«خانواده میکاییل و اعقاب» در روستای برغان ساوجبلاغ
بانو مهین دانشو متولّد 1316 خورشیدی داستان نویس، مترجم و پژوهشگر ساوجبلاغی و از نویسندگان پس از انقلاب است که در حیطه ادبیات متعالی قلم زده است. او نخستین اثر خود را با عنوان «در رودخانه ما» (1371) منتشر کرد. این اثر مجموعه پنج داستان کوتاه نویسنده است که براساس خاطرات نویسنده از زادگاهش (روستای برغان) نوشته شده و زمینه نوستالژیک دارد. اثر دیگر این نویسنده رمان «خانواده میکاییل و اعقاب» است که سوگنامه زوال اصالت دهقانى و جایگزینى سوداگرى و رباخوارى به جاى آن در سالهاى 1300 خورشیدی است. رمان خانواده میکاییل و اعقاب (1372) از دانشور یکی از رمان های اقلیمی ده هفتاد است که از دیدگاه بوم شناختی و تشریح و توصیف فرهنگ و رسوم روستایی قابل توجّه است. دانشور این رمان توصیفی و اقلیمی را در پنجاه بخش تنظیم و در آن، زندگی دهقانان، مسایل کشاورزی سنتی، سرگذشت خانواده های اصیل و روند زوال آنها، اضمحلال تدریجی تولید محصولات باغی و دل مشغولی ها و وسواس های زنان روستایی را با گذر از خاطرات سال های دور به روشنی توصیف و تحلیل نموده است. رمان دانشور از این نظر که تنها رمان در خصوص یکی از روستاهای واقع در کوهپایه های میانی البرز غربی است، ارج و اعتباری بسیار دارد. روستاهای این ناحی کوهستانی در حاشیه چندین رود و رودک از جمله رود کرج، رودخان برغان (barghan) و شاهرود طالقان پراکنده اند و مردم آنها به زبانی نزدیک به زبان مازندرانی با تفاوت های لهجهای در هر روستا سخن میگویند. برغان که در میان این منطقه واقع شده مکان وقوع حوادث رمان «خانواد میکاییل و اعقاب» است. در رمان دانشور چهره برغان در توصیف مکان ها و محله های کوچک تر روستا، همچون درّ عابد، صومعه، میان اَسل، چِمِک، پرنان، پیشان، سیاه کلاته، پیلهوا و... ترسیم شده است.
بافت رمان خانواد میکاییل و اعقاب، یک دست، روایت آن بیوقفه و در مسیر تک خطی زمان و یادآور شیو کلاسیک ادبیات داستانی از جمله شیو تورگینف، رماننویس روسی است. راوی دانای کل، بر حالات، منش ها و خلقیات آدم های داستان و درون وبرون شخصیت های دهقانی اشراف کامل دارد و ناظر فروپاشی اصالت های روستایی و نابودی کشاورزی یک روستای آباد و خوشنام است. دانشور در این رمان برای زوال خانواده های باغدار در برابر طوفان های بنیان کن و تسلّط سوداگران نوپای طبقه متوسط بر اقتصاد روستایی تأسف می خورد. سوداگرانی که زراندوزی از هر راه ممکن را مجاز می شمارند. گفت و گوی حیدربگ با میرزا مقیم فرزند میکاییل دهقان در میان حال و در آغاز رمان، جهات فکری و روحی یکی از سوداگران تازه به دوران رسیده و وضعیت کشاورزی روستا را آشکار میسازد: «از پلکان بالا رفتند و به اتاق پر از دودی وارد شدند. میرزا مقیم قبای نمدارش را کند و صاحبخانه، فتیل چراغ را بالا کشید. آتش خاموششد منقل را به هم زد، قوری شلغمی بندزدهای را روی گلهای آتش جابهجا کرد وحق سرد شده را دوباره روی خاکستر کاشت. در این لحظه ها همه، زبانش در کار بود و چیزی از مهمانی نمی پرسید. هرچه می گفت جوابی بود به پرسش هایی که نشده بود. با احتیاط، وضع خواب خود را به رخ مهمان می کشید. به ضررهایی که خورده بود اشاره میکرد و به راهزن هایی که در بازار شهر، نسیم را هم می دزدیدند و از سر آدم پاشنه ترکیده ای مثل او هم کلاه برمی داشتند...»
- منابع برای مطالعه بیشتر: مهین دانشور، در رودخانه ما: مجموعه پنج داستان، نشر مرکز، 1371؛ زکریا مهرور، اقلیمشناسی یک رمان، ادبیات داستانی، ش 84.