غمنامه کاخ قجری استان البرز

امروز یکی از دوستان شفیق، عکس بالا را برایم فرستاد. قسمت فوقانی تصویر، مربوط به دوره ناصری و سال های رونق کاخ است و دو تصویر کوچک زیرین، حال فعلی آن را روایت می کند. کاخی رو به ویرانی که گردشگران وطنی با خط نازیبای خود به اصطلاح یادگاری بر در و دیوار آن نوشته اند. این چه وضعیت فاجعه انگیزی است که یقه فرهنگ و سنت غنی ما را گرفته است. چرا با دست خود میراثمان را ویران می کنیم و عذاب وجدان هم نداریم. نمی دانم تاریخ درباره ما چگونه داوری خواهد کرد. ای کاش ننویسند مردمانی که مغول وار با میراث فرهنگی ملموس و ناملموس خود رفتار کردند! گفتنی است این کاخ ییلاقی واقع در شهرستانک از توابع شهرستان کرج به دستور ناصرالدین شاه قاجار بین سال های 1295 تا 1298ق در کنار رودخانه ساخته شده و در 16 شهریور 1376 به شماره 1925 در فهرست آثار ملّی ایران به ثبت رسیده است.

- کانال البرزپژوهی @alborzology

 


نوشته شده در  جمعه 98/3/31ساعت  7:36 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

از رزکان کرج تا رزکان نظرآباد

در استان البرز وقتی نام «رزکان» را می شنویم غالباً به یاد روستایی خوش آب و هوا می افتیم که در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، فراوانی آب دریاچه سد بزرگ امیرکبیر آن را به جنوب شهر کرج رانده است. سرتیپ حسینعلی رزم آرا رییس دایره جغرافیایی ستاد ارتش حکومت پهلوی در نخستین جلد از کتاب «فرهنگ جغرافیایی ایران» که در سال 1328 خورشیدی منتشر شده، این روستا را از توابع دهستان ارنگه واقع در بخش کرج و جزو شهرستان تهران دانسته است. روستایی در 30 کیلومتری شمال شرق کرج که متصل به راه شوسه کرج - چالوس است. در آن روزگار، دویست تن سکنه داشته که به زراعت، دامداری و کرباس بافی مشغول بودند. سد کرج که به نام مصلح بزرگ ایرانی جناب میرزا تقی خان فراهانی مشهور به امیرکبیر نامیده شده، بین سال های 1337 تا 1342 خورشیدی در تنگه واریان با طول تاج 390 متر و ارتفاع 180 متر با هدف تأمین آب مصرفی کلان شهر تهران ساخته شده است. پس از آبگیری سد کرج، به ناچار اهالی رزکان از منطقه کوهستانی شمال کرج به دشت جنوبی کرج کوچیدند و روستایی به نام «رزکان نو» شکل گرفت که هم اکنون از توابع شهرستان فردیس است. این روستا گرچه جدید است اما در نزدیکی آن، محوطه باستانی ارزشمندی متعلق به هزاره اول پیش از میلاد مسیح و برج 12 متری آب متعلق به دوره پهلوی قرار دارد.

مدتی پیش، برادرم علی عسکری که صفحه ای پر مخاطب در اینستاگرام دارد، عکسی از جوانان روستای رزکان از توابع شهرستان نظرآباد را برایم فرستاد و پرسید مگر چنین روستایی در نظرآباد بوده و چه فرقی با رزکان کرج دارد؟ عکس ارسالی که متعلق به سال 1344 خورشیدی است، چهره هشت تن از جوانان رزکانی را در خود جای داده است.  تا سال 1365 خورشیدی بخش ساوجبلاغ از توابع شهرستان کرج، دارای سه دهستان «افشاریه»، «اکراد» و «برغان» بود. اکراد وسیع ترین دهستان بخش ساوجبلاغ به شمار می رفت که با محاسبات امروزی، همه شهرستان نظرآباد و بخشی از شهرستان ساوجبلاغ فعلی را شامل می شد. براساس نوشته سرتیپ رزم آرا، روستایی به نام رزکان در دهستان اکراد ساوجبلاغ و در 48 کیلومتری شمال غرب کرج و 8 کیلومتری جنوب راه شوسه کرج - قزوین بوده که هم اکنون اثری از آن نیست. با توجه به اینکه در سال 1328 خورشیدی، 18 نفر سکنه داشته، به نظر می رسد که از سال های پیش از آن، روند متروکه شدن آن روستا آغاز شده بود.

سعید صالحی که ریشه در این روستا دارد، در این باره می گوید: «روستای رزکان تقریباً در محل فعلی شرکت بستان ایران واقع در جنوب شهر نظرآباد و نزدیکی روستای خسروآباد قرار داشت. این روستا به صورت قلعه بوده که اهالی آن در سال های پیش از پیروزی انقلاب، با فشار ارباب روستا، آنجا را ترک کردند و در روستاهای اطراف ساکن شدند. رزکانی ها هم اکنون در محل فعلی روستای خود مشغول کشاورزی و باغداری هستند.» سرنوشت روستاهای رزکان کرج و نظرآباد چقدر شبیه به هم است. کوچ ناخواسته بر اثر جبر توسعه و زور ارباب و رزکان های «نو» که پس از آن شکل گرفته اند. با این تفاوت که یکی مسکونی و دیگری کشاورزی است؛ یکی از شهرستان اصلی خود دور افتاده اما دیگری همچنان در آغوش شهرستان خود است.

منابع: حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 1، ص 98؛ جعفر کوهزاده، درآمدی بر فرهنگ و پیشینه کرج، ص 66، 205؛ حسن شاه محمدی و ابوالقاسم غلامی مایانی، گردشگری ویژه استان البرز، ص 369؛ علی مقیم و عبدالله عباس زاده، سیمای فرهنگ و طبیعت استان البرز، ص 99، 207؛ حسین عسکری، دشتی به وسعت تاریخ، ص 367 و تحقیقات میدانی نگارنده.

- نشر نخست مقاله فوق در: حسین عسکری، «از رزکان کرج تا رزکان نظرآباد»، هفته نامه تریبون شهر، سال دوم، ش 11، 5 خرداد 1398، ص 3.



