سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

دیدار با مهندس مصطفی بازرگان به روایت اسماعیل آل احمد

حاصل یک عمر انس با کلام وحی

وقتی از ماشین پیاده شدم حسین و زکریا و احمد را در محلی که قرار گذاشته بودیم دیدم، پس از سلام و احوالپرسی به سمت خانه پیرمرد راه افتادیم. وقتی وارد خانه اش شدیم بهشت کوچکیمهندس مصطفی بازرگان بود که با مهربانی به همه میهمانان خوش آمد می گوید، حیاطی که با گل و درخت چشم تو را به تبسم آرامش وامی دارد، چه خوب. زینت آن خانه درخت است نه سنگ و آهن و سیمان. بعد از مدتی، پیرمرد وارد اتاق شد، پیرمردی که با وجود تقریبا" یک قرن تلاش، همچنان خستگی ناپذیر در آرامشی اعجاب برانگیز، سرّ سویدای خویش را زیر باران عنایات کلام وحی صیقل می دهد، بسیار صمیمی از ما پذیرایی می کند و مهربانانه با ما از این یک قرن سخن می گوید: متولد 1290 هستم در خانه بزرگ و پرجمعیت پدری با 5 برادر و 5 خواهر دیگر، همه اهالی خانه اهل خواندن قرآن بودند حتی خدمتکار، همه بعد از نماز صبح قرآن می خواندند. پدرم (حاج عباسقلی بازرگان) سالهای سال بزرگ آذربایجانی های مقیم تهران بود و از امنای مسجد شیخ عبدالحسین بازار تهران، مسجد و مدرسه ای که شیخ عبدالحسین آنها را از ماترک مرحوم امیر کبیر و به وصیت او ساخته است، پدر از سران عزاداران امام حسین علیه السلام هم بود که با عشقی هر چه تمامتر در روز عاشورا و یازدهم از همه دسته جات عزاداری آذربایجانی های تهران پذیرایی ناهار می کرد.

 وقتی سن مدرسه رفتنم شد در دبستان فارییابی ثبت نام کردم، انس خانواده با قرآن مرا از همان کودکی به خواندن قرآن با لحن عربی و به متد قاریان قرآن کشانید. اما به توصیه برادر -مهدی- که آن زمان 11 سال بیشتر نداشت، من هشت ساله به تدبّر در قرآن روی آوردم و آن «زحمت بی حاصل» را رها کردم. از همان ابتدا هم با صنف دانشمند و روحانی مأنوس بودم، در خانه پدرم هر جمعه جلسه تبلیغی برگزار می شد. مدتی مدیریت این جلسه با مرحوم آقا سید ابوالحسن طالقانی پدر مرحوم آقا سید محمود طالقانی بود که با مسیحیان و یهودیان و کلیمیان مباحثات دینی داشت. در همین جلسات کسان زیادی مشرف به اسلام شده اند: 1- شیخ علی مدرسی؛ 2 - آیتی مؤلف کتاب کشف الحیل؛ 3- آقا اسماعیل ساعت ساز.

