مقاله ای درباره میرزا ابوتراب شهیدی؛ شاگرد ساوجبلاغی «صاحب عروه»
آیت الله العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی معروف به «سید» و «صاحب عروه» (1337- 1253ق) مرجع عام تشیع در روزگار قاجار و مشروطیت است که به ویژه پس از درگذشت آخوند خراسانی در سال 1329ق اکثریت قاطع شیعیان جهان به تقلید وی برآمدند و مطیع حکم و فتوای او گشتند. در اهمیت جایگاه فقهی صاحب عروه همین بس که فقیهان بزرگ شیعه نوعا" آغاز مرجعیت خویش را با حاشیه نویسی بر «عروه الوثقا»ی او اعلام می کنند. جهت بزرگداشت این فقیه ارجمند، قرار است کنگره ای در اوایل سال 1391 در شهرهای قم و یزد برگزار شود. مسئول کمیته علمی این کنگره آیت الله رضا استادی است. نویسنده «وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی» با نگارش مقاله ای با عنوان «آیت الله میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی؛ چشم بیدار صاحب عروه در ایران» در این کنگره شرکت کرده است.
چکیده مقاله مورد اشاره به این شرح است: آیت الله حاجی میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی (م 1335ش) نوه شیخ محمد تقی برغانی مشهور به شهید ثالث، از مجتهدان نامدار روزگار قاجار و نظریه پرداز جناح مشروعه خواه در جریان جنبش مشروطیت است که در پیوند عمیق فکری و معنوی با استادش آیت الله العظمی سید محمد کاظم طباطبایی معروف به صاحب عروه (م 1337ق) به این جایگاه علمی و اجتماعی دست یافت. آیت الله شهیدی در روزگار پرفراز و نشیب مشروطیت، «چشم و عقل منفصل» صاحب عروه در ایران بود و با نگارش رساله «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» ثابت کرد که به دقایق و ظرایف اندیشه فقهی و سیاسی استادش آشنایی کامل دارد. با استناد به همین رساله است که می توان وی را همسنگ با آیت الله محمد حسین غروی نایینی (م 1355ق) در بین مشروطه خواهان دانست. در مقاله پیش رو، زندگی، زمانه، مبارزات و اندیشه های این شاگرد وفادار صاحب عروه مورد بررسی قرار گرفته است. واژگان کلیدی: صاحب عروه، میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی، مشروطه خواهی، مشروعه خواهی.»
میرزا ابوتراب شهیدی برغانی:
اگر مقصود حفظ شرع بود نمی گفتند، که مشروطه محبوب ماست
در اوج کشمکش درونی جبهه مشروطه، در سال 1326 قمری محمدعلی شاه قاجار که خود کینه ای عمیق از مشروطه خواهان داشت و برای برانداختن اساس مشروطیت نونهاد به صف مشروطه خواهان پیوسته بود، با بمباران مجلس و دستگیری و اعدام و تبعید آزادی خواهان، اساس مشروطیت را برانداخت و بار دیگر استبداد حاکم شد. در این دوران، که فریاد مشروطه طلبان خاموش شده بود، مشروعه خواهان ضد مشروطه مجال یافتند که با تمامی امکانات، از جمله حمایت مادی و معنوی محمد علی شاه به ستیزه علیه فکر مشروطه طلبی برخیزند. در این دوره سیزده ماهه، مقالات و کتاب های بسیاری نوشته و انتشار یافت که یکسره به بی اعتبار کردن نظری و عملی مشروطیت پرداختند. از جمله کتابی با عنوان «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» نوشته شد که در آن مبانی مشروطه، ضد شرعی و کفر و الحاد و مجلس شورا دارالکفر دانسته شده بود و اشکالات فقهی و شرعی متعددی بر مشروطیت وارد آمده بود. هر چند نویسنده آن یکی از روحانیان نامدار ساوجبلاغی به نام آیت الله میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی (م 1335ق) نوه شیخ محمدتقی برغانی مشهور به شهید ثالث بود. اما تا همین چند سال پیش شهرت یافت که آن را شیخ الله نوری (م 1327ق) که رهبر روحانی مشروطه خواهان ایران شمرده می شد، نوشته است.