 


نوشته شده در  دوشنبه 98/3/6ساعت  11:21 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 


برای نخستین بار در تاریخ باستان شناسی ایران

حسین عسکری: روز شنبه 3 فروردین 1398 در آیین افتتاحیه نوروزگاه محوطه باستانی ازبکی از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز شرکت کردم. در آن مراسم گرم و صمیمی، خاطراتی از استاد دکتر یوسف مجیدزاده (چهره ماندگار باستان شناسی ایران و سرپرست شش فصل کاوش در محوطه ازبکی) را برای مخاطبان روایت کردم. یکی از آن خاطرات برمی گردد به حدود 18 سال پیش که مربوط به استقبال مردم فهیم شهر نظرآباد از گروه باستان شناسی محوطه ازبکی در آستانه فصل چهارم کاوش ها است. برادرم علی عسکری در صفحه اینستاگرام خود بخش از سخنانم را منعکس کرده است.

بخشی از سخنانم


 

هفته نامه کیهان هوایی (چاپ خارج از کشور)، دوشنبه 26 شهریور 1380، ش 1444، ص 24

 

روز سه شنبه بیستم شهریور 1380در آستانه آغاز چهارمین فصل کاوش، برای نخستین بار در تاریخ باستان شناسی ایران، هیأت کاوش محوطه باستانی ازبکی مورد استقبال اهالی فرهنگ دوست نظرآباد قرار گرفت. این مراسم را انجمن حکمت با همکاری شهرداری در ورودی شهر نظرآباد برگزار کرد. اهمیت برگزاری این مراسم بی نظیر تا اندازه ای بود که در بیشتر نشریات کثیرالانتشار داخلی، صدا وسیما، شبکه های خبری اینترنتی و نشریات بین المللی ایرانیان بازتاب گسترده ای یافت. در این مراسم استقبال، دکتر یوسف مجیدزاده (سرپرست هیأت) طی سخنانی گفت: «این استقبال و جشن مردمی در دنیای باستان شناسی جهان بی سابقه است و این مراسم بیان کننده علاقه مردم این شهر به فرهنگ، ملیت و ایرانی بودن است.» زیور موسوی خویی خبرنگار روزنامه ایران نیز در همان ایام ضمن چاپ مقاله ای با عنوان «تپه ازبکی، یادمانی از تمدن کهن» در این باره نوشت: «دیدار از یادمان های 9هزارساله، کشف نخستین شهر مادی و نیز مردمی که برای نخستین بار در تاریخ ایران در استقبالی پرشور به پیشواز هیأت باستان شناسی رفته بودند، تنها هدفی بود که ما را در یک صبح سرد پاییزی به سوی مقصدی به نام محوطه ازبکی کشاند.» شکوه و اهمیت این مراسم به قدری بود که دکتر مجیدزاده بار دیگر در آذر ماه 1380 در برنامه تلویزیونی زنده پرتو (شبکه چهارم سیما) از جوانان شهر نظرآباد به جهت همکاری با گروه باستان شناسی و برگزاری مراسم استقبال از این گروه تشکر کرده و مراسم برگزار شده را اقدامی بی نظیر در طول تاریخ فعالیت های باستان شناسی ایران ارزیابی کرد.

منبع: دشتی به وسعت تاریخ، نوشته حسین عسکری، ص 166.


 

سه شنبه 20 شهریور 1380، شهر نظرآباد از توابع استان البرز، آیین استقبال از گروه باستان شناسی محوطه باستانی ازبکی به هنگام آغاز چهارمین فصل کاوش در این محوطه 9 هزارساله. از چپ به راست: استاد دکتر یوسف مجیدزاده (چهره ماندگار باستان شناسی ایران)، خسرو پوربخشنده (باستان شناس پیشکسوت)، موسی زاده (دانش آموخته باستان شناسی)، علی حمزه پور (وکیل و شاعر نظرآبادی)، مهدی توسلی (فرهنگی و مدیرمسئول ماهنامه فراز البرز)، علی اصل فلاح، حسین عسکری (نویسنده وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی)، ابراهیم رضازاده (از فرهنگیان شهرستان نظرآباد). در این آیین کم نظیر، دکتر مجیدزاده طی سخنانی گفت: «این مراسم بیان کننده علاقه مردم این شهر (نظرآباد) به فرهنگ، ملیت و ایرانی بودن است.»


روزنامه اطلاعات بین المللی (چاپ خارج از کشور)، ش 1772، سه شنبه 27 شهریور 1380، ص 3


روزنامه جوان،ش 725، دوشنبه 26 شهریور 1380، ص 3



نوشته شده در  سه شنبه 98/1/6ساعت  11:20 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

نگاهی از آسمان به محوطه باستانی ازبکی واقع در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز

(هزاره هفتم پیش از میلاد مسیح تا دوره ایلخانیان)

_______________________________

نسبم شاید برسد به سفالینه ای از خاک «ازبکی» 

با الهام از شعر «صدای پای آب» سروده شادروان سهراب سپهری در تابستان 1343

 

3 فرودین 1398، محوطه باستانی ازبکی، هدیه کتاب «دشتی به وسعت تاریخ» به باستان شناس آلمانی

 

گزارش تصویری خبرگزاری فارس از دیدار گردشگران آلمانی از محوطه باستانی ازبکی 

 


نوشته شده در  شنبه 98/1/3ساعت  7:23 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

گلگشتی بهاری در شهرستان نظرآباد

ویژه نامه «کهن دشت: گلگشتی بهاری در شهرستان نظرآباد» به همت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و ستاد هماهنگی خدمات سفر شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز در هشت صفحه رنگی منتشر شد. نام تولیدکنندگان این ویژه نامه که به مناسبت نوروز 1398 و با هدف توزیع در بین مسافران و گردشگران تدارک دیده شده به این شرح است: مدیرمسئول: مریم مقدم، سردبیر: حسین عسکری، ویراستار: سعید صفری، عکس: علی عسکری، علی اکبر رشوند آوه، وحید شعبانی، صفحه آرا: نگار احمدزاده. این ویژه نامه در محل نوروزگاه محوطه باستانی ازبکی و پایگاه های نوروزی شهرستان نظرآباد در دسترس است. در ویژه نامه «کهن دشت» این مطالب به چاپ رسیده است: نخستین واژه های آشنایی (دکتر محمدرضا فلاح نژاد)، اینجا نظرآباد است نظرآباد (اسماعیل آل احمد)، ویژگی های طبیعی کهن دشت نظرآباد (علیرضا عزیزی)، توسعه شهرستان نظرآباد حول محور گردشگری (مهندس علیرضا گروسی)، زبان و گویش مردم شهرستان نظرآباد (ابراهیم رضازاده)، ویژگی های باستان شناختی محوطه ازبکی (زهره حسینی)، سند همکاری تجاری ازبکی و شوش در هزاره چهارم پیش از میلاد مسیح (دکتر حسین عسکری)، The ancient land An Excursion In Nazarabad Township (دکتر احسان امتی)، آثار فرهنگی و تاریخی شهرستان نظرآباد، نظرآباد به روایت دانشمندان ایرانی و خارجی، مهد روستازادگان دانشمند، نوروز در نظرآباد، نام آوران کهن دشت نظرآباد.