در همین جلسات بین من و مرحوم آقا سید محمود طالقانی الفتی برقرار شد پس از گذراندن دبستان، وارد دارالفنون شدم، تا اینکه در سال 1311 رسما" وارد کار شدم، حسابداری تلفن فارس، کفیل اداره تلفن فارس، مدیریت تلفن اراک به مدت 5 سال، مأموریت برای تأسیس ساختمان و شبکه تلفن شهرستان همدان، بازرسی مخابرات اصفهان و کرمانشاه و همدان و زنجان بخشی از فعالیتهایی بوده که انجام داده ام. شروع به تحصیل در دانشکده کشاورزی به علت علاقه شخصی به صورت مستمع آزاد که این وضعیت تا سال 1332 ادامه داشت، مأموریت برای آباد کردن واحد کشاورزی ملک نظرآباد از سوی مرحوم عبدالله مقدم، دعوت شدن از سوی اهالی رباط گز سبزوار برای آباد کردن این بزرگترین قریه کشاورزی سبزوار که حتی آب شرب هم به قدر کافی نداشت و فعالیتی هفت ساله در آنجا که نتیجه اش آبادانی آنجا و باغهای بزرگ و زمینهای کشاورزی آنجا است. دعوت شدن از طرف مدیریت عامل شرکت سیمان فارس برای اجرای طرح پروژه کارخانه سیمان آبیک و آغاز فعالیت در آن سرزمین در 26 اردیبهشت 1346 و فعالیتپاسخ آیت الله گلپایگانی به نامه مصطفی بازرگان درباره درخواست روحانی برای کارخانه سیمان آبیک - 30 مرداد1355 فوق العاده خاک شناسی و آزمایش معدن آبیک و نقاط مختلف و مترادفا" نصب کارخانه به همراهی مهندسان عزیزی چون مهندس جلالی که نتیجه این فعالیت فوق العاده، استخراج نمونه سیمان از کوره اول در بهمن ماه سال 1350 در کارخانه سیمان آبیک است. مأموریت برای احداث کارخانه سیمان بهبهان و فعالیت در کارخانه های سیمان شیراز و اهواز و ... من الان بازنشسته همان سیمان هستم.

راستی این پیرمرد، مهندس مصطفی بازرگان چه عمر پربرکتی دارد، شجره طیبه ای است که در این تقریبا" یک قرن حیاتش حتی یک روز هم بی بر و برگ نبوده است: از همان 8 سالگی ام از خدا خواستم که خدایا روزی بر من نگذرد که قرآن نخوانم، لذا قرآن می خوانم، می اندیشم، به تفاسیر مراجعه می کنم، در روایات غور می کنم و حاصل آن مطالعات را به تشنگان و مشتاقان تقدیم می کنم. بعضی از آن نوشته ها را به صورت کتاب منتشر کردم. سالها پیش به همت شرکت سهامی انتشار که برادرم مرحوم مهدی بازرگان آن را تأسیس کرده بود: لیلاج (در حرمت موسیقی)، 1351 / سه مقاله (حجاب، نماز و روزه)، 1351/ اختیارات و اراده ها (من تشاء های قرآن) ،1353/ شیعه و مستنداتش / قلک ،1353.

غیر از این کتابها مقالاتی هم نوشته ام که ای کاش کسی پیدا می شد و اینها را چاپ می کرد، مطالب مهم و خوبی دارند: کتمان مکن و بازگو - میکرو مرصاد - هو و لا هو غیره (غیر از خدا هیچکس نبود) - تنها قرآن، بلی اما چگونه؟ - پنج قسمی که خدایت خورده - نقد بعضی از شأن نزولها - شفاعت و توسل - آنچه بلاتردید است - دعوت به معراج - ندانسته نمانید و بدانید - ذبح عظیم - تمنّا دارم بخوانید، تا آخر هم بخوانید - ترس یا تنها کلید راه نجات - هو الرزاق - چقدر خوب است هر دوی ما با هم فکر کنیم - فقط سلام و والسلام - سه هدیه و تذکاریه - شروط بریت - آن پنهانی که خدا آشکارش کرده چه بود؟ و ...

