سفارش تبلیغ
صبا ویژن

استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی بنیانگذار دانش نوظهور فلسفه باستان شناسی در ایران و استاد دانشگاه تهران

هفته سیاه میراث و دهه سوگ میراثیان

استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی

از مفاخر فرهنگی شهرستان های طالقان و ساوجبلاغ

دو سال پیش، در امردادِ تابستانی آتشناک و فراموش ­ناشدنی و خسارت­بار در تاریخ میهن و ملّت و مردم ما، مدیریت باستان­ناشناس کتاب «باستان‌شناسی دین با فانوس نظر در جستجوی آیین‌های گمشده» آخرین کتاب استاد دکتر حکمت‌الله ملاصالحیسازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور پس از اعلام و انتشار خبر و تصمیمی بی سابقه و ویرانگر و ظالمانه، سنگر تاریخ و فرهنگ و میراث کشور را در پایتخت درهم کوبید و سنگربانانش را با ارعاب و اجبار به شهرهای شیراز و اصفهان و چند جای دیگر آواره کرد تا هرچه آسان­تر و ارزان­تر در بازار مکاره­ی سود و سودا، ناموس میراث یک ملّت به بهای اندک فروخته شود.    

در هفته­ی سیاه همان ماه و فصل و سال، حکم تخلیه «عمارت مسعودیه» به اجرا درمی­آید و مهمترین مرکز و مغز فعال و بازوی اداری و اجرایی و تصمیم­گیری­ها و برنامه ریزی­های کلان میراث فرهنگی کشور از حرکت و فعالیت باز ایستاده و تابلوی بلند آن از پیشانی ارگ آزادی و عمارت مسعودیه برکنده و به زیرکشیده می­شود و از فراز به فرودش می­آورند. کتابخانه، مراکز اسناد و انتشارات و دفاتر اداری و اجرایی و علمی و پژوهشی سازمان میراث را نیز، که پس از دست و پنجه فشردن و پشت سر نهادن و فراز آمدن بر کوه دشواری­ها با همت و تلاش بی­امان فرزندان همین سرزمین شعله­خیز، جامه  تشکّل و تحقق و انسجام و اقتدار و اعتبار بر تن پوشیده بود، برمی چینند و کارکنانش - یعنی میراث­بانان و سربازان سنگر تاریخ و فرهنگ و میراث کشور  - را در اضطرابی وصف­ناشدنی با تهدید و اجبار به بیرون می رانند و به شیراز و اصفهان و جاهای دیگر پراکنده و آواره می­کنند. این­همه سبب شد تا جماعتی سوداگر و منفعت­طلب و بی­بهره از آگاهی و شعور تاریخی و مست از باده­ی قدرت در خاموشی و سکوتِ شب بتوانند آسان­تر بر ارکان مدیریت میراث کشور یورش برده و بر آن چیره شوند.

در آن روزهای سخت و سنگین و تلخ، جماعتی مفلوک و مفلس با کارنامه­ای مردود در دفتر مدیریت وقت میراث پرسه زدند و خیانت را خدمت قرائت کردند و جسارت و بی­خردی را شجاعت مدح کردند و ستودند و کوشیدند در آب­های گِل­آلود میراث تور فرصت افکنند تا مگر صیدی برای ارتزاق قدرت و موقعیت متزلزل خود برکشند و به­کف آرند. پیش­تر، در روز سی­ام تیر ماه که در رسانه­های عمومی کشور خبرش منتشر شده است، مدیریت وقت سازمان میراث تصمیم خود را «تصمیمی شجاعانه» وصف کرده بود. البته در این­که تصمیم گرفتن و دست عمل به­سوی خیانت­های بزرگ در امانت گشودن هم «جسارت و بی­پروایی» می­طلبد تردید نیست! اساساً به هر میزان پروا و پرهیز از خیانت «شجاعت» است و فضیلت و ستودنی، «جسارت» و بی­پروایی در خیانت در امانت رذیلت است و فرومایگی. اثرات و تبعات منفی و خسارت­بار آن تصمیم شوم بر میراث کشور و میراثیان میهن و ملّت ما آنچنان گسترده و ویرانگر و پرهزینه و جبران ناپذیر بوده که تصور نمی­شود به آسانی بتوان در برابر سیلاب و موج تخریب ها و غارت گسترده­ی محوطه­های باستانی کشور مانعی افکند و از وسعت تخریب­ها به­طور جدی کاست.