خبر انتشار  ویژه نامه کهن دشت در خبرگزاری ایرنا 


نوشته شده در  پنج شنبه 98/1/1ساعت  8:12 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 


تحلیل نقش و فرم سفال‌های تپه اسماعیل‌آباد 

دکتر احمدعلی یاری؛ دکتر حسن طلایی، «تحلیل نقش و فرم سفال‌های تپه اسماعیل‌آباد»، مجله مطالعات باستان شناسی، مقاله 11، دوره 10، شماره 1 - شماره پیاپی 17، بهار و تابستان 1397، صفحه 189 - 205. 

چکیده: با توجه به وضعیت لایه‌‌های تپه اسماعیل‌آباد و فرا‌گیری سفال افق چشمه‌علی و شناسایی طبقات استقراری با معماری مشخص، همچنین طول مدت استقرار و تداوم این فرهنگ در تپه، مهمترین و دقیق‌‌ترین اطلاعات را در اختیار  می‌گذارد که با داده‌های حاصل از آن می توان روند تغییرات و تحولات فن آورانه، هنری، اجتماعی، اقتصادی و باورهای آیینی را بررسی و مطالعه نمود. هدف این است که سنجیده شود در یک محوطه باستانی با ویژگی‌های تپه اسماعیل‌آباد روند تغییر، تحول، رشد و بالندگی فرهنگ از لایه فرهنگی اول تا آخرین لایه براساس داده‌ها بویژه سفال‌ها چقدر قابل سنجش است. دگرگونی‌های سفال که بخشی از آن بر اثر تطور و رشد درونی فرهنگ در طول زمان به وجود می‌آید و بخش دیگر به علت پیوند‌های فرهنگی و اقتصادی با جوامع دور و نزدیک پدیدار می‌شود. در این مقاله تمام سعی و تلاش برای شناخت این تغییرات تحولات درونی سفال و سیر دقیق آن شده است. در تحلیل‌های آماری نقوش، فرم، با استفاده از پایگاه داده‌ها کامپیوتری مشخص شد که ظروف سفالی تپه اسماعیل‌آباد یک سیر تکاملی را طی کرده‌اند. در طبقات میانی همانند پیشرفت و تغییرات ملموس معماری از یک دوره درخشان تولید سفال و شکوفایی هنری نیز برخودار بوده‌اند .

کلیدواژه‌ها: سفال؛ باستان‌شناسی؛ علوم کامپیوتری؛ پایگاه داده‌ها؛ تپه اسماعیل‌آباد.

دانلود متن کامل مقاله فوق pdf

 

سفال به دست آمده از محوطه باستانی موشه لان اسماعیل آباد واقع در شهرستان ساوجبلاغ که متعلق به هزاره پنجم پیش از میلاد مسیح است.



نوشته شده در  سه شنبه 97/12/28ساعت  1:33 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 


فرزندان برومند دیار باستانی مان

آقای دکتر حکمت الله ملاصالحی استاد فرهیخته دانشگاه تهران و عضو هیئت امنای بنیاد ایرانشناسی، در روز 18 اسفند 1397 پیامی به شرح زیر به نخستین جشنواره فرهنگی و هنری  هشتگرد ارسال کرده و شاگردانش را مورد لطف فراوان قرار داده اند.

________________________

بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت میزبانان ارجمند و میهمانان گرانمایه و شریف نخستین جشنواره فرهنگی هنری شهرستان ساوجبلاغ سلام عرض می کنم.

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

همت فرزندان برومند دیار باستانی مان که میزبانی نخستین جشنواره فرهنگی - هنری شهر هشتگرد را تدارک دیده اند و بر شانه گرفته اند؛ می ستایم و ارج می نهم. از اینکه بخت یار نشده است و توفیق دست نداده است در مراسم فرخنده رونمایی از آثار دوست گرانمایه و نویسنده توانا و پژوهشگر سختکوش دیارمان جناب آقای حسین عسکری و تقدیر از دیگر هنرمندان خوش ذوق و خلاق شهرستان ساوجبلاغ در کنارشان حضور داشته باشم از یک یکشان پوزش می طلبم و بر ایشان دعای خیر و آرزوی توفیق دارم. انشاءالله بخت یار شود و توفیق دست دهد در فرصت و مناسبت و مراسمی دیگر جبران مافات بشود. لازم می بینم و بجا و بحق می دانم از همه دوستان شریف و نیک اندیش و نیکخواه در فرمانداری شهرستان و اعضای شورای شهر هشتگرد به ویژه جناب آقای جوادان عزیز که ذهنی خلاق دارند و همتی والا در جامه تحقق پوشاندن بر تن طرح ها و برنامه های فرهنگی و هنری و آبادانی شهرمان از صمیم قلب تشکر و تقدیر نمایم.

در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط المستقیم ای دل کسی گمراه نیست

الحقیر ح. ملاصالحی، 18/12/1397 هجری خورشیدی

 

اسرار حکمت: آثار و اندیشه های دکتر حکمت الله ملاصالحی 

سه خبر از آیین رونمایی از کتابهای حسین عسکری در هشتگرد 


روزنامه عصر توسعه، سال 5، ش 293، پنج شنبه 23 اسفند 1397، ص 4

 

گزارش تصویری پایگاه خبری اصل ماجرا از آیین رونمایی کتاب بیداری دشت کهن

 


نوشته شده در  سه شنبه 97/12/21ساعت  10:34 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

بانیانِ البرزی دو لوحِ مقابر ری

کتیبه، نوشتاری بر روی ماده بادوام است. فن و هنر ساخت آن را کتیبه نگاری گویند (دانشنامه دانش گستر، 1393، ص 851). به دیگر سخن، کتیبه اسمی عربی است که به مفهوم سنگ نوشته، کتابت، نوشته خطی، اهداییه، تقدیم نامه، نوشته ای بر بدنه کوه یا تخته سنگ، حاشیه دور سر در عمارت ها، دیوار مساجد، آرامگاه ها و بقعه ها، گوشه های پارچه ای همچون سفره، بیرق، جامه، جامه خانه کعبه، زرین پوش اسب، پوشش تکیه ها و اماکن متبرکه آمده است (راهپیما، 1392، ص 33). در استان البرز و خارج از آن تعدادی کتیبه تاریخی متعلّق به قرون میانی دوره اسلامی به چشم می خورد که روایتگر دیرپایی تاریخ و فرهنگ کتابت در این استان است.

