کارخانه ای در شهرستان نظرآباد
که برگی از تاریخ معاصر ایران است
«شرکت ریسندگی و بافندگی فخرایران» یا «کارخانه نمازی» در سال 1333 خورشیدی به وسیله حاج محمد نمازی (زاده: 1275 خورشیدی در شیراز، درگذشت: 26 فروردین 1351 خورشیدی در شیراز) در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز تاسیس شد و در سال 1335 به بهره بردای رسید. کیفیت پارچه های تولیدی آن به حدی بود که لباس فرم ارتش را تامین می کرد و به خارج هم صادرات داشت. سرگذشت این کارخانه بسیار شنیدنی و برگی از تاریخ ایران معاصر است. در این باره در مطالب آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.
1. «حاج محمد نمازی» فرزند حاج محمد حسن دوران کودکی را در هند و چین گذراند. سالهای جوانی را در شیراز و تهران سپری کرد. در سال 1303 خورشیدی به قصد سیاحت به آمریکا رفت، اما این سفر سرنوشت او را تغییر داده و نزدیک به سی سال در آنجا اقامت کرد. عشق به ایران برای او همیشه زنده بود و پس از موفقیت در فعالیتهای اقتصادی در سال 1323 به ایران بازگشت. اگر چه نیت اصلی وی ایجاد مجتمع بهداشتی و درمانی بود، اما او در سفر خود بهایران با پدیده نامناسب آب آشامیدنی برخورد کرد و تصمیم گرفت علاوه بر ساخت مجتمعدرمانی، آموزشی (بیمارستان نمازی) نسبت به انجام سیستم مناسب آب لوله کشی نیز اقدامنماید. برنامه لوله کشی در سال 1327 تکمیل شد. او همچنین در سال 1328 بنیاد خیرهایبه نام «بنیاد ایران» در واشنگتن تاسیس کرد. گفتنی است حاج محمد نمازی در آن موقع 30 میلیون تومان برای رفع مشکلات و عمران وآبادی شهر شیراز کمک کرده بود.
2. «هوشنگ انصاری» (متولد 1306 خورشیدی در کرمانشاه) تکنوکرات، دیپلمات، سفیر، وزیر و مدیرعامل شرکت نفت در رژیم پهلوی است. پدرش در بانک ملی سمت تحویلداری داشت و با درآمد ناچیز خود خانواده را به سختی اداره میکرد. مدتی در شیراز و زمانی در اصفهان خدمت میکرد. فرزند ارشد خود را به مدرسه آمریکاییها در اصفهان فرستاد. پس از اخذ دیپلم عازم آمریکا شد و بعد از ثبتنام در یکی از دانشگاهها به شغل عکاسی و خبرنگاری پرداخت. برای مطبوعات محلی خبر و عکس تهیه میکرد و از این راه زندگی خود را میگذراند. چند سالی که در آمریکا بود ظاهرا" در رشته اقتصاد و بازرگانی تحصیل میکرد. وارد تهران که شد به بخش خصوصی رفت و در دستگاه جعفر اخوان بازرگان معروف آن زمان مشغول کار شد در 1334 به نمایندگی تجارتخانه اخوان که دفتری در ژاپن دایر کرده بود به توکیو رفت و همسر ژاپنی اختیار نمود و زبان ژاپنی یاد گرفت. ضمنا" از مراکز دیدنی ژاپن بازدید کرد و برای کسانی که به ژاپن میرفتند وسیله و راهنمای خیلی خوبی بود. استعداد، هوش و زرنگی فوقالعادهاش موجب شد مورد توجه سفارت ایران در ژاپن قرار گیرد.
غلامعباس آرام وقتی که سفیر ایران در ژاپن شد، او را به عنوان عضو محلی استخدام کرد. بعد وابسته اقتصادی سفارتخانه شد و تدریجا" با سفیر الفت و نزدیکی پیدا کرد. در آن ایام حاج محمد نمازی مشغول مذاکره و خرید ماشینهای نساجی برای کارخانه فخرایران بود. گوشهای از این کار به انصاری سپرده شد و او با جدیت تمام کارها را انجام داد و چندین متخصص ژاپنی به ایران فرستاد. نمازی پس از نصب و به کار افتادن کارخانه تعدادی از سهام کارخانه را بلاعوض به او بخشید و مدیریت کارخانه را هم به او سپرد. در مقام مدیریت کارخانه که به نام «شرکت ریسندگی و بافندگی فخرایران» یا «کارخانه نمازی» معروف بود، او عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن شد و در محافل اقتصادی و تجارتی تهران اسم و رسمی پیدا کرد. در 1340 در حکومت دکتر علی امینی، از طرف جهانگیر آموزگار وزیر بازرگانی، به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد؛ ولی مجددا" به کارخانه فخرایران بازگشت و اکثریت سهام کارخانه را خریداری کرد. در همه حال تاجر بود. از فروش سهام خود در کارخانه فخر ایران چهارصد میلیون تومان به دست آورد که همه را به آمریکا فرستاد. هوشنگ انصاری از رجال و دولتمردان بهایی مسلک روزگار محمدرضا پهلوی بود. نام اصلی او «عباس مستمند شیرازی» است.
