاب «خاطرات رزمندگان شهرستان ساوجبلاغ»

اشاره: خاطرات حماسه سازی های شگرف جوانان ایران عزیز در طول هشت سال دفاع مقدس، گنجینه ای است که همچنان زینت بخش فرهنگ و تاریخ ایران اسلامی است. روز سه شنبه 28 دی 1389 بخشی از خاطرات سرهنگ پاسدار احسان الله حاجی پور - فرمانده سپاه شهرستان ساوجبلاغ - در ویژه نامه «سروقامتان» ضمیمه 16 صفحه ای روزنامه جوان منتشر شد. وقتی بنده این خاطرات را خواندم، طرحی به ذهنم خطور کرد: «گردآوری و انتشار خاطرات رزمندگان ساوجبلاغی هشت سال دفاع مقدس». آن را یک روز بعد با آقای حاجی پور در میان نهادم. ایشان مشتاقانه پیشنهاد ارایه شده را پذیرفت. بسیار مناسب است که به عنوان پیش درآمد آن کتاب خواندنی، بخشی از خاطرات فرمانده سپاه ساوجبلاغ را باهم مرور کنیم:

* * * * * *

متولد 1344 طالقان است. از سال 1361 در سن 17 سالگی به جبهه های نبرد اعزام شد. ابتدا بسیجی بود اما بعدها پاسدار شد و هنوز هم پاسدار است؛ پاسدار ارزش ها و عقاید پاک اسلامی. هدفمان از این گفت و گو تنها مرور خاطرات دوران جنگ و جبهه اش است و نه بیشتر. سرهنگ پاسدار احسان الله حاجی پور امروز در مسئولیتی قرار دارد که آن را مدیون خون های پاک دوستان و هم رزمانش می داند. دوستانی که زمان یادآوری خاطراتشان به ناچار سکوت می کند تا بغض هایش را فرو برد. گفت و گوی کوتاه ما را با سرهنگ پاسدار حاجی پور بخوانید.

- چه اتفاقی باعث رفتن شما به جبهه شد؟

- سال 1361 به فرمان امام خمینی (ره) و از سر ارادت خاصی که به ایشان داشتم، ندای ولی فقیه زمان را لبیک گفته و توفیق حضور در جبهه نصیبم شد. کلاس سوم راهنمایی و ثلث آخر امتحانات بود. برای خود تکلیف می دانستم. هنگام رفتن تنها به مادرم گفتم و او هم به پدرم گفت. پدر می گفت: چند نفر می خواهد از اینها حراست و مراقبت کند. اما ما رفتیم و از ده به سمت مرکز شهر حرکت کردیم و از آنجا به کرج رفتیم، قبول نکردند از کرج به آبیک رفتیم. در آبیک موفق شدیم با طی کردن یک دوره آموزش دو روزه عازم جبهه شوم.

- بعد از آموزش کجا رفتید؟

- بعد از آموزش به سر پل ذهاب رفتیم. دوران سربازی ام را در قصر شیرین ارتفاعات آق داغ گذراندم. بعد رهسپار خط مقدم شدم. قرعه به نام من افتاد و با یکی از دوستان رفتیم پست کمین و آنجا شور و حال خودش را داشت. شب با یکی از دوستان در کمین مشغول نگهبانی بودیم. با هم فکر کردیم که یکی بخوابد و دیگری پست بدهد و بعد هم بالعکس. یکی از ما خوابید نفر بعدی هم خوابش برد. بچه ها هر چه تماس می گرفتند ما خواب بودیم گفتند کمین لو رفته و حتما" سر ما را بریده اند. صبح که بلند شدیم تازه فهمیدیم چه اتفاقی افتاده بنابراین جبهه همه لحظاتش خاطره است.

- چگونه به لشکر 27 محمد رسول الله (ص) رفتید؟

- پاسدار که شدم رفتم لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و یک سال هم آنجا بودم. سپس به لشکر 10 حضرت سیدالشهداء رفتم و در پشت جبهه مربی آموزشی بودم. بسیجیان را آموزش می دادیم سپس آنها به گردان ها، یگان ها و... اعزام می شدند. بنا به تغییر تاکتیک ها در عملیات ها، روش آموزش ما هم عوض می شد. دوران بسیار شیرینی بود. یک ارزیابی هم از بسیجی ها انجام دادیم، من را یک مربی اخمو، سختگیر معرفی کرده بودند، البته در دوره آموزشی مربی تاکتیک باید سختگیر باشد.

- خاطره ای از این دوران دارید؟

- بله، دو نفر بسیجی آمدند نیروی انسانی سپاه کرج، بچه ها قبول نمی کردند که آنها وارد دوره آموزشی بشوند. آنجا گفته بودند اگر حاجی پور قبول کند، اشکالی ندارد. خیلی گریه و التماس کردند. بالاخره با خواهش سوار اتوبوس شدند و گفتند می رویم لشکر اگر قبولمان نکردند، بر می گردیم. رفتند و قبولشان کرده بودند. خدا می داند آنجا چه گفتند که بالاخره با ماندنشان موافقت شده بود. یکی دو ماه بعد آمدند گفتند می خواهند با من عکس یادگاری بیندازند و بعد هم رفتند عملیات کربلای 10، بعد از عملیات متوجه شدم آن دو نوجوان بسیجی - شهید کاشی و شهید فروزنده - به شهادت رسیدند. مزارشان در امامزاده محمد (ص) کرج است. آنها بر شهادتشان اصرار داشتند و تنها دلگرمی ما شفاعت این شهدا است.

- سخت ترین لحظات جنگ چه زمانی بود؟

- سخت ترین لحظه، زمانی است که هم رزم و رفیقت جلوی چشمانت به شهادت برسد و این لحظه دشواری است. ما ماندیم و شهدا رفتند.

- پذیرش قطعنامه 598 را چگونه متوجه شدید؟

- از طریق رادیو شنیدیم. همه از این اتفاق ناراحت شدند، اما با شنیدن پیام امام (ره) دلشان گرم شد، چرا که همه به پیام امام (ره) لبیک گفتند و به جبهه ها رفتند و حالا باید با پیام امام (ره) باز می گشتند. قطعنامه و پذیرش آن برای امام هم سخت بود که از آن به جام زهر تعبیر کردند. برای ولایتی ها سخت بود، اما چاره ای نبود.


نوشته شده در  جمعه 89/11/1ساعت  12:40 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
آیین نقد و بررسی کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری
نشست علمی درباره کتاب اشتهارد نوشته محمد پارسانسب
بازتاب انتشار کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری - 1
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
سندی تازه از سردار شهید شعبان علی نژادفلاح
اهل توقف طالقان به روایت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به مناسبت درگذشت دکتر محمود مصدق
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]