شهریار خِرد و شهسوار حکمت ایرانیان
دکتر حکمت الله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و عضو هیئت امنای بنیاد ایرانشناسی
اشاره: هفتم آبان روز بزرگداشت کورش یا همان ذوالقرنین قرآن کریم است. به همین مناسبت، هفته نامه خبری - فرهنگی امرداد در شماره 330 (یک شنبه سوم آبان 1394) ویژه نامه ای را در چهار صفحه منتشر کرده است. یادداشت استاد ملاصالحی با عنوان «شهریار خِرد و شهسوار حکمت ایرانیان» در این ویژه نامه منتشر شده است.
* * *
آنکه داوود خِرد بود و فرزانگی و سلیمان حکمت و دانایی و ذوالقرنین حشمت ودلاوری. به نام کورش و به صفت بزرگ و آراسته به منش بزرگان. شهریاری که گزنفون هلنی شکوه برآمدن و شهره پرورش اصیل و نجیب ایرانی اش را به قلم آراسته بود و تورات در وصفش چونان موعود رهایی بخش سخن گفته بود. کورش فرزند هزاره و زمانه ایست به غایت مهم و سرنوشت ساز و تعیین کننده در تاریخ و فرهنگ ایرانیان به معنای اخّص و در جامعه و جهان بشری ما به معنای اعمّ آن. هزاره و زمانه ای که اندیشمند و فیلسوف تاریخ آلمانی کارل یاسپرس در ریختن یک شالوده و درانداختن یک طرح کلی از تاریخ جهانی آن را دوران محوری تعبیر کرده است. نقش و سهم ایرانیان نبوی در آن هزاره و زمانه نخست پیش از میلاد شانه به شانه یهودیت نبوی و یونانیان فلسفی مذاق و فیلسوف پرور هم به لحاظ سیاسی هم مدنی و معنوی بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ باختر زمین بوده است. مهم تر از آن چه اغلب گمان رفته است.
در چالشگاه ها و آوردگاه های سخت و سنگین آزمون های تاریخی آموخته ایم که به هر میزان رشته های اتصال معنوی و حلقه های پیوند باطنی نظام های سیاسی و قدرت های حاکم و حکومت ها با بنیان های معنوی و نظام های ارزشی و آموزه های اخلاقی که بر شانه آن ها قدرت و حاکمیت شان بنیاد پذیرفته مستحکم تر و استوار بوده، از فروغلطیدن در ورطه های ستمگری و خونخوارگی و قهر و قساوت هم ایمن تر مانده اند هم مصون تر ره سپرده اند هم سالاری مردمان را بر سروری خویش ارجمندتر و مقدم تر و محترم تر داشته اند. و در مقابل و به عکس به هر میزان نظام های سیاسی و قدرت های حاکم و حکومت ها و دولتیان از بنیان های معنوی و آموزه های اخلاقی و نظام های ارزشی بیشتر و بیشتر فاصله گرفته اند و از سر در قهر و ستیز با مردمان درآمده اند هم درّنده خوتر و ستمگرتر و زورمدارتر و زراندوزتر و زرپرست تر و مردم ستیزتر و مردم گریزتر نیز شده اند. خونخوارگی و ستمگری نظام های سیاسی و قدرت های خودکامه را حتی با قوّت بازوی نیروهای مردمی هم نمی توان مهار کرد. متاسفانه همین نیروهای مردمی و اقشار ستمدیده و محروم از حقوق اجتماعی و مدنی و معنوی خویش وقتی شیرینی آزادی و باده های گوارای قدرت و ثروت در کامشان ریخته شده، مست و مخمور از باده های نو به نو قدرت رویه و رفتارشان با اقشار ستم کشیده و محروم اجتماعی که خود از درون آن ها بپا خاسته و برآمده اند در اغلب موارد بی رحمانه تر و خشونت آمیزتر از نظام های ستمگری که به زیر کشیده اند نیز بوده است. واقعیت تلخ و تاسف انگیزی که در تاریخ، فرهنگ و جامعه و جهان بشری ما بارها تکرار شده است. اثر «قلعه حیوانات» جورج اُرول بیش از آنکه افسانه و رُمان باشد واقعیت تلخ و تاسفبار تاریخ، جامعه و جهان بشری ما است. امّا طریق و طریقت دیگری شانه به شانه مراقبت و حضور فعّال مردمی برای مهار و کنترل نظام های سیاسی و قدرت های حاکم نیز وجود دارد که نمی توان آسان و بی توجه از کنارش گذشت. نحوه پرورش و نوع آموزش آدمیان و فرزندان یک جامعه با آموزه های اصیل مبتنی بر خرد و حکمت و معنویتی گوهرین و متعالی و انسان ساز و انسان دوست بی تردید می تواند نقش و سهم موثّر و تعیین کننده در تندرسی روان و رفتار مردمان و حاکمان و دولتیان و کانون های قدرت یک جامعه داشته باشد.