طراحان و برنامه­ریزانِ پشتِ پرده­ی آن تصمیمِ شوم و بی­سابقه پیش­تر در حرکتی فریبکارانه از «زلزله ی» قریب الوقوعِ حتمی در پایتخت سخن گفته بودند. همچنین از پشتِ تریبون های قدرت، از کاستن تراکم و فشار جمعیت تهران و انتقال مراکز اداری و اجرایی دولتی و خصوصی به بیرون از پایتخت و به شهرستان های دیگر سخن پراکنده بودند تا کسی نتواند تحرکات ستون­های پنجمی که در درون سنگرهای تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی میهن ما به حرکت درآمده بود و در درون مرزها، «ریشه­ها» را نشانه گرفته بود، ردیابی و رصد کنند. یک نگاه کوتاه، اما از سر دقت و تأمل، به برج­های چند ده طبقه­ای که چونان دمل یکی پس از دیگری در پایتخت می­روید و سر برمی­کشد کافیست متقاعدمان کند که تا چه حد دروغ و فریب در جامعه ما پرده­ی شرم را دریده و نهادینه شده است. البته زلزله­ای که خطر تلفات و ویرانی­هایش اضطراب در دل مردم تهران افکنده بود، به وقوع پیوست لیکن زلزله­ای از نوع دیگر! «زلزله­ای» که در هفته­ی نخست امرداد 1389 ستون فقرات سازمان میراث فرهنگی را در پایتخت درهم شکست و ویرانش کرد و از شدت امواج آن تلفات معنوی جبران­ناپذیری به بار آمد و ویرانی­ها و خسارت­های بسیاری را نیز در پی داشت!

از پیامدهای آن «هفته­ی سیاه میراث و دهه­ی سوگ میراثیان» آنچه تلخ و ناگوار زیسته و آزموده­ایم، تجاوز و تخریب و تاراج هرچه گسترده­تر و پرشتاب­تر و بی­عِقاب­تر محوطه­ها و آثار تاریخی و مواریث فرهنگی در سراسر کشور بوده است. این نیز چهره­ی دیگر طنزِ تلخ و تناقض­آمیزِ مدیریت­هایِ سال­های اخیر میراث میهن ما بوده که با دستی و قلمی و امضایی و حکمی، بافت­ها و بناها و فضاها و منظرگاه های تاریخی و فرهنگی و سنّتی، یکی پس از دیگری، از ثبت خارج شده و با دستی و دهانی دیگر و با هیاهوی بسیار کوشیده­اند در وصف به ثبت ملّی و جهانی رساندن محوطه­ها و بافت­ها و بناهای تاریخی و مرمت شان سخن بپراکنند و بوق های تبلیغ در شاخ فریب بدمند تا کسی از وسعت تخریب­ها و حجم سنگین غارت و تاراج مواریث فرهنگی بویی به مشامش نرسد و نداند و نفهمد تا چه اعماقی ستون­های پنجم دشمنان و بدخواهان این سرزمین دیرینه­سال با تیشه­ی تخریب، کندن و افکندن ریشه­ها را نشانه گرفته­اند.

دو سده پیش، حتی متفکران و مورخان و باستان­پژوهان آن زمان گمان نمی­کردند چه حجم سنگینی از اطلاعات و خزانه­های بی­پایانی از معرفت از یک محوطه یا تپه باستانی درباره­ی چگونگی فرایند و مراحل فوق­العاده مهم و پیچیده و پرسش خیز افتتاح و انفتاح و حضور تاریخی انسان در جهان، چونان هستنده­ای تاریخی شده و تاریخمند و فرهنگ پذیر و فرهنگ­ساز، می­توان برکشید و با کلنگ باستان شناسان به اطلاعات و معلوماتی موثق­تر از قلم مورخان از پیشینه­ی تاریخی و عقبه­ی فرهنگی و سابقه­ی فرایندِ پرپیچ و تاب اجتماعی­شدن آدمی دست یافت؛ واقعیتی که مشابه­اش در هیچ دوره­ای در گذشته سابقه نداشته است. دو سده پیش، حتی نخبگان فکری و فرهنگی آن روزگار تصور نمی کردند یک محوطه­ی باستانی کتابخانه­ایست عظیم و غنی و بی­بدیل که در نگارش و تدوین آن همه­ی گروه­های اجتماعی و سِنی و جنسیتی دخالت مستقیم داشته و سهیم بوده­اند. اکنون کلنگِ باستان شناسان هم چابک­تر و چالاک­تر از قلم مورخان در خط مقدم اندیشه و آگاهی تاریخی انسان دوره­ی جدید بر صحنه فعال ایستاده و حضور دارد و هم آنکه قلمروهایی را شانه­به شانه­ی انسان­شناسان و عالمان و متخصصان رشته­ها و دانش­های دیگر کاویده و کشف کرده است که در هیچ دوره­ای در گذشه برای مورخان سلف شناخته شده نبوده، مگر چونان «افسانه­های مادربزرگ­ها» به تعبیر افلاطون.

