ترور شخصیتی و ترور جسمانی؛ دو لبه تیز خشونت های فرقه ای
به یاد استاد شهید حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عباس صبایی گلپایگانی (1319 - 1386ش)
اسماعیل آل احمد
مدرّس حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) ساوجبلاغ
آن چه درباره استاد شهید حضرت حجّت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباس صبایی گلپایگانی، بیش و پیش از همه در ذهن شاگردی چون من، خودنمایی می کند مناسباتی صرفاً استادانه و شاگردانه نیست بلکه منظومه ای از تمام مناسباتی است که یک بچّه مسلمان از همان آغاز نوجوانی درصدد رسیدن به آن است؛ منظومه ای تمیز و سرشار از پاکیزگی به معنای همه جانبه آن. من بی آن که بدانم چه می کنم و در کجای این هستی هستم از دوران نوجوانی و پیش از طلبگی در سایه سار باران محبّت های او، جان عطشناک و آتشناک خویش را سیراب می کردم و تمام جان کندن های یک نوجوان در حال دگردیسی جسمی و روحی را با به کارگیری راهنمایی های دل سوزانه او در بستری از آرامش می نهادم و لختی و لمحه ای در سُکر آسایش وجدان می غنودم. نمی خواهم در این مجال اندک، شما را به آن روزگار سراسر آفتابی ببرم بلکه خواستم با این مقدّمه، گستره آشنایی ام با استاد شهید را کمی برایتان ملموس تر بگشایم. پس از این مقدّمه، اجازه می خواهم از روزنی، پای به بحث بگذارم که بسیار برای آن شهید سعید، سترگ بود یعنی تدبّرات قرآنی.
سخن نخست
از مهم ترین انتقادهای قرآن کریم به مخاطبان خویش، خشونت هایی است که از آن علیه انسان های برگزیده، سر زده است. اصلاً نفسِ کشتن هر انسانی در فرهنگ قرآنی، ناپذیرفتنی است مگر آن جا که دستوری از سوی خود خدا آمده باشد (انعام،151). چون انسانی از سر نابردباری، افسار نفس خویش را در چنگال استیصال ابلیسی، نهاد دیگر در انجام جنایت حذف انسان های برگزیده، هیچ ملاحظه ای را لحاظ نمی کند هر چند آن انسان برگزیده برادرش باشد آنچنان که برادران یوسف ـ علیه السلام ـ برای او رقم زدند (یوسف، 9) و نیز آن چه که هابیل برای برادرش به بار آورد (مائده، 28). آن که دچار چنین روحیه نفرت انگیزی است هم گرفتار درد جبّارمنشی و هم بیمار آفت اصلاح ناپذیری است (قصص، 19). گرفتاران در تار نکبت افراط های فرقه ای هم به راحتی از این حربه بهره می برند. تاریخ تشیّع از این شمشیر دو دم، بارها آسیب دیده است.
سخن دوّم
آن چه پیش یا در کنار اقدام برای حذف جسمانی افراد بزرگ، گاه با برنامه ریزی و گاه بی آن، رخ می دهد ترور شخصیتی آنان است. با درنگی کوتاه در روشنایی های مصباح منیر قرآن به نیکی درمی یابیم که شاید هیچ کسی از نورستیزان، بی ترور شخصیتی انسان های برگزیده، دست به ترور جسمانی آنان، نزده باشد. اگر قرار است انسانی برگزیده از صحنه حیات دنیوی برداشته شود باید افکار عمومی را نسبت به او به انواع و اقسام ذهنیت های کوچک و بزرگ، دچار کرد تا پس از حذف او هیچ کسی احساس خسران نکند.
متهم کردن برگزیدگان آفرینش به دیوانگی (قمر، 9) و جادوگری (ذاریات، 39) و کاهنی (طور، 39) و شاعری (صافات، 36) و بیگانه زدگی (معلَّم بودن = نحل، 103 و دخان،14 ) و تبانی (طه،71) و... از جمله آن اهرم هایی است که می تواند کار را به جاهای نباید، بکشاند. درست پس از ایجاد چنین فضایی است که هزینه های حذف جسمانی خوبان به کمترین، می رسد. در پاره ای موارد هم البته با پذیرش عمومی همراه می شود و دیگر هیچ هزینه ای در پی ندارد.
گزاف نیست اگر بگوییم عمر ترور این گونه ـ دو لبه ترور شخصیتی و جسمانی ـ به روزهای آغازین آفرینش می رسد و در همان امتداد و از آن پس در رفتار با همه نیکان جهان در جریان است تا برسد به پیامبر بی نظیر هستی حضرت مصطفی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پس از آن درباره امیرمومنان، جریان یابد تا آنجا که مردم از شنیدن خبر شهادت او در مسجد، تعجّب کنند. توفیق بنی امیه در تجهیز مسلمانان برای سرکوب خیزش حسینی، بی شک پس از آماده سازی های لازم برای ترور شخصیتی سالار شهیدان، رقم خورده است.
سخن سوّم
جریان افراطی فرقه ای از بستر موجود ترور شخصیتی حاج آقا صبایی، بهره تمام برد. سال ها بود که دامان این مرد پاک برکنار از ناپاکی به تلوّث به ناپاکی های مختلف، متهم می شد و کم کم برخی دچار این توهّم طاغوتی شدند که حال که دیگران، ترور شخصیتی این مرد بزرگ را رقم زده اند، ما هم نهایت بهره خویش را برداریم و جسم نحیف او را ببریم که آب هم از آب، تکان نخواهد خورد. آن اتّفاق تلخ در شب شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ افتاد (1386/3/27) و جسم نحیف او از میان ما رفت اما نور او خاموش نشد که هیج بلکه پرده از چهره آسمانی آن مرد به یک باره فرو افتاد و همه دیدند که مرد مظلوم هم روزگار آنان از چه جایگاهی نزد اولیایش، برخوردار بوده که در شب شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ با جسمی غرق در خون به دیدار یار شتافته است.
بسیاری از آن هایی که خود در ایجاد آن جو هولناک نامرد ـ ترور شخصیتی ـ علیه او پیش تاز بودند به نیکویی هایش، زبان اعتراف گشودند و همین، ذهن نافراموش کار مردم را با پرسش هایی پرشمار و البته بی پاسخ، درگیر کرد. شاید آنان که درباره استاد شهید، دست به چنین جنایتی زدهاند دچار همان تصوّرات طاغوتانه فرعون و قابیل و برادران یوسف ـ علیهالسلام ـ هستند که با حذف جسمانی (= فیزیکی) آن مرد بزرگ، توانسته اند پایان حیات او را قطعی کنند حال آن که اگر چنین بود دیگر نباید اثری از یوسف و هابیل و مومن آل فرعون در زمین می بود. آیا واقعا چنین است؟!
خلاصه سخن
خلاصه سخن آن که جریانات فرقه ای افراطی از هر دو ابزار ترور شخصیتی و ترور جسمانی (= فیزیکی) بهره می برند تا راه را بر هر نقدی ببندند و بر ما است که درباره استاد شهید، کار را به سکوت نگذرانیم و راه نورانی او را در مبارزه با انحرافات، بپیماییم.
- این یادداشت برای نخستین بار در وبلاگ «ساوجبلاغ پژوهی» منتشر شده است.