پس از اوج گیری تلاش های مخالفان مشروطه در ایران، میرزا محمدحسین غروی نایینی (م 1355ق) که در عراق بود و از تعرض مصون، تقریبا"ده ماه پس از الغای مشروطیت، کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» را در دفاع از مشروطیت ایران نگاشت و در آن کوشید مبانی و اصول مشروطه و نظام پارلمانی و دموکراسی را از مبانی اعتقادی با استفاده از قواعد فقهی استخراج کند و اسلامیت آن اصول را اثبات نماید. هر چند در کتاب نامی از کسی برده نشده اما اشارات نایینی و شبهاتی که مطرح می کند و عمده آنها در کتاب تذکره الغافل آمده است، نشان می دهد که انگیزه اصلی مولف پاسخگویی به اشکالات آن کتاب است. در ادامه مطلب، فرازهایی از کتاب «تذکره الغافل» را بخوانید:
مبارز علوی که در دشت ساوجبلاغ مجروح شد
امامزاده جعفر (ع) که وی را «جواری» و اولاد او را «جواریون» و «شجریون» نیز می خوانند، پس از رشد و نمو در خاندان پاک و مطهر محمدی (ص) و کسب فیوضات معنوی، به یاری برادر بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرضا(ع) پرداخت و پس از آنکه حضرت امام رضا (ع) دعوت مأمون الرشید را پذیرفت و از مدینه راهی شهر طوس شد، وی نیز همانند آن حضرت با کاروانی به سرپرستی خود و با حضور فرزندان و فرزند زادگان حضرت امام موسی کاظم (ع) همچون ابراهیم و ابوالجواد (ع) از بغداد رو به ولایت خراسان نهاد.
آن حضرت و دیـگر همراهان، به ناحیـه «ساوجبلاغ» رسیدند و پس از درگیـری با دشمنـان (سپاهیان مأمون)، حسن بن موسی الکاظم (ع) شهید شده و به برخی دیگر از همراهان آن حضرت، جراحاتی وارد شد و پس از این پیکار با فرا رسیدن شب، همگی در اطراف این منطقه پراکنده شدند. جعفر بن موسی الکاظم(ع) که در منطقه ساوجبلاغ در حین دفاع مجروح شده بود، در روستای «سناردک» شهرستان پیشوا، در منزل جلال الدین نام (شاید همین شهیدگاه فعلی باشد) بر اثر شدت جراحات وارده در تاریخ 15 جمادی الثانی سال 217 هجری قمری شهید و در گورستان محل، مدفون شد. بنای بقعه امامزاده جعفر (ع) در زمان شاه طهماسب صفوی ساخته شده و بعدها در زمان قاجاریه، به دستور فتحعلی شاه قاجار تعمیر و ایوان اصلی آن در ضلع شرقی بقعه احداث شده و در دوران پهلوی تعمیرات گنبد، آینه کاری داخل حرم و دیگر تزیینات داخلی و خارجی این آستـان مقدس انجـام شد، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توسعه آستان مقدس این امامزاده در قالب طرح جامع آغاز و بناهایی ساخته و اقداماتی انجام شده که هم اکنون نیز ادامه دارد. وجود متبرک این امامزاده عظیم الشأن همچون درّی درخشان در مرکز شهر تاریخی و مذهبی پیشوا قرار دارد و همه روزه منزلگاه حاجتمندان و عاشـقان خاندان پاک پیامبر اعظم (ص) است. (به نقل از خبرگزاری مهر).
نویسنده «تذکره الغافل» شیخ فضل الله نوری است یا روحانی ساوجبلاغی؟
علی ابوالحسنی (منذر): رساله «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» (خط ملک الخطاطین، چاپ سنگی، تهران 1326ق) یکی از رسایل مشهوری است که توسط مشروعه خواهان در دوران موسوم به استبداد صغیر نوشته شده و در آثار مورخان و تحلیلگران مشروطیت فراوان بدان استناد می شود. فریدون آدمیت در بررسی دیدگاه «مشروعه خواهان» فصلی مبسوط را به بحث درباره این رساله اختصاص داده و به رغم برخورد تند با آن، نویسنده اش را «در تشریح ناسازگاری احکام شریعت با اصول مشروطگی، توانا» می شمارد. به رغم استناد و نقد فراوان مطالب تذکره الغافل، نویسنده آن معلوم نیست. فریدون آدمیت (به استناد گزارشی از ناظم الاسلام کرمانی) «احتمال» می دهد مولف رساله، سید احمد یزدی طباطبایی فرزند صاحب عروه باشد.