ایران حتی در مرزهای سیاسی پذیرفته­شده­ی اکنونش به لحاظ حجم و تراکم و تنوع مواریث فرهنگی و طبیعی­اش در شمار کشورهایی قرار می­گیرد که از شمار انگشتان دست­های ما فرانمی­گذرند. دیرینگی تاریخی و فرهنگی و حجم و تراکم و تنوع محوطه­ها و آثار و اماکن و بافت­ها و فضاها و منظرگاه­های باستانی و تاریخی و فرهنگی میهن ما هم آن را در مواجهه با شتاب تحولات و چالش­ها و تحرکات جدید تاریخی - از انواع و اطوار توسعه­های صنعتی و اقتصادی و اجتماعی گرفته تا تنش­های سیاسی در سطح منطقه وجامعه­ی جهانی - آسیب­پذیر می­کند، هم آنکه مسوؤلیت ما را در صیانت از اقتدار و انسجام مدنی و معنوی و مواریث فرهنگی کشور بیش از پیش سنگین کرده است.

هر تپه باستانی و بنا و بافت تاریخی که تخریب و غارت و نابود می­شود، چونان کتابخانه­ی عظیمی است که به آتش کشیده می­شود و دیگر هیچ بدیل و جایگزینی برایش متصور نیست. پس از آن «هفته­ی سیاه» که ستون فقرات سازمان میراث فرهنگی کشور را در قلب تهران درهم شکستند و در مذبحه­ی سود و سودا، ناموس میراث کشور را قربانی کردند، اینک اثرات و تبعات منفی و خسارت­بار آن را در هر گوشه­ی میهن ما می­توان مشاهده کرد. اکنون آشکارا می­توان کتابخانه­های عظیم میراث کشور را که در محوطه­های باستانی در شعله­های آتش زرپرستان و بردگان سود و سودا می­سوزد نظاره کرد.

در جامعه­ی بی­رحم و گرگ­های عالم جدید هر ملّتی که در معادلات و تصمیم­گیری­ها و استراتژی سیاسی­اش تاریخ و اندیشه و شناخت تاریخی را در نقد و تحلیل و فهم واقعیت­ها و رخدادها و تحولات و تحرکات سیاسی و تاریخی و فرهنگی و انسانی و اجتماعی عصر خویش به چشم حقارت بنگرد، بی سلاح گام در میدان رویارویی با حریف نهاده است و سرانجام عرصه را به حریف وا خواهد نهاد. ما اگر در استرالیا و کانادا و یا سنگاپور زندگی می کردیم شاید اینچنین فشار خردکننده­ی مسؤولیتی را که بر شانه ایرانی­بودن خویش، چونان کشوری با پیشینه­ی مدنی و معنوی دیرینه و غنی گرفته­ایم، احساس نمی­کردیم. ایرانی­بودن مسؤولیت خطیر و سنگینی است و مسلمان بودن و برآمدن از درون سنّت و میراثی وحیانی و وحدانی و نبوی بسیار سنگین­تر و خطیرتر. ستون های پنجم بدخواهان و دشمنانِ این سرزمینِ حادثه­خیز، پیچیده و حساس اینک با شعارهای تند دیگری به میدان آمده­اند و از ادبیات دیگری بهره می­گیرند و دین را سپر گرفته­اند تا تحرکات­شان و یورشی که به درون تاریخ و فرهنگ و مدنیت و معنویت ما آورده­اند ردیابی و رصد نشود.

