خم زلف «تصویر» و صبح فروغ «فراز»
اسماعیل آل احمد
معاون پژوهشی مدرسه علمیه امام صادق (ع) هشتگرد
نوشتن در جریده ای کاغذین، دغدغه ای است که هرگز دست از سر کسانی که روزگاری در جایی با نشریه ای سر و کار داشته اند برنمی دارد. ممکن است در برهه ای برخی جراید کاغذین نتوانند یا نخواهند برای تو جایی برای نوشتن، فراهم کنند اما این نوشتن، چیزی نیست که بتوانی خودت را از آن نجات بدهی. پس از مدّت ها که دیگر زمینه و زمانه ای برای نوشتن در جراید دست نمی داد این بار در جریده ای استانی با نام فراز البرز، زمینه و زمانه ای به میان نهاده شده تا بشود نوشت و من اگر با همه روزمرگی هایِ عمر بر باد دهم، دوباره ققنوس جان و روان خویش را در آتش سوزان نوشتن، غرقه می کنم بدان امید است که بشود از سر انصاف، کاری کرد و با مردم نازنین سرزمین مادری ام زیر بار ذره ای از کوه مشکلات آنان، شانه کشید و نفس به نفس آنان، همه رنج ها و همه خوشی ها را تحمل کرد. ضرورت دارد فراز به قول سید شهیدان اهل قلم آقا مرتضی آوینی از راه طی شده با مردم، سخن بگوید. یعنی از تجربه های پیشین اهالی مطبوعات در این دیار، نهایت بهره را ببرد و نقاط قوت آنان را در خود تقویت کند و از ضعف های آنان بپرهیزد. پیش از دامن زدن به این بحث، اجازه می خواهم تا کمی با شما خاطره بازی کنم.
تصویر ساوجبلاغ
تصویر ساوجبلاغ، نامی است که هیچ گاه نباید آن را به فراموشی سپرد. اولین نشریه شهرستان ساوجبلاغ به گستره بخش های مرکزی و نظرآباد و طالقان به صاحب امتیازی محسن دهقان آزاد، اولین جایی است که به برکت اعتماد آقامحسن، نوقلمانی چون من، جرأت نوشتن و در معرض داوری دیگران قرار گرفتن یافتیم. او از این جهت بر ما حق دارد و ما از این جهت، سپاسگزار اوییم .حسین عسگری البته اگر نبود حلقه وصلی میان ما و تصویر هم رقم نمی خورد. با این حساب، اعتماد آقامحسن به حسین عسگری، دو بال طیران ما در اولین نشریه محلی دیارمان شد. کار من با تصویر بالا گرفت تا آن جا که اداره صفحه هوای دیدار این نشریه را به عهده گرفتم و آن جا شد دایو پرتاب بعضی از سرشناسان شعر این دیار که الان، اسم و رسمی دارند بی آن که نامی از این صفحه ببرند تا رسم نان و نمک ادا شده باشد. من به قول مرحوم اخوان ثالث، گله نمی کنم می گویم بی گله هم نیستم. افت و خیزهای نشریه البته باعث شد تا با حسین عسگری، نامه ای به آقامحسن، بنویسیم و گفتنی هایی را با ایشان درباره آن نشریه در میان بگذاریم. آقامحسن البته از ما رنجید و روزگارانی بعد، کار خوابید و بعدها ایشان هم نشریه را رها کردند و... او در این میانه البته همچنان، افتخاردار پیش کسوتی کار مطبوعاتی در این دیار است و من به دوستان فراز، پیشنهاد مراسمی برای تجلیل از ایشان را تقدیم می کنم.
خبرنامه فرمانداری ساوجبلاغ
خبرنامه فرمانداری ساوجبلاغ، جریده ای دیگر بود که به برکت آقای علی منصورزارع، توانستم در آن کَمَکی نفس بکشم.
پیام زمان
پیام زمان، روزنامه ای سراسری به مدیریت آقای محمود حیدری بود که خانم معصومه توحیدلو، ویژه نامه آن را در شهرستان ساوجبلاغ با همان گستره تصویر، منتشر می کرد. با آنکه ماها با همه توان در آن، قلم شکسته خویش را به سماع وامی داشتیم اما متاسفانه چند شماره بیشتر دوام نیاورد.