 از آن جمله، دو لوح آهنی با کتیبه های کوفی متعلق به درهای قدیمی آستان حضرت عبدالعظیم حسنی و برج طغرل (مقبره ابراهیم خَوّاص صوفی مشهور قرن سوم هجری قمری)  است که آنها را دو چهره شیعی متعلق به استان البرز یعنی جمال الدین عبدالصمد و عبدالوهاب هشتجردی (هشتگردی) فرزندان دهخدای فخرآور هشتجردی در قرن ششم هجری قمری تدارک دیده اند. این دو اثر ارزشمند به ترتیب در موزه آستان حضرت عبدالعظیم و موزه هنر میشیگان (آمریکا) نگهداری می شوند (خامه یار، 1395، ص 152).

   رییس جمال الدین عبدالصمد هشتجردی از شخصیت های مذهبی و اجتماعی شیعه در قرن ششم هجری قمری است که ریشه در هشتگرد (مرکز شهرستان ساوجبلاغ) دارد. او به همراه پدرش که مستوفی ری بود، با اسماعیلیان الموت درگیری مسلحانه و عقیدتی داشت. عبدالجلیل قزوینی رازی متکلم و فقیه شیعه در قرن ششم هجری قمری، در معرفی خواجگان و روسای شیعه، از او با عنوان «جمال الدین عبدالصمد غازی شهید رحمت الله علیه» یاد کرده و در کتاب «نقض» در این باره نوشته که «ابو اسحاق صاحب خراج ملاحده» نیز «که ملحد شد» به وسیله «امیر قایماز... به گفت جمال الدین عبدالصمد شیعی رحمت الله علیه» کشته شد. آن گونه که به نظر می رسد، جمال الدین عبدالصمد در نهایت به شهادت رسیده اما منابع تاریخی درباره چگونگی شهادت او مطلبی نگفته اند (رازی قزوینی، 1358، ص 130، 223). منتجب الدین رازی از نویسندگان شیعه در قرن ششم هجری قمری، در ردیف 319 کتاب الفهرست با عنوان «الرییس عبدالصمد بن فخرآور الهشتجردی: دَیِّن، فاضل» از او نام برده است (رازی، 1366، ص 93، 329).

منابع: خامه یار، احمد، «دو لوح آهنی کتیبه دار متعلّق به مقابر ری از سده ششم هجری»، فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم، سال 9، ش 28، پاییز و زمستان 1395؛ دانشنامه دانش گستر (تک جلدی)، زیر نظر کامران فانی، محمّدعلی سادات، تهران، دانش گستر روز، 1393؛ رازی قزوینی، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض معروف به نقض، تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی (محدّث)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملّی، 1358؛ رازی، منتجب الدین علی بن بابویه، الفهرست، تحقیق و مقدمه: سید جلال الدین محدث ارموی، به کوشش محمد سمامی حایری، زیر نظر سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1366؛ راه پیما، غلامرضا، «بررسی کتیبه های تاریخی ایران»، مجله نامه بهارستان، ضمیمه ش 2 (ویژه نامه کتیبه)، زمستان 1392.

 - نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «بانیانِ البرزی دو لوح مقابر ری»، ماهنامه همیار البرز، سال 5، ش 13، دی 1397، ص 8.




نوشته شده در  شنبه 97/11/6ساعت  6:31 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

قصه‌ای غم‌انگیز. تجربه‌ای پرهزینه و خسارتبار برای مُلک و ملت و میهن با اثرات و تبعات منفی و مزمن بر روان و رفتار لایه‌ها و اقشار مختلف اجتماعی از هر گروه سنی و جنسی. دوری باطل و پرخسارت و پرهزینه و قصه‌ای غم انگیز. چهار دهه در ترازوی عمر متوسط و کوتاه بشری ما زمان اندکی نیست. تجربه زندگی یک نسل در آن درگنجیده است. تجربه برنامه و کارنامه مردود تربیت و تعلیم نادرست و ناراست و معوجی که عمر گرانبها و بی‌بدیل یک نسل از فرزندان کشور را بر باد داده است. تجربه و کارنامه نسلی که اینک در میان مغاک‌های عمیق و خلاءهای مدنی و معنوی گرفتار آمده است و برای رهایی از آن از هر نردبان فرسوده و شکسته‌ای بر می‌شود و به هر ریسمان پوسیده‌ای چنگ می‌افکند. تجربه‌ای که کارنامه مردودش قهقرای فرهنگی و فقر معنوی نسلی است که اینک گریبان و گلو جامعه ما را گرفته است و می‌فشارد و می‌خراشد و زخم می‌زند و می‌آزارد. تجربه طرح‌ها و برنامه‌های تعلیمی و تربیتی شکست خورده و ناکامی که زیر سقف‌های ترک خورده و مدرسه‌های آموزش و پرورش جامعه بعد انقلاب ما عمر یک نسل از فرزندان کشور را به بازی گرفته است.

نسلی که نه احساسی از ایرانی بودن و نه اراده و عزم و غیرت و همت میهن دوستی در سر دارد نه ایمان دینی و انگیزه و اشتیاقی معنوی در دل و نه فروغ حسی از پاکیزگی و زیبایی و پایبندی به نظم و مراعات قوانین اجتماعی و آداب و ادب زندگی پیچیده شهری در جانش روشن است و در فکر و فاهمه‌اش بیدار و فعال. نسلی ناکام و نامراد می‌کوشد با پناه بردن به قهر اقتصادی و اندوختن زر هرچه بیشتر و بیشتر و برکندن و برگرفتن زر هرچه فراوان‌تر از پیکر منابع طبیعی و مواریث تاریخی و فرهنگی کشور و پرکردن و انباشتن غنیمت هرچه فراوان‌تر و فراوان‌تر در انبان‌های جان تهی از معنویتش به هر بهایی و با هر هزینه‌ای که برای مُک و ملت و میهنش تمام شود پرکند. قصه‌ای غم انگیز و پرغصه با بازیگرانی که بر سر میهن و کشور و میراث مردم خویش قمارمی‌بازند به خمار خویش می‌نازند.