عبدالهادی حائری، اما، به استناد گفته مرحوم آیت الله نجفی مرعشی، مولف را حاج شیخ عبدالنبی نوری (مرجع فقید تهران) می شمارد. در مقابل، شهرتی وجود دارد که تذکره الغافل را به شیخ فضل الله نوری منسوب می کند. فی المثل نسخه خطی که از این رساله (مربوط به رجب 1349ق، کتابت محمد صادق رشتی انزلیجی) وجود دارد رساله را «از بیانات و مقالات مرحوم مغفور... حاج شیخ فضل الله نوری شهید...» می شمارد. عدم ذکر نام مولف در کتاب و نیز مشابهت کلی مندرجات آن در نقد مشروطیت با اظهارات شیخ نوری نسبت به مشروطه (در دوران استبداد صغیر) مسلما" در ایجاد این شهرت و دوام آن بی تاثیر نبوده است. لذا آقای محمد ترکمان، تذکره الغافل را در کتاب دو جلدی خود (که حاوی مکتوبات و رسائل شیخ نوری است ) جای داده است.
دلیل وی بر تعلق رساله به شیخ، آن است که شیخ آقا بزرگ تهرانی (کتاب شناس و تراجم نگار بزرگ معاصر) در «الذریعه» رساله را به شیخ نسبت داده و علاوه، نسخه مورد استفاده وی که از چاپ سنگی این کتاب در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم عکس برداری شده، نام شیخ را به عنوان مولف بر پیشانی دارد. آقای ترکمان، ادعای دکتر حائری (مبنی بر انتساب کتاب به حاج شیخ عبدالنبی نوری) را با تکذیب این امر توسط فرزند شیخ عبدالنبی، مردود می شمارد. آقای زرگری نژاد نیز که به گردآوری رسائل مشروطیت (و از آن جمله: تذکره الغافل) همت گمارده، ضمن تصریح به قطعی نبودن نگارش تذکره توسط شیخ، انتساب آن به ایشان را بر انتساب به امثال سید احمد طباطبایی ترجیح داده است.
در سال 1362 کتابی با عنوان «اسناد مشروطیت» به همت ایرج افشار چاپ شد که ص 235 و 236 آن، حاوی عریضه ای از میرزا علی اصفهانی به محمدعلی شاه بود و در حاشیه آن یادداشت شیخ مبنی بر توصیه میرزا علی به شاه، و دستور شاه خطاب به وزیر اعظم مبنی بر «رعایت و تمجید» نویسنده عریضه به چشم می خورد. در متن این سند، هیچ سخنی از کتاب تذکره الغافل نرفته بود اما پشت ورقه سند، کسی میرزا علی را مولف کتاب تذکره الغافل قلمداد کرده بود. انتشار این سند همراه با نوشته پشت آن، افراد زیادی را به این نتیجه رساند که تذکره الغافل از آن میرزا علی اصفهانی است. حتی برخی (همچون دکتر ماشاالله آجودانی) در استناد به این سند افراط کرده و تذکره را به نحو قطعی نوشته میرزا علی اصفهانی خواندند. در حالی که در متن سند (نه در عریضه و نه در توشیح شیخ و دستور شاه) مطلقا" سخنی از تذکره به عنوان اثر میرزا علی نرفته بود و نوشته پشت ورقه تنها می توانست به عنوان یک «موید» و نه بیشتر (آن هم در تعارض با «شهرت»ی که در انتساب رساله به شیخ وجود دارد) مطرح شود. اینک هنگام آن رسیده است که پس از گذشت حدود یک قرن از نگارش تذکره الغافل، به طور قاطع و مدلل، نویسنده این رساله مهم معلوم گردد.
خوشبختانه نویسنده تذکره، ردپای مشخصی از خود باقی گذارده که بر پایه آن می توان هویت وی را دقیقا" معلوم ساخت. او صراحتا" در اوایل رساله، خواننده را برای آگاهی بیشتر از نظریات خویش، به کتاب «سوال و جواب عقل عاقل» ارجاع می دهد و می دانیم که «سوال و جواب عقل و عاقل» در اصول دین، یکی از تالیفات آیت الله حاجی میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی (1278ق 1335ش) است. مرحوم شهیدی، نوه آیت الله حاج محمدتقی برغانی قزوینی مشهور به «شهید ثالث» (متوفی 1263ق) می باشد که جزو شاگردان برجسته آیات عظام: آخوند خراسانی، صاحب عروه و شیخ فضل الله نوری محسوب و از آنان اجازه اجتهاد داشت و در مشروطه اول و استبداد صغیر در زمره همرزمان فعال شیخ نوری و نظریه پردازان جناح مشروعه خواه قرار داشت، چندانکه می توان وی را همسنگ میرزای نائینی، در بین مشروعه خواهان شمرد. (روزنامه جام جم، شماره 1786، 18 مرداد 1385، صفحه 11).
