تعزیه در برغان
زکریا مهرور: نمایش آیینی و هنری تعزیه یکی از مآخذ مردمشناسی است، زیرا تعزیه از میان مردم برخاسته و از فرهنگ آنان تأثیر پذیرفته است؛ از سویی دیگر تعزیه، حافظ رسوم و آداب محلی، هنر عامه مردم و برتابنده عقاید مذهبی مردم یک ناحیه است. به این ترتیب تعزیه به عنوان یکی از منابع مطالعه در فرهنگ اقلیمی و بومشناختی اهمیتی ویژه دارد؛ به همین سبب در این مقاله به تعزیه در برغان میپردازیم.
* * * * *
برغان مرکز دهستانی است به همین نام در بخش چندار شهرستان ساوجبلاغ در استان البرز. همسایه جنوبی آن کرج است و شمالی آن طالقان. برغان از هزارههای قبل از میلاد، مسکون و آباد بوده در منابع باستانی نیز از کوهستان البرز و آبادیهای آن یاد شده است و این روستا همانند همه آبادیهای البرز جزئی از ایالت شمالی ایران «پیشخوارکوه» یا «پشتکوه» بوده. در عصر ساسانیان برغان در ایالت طبرستان قرار داشت. از این روی پادشاهان آن سامان (پادوسپانها) بر پشت کوه نیز فرمانروایی داشتند. با نفوذ ری، منطقه برغان از آن شهر فرمان میبرده است. چندی نیز زیر نفوذ قزوین قرار داشته تا آن که روزگاری یکی از بزرگترین قوای تهران بوده است و خود بر تمامی نواحی اطراف برتری و فرمانروایی داشته است. اکنون سدههاست که در برغان تعزیه برگزار میشود و این محل به عنوان یکی از بزرگترین مراکز اجتماعی جبال البرز و یکی از تاریخیترین روستاهای ایران در توجه به آیینهای سوگواری و تعزیه حضرت امام حسین (ع) شهرتی بهسزا دارد.
نگاهی به گذشته
نخستین جلوههای تعزیه و سوگواری سید شهیدان در ایران در عصر آل بویه (447- 320 ق) دیده میشود. دعوت به آیین شیعه و کوشش در ترویج آن مربوط به فعالیت علویان و دیلمیان (قرون دوم و سوم قمری) است اما این این آل بویه بودند که با تسلط بر بغداد (از 334 تا 447 هـ .ق) و عزل و نصب خلفا و تصرف جبال (از البرز شرقی تا تالش) طبرستان، ری، قزوین، اصفهان، همدان و غرب ایران، شیعهگری را آشکار ساختند؛ تا بدانجا که معزالدوله احمد، پسر بویه در دوران امارت خود شیعیان را تقویت کرد و دستور داد در بغداد (سال 351 ق) در مساجد معاویه را لعن نمایند و در عاشورای 352 بازارها را به امر او بستند و خوالیگران را از طبخ بازداشتند و زنان را بر آن داشتند تا از خانهها بیرون آیند و بر قتل حسینبن علی (ع) شیون کنند و این حال تا شصت سال دوام داشت» (صفا، ص 200) در این سالها جبال به دست استاندار ابوالفضل پسر شمسالملوک محمد از امیران رستمدار بود. وی متحد آل بویه و وزیر رکنالدوله حسن بویه، حاکم ری بود. پس از ابوالفضل، حسامالدوله زرینکمر 35 سال فرمانروایی داشت و مذهب شیعه را برگزیده بود او نیز تابع فرمان آل بویه بود و در برگزاری آیین سوگواری در طبرستان و جبال کوشش مینمود و شاید مراسم سوگ در اکثر جبال (طالقان، برغان و...) مربوط به همان زمانها باشد.
