خاطر که حزین باشد...
غروب سه شنبه 27 دی 1390 روح نازنین مادر مهربانم از این دنیای خاکی به دیار باقی شتافت. چند وقت پیش، از استاد فرزانه جناب حکمت الله ملاصالحی شنیدم که در ادب پارسی واژه «مرد» با «مرگ» و واژه «زن» با «زندگی» همریشه است. زن ها هستند که در موقعیت های دشوار، با صبر و فداکاری، زندگی را از بن بست خودخواهی ها نجات می دهند. مرگ گرچه در نگاه اهل ایمان، آغاز زندگی دیگری است اما فراق آن گریزناپذیر است. رنج مرگ وقتی دوچندان می شود که زنی بمیرد که «مادر» است؛ کسی که زندگی با او نسبت مستقیم دارد. هر چند مرگ مادر، داغی بی تسلی است اما مهربانی دوستان بزرگوار در مراسم سوگ آن عزیز از آتش فراق او کاست. از این همه مهربانی بی شمار، خاضعانه سپاسگزارم و برای همه عافیت آرزو می کنم. این چند جمله را نوشتم که عرض کنم این روزهای دشوار در فراق کوچ مادر می سوزم و حوصله نوشتن ندارم. گمان کنم مدتی «وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی» به روز نشود. به قول خواجه شیراز «کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد»... دعایم کنید...