درهم شکستن ستون فقرات سازمان میراث فرهنگی کشور و گماردن و نشاندن جماعتی فرصت طلب و میراث ناشناس بر کرسی رفیع مدیریت­های این سازمان را تنها معلول و مدلول جهل سیاسی نمی­باید دید. آن­ها که ریشه­ها را نشانه گرفته­اند ده پرده عقب­تر کمین کرده و تیشه­های جهل را به­دست مجریان و عاملان و فاعلان خود داده­اند تا خاموش­تر و آسان­تر ریشه ها را برافکنند. تأسیس «وزارتخانه میراث فرهنگی و طبیعی» از تأسیسِ «وزارت تربیت بدنی و ورزش» دشوارتر و کم­اهمیت­تر نیست؛ به­ویژه در کشوری با چنین غنا و تنوع و تلوّن و گستردگی مواریث مدنی و معنوی. مع­الاسف و مع­الوصف کارگردانان پشت پرده­ای که از اقتدار و اعتبار و انسجام و وحدت ملّی و مدنی و معنوی میهن و ملّت و مردم ما می­هراسند، تضمین منافع و تأمین مطامع و تقویت مصالح و تحقق مقاصد خود را در تخریب هرچه گسترده­تر و تحریف هرچه جدی­تر و تحقیر هرچه بیشتر و عیان­تر و عریان­تر تاریخ و فرهنگ و عقبه­ی مدنی و معنوی ما می­جویند. در تاریخِ حادثه­خیز میهن ما، مدیریت­هایی که از آگاهی و شعور تاریخی عمیق و تحلیل درست از موقعیت­ها و ردیابی و رصد دقیق شرایط و تحرکات سیاسی و مدنی و معنوی عصر خویش بی­بهره بوده­اند، همیشه طعمه­های اشتها آوری برای حریفان زیرک در آوردگاه­های تاریخ بوده­اند. هرکه ناموخت از گذشت روزگار/ هیچ ناموزد زهیچ آموزگار.

هر ملّت و مردمی که در مدرسه­ی تاریخ و میراث برای آموختن، عطشناک­تر و مصمم­تر و متواضعانه­تر زانوی طلبگی بر زمین فروکوبد، هم اقتدار و اعتبار مدنی و معنوی خود را افزون­تر کرده است، هم آنکه در رویارویی با چالش­ها و آزمون­های بزرگ تاریخی ایمن­تر از میدان بیرون خواهد جست. هر نظام سیاسی و اعتقادی و ملّت و مردمی که ناموس میراث خویش را در بازار مکاره­ی سود و سودا در ترازوی معامله به دیگری بفروشد، در تجارت نامشروع و نامبارک به هر میزان هم که گران بفروشد زیان برده و هویت و حیثیت و اعتبار خویش را در ترازوی معامله به دیگری وانهاده است. یکی با «کلنگ اندیشه و دانش»، با سرمایه و به هزینه­ی عمر و اندیشه نسل­هایی از فرزندانش وجب به وجب و لایه به لایه و دوره به دوره در همه­ی قاره­ها تا مرزهای تاریخ طبیعی را زیر جراحی­های بی­امان خود گرفته و تاریخ جهان را می کاود و می­نگارد، و دیگری با «تیشه­ی جهل» ریشه های خویش را نشانه گرفته تا در بازار مکاره­ی حقارت سودی اندک برای لحظه­ای کوتاه به مقیاس عمر یک نسل به­کف آورد! زنگِ خطرِ فروپاشی جامعه ها را هنگامی در گوش­ها شنیده­ایم که با تیشه­های جهل همان مردم، ریشه­ها نشانه گرفته شده و افکنده شده است. تاریخ را ملّت های پیروز می­نگارند، ملّت های شکست خورده ناتوان از نگارش تاریخ خویش­اند. 


نوشته شده در  دوشنبه 91/5/9ساعت  9:37 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
آیین نقد و بررسی کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری
نشست علمی درباره کتاب اشتهارد نوشته محمد پارسانسب
بازتاب انتشار کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری - 1
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
سندی تازه از سردار شهید شعبان علی نژادفلاح
اهل توقف طالقان به روایت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به مناسبت درگذشت دکتر محمود مصدق
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]