روستای نظرآباد میزبان مجتهد ساعت ساز
آیت الله حاج سید ابوالحسن گلیردی طالقانی (1278- 1350 قمری) پدر زنده یاد آیت الله سید محمود طالقانی، از فعالان سیاسی و مذهبی دوره مشروطیت است. او در دوره استبداد محمدعلی شاه قاجار از تهران گریخت و در راه طالقان مدتی میهمان اهالی روستای نظرآباد بود. در آن مدت نظرآبادی ها به خدمتش می رسیدند و از نظرها و راهنمایی های روشنگرانه او بهره مند می شوند. آن سفر حدود دو سال پیش از تولد آیت الله طالقانی و در سال 1287 خورشیدی انجام شده است. در مطلب زیر، «سید محمدحسین میرابوالقاسمی» زندگی و مبارزات آیت الله گلیردی طالقانی و فرزندش را بررسی کرده است. این مطلب برای نخستین بار در «وب سایت همایش یکصدمین سالروز تولد آیت الله طالقانی» منتشر شده است. یادآوری می شود آن همایش در 14 اسفند 1389 در تهران برگزار خواهد شد.
* * * * * *
تبارنامه خونین این قبیله کجاست
که بر کرانه شهیدی دگر بیفزاید (شفیعی کدکنی)
عالم ربانی، متفکر اسلامی و مجاهد مصلح، حضرت آیتالله سید محمود علایی طالقانی، پسر ارشد عالم پارسا و فقیه اهل بیت، آیتالله حاج سید ابوالحسن حسینی طالقانی. اجدادش از اجلّه سادات گلیرد طالقان بودند (1) و سلسله نسبش به 36 پشت متواتر میرسد به امام محمدباقر (ع) و این خلف لایق، چهلمین نسل امام المعصوم علیبن ابیطالب و صدیقه طاهره، فاطمه بنت رسول الله (ص) است.
به موجب تاریخچه کوتاهی که پدرش مرحوم حاج سید ابوالحسن به این عبارت، «ولادت نور چشمی سید محمود روز شنبه چهارم ربیعالاول 1329 قمری» در پشت قرآن بزرگ خطی که مرحوم پدرش آسید آقا (عالم و ذاکر و قرآننویس معروف) به خط خود آن را تحریر کرده بود، ثبت نموده، سید محمود در سال 1329 هجری قمری، در قریه گلیرد طالقان پا به عرصه وجود گذاشت.
این خاطره به یاد ماندنی است که روزی در طالقان با جمعی در خدمت آیتالله طالقانی نشسته بودیم. درباره سند و صحت برخی از اخبار و روایات و از جمله این دو روایت «السلطان ظلالله» و «ولدت فی زمن ملک العادل» از محضر ایشان سئوال شد و ایشان جوابی به این مضمون فرمودند، «اینگونه روایات از منابع معتبر اسلامی نیستند. اینها از جعلیات یا اسرائیلیات اند و جاعلین آنها یا ایرانیهای شاهپرست هستند یا یهودیهای پولپرست.» بعد سیگاری روشن کردند و با تبسم فرمودند، «اگر این سلاطین ظلم و ستم، عادل بودند، پس ما هم در زمان «عدل مظفر» به دنیا آمدهایم.» (2)
البته برای پی بردن به مفاهیم گفتههای ایشان و سرگذشت دوران تولد و طفولیتشان باید قدری اوراق قبل از تولدشان را ورق بزنیم. مرحوم حاج سید ابوالحسن، مدت پنجاه سال در نجف و کربلا از شاگردان معروف میرزای شیرازی و علامه سید اسماعیل صدر بود و قصد توطن در آنجا را داشت. یکی از خواهران عالمهاش در نامهای که برایش فرستاد، نوشت، «اقامت تو در نجف برای ما چندان افتخاری نیست. اگر تو برادری شدی که چراغ دودمان پدر را روشن نگه داشتی و به درد این مردم محروم و فقیر خوردی، برای ما بسی افتخار بست.»
سید ابوالحسن در زمره علمای بزرگ و فقهای معروف نجف بود، اما نامه خواهرش او را به شهر و دیار خود بازگرداند. در تهران اقامت گزید و طالقان را هم تا آخر عمر فراموش نکرد. مراجعت حاج سیدابوالحسن به تهران همزمان شد با انقلاب مشروطه، اولین حرکت منسجم ملی و مذهبی در ایران؛ حرکتی که پس از قرنها حکومت و حاکمیت فردی و سلطه قدرتهای استبدادی و ستمشاهی، در این سرزمین به وجود آمد و همه اقشار مختلف را در تهران و شهرهای بزرگ ایران در برگرفت و یک دگرگونی تاریخی را به وجود آورد.