آن‌چه از پی می‌رسد تنها و تنها حکایت و روایت یک مورد و مصداق از میان شمار کثیری از موارد و مصادیق تجربه نه تنها یک نسل که دو نسلی است که دیگر نه انگیزه و نه اندیشه و آرمانی ملی و میهنی برای آبادی واعتلا و اقتدار و عزّت و عظمت مُلک و ملت در سر دارد و نه اساساً ملت و میهن و کشور برایش مساله است و نه عقیده و ایمان و پایبندی به ارزش‌هایی که چهار دهه پیش چونان طوفان به پا خاست و چونان آوار بر سر انقلابیون و جامعه انقلابی فرو پاشید، در دل دارد. وقتی پای پایبندی به ارزش‌هایی و دست تعهدی به پیمانی و وفاداری به عهدی در میان نیست، وقتی فروغ عقیده و آرمانی در خانه جانت فروزان نیست، هنرپیشه‌ای و بازیگر هر نقشی در هر پرده‌ی نمایشی معیار منفعت و مصلحت توست نه منفعت و مصلحت ملت و میهنت.

سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری یکی از میان صدها سازمان و تشکیلات به ظاهر نوبنیادیست که پس از انقلاب بهمن پنجاه‌وهفت با برنامه‌های متفاوت از مرکز باستان شناسی پیشین بر صحنه می‌آید. سرگذشتش علی‌رغم عمر کوتاهش از بسیاری از نهادها و سازمان‌ها و تشکیلات نوپدید و نوبنیاد جامعه بعد انقلاب میهن ما غم‌انگیزتر و پرحاشیه‌تر و پرحدیث و حادثه‌خیزتر بوده است. پرحادثه و حادثه‌خیز با خسارات و تلفات مدنی و معنوی سخت و سنگین و جبران ناپذیربرای کشور. این سازمان نخست یک سازمان و تشکیلات فرهنگیست. به‌ غایت فرهنگی و بغایت مهم از همین منظر و با چنین ماهیتی. در میان معاونت‌های این سازمان و تشکیلات مصدوم و مقهور، پژوهشگاه سازمان در قیاس با دیگر معاونت‌ها و زیرمجموعه‌ها دستش همیشه هم از نان تهی‌تر بوده است هم از نام کوتاه‌تر و هم از جاه بسته‌تر. سنگرش سنگر جان ارتشیان و سپاهیان و سربازان ثغور و سرحدات هم نیست.در یک کلام سنگر سربازانش سنگر تیغ و تیر و شمشیر و تفنگ و توپ و تانک نیست.سپاهیان و سربازانش، سربازان سنگر تاریخ و فرهنگ و مآثری تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت و میهن‌اند. سنگری به غایت مهم. مسئولیتی بس عظیم و امانتی بس خطیر و شریف بر شانه سربازان مُلک و ملت و میهن.

پژوهشکده باستان‌شناسی زیر خیمه همین پژوهشگاه سکنی دارد و بیشترین سربازان و سنگربانانش را اعضا علمی و پژوهشی‌ای تشکیل می‌دهند که دانش آموختگان و فارغ‌التحصیلان رشته باستان‌شناسی و دیگررشته‌ها و تخصص‌های خویشاوند و مرتبط با علوم باستان‌شناسی هستند. قطار طرح‌ها و برنامه‌های آن هم علی‌القاعده می‌باید روی ریل‌های مطالعات میدانی باستان شناسان و هیات‌های باستان‌شناسی اعم از انواع و اطوار بررسی‌ها و کاوش‌ها و حفاظت محوطه‌ها و ارائه گزارش‌های باستان‌شناختی به مقصد شناختن و شناساندن هرچه اصولی‌تر و عالمانه‌تر تاریخ فرهنگ و مآثرتاریخی و مواریث فرهنگی کشور به ایرانیان و در مقیاسی فراخ‌تر و انسانشمول‌تر به جامعه جهانی و دیگر جوامع سیاره ما حرکت کند.در سال‌های پرهزینه و خسارت‌بار دولتیان نامحمود نهم و دهم علی‌الخصوص در سال‌های مدیریت نامیمون ناحمید بغایی زخم‌های التیام‌ناپذیر سخت و سنگینی بر پیکر سازمان و میراث و میراثیان وارد آمد.

باری و به هر روی آن سال‌های شوم و نامحمود و نامیمون به‌ ظاهر به‌سرآمد و دولتیانی دیگر با شعار تدبیر و امید برلب و کلید قفل‌گشا بر کف از در دولت درآمدند. جامعه باستان‌شناسان و میراثیان مصدوم و مجروح و مقهور و مرعوب دولتیان سلف چونان دیگر اقشار اجتماعی چشم در انتظار بهبود اوضاع و احوال دوخته بودند و امید و اشتیاق سال‌های خوش‌تری را در دل چشیده و در سر می‌پختند.انتظارمی‌رفت پس از آن همه قهر و بی‌مهری و جفا بر مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور و تجاوز و تخریب وسیع محوطه‌های باستانی و اشیا و اموال و اسناد فرهنگی از پیکر بناها و از زیر سقف و پشت ویترین و انبار و آرشیو موزه‌های کشور، مدیران دولتیان جدید گام برگام مدیران دولتیان نامحمود پیشین نگذارند و از کارنامه مردود و سیاه آن تیره بختان تیره روز درست عبرت بیاموزند و طرحی نو در سازمان در اندازند و جان تازه‌ای به پیکر مجروح و مصدوم و مقهور سازمان بدمند و بدهند.

امّا دریغ و صد دریغ که چنین نشد و حال میراث و میراثیان وخیم‌تر و بحرانی‌تر هم شد و عرصه بر سربازان و سنگربانان مواریث فرهنگی کشور تنگ‌تر و تنگ‌تر شد و بازار مکاره سودوسودا بر سر ناموس میراث مُلک و ملت رونق و رمق بیشتر و شتاب بیشتر و وسعت بیشتر گرفت و ویروس‌های مزمن خیانت به امانت و امانتداری در درون مراکز سازمان هم رخنه کرد و شیوع یافت. اخبار فاجعه‌بار و گوش‌خراش دستگیری مدیران و معاونان و کارکنان مراکز استانی سازمان را هر روز در رسانه‌های جمعی کشور و در فضای مجازی بیش از پیش می‌شنویم و قصه غم‌انگیز و پرغصه میراث و میراثیان برجانمان زخم می‌زند و از قهقرای مدنی و معنوی که دچارش شده‌ایم خون دل می‌خوریم و خون در دل می‌گرییم.