3. «سرلشکر ضرغام» از امرای بهایی ارتش رژیم پهلوی است. ولی راز بهایی بودن خود را پنهان نگاه می داشت. او در زمان نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال به وزارت گمرکات و انحصارات و مدتی هم به عنوان وزیر دارایی منصوب شد. او از دوران جوانی به ریاست ادارات و سازمان هایی که امکان استفاده مالی در آنها وجود داشت منصوب می شد. وی در زمانی که درجه سرگردی داشت به ریاست اداره غله و نان تهران گماشته و پس از آن رئیس سازمان چای کشور شد و زمانی که درجه سرهنگی داشت ریاست سازمان انحصار دخانیات را بر عهده گرفت. واگذاری ریاست انحصارات و شرکت های دولتی به ضرغام با این هدف انجام می شد که او بتواند با فراغ بال و خارج از قوانین دیوان محاسبات، به ثروت اندوزی بپردازد.
سرلشکر ضرغام پس از برکناری از مقام وزارت به ریاست بانک اصناف که از سوی دو سرمایه دار بهایی به نام قبادیانی و کوشانفر ایجاد گردیده بود، برگزیده شد و چند سالی هم به ریاست بانک نونهالان، زیرمجموعه شرکت امناء که صددرصد سرمایه آن از موقوفات بهائیان بود، منصوب گردید. سرلشکر ضرغام پس از کناره گیری از مدیریت بانک اصناف، از سوی ارتشبد ایادی برای ریاست تعاونی ارتش (اتکا) انتخاب شد و محمدرضا شاه پهلوی حکم ریاست او را صادر کرد. وی به دستور «ایادی» تمام خریدهای کلان خود را از تجار و سرمایه داران بهایی و یهودی انجام می داد. در این سال ها کلیه کارخانه های نساجی ایران در آستانه ورشکستگی قرار داشتند و شورای پول و اعتبار بانک مرکزی، تمام شرکت های دولتی را مکلف کرده بود تا پارچه های مورد نیاز خود را از کارخانه های داخلی خریداری کنند. اما ضرغام و «ایادی» به این تصویبنامه توجهی نکردند و پارچه های مورد نیاز لباس های کار و فرم نیروهای ارتش و پارچه های مورد نیاز تعاونی اتکا را از خارج خریداری نمودند. طرف قرارداد آنها در این زمان یک سرمایه دار یهودی به نام داود آلیانس بود. آلیانس از رهگذر همین خرید ارتش در صف بزرگترین سرمایه داران صنعت نساجی جهان قرار گرفت و بسیاری از کارخانه های بزرگ شهر منچستر در انگلستان را خریداری کرد و هم اکنون به عنوان سلطان پارچه جهان شهرت دارد و چندین هزار نفر در کارخانه های نساجی و کارگاه های بزرگ دوخت لباس متعلق به او کار می کنند.
تخلف سرلشکر ضرغام و خرید از کارخانه های خارجی، موجب سروصدا در محافل اقتصادی و مالکان کارخانه های نساجی ایران شد و حتی به مطبوعات نیز راه یافت. اما وی بی اعتنا به این اعتراض ها و تنها به اتکای دستور ارتشبد ایادی تمام پارچه های مورد نیاز ارتش را از خارج خریداری می کرد. در همین زمان کارخانه نساجی فخرایران به طور کامل ورشکسته شده بود. این کارخانه را محمد نمازی ایجاد کرد و آن را به نام همسرش «فخرایران» نامگذاری نمود، اما سهام آن را هوشنگ انصاری، به ثمن بخس تصاحب کرده بود. انصاری موضوع مشکلات مالی و ورشکستگی کارخانه فخرایران را با ایادی در میان گذاشت و از او درخواست کمک کرد. ارتشبد ایادی هم به سرلشکر ضرغام دستور داد تا این کارخانه نساجی را برای تعاونی اتکا خریداری نماید و او هم کارخانه نساجی فخرایران را که هوشنگ انصاری آن را چند سال قبل به قیمت 30 میلیون تومان از محمد نمازی خریده بود، به قیمت 180 میلیون تومان خریداری کرد. این زدوبند و توطئه خرید یک کارخانه ورشکسته بازتاب بیرونی فراوانی پیدا کرد...
منابع: باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 1، ص 235؛ مسعود بهنود، نخست وزیران ایران، ص 530؛ وب سایت بنیاد فارس شناسی، وبلاگ حسین قاسمی؛ روزنامه کیهان، ش 18 658، ص 8؛ حسین عسگری، دشتی به وسعت تاریخ، ص 58.