این انقلاب که فتوا دهندگان و مراجع بزرگ و علمای آگاه تهران و قم و نجف آن به تبع ندای آزادی خواهی و بیدارگری نابغه شرق، سید جمالالدین اسدآبادی قیام کردند و پیشتازان آن، به تبع انقلاب کبیر فرانسه، روشنفکران و سیاستمدارن مردم اندیش و قهرمانان آن عاشقان آزادی و استقلال و خادمان به ملتهای ستمکشیده و محروم ایران بودند، با صدور فرمان تأسیس عدالتخانه (که بعدها به مجلس شورای ملی تغییر نام یافت)، توسط مظفرالدین شاه قاجار، در چهاردهم مرداد 1285 شمسی (1324 قمری) به پیروزی رسید.
هنوز افق روشنی بر روی مردمی که در تنگنای فقر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به سر میبردند، باز نشده بود که با مرگ مظفرالدین شاه و با به توپ بسته شدن عدالتخانه و کشته شدن جمعی از آزادیخواهان، دوره استبداد صغیر محمدعلی شاهی آغاز شد و حدود چهار سال (1285 تا 1288 ش) مبارزات دوباره و سراسری انقلابیون به طول کشید تا به فتح تهران و عزل محمدعلیشاه انجامید.
در این چهار سال، تبعید و ترور و ناامنی و کمی آذوقه در تهران، طبقات مختلف را به وحشت انداخت و مردم به ناچار دسته دسته از تهران خارج میشدند. حاج سید ابوالحسن از علمای معروف عصر خود در تهران به شمار میرفت و چندین سال در نجف از مصاحبت علما و مراجع بزرگ بهرهمند و از نظریات و فتاوای ضد استبدادی آنها آگاه شده بود و خود از طرفداران و پیشگامان نهضت مشروطیت در تهران بود. این عالم وارسته که فقط از طریق ساعتسازی امرار معاش میکرد، آن قدر که اهل «علم و عمل» بود، پایبند «حرف و قلم» نبود، به همین دلیل، پس از شکست انقلاب مشروطه، در فشار شدید استبداد صغیر قرار گرفت و آن چنان زندگی بر او سخت و دشوار شد که تصمیم گرفت به نجف بازگردد؛ اما مشیت الهی بر تقدیر او رقم دیگری زده بود. استخارهاش به قرآن که سخت بدان پایبند بود، وی را به سمت طالقان هدایت کرد و دست تقدیر، این سید بزرگوار را از نجف به تهران و از تهران به طالقان کشاند تا نوزادی پا به عرصه هستی بگذارد که روزی «نهضت بازگشت به قرآن» و رویکرد جوانان به اسلام را رهبری کند و با آزاداندیشی و عدالتجویی و مبارزه با استبداد و استعمار، منشاء دگرگونی در تاریخ ایران و جهان اسلام گردد. به قول حافظ : تکیه بر تدبیر و دانش در طریقت کافری است/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش.
او سرانجام بنا به توصیه مریدان و اصرار اطرافیان، عیال و اطفالش را به مقصد طالقان حرکت داد، اما چون زمستان بود، به علت مسدود بودن راهها و ناامن بودن جادهها و ممانعت نیروی قزاق در مسیر راههای اصلی، مسافت دور و درازی را از طریق شهریار، ساوجبلاغ و پایین طالقان طی کرد و در اثر سختی زمستان و شدت برف و سرما این سفر که منزل به منزل و با ترس و تحمل طی شد، بیش از یک ماه به طول انجامید و مجبور شدند چند روزی در «نظرآباد ساوجبلاغ» و در گوران طالقان توقف کنند و حتی برای پیمودن فاصله بین گوران تا گلیرد که مسدود از برف بود، مردم دو روستا اجتماع کردند و راه را گشودند و با زحمت بسیار، سید و خانوادهاش را با استقبالی گرم وارد گلیرد کردند.
این مسافرت پر مشقت، آن هم با اسب و قاطر و در سرمای زمستان و پیمودن دهها فرسخ راه صعبالعبور جلگهای و کوهستانی، حاکی از این واقعیت است که این عالم بزرگوار چقدر برای خود و عهد و عیالش نگران بوده و در دوره سیاه استبداد صغیر محمدعلی شاهی بر مخالفین چه میگذشته است، به همین لحاظ وی چند سالی در این ده دور افتاده و آبا و اجدادی در انزوا روزگار گذراند و با توجه به اینکه به شدت از مصرف سهم امام بیم داشت و کار ساعتسازی در طالقان مشتری نداشت، زندگی زاهدانهاش به سختی و تنگی میگذشت و فقط از عایدات ناچیز املاک پدری و کمک بستگان امرار معاش کرد، با این حال هر چه دوستان و مریدان از تهران قاصد و پیغام فرستادند که به تهران بازگردد، نمیپذیرفت. وی در عین حال با مشروطهخواهان هم بیارتباط نبود و مردم پاکدل و سران ارادتمند کلارستاق (منطقه چالوس) و برخی از مشروطهخواهان شمال (به رهبری سپهسالار تنکابنی) نزدش آمد و رفت داشتند و مورد حمایتش بودند.