غم‌انگیزتر آن که این بار بر کرسی رفیع معاونت پژوهشگاه سازمان کسی را گماشته و نشانده بودند که هم مدعی بود هم تجربه دو نسل قبل و بعد انقلاب را در کارنامه خود داشت. ظاهری موجه داشت و ادا و اطوار روشنفکران میهنی از دود چپقش برمی‌خاست و از فرصت‌ها نیک بهره می‌جست و در صف مقدم مناسبت‌ها و خط نخست مراسم بزرگداشت‌ها و نکوداشت‌ها و تودیع‌ها و معارفه‌ها و تشییع اهل هنر و ذوق و زیبایی و فرهنگ و دانش و دانایی حضور می‌یافت و از تاریخ و فرهنگ و سنت و میراث اهل هنر و اصحاب سینما و موسیقی و معماری سخن می‌گفت. اینک که آن سال‌های خوش و شیرین و پرزر و غنیمت فرماندهی و فرمانروایی دلال منشانه و کاسبکارانه به فشار قانون عدم استفاده از بازنشستگان پایان گرفته است، در خیال نه فرمانده و نه همیاران و همکاران کاسبکارش درنمی‌گنجید روزی صندلی معاونت و مدیریت پژوهشگاه سازمان را با چنان کارنامه‌ای مردود ترک کند که در درون و بیرون مقر فرماندهی‌ای طرح برگزاری مراسم برایش زمزه کنند و کارنامه مردودش را در غربال نقد نهند و دادورانه داوری کنند.سخن نغز و مغز و حکیمانه معلم بنام شعر و ادب و اخلاق ما سعدی علیه الرحمه قصه غم انگیز چنین مدیرانی است:

آن که چون پسته دیدمش همه مغز / پوست بر پوست بود همچو پیاز

چه فرصت‌ها که در ظل مدیریت اینان از کف نرفت و زیر خیمه اینان عناصر فرصت طلب کاسبکار و زر اندوز و غنیمت بر، چه سهم‌خواهی‌ها و دلالی‌ها که در درون و بیرون سازمان به راه نیانداختند و چه زخم‌ها که بر پیکر میراث و میراثیان مُلک و ملت نزدند.

مدیریت ریا و فریبکاری. مدیریت نمایش‌ها و شوهای تهوع‌آور و مضحک به اصطلاح افتتاح نمایش اشیا موزه لوور در پژوهشکده سازمان برای سرپوش و در پوش نهادن افکار و افعال و اعمال دلالان کاسبکار و زرپرست و زورگو و فریبکاری که معاونتی فرهنگی و سنگری شریف را تا شرکتکده سود و سودا تقلیل دادند. و چنین است تجربه شوم و نامحمود و نامیمون مدیرانی که بر شاخ میراث مُلک وملت خویش نشسته‌اند و برمی‌چنیند و برمی‌برند و بُن می‌بُرند. چنین است که از زبان اینان می‌شنویم عمارت مسعودیه که طوماری از میراث مدنی و معنوی و رخدادهای مهم تاریخی و فرهنگی تاریخ معاصر کشور را زیرسقف بلند خود داشت از برج دمل میلاد حقیرتر و فقیرتر و بی‌اهمیت‌تر معرفی و تعریف می‌شود تا تبانی‌های پشت پرده و پنهانی که این عمارت تاریخی و به غایت خوش فرم و زیبا را در قلب پایتخت - شهر تهران - به طمع زر به زرپرستان وامی‌نهاد به میراثیان بازگردانده نشود و خیانت در امانت توجیه شود.

چنین است کارنامه مدعیانی که با دهان و زبان و قلم خود آنچه در دل دارند و درسر پخته‌اند ناخواسته اظهار و آشکار کرده و عرض خود برده و زحمت ما را کم کرده‌اند و جنگ‌های ایران و روس را که فرزندان دلاور ایران از کیلومترها آنسوتر کرانه‌های ارس گرفته تا اروند و از کرانه‌های اروند تا هیرمند و از هیرمند تا کرانه‌های آنسوتر اترک در آن مشارکت داشتند و دلاورانه زیر پرچم ایران به فرماندهی عباس میرزا دلیر در مقابل دشمن در خط مقدم ایستاده بودند و می‌جنگیدند؛ جنگ میان روس و آذربایجان معرفی و تعریف می‌شود!

مدعیان ناباستان‌شناس و میراث‌ ناشناسی که آمده بودند سرمه در چشم میراث و میراثیان کنند اما نه تنها چنین نکردند که هم زخم‌ها را عمیق‌تر کردند هم چشم‌های بیشتری را کور کردند هم آسوده خاطر و در پناه سپر امنیت کامل رفتند! ممکن است پرسیده شود جامعه میراثیان و باستان شناسان کشور که خود سال‌ها هم شاهدان عینی هم قربانیان چنین رئیسان و مدیرانی بوده‌اند چرا خاموش نشستند و دلیری نکردند و همت نورزیدند نقاب از چهره فریبکاران و مدعیان ریاکار برگیرند و خاطیان را ملامت کنند و خائنان را از خیانت در امانت برحذر دارند؟! این همه سکوت سرد و سیاه چرا؟! این همه موضع بی‌طرفانه و منفعلانه چرا؟ می‌توان پاسخ‌ها و تبیین‌های سیاسی و جناحی و جامعه شناختی و انسان شناختی و روان و رفتارشناختی فراوان به پرسش‌هایی از این جنس داد؛ علی رغم اهمیتی که برای چنین پاسخ‌هایی قائل هستیم لیکن ریشه‌ای وعمیق نیستند و نمی‌توان به آنها بسنده کرد. ریشه‌های تاریخی مسئله آنقدر عمیق است که بدون فکر و فهمی فلسفی‌تر نمی‌توان به کنه مسئله پی برد و دست یافت.ریشه‌های تاریخی که چندان مورد توجه قرار نگرفته است.

به هر روی جامعه معاصر ما بمانند بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما دانش باستان‌شناسی و بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها یا علوم و فنون مدرن را از قاره و منطقه غربی تاریخ که خاستگاه تحولات دوره جدید بوده است وام ستانده و برگرفته است. از شواهد و قرائن فراوان تاریخی چنین استنباط می‌شود که ستاندن این یا آن علم این یا آن سبک زندگی و سنّت اعتقادی و نظام فکری یا مسلک و مشرب و نظام ارزشی از این یا آن جامعه از این یا آن منطقه و قاره فرهنگی برای ایجاد تحول برای حرکت و عزیمت به سوی انفتاح و افتتاح عالم و آدمی نو به تنهایی کافی و بخودی خود بسنده نیست.