کورش فرزند و پرورده دست و دامن فرهنگ و معنویتی اصیل و پرمایه و غنی بود و خود نیز شهریار خرد بود و سرداری دلیر و مردم دوست و دادور. پرورده دست و دامن فرهنگ و معنویتی که خورشید نبوی آن از شرق ایران با پیام ها و آموزه های متعالی و اخلاقی زرتشت طلوع کرده بود و گرمی اش نرم و آرام در مرزهای غربی جغرافیای عالم ایرانی احساس می شد. هرچند هنوز نه چونان یک دین رسمی در ایران عصر و عهد هخامنشی امّا چونان پیامی اصیل و گوهرین و نبوی مرزهای شرقی خاستگاه خود را درنوردیده بود و در غرب و قلب جغرافیای ایران زمین رخنه و نفوذ کرده بود و طنین افکنده و شنیده می شد. در ارض تاریخ و حضور تاریخی انسان در جهان هر زخمه و بانگ و نفس و نفخه و نویدی تارهای روح ما را مرتعش نکرده و شنیده نشده مگر آن که از آشیانه های بکر روح و زیرلایه های نهان تر ذات انسان بودن ما سربرکشیده و از سرچشمه و منبع و کنه «وجود» برآمده و نسبتی با ابدیت و جاودانگی داشته است. انسان های بزرگ نیز این چنین دل های مردمان را تاریخ با فضیلت هایشان با دادوری و دادگری شان با عشق ورزی و ایمان استوارشان با از خود رستگی و فرزانگی و حکمت و خرد و همت والایشان ربوده اند و با مردمان دلبری کرده اند و برای همه نسل ها و عصرها الگوی خوب زیستن و خوب مردن بوده اند و در حافظه و خاطره ها آدمیان مانده اند.
تاریخ نبوی ایرانیان به عنوان یک ملت با پیام های متعالی و توحیدی و اخلاقی و انسان ساز زرتشت پیامبر در هزاره نخست پیش از میلاد افتتاح می شود و با جلوس کورش به حرکت درمی آید. و از این پس ایرانیان برای نخستین بار بر مدار کتاب و کلامی مقدّس و متعالی به عنوان یک ملّت تاکید می کنم به عنوان یک ملت نه یک گروه اجتماعی و عشیره و قبیله و طایفه بلکه ملتی نبوی بر صحنه تاریخ جهانی به ایفای نقش فراخوانده شده و حضور فعّال بر صحنه داشته و نقش تعیین کننده و تاثیرگذار بر شانه می کشد. این یک رویداد ساده از نوع رویداد های متداول و متعارف تاریخی نبود. حادثه ای بود بس عظیم و فوق العاده مهم و سرنوشت ساز در تاریخ میهن و مردم وملّت ما در آن هزاره و زمانه زلزله خیز و محوری به تعبیر کارل یاسپرس. پیش از برآمدن و جلوس کورش گرمی برآمدن و فروغ و طلوع خورشید نبوّت زرتشت را در مشرق عالمی ایرانی ایرانیان در جان خویش احساس کرده بودند. چه بسا اگر آن طلوع نبوی نبود این جلوس سیاسی هرگز اتفاق نمی افتاد و ما نیز بمانند اقوام دیگر پراکنده و رمیده در تاریخ می ماندیم. پیام نبوی و اخلاقی و توحیدی زرتشت طوایف پراکنده ایرانی را زیر یک کلام و کتاب و خدای یگانه امنیت و جمعیت خاطر بخشید و گردآورد و چونان یک ملت متفق و متحد کرد. چنین است مقام والای پیامبری. مقامی که شاعر روشن ضمیر و عارف رندی مسلک و ژرف بین میهن ما حافظ این چنین نغز و دلنشین آن را سروده است:
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد.
تاریخ ملت ها را تاکید می کنم ملّت ها را پیش از آن قدرت ها و حاکمان سیاسی رقم بزنند؛ قدرت های معنوی و آموزه های اصیل و متعالی و نبوی و اندیشه های بزرگ و خردهای سُترگ و مصلحان فرزانه رقم زده اند.