در همین سالهاست که غزنویان (351 تا 582 ق) در شرق ایران قدرت گرفتند و چون متمایل به مذهب خلافت بغداد و تابع آن بودند، سیاستی خلاف آل بویه پیشه ساختند. بزرگترین سلطان غزنویان، محمود (مدت سلطنت 392 تا 416 هـ .ق) بود او از تشیع اهل ری، توابع آن و جبال آگاهی یافت و چون آنان را مخالف خلیفه میدانست در سال 420 به ری لشکر کشید. یکی از مورخان مینویسد: «خبر آوردند امیر محمود را که اندر شهر ری و نواحی آن مردمان باطنی مذهب و قرامطه (منظور شیعیان و اسماعیلیه) بسیارند، بفرمود تا کسانی را که برای مذهب متهم بودند حاضر کردند و سنگریز کردند و بسیار کس را از اهل آن مذهب بکشت» (تاریخ گردیزی ـ راوندی، 249) سپاه محمود، ری و توابع آن را غارت کردند و علما و دانشمندان را به دار آویختند و پنجاه خروار از دفتر شیعیان را زیر پای به دار آویخته شدگان سوزاندند. برغان در آن زمان قلعهای مستحکم داشت و در بخشهای شمالی درهی برغان رود هنوز بسیار کسان با کیش باستانی خود سکونت داشتند. قلعهی برغان مانند دیگر قلعههای ایالت ری به دست سپاه محمود افتاد. پیروان تشیع پس از این تاریخ دیگر مذهب خود را آشکار نمیکردند و شاید تعزیه امام حسین (ع) را در خفا برگزار مینمودند و تا چند قرن وضع به همین منوال بود چنان که مورخ قرن هشتم نوشته است اکثریت مردم ولایت طالقان به ظاهر دعوی مذهب سنت میکردهاند اما به باطنیان مایلتر بودهاند (حمدالله مستوفی، ص 108)
پس از چند سده، جبال، شاهد حمله مغولان و لشکرکشی هلاکوخان به طالقان و الموت شد، اما به درستی آشکار نیست وضع جبال از لحاظ آیینهای دینی چگونه بوده است به هرحال به سبب فرمانروایی ملوک رستمدار بر طبرستان و رویان، ری و قزوین و طالقان و برغان گرایش به سنن ملی و مذهب تشیع رونق بیشتری داشته است تا آن که کیومرث پسر بیستون (مدت فرمانروایی 857 - 807) در گذر از برغان دستور داد مسجد جامع را بنا کنند (سال 821 ق) محتمل است پس از این دوران بار دیگر تعزیه امام حسین (ع) در برغان رونق گرفته و باب علوم دینی، فلسفی و ادبی گشوده شده باشد.پسر کیومرث، ملک اسکندر نیز همین شیوه را ادامه داد و باز محتمل است سنگ بنای اولیه تکیه اعظم در عصر او گذاشته شده باشد، تا آن که در سال 881 ق شاه اسماعیل صفوی دست ملوک رستمدار را از جبال کوتاه کرد.مقر فرمان رواییشاه اسماعیل قزوین بود. شاه طهماسب فرزند وی نیز در سال 931 ق در قزوین به تخت نشست و تا زمانی که پایتخت صفویه، قزوین بود، شاهان صفوی کوشیدند نواحی اطراف قزوین را تا ری، رونق و آبادانی بخشند بهویژه که مردم ری و توابع آن از آغاز پذیرش دین اسلام به مذهب شیعه گرایش داشتند. برغان نیز یکی از پایگاههای تشیع محسوب میشد و از جمله بناهایی که در عصر صفوی در برغان ساخته یا بازسازی شد، حسینیه اعظم است.