در این زمان که بالغ بر پنجاه سال از عمر سید ابوالحسن میگذشت، سه دختر بزرگ و داماد داشت، اما فرزند ذکوری نداشت. او بنا به اصرار خواهرش به ازدواج مجددی تن در داد و با دختری از اهل گوران به نام فاطمه (عذرا) ازدواج کرد که اولین ثمرهاش پسری بود که به نام جد خود، او را سید محمود نام نهاد.
سید محمود در چهارم ربیعالاول سال 1329 قمری (مطابق 15 اسفند 1289 شمسی) 3 در روستای کوچک و کوهستانی گلیرد پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش که سالها انتظار فرزند ذکوری را داشت، قبل از هر چیز در گوش این نوزاد اذان گفت و دعای مولودیه را خواند، سپس برایش گوسفندی را عقیقه کرد و ولادتش را طبق معمول آن زمان در پشت قرآن خطی یادگار پدرش به ثبت رساند.
این ولادت پر برکت و اعجابانگیز در زمانی به وقوع پیوست که روزهای اول ماه ربیعالاول و ایام شادمانی جشنهای مذهبی (جشن تبری) عموم اهالی و خیر روشن شدن اجاق حاج آقا بزرگ به فرزند پسر، هلهلهای را در بین پیر و جوان به وجود آورد و شادی آنها را دو چندان کرد.
بدینسان آیتالله طالقانی همانند بسیاری از ابرمردان تاریخ، در یک کلبه محقر روستایی و یک خانواده فقیر روحانی پا به عرصه وجود گذاشت. او فرزند انقلاب بود، مرد انقلاب شد و پدر انقلاب لقب یافت. این مجاهد نستوه، طلوعی در ظلمت و غروبی در عزت داشت، زیرا در تاریکترین سالهای مبارزات مشروطه پا به عرصه حیات گذاشت و در دوران رژیم خودکامه پهلوی، علیه استبداد و استعمار به جهاد و مبارزه برخاست و در درخشانترین ایام پیروزی انقلاب مردمی و اسلامی و برچیده شدن نظام دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی که حاصل چهل سال مبارزه و زندان و شکنجه و تبعیدش بود و افق روشنی را در پهن دشت تیره ایران نوید میداد، به خیل مردان راستین و گمنامان با نام و نشان تاریخ پیوست، (4) در حالی که در اوج عزت و محبوبیت بود و دهها میلیون نفر در سراسر کشور از مرد و زن، پیر و جوان، مسلمان و غیر مسلمان فریاد میزدند: ای سید ما سرور ما جای تو خالی است/ ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی است (5)
پانوشت ها: 1. درست است که مردان نامی دنیا را به یک کشور یا یک قبیله نسبت دادن شاید نوعی انحصارگری باشد، اما آنچه مسلم است آگاهی از شرایط زندگی، محیط تربیتی و حوادث زندگی آنها گامی است در جهت شناخت بیشتر این خدمتگزاران صدیق بشر./ 2. کنایه است به آرم طلایی و مدور شکل «عدل مظفر» که مدت 75 سال (1324 تا 1399 قمری) بر بالای در ورودی مجلس شورای ملی نصب بود تا آنکه در انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357 توسط مردم به زیر کشیده شد. / 3. بر حسب این سند، تاریخ تولدش (1329) باید 1289 شمسی باشد، در صورتی که در شناسنامه، تاریخ ولادتش را 1282 شمسی نوشتهاند. درباره این اختلاف مرحوم آسید آقا (برادر کوچکش) توضیح داد که مرحوم پدرم به هیچ وجه حاضر نمیشد برای فرزندانش سجل (شناسنامه) بگیرد تا آنکه بعد از فوتش، مرحوم اخوی که در قم طلبه بود، برای همه ما شناسنامه گرفت و به خاطر رهایی از شر سربازی پهلوی، تاریخ تولد خودش را چند سال بیشتر نوشت. / 4. به قول نیما یوشیج، گمنامی صفت ممتازه و عمومی حیات مردان زحمتکش ایران است. / 5. منبع: برخی از مستندات تاریخی و خاطرات چند نفر از پیرمردان بااخلاص گلیرد.