کورش فرزند و پرورده دست و دامن فرهنگی است نبوی. فرهنگی که در آن برای نخستین بار مرزهای نیک و بد، پاکی و پلیدی، راستی و دروغ و جایگاه و رسالت و معنا و هدف و غایت حضور انسان در جهان به طرز بی سابقه و عمیق هم در ابعادی وجودی هم مدنی و معنوی و هم در قامت یک نظام سیاسی و قدرت و حکومت منسجم و متشکل نه سرزمینی و ملی و منطقه ای یا قومی و بومی و قبیله ای و عشره ای و طایفه ای بلکه به مقیاس تاریخ جهانی بر صحنه آمده و آماده به ایفای نقش فراخوانده شده شفاف سازی و از هم تفکیک شده است. به جرأت می توان گفت در عهد باستان در میان نظام اعتقادی و فکری و خرد و حکمت هیچ مردمی آنگونه که در نظام اعتقادی و فکری و حکمت و خرد ایرانیان مرزهای میان پاکی و پلیدی راستی و دروغ نیک و بد روشنایی و تاریکی شفاف سازی و از هم تفکیک نشده است. در فضای معنوی و شکوه اجلالی معماری تخت جمشید نیز شکل کالبدی شده آن را نیز می توان احساس کرد. معماری تخت جمشید تصویر کالبدی شده تاریخ به مقیاس و به مفهوم جهانی آن نیز است. تاریخ جهانی به مفهومی که اندیشمند و فیلسوف آلمانی هگل به ژرفی آن را دریافته بود.
حتی امکان حضور در درون فضای معبد پارتنون برای شهروندان آتنی و پرستندگان الهه شهر آتن، آتنا نبود. تخت جمشید خانه نمایندگان ملل بود و نحل و این چنین نیز بنیاد پذیرفته بود. به رغم آنکه تاریخ ملت و مردم و میهن ما در یک جغرافیای باز طبیعی و تاریخی و انسانی رقم خورده است و همواره دست مهاجمان و مهاجران و متجاوزان در یورش به آن گشوده بوده است لیکن ایرانیان بمانند چینیان نه تنها دیوار و حصاربه روی خویش و مهاجمان بنیاد ننهادند و نساختند و نیافراشتند بلکه مرزهای تاریخ بسته و بومی و قومی و قبیله ای و عشیره ای و طایفه ای را پس از آن که چونان ملتی نبوی و تاریخی بر صحنه می آیند درمی نوردند و نگاهی هم جهانی هم انسانی نیز به تاریخ و حضورتاریخی انسان در جهان می افکنند. منشور حقوق مردمان را نیز در شهری شهریار ایرانی صادر می کند که یک هزاره شهره آفاق در میان شهرهای جهان باستان بود و کانون اخترشناسی و حلقه های بزرگ اخترشناسان زمانه خود.
در قرآن شریف به شهریاران نظام های سیاسی و حاکمانی که بر اریکه قدرت و ثروت و دولتداری تکیه زده اند هم بر شآن نبوی شان انگشت تاکید نهاده شد هم آنکه از آنها موکّداً خواسته شده به جای ساختن و آهختن تیغ و تیر و شمشیر تهاجم، خُود و زره دفاع بسازند و مقام دفاع را بر موضع حمله و هجوم و یورش و شورش مقدم تر و محترم تر و ارجمند تر بدارند. حتی اگر با دشمانی لجوج و یاجوج و ماجوج و بی خرد و منطق نیز مواجه شدند سدّ بسازند و در مقام دفاع مردمان را از خطر و آسیب هجوم مهاجمان و متجاوزان ایمن بدارند. و آنگاه که سلیمان حشمتی و شهریار قدرت می باید گوش و هوشی چنان حسّاس و تندرست داشته باشی که صدای خاموش ملکه مورچگان را نیز بشنوی تا سپاهیان شوکتت آسیبی به لشکر موچگان نرسانند که همینان روزی عصای قدرت تو را از درون خواهند خورد. کورش ذوالقرنین چنین میراثی نبوی و فرهنگی اصیل و متعالی است.
ادیان و آموزه های دینی حتی اصیل و متعالی و گوهرینشان هیچگاه مصون از اعوجاج و انحراف و تعصّب و تحریف و ایمن از جزم گرایی در تاریخ و تجربه تاریخی پیروان خود نبوده اند. چشم اسفندیار ادیان سامی فروغلطیدن در کفر ورزیدن به انسان و نفی آزادی و انکار کرامت انسان بنام ایمان به خدا بوده است. دیروز چنین تجربه تلخ و تاسّف بار تاریخی را در ظلّ حاکمیت کلیسای قرون وسطی زیستیم و آزمودیم و از سر گذراندیم و اینک بار دیگر با داعشیان از سر می گذرانیم. و پاشنه آشیل تمدن دوره جدید کفر ورزیدن به خدا و نفی الوهیت یگانه به نام انسان است. به سخن دیگر دیروز به نام خدا به انسان کفر ورزیدیم و اینک به نام انسان به خدا کفر می ورزیم. در میراث نبوی عهد باستان ایرانی دروغ گفتن و پراکندن، گناهی بود بس سنگین که هم خیانت به خدا هم خیانت به انسان را درپی داشت. در قرآن هم شرک ورزیدن یعنی خیانت به خداوند هم دروغ ورزیدن یعنی پیمان شکستن و خیانت به انسان و خداوند را به دنبال می آورد.