حسینیه اعظم
تکیه محل بالا در ضلع شمالی میدان (مزار قدیمی) واقع است و دو طبقه دارد. طبقه همکف یا اول، دارای 10 حجره است مخصوص عزاداران، شاهنشین (ضلع شمالی بنا نقطه مقابل در) فضای ورودی مردانه و زنانه، اتاق تعزیهخوانها، رخت کن، انبار، راهپلهها، تخت تعزیهخوانها و کف بنا. این طبقه ویژه مردان است. طبقه دوم معجرها و راهروهایی دارد ویژه زنان. ساختمان حسینیه تیروچوبی است و دیوارها همه از خشت خام و کاهگل. سقف حسینیه از سال 1374 شمسی دارای یک پوشش دایمی با ستونها و خرپاهای سنگین آهنی و پیبتنی شده است اما سابقاً در ایام برگزاری تعزیه، سقف را با چادری چند تکه و بزرگ از جنس کرباس و بر روی سه تیرک، هر یک به ارتفاع 15 متر میپوشاندند و با طنابهای بسیار آن را به سر تیرهای بیرون زده از سقف میبستند. چادر را پس از دهه تعزیهخوانی جمع میکردند و در انبار میگذاشتند.در قدیمی حسینیه در ضلع جنوبی بنا قرار دارد که عرض آن 5/2 متر و ارتفاعش به 45/2 متر میرسد و شامل دو لته است که هر لته از سه قسمت تشکیل شده است و توسط شاخی از چوب که بالای چارچوب در قرار دارد به دیوار تکیه داده شده است. در بین دو لته، دماغه قرار دارد که به وسیله پنج گلمیخ که روی پولک قرار دارند به یک لته وصل شده است. روی هر لته 14 گلمیخ قرار دارد. پاشنه، در پاشنه گردی که در زمین قرار دارد تعبیه شده در از پشت، دارای کلونی است (فکور، ص 77) بر یک لنگهی در کوبهای حلقهای دیده میشود که حاجتمندان بر آن چنگ میزنند و نیاز خویش میطلبند.
سر در حسینیه سال 1367 شمسی بازسازی شده است و در کاشی آن عمر بنا تا همان تاریخ 540 سال بیان شده است یعنی ساخت حسینیه به حدود سالهای 860 ق (زمان فرمانروایی آخرین شاه رستمدار) نسبت داده شده و محتمل است پایهگذاری این بنا به عنوان تکیه مربوط به همان سالها باشد؛ زیرا ایجاد هر بنایی در یک مکان آن هم با این وسعت و دقت اغلب بدون سابقه و علت نیست.
در سر ستون شرقی بخش شاهنشین سال ساخت بنا 931 ق ذکر شده است و در سر ستون غربی شاهنشین نام معمار یا بنای تکیه استاد باقر قزوینی آمده است. اما طبقه دوم حسینیه دیرتر و در زمان قاجاریه بنا شد و معمار آن استاد اسماعیل بنا بوده است. برغانیها هر سال در این حسینیه تعزیهخوانی را برپا میکنند و در دههی اول ماه محرم، حداقل 10 مجلس تعزیه می گیرند. ناگفته نماند غیر از حسینیه اعظم در محله پایین برغان، تکیه دیگری با قدمتی بسیار وجود داشت که در سال 1376 تجدید بنا شد. اکنون در آن تکیه نیز تعزیهخوانی میشود. در سالهای گذشته تعزیهخوانها، اغلب محلی بودند و شهرتی بسیار در این هنر آیینی داشتند چنان که در تهران نیز شناخته شده بودند. پیران و بزرگانی محلی میگویند در عهد قاجاریه برخی تعزیهخوانهای برغانی دهه اول را در تهران (تکیه دولت) تعزیه میخواندند و دهه دوم را در برغان. نسخههای موجود محلی نیز با نسخ تهران یکی و مطابق است.
در کنار هر دو حسینیه مسجدی نیز هست. در کنار مسجدها در قرن سیزدهم قمری حوزه دینی و مکتبخانه وجود داشت حتی دکانهای ورّاقی و نسخهنویسی از کتابها دایر بود. لازم به ذکر است که از برغان علمای بزرگی برخاسته که در تهران، قزوین، اصفهان، کربلا و ... شهرتی بسیار داشتند. از علمای قرن دوازدهم قمری ملامحمد ملائکه (متوفی 1200ق) بوده که اکنون آرامگاه وی در برغان است. در قرن سیزدهم سه فرزند ملائکه، عالمانی خوشنام و نامدار، گاه در برغان حضور مییافتند و مجالس درس و بحث و منبر دایر میکردند. یکی ملامحمدتقی برغانی (شهید ثالث) که مدفنش در قزوین است، دیگری ملامحمدصالح برغانی (مفسر کبیر قرآن) و سومی ملامحمدعلی برغانی، هر دو مدفون در کربلا.