یک علم یک فکر یک عقیده یک نظام ارزشی یا یک کلام و کتاب و پیام نو حتی اگر یک جهان آن‌را بپذیرد و به آن متشرف شود مادام که وارد سپهر آگاهی و فضا وجودی ما نشده است و تا هنگامی که بفهم درنیامده است و دستگاه گوارش ذهن و فکر و عقل و فهم ما آن را هضم و جذب نکرده است هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. نزدیک به یک قرن از آشنایی جامعه ما با دانش باستان شناسی می‌گذرد.

بر همین سیاق هم بیش از یک قرن از آشنایی ما با پدیده موزه و تشکیل و تاسیس موزه و تشکیلات موزه‌ای در کشور ما می‌گذرد. هم آن دانش نوبنیاد در دانشگاه‌ها و موسسات کشور ما تدریس و تحصیل می‌شود هم این پدیده و تشکیلات عالم مدرن هم در بسیاری از شهرهای میهن ما تاسیس شده و بنیاد پذیرفته و همچنان هم در دیگر شهرهای کشور دامن می‌گسترد و پی به پی تاسیس و افتتاح می‌شود. به رغم این‌ها همه نه علوم باستان‌شناسی نه پدیده موزه و رویکرد موزه‌ای به منابع و ماده‌ها و مدارک و مواریث فرهنگی و مستندات تاریخی وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما شده است و نه اساسا" چنین پدیده‌هایی در جامعه معاصرما پدیده‌های درست تفهیم و تعریف شده هستند.

باستان شناسی ابزارمعیشت نیست؛ اسباب معرفت است. متاسفانه در جامعه ما باستان‌شناسی دست مایه معیشت است و ابزار امرار معاش نه اسباب معرفت ارباب معرفت. از یک باستان‌شناسی بی‌سر و بی‌هدف و بدون غایتی اصیل که نمی‌توان انتظاراتی اصیل و واقعی و رفیع داشت. پزشکان به هر میزان حاذق‌تر و داناتر، به سلامت و بهبود بیماران خود حساس‌تر و جدی‌تر ومصمم‌تر. نه تنها علوم باستان‌شناسی بلکه بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها و تخصص‌های خویشاوند و همتبار باستان‌شناسی که بند نافشان با رگ و پی تحولات عظیم و بی‌سابقه تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی که طی قرون اخیر در منطقه و قاره غربی اتفاق افتاده در هم تنیده است که با اندیشه و رویکردهای تاریخی انسان مدرن و اندیشه وعقلانیت و ارزشهای مدرنیه هم ربط وثیق و پیوند و پیوستگی عمیق دارند؛ و تا این‌ها همه عمیق و وثیق فهیده نشوند آن علوم و البته و صد البته علوم باستان‌شناختی هم همچنان نافهمیده و تعریف و تفهیم ناشده بیرون از افق اندیشه و آگاهی ما خواهند ماند.

چینی‌ها و ژاپنی‌های سده‌های هفده و هجده با کاوش‌های باستان‌شناسی آشنا بودند و آثار مکشوف از لایه‌های باستانی را هم پس از کاوش در توالی زمانی قرار می‌دادند و اصل تقدم و تاخر لایه‌هایی را می‌شناختند. با این همه در میان چینی‌ها و ژاپنی‌ها باستان شناسی به مفهوم مدرن آن چونان ملغمه‌ای از علوم باستان شناختی، چونان نسبت باستان شناسانه با گذشته، چونان نوعی حس از گذشته، چونان ماده و منبع و اسباب معرفت اندیشه تاریخی انسان تاریخی عالم مدرن شناخته شده نبود.

سه دهه پیش پایگاه باستان‌شناسی شوش از هیات باستان شناسی فرانسوی بازستانده شد. انتظار می‌رفت سازمان میراث فرهنگی با طرح‌ها، برنامه‌های پژوهشی منسجم‌تر و مصمم‌تر هیات‌های باستان‌شناسی میهنی فعال‌تر و پیوسته‌تر و پیگیرتر از گذشته گام در میدان نهد و محوطه عظیم باستانی شوش این شهر ریشه‌ها را که به ثبت جهانی هم رسیده و نامش در فهرست ثبت جهانی مندرج است به ایرانیان و جهانیان هرچه بیشتر و بیشتر بشناساند. متاسفانه نه تنها چنین نشد که هم به دلیل بی‌کفایتی و بی‌تدبیری هم بی‌درایتی مدیران و برخی معاونت‌های کاسبکار و ناباستان شناس و میراث ناشناس سازمان و خاموش نشستن جامعه میراثیان و باستان شناسان و حتی مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ جامعه ما محوطه عظیمی که حریمش طبق مصوبات پیش‌بینی شده سازمان در درون محدوده حفاظتی قرار گرفته است اینک در معرض تجاوز و تخریب است و هردفعه به بهانه‌ای تازه در سکوت و سیاهی شب به پیکرش زخم می‌زنند و تخریبش می‌کنند! وقتی حفاظت ابنیه تاریخی، آثارباستانی برای باستان شناس ما مسئله نیست. موضوعیت ندارد طبیعتا" مهم هم نمی‌تواند باشد.

مهم زمانی می‌تواند باشد که در افق آگاهی و اندیشه تاریخی ما حضورش و اهمیتش احساس شود. این‌که هرکسی برای خودش باستان‌شناس باشد و برای خودش باستان شناسی بکند اینکه نمی‌شود باستان شناسی. اتفاقا هدف و غایت، رکن رکین هر علمیست و یا به مفهوم دقیق‌تر یکی از ارکان رکین هر علمیست. به هر روی یک باستان شناسی که نه قطارش بسوی و به مقصد شناخت تاریخ ملی و صیانت از میراث ملی یا در مقیاسی فراختر تاریخ و میراث مشترک بشری حرکت نمی‌کند باستان شناسی بی‌سر است و بی‌هدف و بی‌غایت.