پیرمرد با حوصله ای مثال زدنی بخشی از مقاله ها را هم - استوار و محکم - برایمان می خواند، چه لذتی دارد. او به اهالی شهر نظرآباد و حتی شاید به همه اهالی شهرستان حق بزرگی دارد، همه درختکاری نظرآباد که از قدیم الایام مثل چتری، شهر را از گزند آفتاب و باد و باران حفظ کرده است کار اوست. مسجد جامع نظرآباد - اولین مسجد نظرآباد- پس از ویرانی و فرسودگی به همت او آبادان شده است. حسنه جاریه و باقیات صالحات اوست. خاطرات مهندس مصطفی بازرگان هم مثل سالها تلاش و زحمتش شنیدنی و زیبایند: مدتی مرحوم جلال آل احمد همسایه ما بود. یک بار چیزی به سمت من پرت کرد، به سرم خورد و شکست... الان بنده جلوی چشمم است، جریان اولین روزی که دانشجویان دانشگاه را گرفتند و آوردند جلوی سازمان امنیت (ساواک)، جمعیت هم ریخت جلوی سازمان امنیت، مرحوم طالقانی چون با لباس روحانیت بود جرأت کرد و رفت داخل راهرو، مردم هم همه بیرون ایستاده بودند. به او ابلاغ کردند که آقا بروید. ایشان هم می گوید من تا با این جوانها با هم نرویم نمی روم، آنها اصرار می کنند او نمی پذیرد. جلوی چشمم است که دست و پایش را گرفتند و کشیدند و آوردند و از پله ها او را انداختند بیرون، خدا روح همه شان را شاد کند. آقای طالقانی قدری از من بزرگ تر بودند در آخرین محاکماتشان که 9 نفر بودند مرحوم طالقانی از اول اعلام سکوت کرد و گفت که این دادگاه صلاحیت ندارد که من اینجا حرف بزنم، یکی دیگر هم مرحوم دکتر سحابی بود که او هم اعلام سکوت کرد و هیچ جوابی نمی داد. بیشتر سخنگو داداش بود. یک چند روزی جلسه دادگاه را انداختند بعد از ظهرها، خب من هم شرکت می کردم. مرحوم طالقانی موقع نماز مغرب و عشاء بلند شد و همان وسط اذان و اقامه گفت: آن هشت نفر هم پشت سرش اقتدا کردند. دادگاه دید خیلی افتضاح شد، جلسه را انداختند صبح، اینها لحظه های لذّت بخش زندگی است، غم انگیز نیست... کتاب «آزاد شده امام حسین علیه السلام (شرح حال حاج رسول ترک)» را دیده اید. حاج رسول بسیار آدم مخلص و بی شائبه ای بود. در برنامه هایی که در عاشورا در خانه پدرم برگزار می شد. در آن گرمای داغ ساعتها لباس شیر می پوشید و با گهواره علی اصغر علیه السلام بر روی دوش مردم نوحه ترکی می خواند... وقتی مرحوم داداش به زندان طاغوت افتاد رشته ترمودینامیک، پنج سال بی استاد بود و تعطیل شده بود، هیچکسی نبود که این رشته را درس بدهد. بعد از پنج سال بعضی از دانشجویان از طریق من از او اجازه گرفتند تا جزوات او را متن درسی رشته خود قرار دهند...

هنگام خداحافظی با او به حیاط پر از گل خانه اش رفتیم و با هم عکس گرفتیم. صورتش را بوسیدیم و گرم او را در آغوش گرفتیم، دلمان پیش او ماند و جسممان از خانه او بیرون زد. وقتی پس از مدتی او را در همایش ر نکوداشت استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی دیدم از شدت شعف تمام واژه هایی را که در تعارفات معمولی به کار می برند فراموش کردم... هماهنگی این دیدار با احمد پیشگاه زاده و عکاسی آن با زکریا زنجانی و مصاحبه با حسین عسکری بود. خدایا امثال این پیرمرد را برای اهل تدیّن حفظ کن.

- نشر نخست این گزارش در: ماهنامه تصویر ساوجبلاغ، مرداد1381، شماره 74.

- جهت مطالعه روایت خبرنگار خبرگزاری میراث فرهنگی (CHN) از دیدار با مهندس مصطفی بازرگان رجوع کنید به: http://www.chn.ir/News/?section=2&id=20878    

سخنرانی حاج مصطفی بازرگان

در مراسم چهلمین روز درگذشت مهندس مهدی بازرگان

 (زمان: 9 دقیقه و 33 ثانیه)

http://www.bazargan.info/la_persian/multimedia/chehelom/02_mostafa_bazargan.htm


نوشته شده در  پنج شنبه 88/1/27ساعت  6:42 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
آیین نقد و بررسی کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری
نشست علمی درباره کتاب اشتهارد نوشته محمد پارسانسب
بازتاب انتشار کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری - 1
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
سندی تازه از سردار شهید شعبان علی نژادفلاح
اهل توقف طالقان به روایت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به مناسبت درگذشت دکتر محمود مصدق
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]