فراز البرز
پیش شماره فراز البرز به صاحب امتیازی و مدیر مسوولی مهدی توسلی، درست در بحبوحه برگزاری هفتمین آیین شب های روشن در سیزدهم ماه مبارک رمضان امسال یعنی 1436 قمری - 1394/4/9 - در دستانم قرار گرفت. به آقای توسلی از این بابت تبریک گفتم و ماند تا آن دم که ایشان در نهایت لطف، پیشنهاد همکاری در این نشریه را روی میز گذاشتند حالم، حالی نگفتنی است. از طرفی ذو قزده چنین اتفاق جدیدی در استان البرز هستم و از طرفی در گیرودار ضرورت راه اندازی یا بی خیالی انجام این دست از فعالیت ها در دیار خودمان دارم خفه می شوم. رسالت مطبوعات اگر برداشتن باری از شانه های این همشهری های نازنینم نباشد پس دیگر چیست؟! همشهری های نازنینی که در کشاکش بی رحم نامدیریتی های حاکم بر این دیار، دارند له می شوند. می بینم و نمی توانم کاری کنم و اگر این نشریه هم نتواند کاری کند پس چرا این همه هزینه های مادی و معنوی را برای انتشار آن به باد بدهیم؟! من به حکم کسوتی که افتخار آن را سال ها است غصب کرده ام در صمیمانه ترین فضاها با آنان که توانسته ام نرده مدلی ببازم در میان نهاده ام اما مگر مشکلات این دیار، چیزی است که بشود با گفتن کوچکی چون من در فلان منبر و بهمان سخنرانی برای حلّ آن کاری کرد؟! فراز، قرار است در کدام مقوله، بار را از شانه های زخمی مردم دیار من بردارد؟ شاید بتوان به این پرسش، چنین پاسخ داد. فراز می تواند از سه راه رو پای در این دوشادوشی با مردم بگذارد.
راه رو اول
چشم خود را ببندد و فقط بر تاریکی ها و سیاهی ها بگشاید و این چنین بنویسد: فراز، قرار است بار کدام مشکل را از دوش مردم بردارد. معضلات زیست محیطی را؟! بحران های سونامی تبار اجتماعی را؟! بی رغبتی های تحصیلی آموزشی پرورشی ها و حوزوی ها و دانشگاهی ها را؟! زنجیرهای بروکراسی لعنتی اداری را؟! بازی های پشت پرده بنگاه های اقتصادی کوچک و بزرگ را؟! کودکان طلاق و بازمانده از تحصیل را؟! اعتیاد را؟! آمارهای ناامیدکننده بیکاری و بی مسکنی و تجرد و... را؟! زمین های کشاورزی رها شده را؟! معماری بی قواره شهر را؟! به خواب عمیق هزار ساله رفتن نهادهای متصدی فضیلت و فرهنگ را؟! دادگاه های لبالب از شاکیان و متشاکیان را؟! میراث فرهنگی به تاراج رفته را؟! غلط معنی کردن آیه قرآن در تریبون های رسمی را؟ !جاده های آدمکش را؟! کوچه خیابان های بی هویت را؟ !مدعیان کارخراب کن را یا کارخراب کن های مدعی را؟!...
راه رو دوم
هر آن چه در این دیار، رخ می دهد از جنس مدینه فاضله است و همه آسوده بخوابند که ما بیداریم.
راه رو سوم
این است که از دایره انصاف، پای در راه بگذاریم و بر هر آن جا که تاریکی است نور بگیریم و هر آنجا که روشن است را روشن تر به مردم بشناسانیم. اگر فراز بر این راه رو سوم بپیماید امید است که باب دل مردم باشد... مدام این سوال سید شهیدان اهل قلم آقا مرتضی آوینی چون پتکی مر گبار بر سرم فرود می آید که چه باید کرد؟!
نشر نخست این یادداشت در: ماهنامه فراز البرز، ش 1، مهر 1394، ص 3.