ابوطاهر تنکابنی دربارهی ملامحمدتقی برغانی (شهید ثالث) مینویسد: «شهید ثالث تشبیه و تعبیه را از مخترعات صفویه میدانست و از مجالس آن منع مینمود تا آن که در شبی از شبهای قدر خواب میدید که پیامبر(ص) خطاب به شهید میفرماید که آخوند غنا در مراثی فرزندم حسین منع مکن به هر نحو که میخواهند بخوانند، پس از آن شهید ثالث تعبیه و تشبیه را تجویز مینمود و خود هم در مجالس تعزیه مینشست. (تنکابنی، ص 33)
تعزیهخوانهای برغان
همانگونه که آمد تعزیه را در برغان محلیها میخواندند اگر چه در روزگار ما بیشتر آنها از نواحی دیگر به روستا دعوت میشوند. تعزیهخوانهای برغان هنرمندانی بیریا و مخلص، خوشصدا و تحسینبرانگیز بودهاند. ما در این جا فقط شماری از آنان را که اکنون سالهاست سر در نقاب خاک کشیدهاند معرفی میکنیم ـ خداوند همه آنان را بیامرزاد.
- علیاکبر برغانی: علیاکبر مشهور به اهل عزا بود و در برغان و تکیه دولت در اواخر عهد ناصری و دوره مظفرالدینشاه قاجار تعزیه میخواند. میرزاابوالقاسم بکایی که خود نیز تعزیه را نیکو میخواند نقل کرده است که علیاکبر صدا و استعداد هنری خود را از خانواده مادریاش به ارث برده بود. دکتر عنایتالله شهیدی مینویسد: «یک روز میرزا نقل میکرد که من شصت هفتاد سال پیش در تکیهی بالامحله برغان روز ششم تا هفتم محرم در تعزیه شهادت علیاکبر (ع) شبیه علیاکبر شده بودم یکی از قسمتهای این تعزیه، گفتوگوی حضرت علیاکبر با مادرش لیلا به قول تعزیهخوانها امّلیلاست که این گفتوگو در مایه «راک هندی» و «راک صغیر» خوانده میشود. من مطابق شیوهی معمول، تعزیه، آنها را خواندم. فردای آن روز در یکی از کوچههای محلهپایین، مادر مرحوم علیاکبر مرا دید و گفت آمیرزا ابوالقاسم خواندن راک هندی و راک صغیر در تعزیه یکی دو جور نیست، چند جور است. تو دیروز دو جور آن را خواندی و پشتسر هم تکرار کردی. بعد پیرزن دست مرا گرفت و روی پلهی جلو دالان حیاطشان نشاند و همه آن آهنگها و شیوههای مختلف خواندن گوشههای راک را برایم زمزمه کرد. امروز برخی از آنها به یادم مانده است. (شهیدی، ص 722)
- ملامحمدبرغانی (بکایی): ملامحمد، تهرانیالاصل بود و در برغان به سبب اشتغال به نوحه و تعزیه به بکایی شهرت یافت. فرزندان و نوادگان آن مرحوم نیز تعزیهخوان و مرثیهگوی امام حسین (ع) بوده و میباشند. ملامحمد در حسینیهی اعظم تعزیه میخواند و صدای رسا و زیر و زنگدار و دلانگیز داشت. او اغلب زنانهخوانی میکرد و از نوحهخوانان معروف محل بود. (شهیدی، ص 716)
میرزا ابوالقاسم بکایی (1358- 1290): میرزا ابوالقاسم همچون پدرش ملامحمد، لباس روحانیت به تن میکرد و در برغان منبر میرفت. وی در روضهخوانی نیز نغمهها و گوشههای موسیقی را به اجرا میگذاشت و آهنگهای حزنانگیز را به کار میگرفت. میرزا در کار خود ورزیده و مسلط و از آهنگها و گوشههای مربوط به نقش خود به خوبی آگاه بود (شهیدی، ص 716) میرزا بیشتر شبیه علیاکبر (ع) و قاسم (ع) میشد و از تعزیهخوانهای پیشین و پدر، فن اجرای تعزیه را آموخته بود.