چنین باستان‌شناسی بی‌هدف و بی‌مقصد و بی‌غایتی با فرهنگ و تاریخ و مسائل تاریخی و فرهنگی درگیر نمی‌شود. و طبیعیست که درگیر نمی‌شود. دور از انتظار هم نیست که به هر نامدیر و مهندس و نامهندس و ناباستان شناس و فرهنگ ناشناسی تن در دهد. هر مدیر خفته و خام و تاریخ ناخوانده و فرهنگ ناشناسی را بر شانه‌اش بنشانند و تحمیل کنند. چنین حجم عظیم و سنگین و بی‌سابقه تجاوز و تخریب و نابودی ابنیه تاریخی و آثار و محوطه‌های باستانی که طی دهه‌های اخیر در کشور شاهدش بوده‌ایم اگر در کشور فرانسه و آلمان و ایتالیای اکنون اتفاق می‌افتاد آیا میراثیان و باستان شناسان و مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ و رسانه و دولتیان ومجلسیان این کشورها هم در مواجهه با آن همه تجاوز و آسیب و تخریب خاموش می‌نشستند و بی‌تفاوت از کنار آن همه ویرانی‌ها می‌گذشتند؟

ابنیه تاریخی و محوطه‌ها و مکان‌ها و آثار باستانی از هر جنس و نوع اعم از غار نگارها و کنده نگاره‌ها و صخره نگاره‌ها و سنگ نبشته‌ها و کتیبه‌ها و بناهای یادبود و یادمانی و تپه‌ها و تل‌ها و گورستان‌ها و دژستان‌ها و ارگ شهرها و مانند این‌ها همه چونان ماده‌ها، و منابع طبیعی چونان پدیدارهای طبیعی به لحاظ فیزیکی وضعی مشابه دارند و به مرور زمان فرسوده و فاسد و تجزیه می‌شوند و از بین می‌روند چنانکه و چه بسا که بسیارشان در گذشته چنین سرنوشتی داشته و به مرور زمان در معرض حوادث طبیعی و اتفاقات تاریخی تخریب شده و از بین رفته‌اند. در روشنگاه آگاهی و افق اندیشه ماست که آن‌ها کشف می‌شوند و چونان ماده و منبع شناخت وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما می‌شوند.کتیبه بیستون دوهزاره نیم، پیشاروی ما بود لیکن کسی نه آنرا چونان انسان عالم مدرن دید و نه کشف و نه رمزگشایی کرد. همین طور سنگ نبشته‌های اردشیر و خشایارشاه هخامنشی در گنجنامه همدان. برهمین سیاق آثار معماری تخت جمشید و ویرانه‌ها و آثار شهر مدفون تروا در تپه حصار لیک در آناتولی وآکروپل میسینه در شبه جزیره پله پونز یونان و صدها و صدها موارد و مصادیق مشابه دیگر که مجال ذکر یک به یکشان در این مقال نیست.

چه بسا اگر هشدارها و فشارهای یونسکو نبود هم برج دُمل جهان نما در اصفهان ساخته می‌شد هم بسیاری از مآثرتاریخی و محوطه‌های مهم به ثبت رسیده و مندرج در فهرست ثبت جهانی را تخریب می‌کردیم و روی آوارشان برج‌های نازیبا و بی‌ریشه و بی بنیاد سود و سودا بپا می‌کردیم. چنین است وقتی یک علم، یک فکر، یک نظام ارزشی وارد سپهر آگاهی و افق اندیشه ما نشده است. وقتی نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم از آن علم چه می‌جوییم؟ در آن علم بدرستی بدنبال چه می‌گردیم؟ براستی و درستی می‌خواهیم؟ برایمان تفهیم و تعریف شده نیست.ادا و اطوار یا کاریکاتورش سرما را گرم کرده و دل ما را خوش داشته است.چون از فکر وفلسفه‌ای که در پس پشت و هدف و غایت واقعی که پیشاروی آن است شناخت عمیق و فهم وثیقی نداریم. هستی و چیستی و حدود معرفتی‌اش برایمان درست تفهیم و تعریف شده نیست.میراث ما منبع و ماده شناخت ما نیست.ماده آگاهی و منبع شناخت و اندیشه تاریخی دیگریست.ماده آگاهی و منبع شناخت اندیشه تاریخی و نظام دانایی عصری که به عالم مدرن متصف و به اندیشه و عقل و ارزش‌های مدرنیه‌اش شهره است. هانری کربن و ریچارد فرای پرورده دامن اوست و ناصر پورپیرارها پرورده دامن جامعه بعد انقلاب ما!

سخن آخر آن که: هرکه می‌خواهی باش و در هرکجا این عالم که می‌خواهی باش، دانش آموخته هر رشته و دانشی که می‌خواهی باش: حکمت و عرفان، یزدان شناسی و کلام، فقه و اصول، فکر و فلسفه، تاریخ و فرهنگ، باستان شناسی و انسان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد، روان شناسی و رفتارشناسی، زبان شناسی وگویش شناسی، شعر و ادب، حقوق و اخلاق، هنر و خلاقیت، ذوق و زیبایی، سیاست و دیانت، دینداری و دولتداری، وقتی نمی‌دانی در کجای تاریخ ایستاده‌ای بر کدام سنت و میراثی تکیه زده‌ای، متعلق به کدام اقلیم و عالم و جغرافیای تاریخی هستی، زیر کدام آسمان زندگی می‌کنی و گام برسینه چه ارضی نهاده‌ای، زیرگامهایت چه اتفاق افتاده است، ارض تاریخت چگونه ارضیست، آسمان ملکوتت چگونه آسمانیست، خفته‌ای و خوابی و خطر خیزهم برای ملتت هم برای عالمی!

 

انتشار تازه ترین کتاب استاد حکمت الله ملاصالحی

مبادی و مبانی باستان‌شناسی شناختی 

نویسندگان: دکتر حکمت الله ملاصالحی؛ دکتر وحید عسکرپور / شابک: 978-9640372906 / ناشر: دانشگاه تهران / تعداد صفحات: 168 / نوبت چاپ: اول / تاریخ انتشار: 1397 / قیمت: 230,000 ریال / نوع جلد: شومیز / اندازه: وزیری.

خرید اینترنتی کتاب فوق 


نوشته شده در  دوشنبه 97/10/24ساعت  12:10 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

گفت و گوی چالشی «پایگاه خبری اصل ماجرا» با حسین عسکری درباره البرزشناسی و وضعیت فرهنگی استان البرز. فایل تصویری این گفت و گو جمعه 14 دی 1397 منتشر شده است.

 آنونس گفت و گوی فوق

 فایل کامل گفت و گو - 36 دقیقه 


نوشته شده در  جمعه 97/10/14ساعت  12:1 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 6
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 11
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 10
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 9
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 8
درباره پیوندهای فرهنگی و تاریخی استان های قزوین و البرز
گفت و گو با بهروز رمضانی نویسنده کتاب «ونوس الموت» + دانلود کتاب
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]