آنکه با خداوندگار یگانه، پیمان می بندد با انسان نیز پیمان وفاداری بسته است. نه به نام خداوند مجاز است به انسان کفر بورزد و نه به نام انسان مختار است به خداوند کفر بورزد. کورش پرورده دست و دامن چنین ارزش هایی است. ارزش ها و آموزه هایی اصیل و متعالی و متعادل. متفکران شهرهای هلنی زبان پیشاسقراطی که در مناطق و کرانه های غربی آسیای صغیر و جزایر شرقی دریای اژه زندگی می کردند و شهروندان امپراطوری هخامنشی نیز محسوب می شدند چندان هم بی خبر از آموزه های نبوی زرتشت نبودند. تصادفی نیست که تعریف آنها ازحکمت سوفیا (Η Σοφ?α) در اغلب موارد همان آموزه های اخلاقی و متعالی ونبوی و جهانی زرتشت یعنی «اندیشه و گفتار و کردارنیک» بود.
دوهزاره ونیم پیش زیر لوای همین آموزه های نبوی و متعالی شهریار ایرانی فرمان آزادی یهودیان نبوی دربند را صادرکرد و آنها را در بازگشت به میهن و بازسازی معابد ویران شده شده یاری شان داد. و اینک دوهزاره و نیم سپس تر بار دیگر فرزندان همین ایران ارزش های متعالی پرچم رهایی فلسطینیان نبوی و دربند و آواره از سرزمین خویش را بر شانه گرفته و به اهتزاز درآورده اند و رویاروی یکی از مخوف و خطرناک ترین جریان های شوم روزگار ما که صهیونیسم جهانی است و از حمایت همه جانبه نظام فاسد سرمایه داری جهانی نیز بهره مند است و پشتیبانی می شود دلاورانه ایستاده اند. دیروز پرچم رهایی یهودیت نبوی در اسارت را ایرانیان بر شانه گرفتند و دلاورانه بر سالت خویش عمل کردند و اینک و امروز بار دیگر در همان سرزمین پرچم رهایی فلسطینیان نبوی دربند و آواره از سرزمین و موطن باستانی خویش را ایرانیان به اهتزار درآورده و بر شانه گرفته اند! دیروز رهایی یهودیت نبوی در آوارگی و اسارت و اینک آزادی فلسطینیان نبوی در آوارگی و اسارت! یک ملّت زنده و بالنده هم جایگاه تاریخی خود را در جهان خوب می شناسد و می فهمد هم بر رسالت و مسئولیت سنگین و خطیری که بر شانه گرفته است آگاه است و در چالشگاه ها و آوردگاه های سخت و سنگین تاریخ می داند چگونه پنجه در پنجه حریفان بگذارد و دلاورانه بیایستد. تاریخ خوابگاه خوابگردها نیست. آوردگاه اندیشه ها و ارزش ها و آموزه ها و آرمان ها است. سخن آخر آنکه ما ملتی هستیم نبوی. میان آن میراث نبوی عهد باستان ایرانی ما و سنّت و میراث نبوی ما در عهد دولت قرآن و اسلام پیوند و پیوستگی گوهرین و ذاتی وجود دارد که رشته های اتصال باطنی و حلقه های پیوند وحدانی و وحیانی و نبوی اش استمرار و تداوم حضور تاریخی ما را در جهان به عنوان یک ملت تضمین می کرده است. کورش فرزند و پرورده دامن و دست چنین میراثی است. ژرف بینی های شاعر و عارف روشندل ما جلال الدین محمّد بلخی خراسانی را در پیوستگی باطنی و عمیق و مستحکم تاریخ متعالی و وحدانی و وحیانی و نبوی مردم و ملت و میهن ما را در اثر جاودانه کلیات شمسش ببینید:
آن یار همانست اگر جامه دگرشد آن جامه بدر کرد و دگربار برآمد
آن باده همانست اگر شیشه بدل شد بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد
گر شمس فروشد به غروب او نه فنا شد از برج دگر آن مه انوار برآمد
گفتار رها کن بنگر آینه عین کان شبهه و شکال زگفتار برآمد
حکمت الله ملاصالحی، دانشگاه تهران 20/7/1394 هجری خورشیدی.