- رضا قاضی: رضا فرزند اسدالله بود. فرزندان آن مرحوم، محمد و اصغر نعیمی نیز تعزیهخوان حسینیههای برغان به خصوص تکیه محلهپایین بودند. «قاضی صدایی گرم و چهره و اندامی در خور امامخوان داشت و در اجرای نقش خود ورزیده و ماهر بود. بیشتر نسخهها را از حفظ میخواند. پدر و اجداد او نیز تعزیهخوان بودند و همه در نقش امام تعزیه میخواندند. (شهیدی، ص 716) قاضی به هنگام خواندن تعزیه اشعاری فیالبداهه میسرود و بر شعر تعزیه میافزود. وی در مناقبخوانی و شاهنامهخوانی نیز مهارت داشت (همان، ص 728)
- سیدآقا تالیانی: مرحوم سید آقا از تالیان برغان برخاسته بود و شبیه امام، هانی و شریح قاضی میشد. از تالیان تعزیهخوانهای بسیاری بودند از جمله مرحوم سیدعلی میرخانی. وی مردی پاک و بیآلایش بود.
- محمد اسماعیل: محمد اسماعیل فرزند ملاعلیاکبر بود و به ناظم شهرت داشت. وی در 1333 ش درگذشت. ناظم تعزیهگردان حسینیه اعظم بود. در سنگ آرامگاه وی مصراع «ناظم بزم عزای شه دین اسمعیل» نوشته شده است.
- حسینجان نعیما: حسین جان از خاندان بزرگ نعیما منسوب به ملا نعیما بردار ملامحمد ملائکه بود. وی تعزیهگردانی مشهور و هنرمندی مبتکر بود و با اشراف به نسخ تعزیهخوانی در حسینیه محلهپایین به تعزیهخوانها رهنمود میداد.
- ملامحمد سنجی و نجیبالله سنجی: هر دو اهل سنج از روستاهای اطراف برغان بودند و در حسینیه اعظم تعزیه میخواندند.
- مشهدی محمدمیرزا: شبیه شمر میشد و اجرای بینظیری داشت.
- ملاموسی: تعزیه را در حسینیه اعظم بیریا و مخلص میخواند.
- ملا غلامرضا، ملاحبیبالله، میرزا یدالله، ملاغلامحسین، ملاحسنآقا: همگی از خاندان کیا در محلهبالا بودند و اغلب موافقخوانی میکردند.
- سیدمحمد قریشی و پسر او سیدجلال قریشی: در تکیه پایینمحله تعزیه میخواندند.
- سیدجلال قریشی: سیدی دیگر در محلهی بالا بود که شبیه زینالعابدین (ع) میشد.
- حسین خدابنده لو (متولد 1290) تعزیهخوانی شوخ و بیریا بود. وی مخالف میخواند و در تعزیهی حضرت قاسم (ع) شبیه «ازرق شامی» میشد و با اجرای مطایبهآمیز خود شوری به مجلس مینشاند.
- مشهدیتقی، عباس رحیمی و پسر او محمد، علیرحیمی: همگی از خدان رحیمی بودند و در حسینیهی اعظم تعزیه میخواندند. عباس و پسر او شبیه ابنزیاد، ابنسعد، معاویه و یزید میشدند. علی رحیمی شبیه حر و مسلم میشد و در کار خود ورزیده بود. در پایان این مقاله جا دارد از مرحوم لطفالله یزدانپرست (1371- 1300) نوازندهی فلوت و طبل در مجالس تعزیه برغان یاد شود.
ارجاعات) 1. برغان اقلیمی دیگر، زکریا مهرور، کرج، انتشارات مدیرفلاح، چاپ اول، 1386/ 2. پژوهشی در تعزیه و تعزیهخوانی از آغاز تا پایان دورهی قاجاریه در تهران، دکتر عنایتالله شهیدی (با همکاری علی بلوکباشی) تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول، 1380 / 3. تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیحالله صفا، تهران، امیرکبیر، 1365 / 4. تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم، مرتضی راوندی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، 1356 / 5. طرح مرمت و احیای حسینیه و پل برغان، مژگان فکور (زکیّ)، مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی، 1382 / 6. نزهةالقلوب، حمدالله مستوفی، تصحیح محمددبیر سیاقی، تهران، طهوری، 1336.
- منبع: روزنامه اطلاعات، دوشنبه 22 آذر 1389 شماره 24920.