تلاش برای این نوپای نازنین !
اشاره: حجت الاسلام والمسلمین آقای اسماعیل آل احمد مدیر «موسسه رخسار قرآن» است که از سال 1386 در شهرستان نظرآباد فعالیت می کند. ایشان اگر چه روحانی است اما در میان فعالان فرهنگی و هنری شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد به «نواندیشی»، «صداقت» و «بردباری» شهره است. این روحانی 35 ساله اهل قلم و هنر، هم اکنون در شهر قم مشغول فراگیری دروس خارج فقه و اصول است. ایشان همچنین قرآن پژوه مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن حوزه علمیه قم است و چندین مقاله درباره قرآن کریم در مطبوعات به چاپ رسانده است. نگارش کتاب «در کمند غزال» و ویرایش کتاب های «دشتی به وسعت تاریخ» و «روستای ایستا» و تحقیق و ویرایش جلد اول کتاب «ققنوس روشنی» تالیف زنده یاد شیخ عباس صبایی - نخستین امام جمعه ساوجبلاغ - از آثار مکتوب او است. «صداقت ساقی: زندگی نامه دانشمندان حوزوی شهرستان نظرآباد» و «بنفشه زار کمند» دو کتاب دیگر ایشان است که تا پایان سال 1389 منتشر خواهد شد.
نوشته زیر، نامه صریح آقای آل احمد به آقای علی حدادی - فرماندار شهرستان ساوجبلاغ - است که از طریق رایانامه (پست الکترونیکی) به وبلاگ «ساوجبلاغ پژوهی» رسیده است. بی هیچ توضیحی متن آن نامه را در ادامه مطلب بخوانید. یادآوری می شود موسسه رخسار قرآن با پشتیبانی استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی در طول سه سال گذشته، فعالیت های قرآنی روزآمدی در بین نسل جوان شهرستان های نظرآباد و ساوجبلاغ انجام داده است. جهت آگاهی از این فعالیت ها نگاه کنید به: http://rokhsareghoran.parsiblog.com
* * * * * *
بارها از این که خیره سرانه امر مکرر استاد ملاصالحی را بر ثبت خاطرات موسسه پشت گوش انداخته بودم خودم را سرزنش کردهام و باز خودم را مستحق آن سرزنش ها نیافتهام. میدانید چرا؟ چون هر وقت که خواستهام آن خاطرات را مرور کنم دلم شکسته است؛ اشک ریختهام و خدا میداند که دوست ندارم شما را هم با شنیدن این روزهای سپری شده آزار دهم. تقریبا" هیچ مسوولی نبوده که من به او دسترسی داشته باشم اما کتبی و شفاهی از او برای موسسه چیزی نخواسته باشم و تازه فهمیدهام که چقدر ساده لوحی است اگر کسی فکر کند در این مملکت همه چیز برای انجام فعالیتهای قرآنی فراهم است. اگر روزی آن همه سنگدلی در خودم بیابم که متن نامههای متعدد خود را با شما خواننده دلرحم در میان نهم مرا بر این همه آویزان شدن به فلان مدیر و بهمان مسوول اگر سرزنش نکنید حتما" تمجید نخواهید کرد. آن چه را هم که امروز با شما میگویم بعد از دو سه سال دندان روی جگر گذاشتن است و البته در میان نهادن عین همین مطالب با مسوول ارجمندی که مخاطب این نامه بوده است که نه تنها نتیجهای به دست نیامد، تخریب هم رخ داد. خدایا! تو خود میدانی که برای برپا شدن این نوپای نازنین ـ موسسه رخسار قرآن ـ چقدر خاضعانه به اهالی حوزه و دانشگاه التماس کردهام تا چراغ آن را روشن نگه دارند و چقدر به این مسوول و آن مسوول رو انداختهام تا از اختیاراتی که به برکت نفس قدسی آن پیرمرد بی بدیل ـ حضرت روح الله ـ دارند برای رونق قرآن استفاده کنند اما... چقدر بیمهری و حتی سنگ اندازی دیدهام. خدایا خودت میدانی که به این لباس افتخار - لباس طلبگی ـ از عمق وجود میبالم و همه این ظلمها را به جان میخرم تا آن روزی که با حضرت مصطفی ـ این جان ایستاده بر مرز دو عالم ـ ملاقات کردم چیزی برای خود شیرینی داشته باشم.
نامه شماره 159/89، تاریخ 23 مرداد 1389
جناب آقای حدادی فرماندار محترم شهرستان ساوجبلاغ
سلام علیکم
دیدار مغتنم شما از موسسه رخسار قرآن و وعده کمک شما به این موسسه، امیدهایی ناب در اعضا ایجاد کرد اما این امید، دولت مستعجل بود و با وجود پیگیری های حضوری و مکاتبه ای اینجانب - هنوز و همچنان - بی نتیجه مانده است؛ این پی گیری های مکاتبه ای در زمان آقای کساییان هم به جایی نرسید. البته طبیعی است چون او که تعهدی به این تصمیم فرماندار قبلی ندارد.
عجیب نیست که در همان روزی که آقای مهندس جهانگیری برای دادن نقدی آن کمک مرا به فرمانداری فرا می خوانند، به ناگاه همه چیز تغییر می کند و به بنده گفته می شود که به شورای بخش برو و از آن جا کمک را بگیر اما در همان ساعات به دو نفر مبلغی به همان میزان و بلکه بیشتر در همان مکان فرمانداری داده می شود؟! می گویم شاید مشکل من این است که مثل آن آقایان به جای تریبون دار، وابسته نیستم یا نمی توانم از احساسات تعدادی نوجوان استفاده کنم و آنان را به بهانه ای به محافل خاص بکشانم؟! با این همه وصف ها، در نهایت خوش باوری به شورای بخش رفتم اما جواب رئیس شورای بخش این بود: «آنان باید به من پول بدهند تا من هم بتوانم این موجودی را به مردم بدهم والا من حقوق نیروهای خودم را هم به آنان بدهکارم.»
از شدت استیصال از آبرویی که این خلف وعده یک مسئول ارزشی از من برده بود، مصصم شدم تا این مطالب را در وبلاگ موسسه رخسار قرآن درج کنم اما دیدم حال که یک مسئول را به اخلاق ارزشی عمل به وعده فرا می خوانم شایسته نیست که خود خلاف اخلاق عمل کنم و قبل از در میان نهادن این مطالب با خود ایشان، آن را رسانه ای کنم. حتما" یادتان هست که بنده با اعتماد به وعده شما، به سراغ صاحب خانه ها رفتم و همه قرار مدارها را با آنان منعقد کردم اما خوش قولی؟! شما نتیجه ای جز رفتن آبروی من نداشت و مجبور شدم بابت فسخ قرار مدارها، این کسوت طلبگی را با آب شرمساری بشویم و از صاحب خانه عذر خواهی کنم و البته چند بار تا مرز این دعا پیش رفتم که: «خدایا با آبروی هر کس که با آبروی مردم بازی می کند بازی کن، اما دلم رضا نداد.»
امیدوارم بالاخره وعده شما بعد از این تاخیر بیش از یک سال، به زودی به بار بنشیند. راستی حال که در این مملکت، فعالیت یک موسسه قرآنی این همه زجر و شکنجه دارد پس وای به حال مؤسسات فرهنگی و هنری غیر قرآنی که من در همین فرصت از همه چنین کسانی تقاضا می کنم که از چنین تصمیمی همین الان منصرف شوند. جناب آقای حدادی! قصدم از این مطالب چیزی جز گفت و گوی رودررو نبود.
آرزومند توفیق، اسماعیل آل احمد.