ماجرای رد اعتبارنامه نماینده ساوجبلاغ، شهریار و کردان
بهاالدین کهبد (1285- 1361 خورشیدی) بازرگان معروف و سه دوره نماینده ساوجبلاغ در مجلس شورای ملی بود. او در سال 1325 خورشیدی با عضویت در حزب دمکرات ایران به دبیرکلی احمد قوام (قوام السلطنه) فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. در سال 1326 در انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی به همراه سید محمدصادق طباطبایی (از روحانیان مشروطه خواه و نماینده ساوجبلاغ در دوره چهارم مجلس شورای ملی) نامزد نمایندگی مردم ساوجبلاغ، شهریار و کردان شد. کهبد برای پیروزی در آن انتخابات به برخی از چهره های اثرگذار رژیم پهلوی همانند اعضای اصلی حزب دمکرات، پول هایی به عنوان هدیه پرداخت. به این ترتیب به مجلس شورای ملی راه یافت اما در جلسه هشتم آن مجلس، اعتبارنامه اش رد شد. در 64 سال پیش «روزنامه کوشش» در شماره 6518 (17 دی 1326) خبر آن جلسه را به شرح فوق منتشر کرد. در کتاب «نام آوران ساوجبلاغ» - که آخرین مراحل نگارش را می گذراند - به طور مفصل در این باره سخن گفته ام.
دکتر محمود نجم آبادی؛ پدر تاریخ پزشکی ایران
دکتر کیومرث سلیمیان
میرزا محمود خان نجم آبادی در روز 21 رمضان 1321 قمری در خانهای خشت و گلی دست ساخته مرحوم آقا شیخ هادی نجم آبادی، در کوچه پشت مقبره به دنیا آمد. جد مادری او یعنی آقا شیخ هادی نجم آبادی، روحانی بسیار روشن و با فراستی بود که در دوران ناصری و مظفری میزیسته است. نقل است روزی ناصرالدینشاه به دیدار او میرود و او در حالی که کنار خیابان پلاسی انداخته و بر رویش نشسته بود باشاه قاجار ملاقات میکند. علامه قزوینی میفرمایند که آقا شیخهادی مطلقاً فساد ناپذیر بود و ابداً نیازی از کسی قبول نمیکرد، پسین هر روز جلوی درگاه خانهاش مینشست و تمام مردمان را از هر گروه و آیینی میپذیرفت حتی کامران میرزا و ناصرالدین شاه نیز شخصاً به دیدنش میآمدند، جد پدری ایشان نیز حاج آقا محمد نجم آبادی (اولین متولی مدرسهی عالی سپهسالار) بودهاند.
مُهر را در جیب یهودی بگذار!
درباره حاج شیخ هادی نجم آبادی، روحانی نواندیش دوره قاجار و از مفاخر فرهنگی شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد، در منابع تاریخی آمده است: روزی تنی چند از اوباش تهران خواستند شراب خانه مردی یهودی را به یغما ببرند. به نام تکفیر، مرد بیچاره را کشان کشان می بردند. از قضا به شیخ برخوردند و گفتند: «آقا این مرد به مقدّسات مذهبی توهین می کند. می خواهیم مجازاتش کنیم». شیخ که معرکه عوام را دید، به فراست دریافت که دعوا بر سر لحاف ملا است؛ وگرنه در شهر گبر و ترسان و کافر و یهودی بسیارند. شیخ در آن غوغا، آهسته به یکی از اصحابش گفت: «مهر نماز در جیب داری؟». او گفت: دارم. شیخ گفت: «مهر را جوری در جیب یهودی بگذار که هیچ کس متوجه نشود». بعد از آن که مهر در جیب یهودی گذاشته شد، شیخ گفت: «حالا معلوم می کنم که این بینوا مسلمان است یا کافر؟».
به یکی از حاضران دستور داد دست در جیب او کردند و مهر نمازی یافتند. شیخ به آن سید هوچی و بی سواد که سردسته اشرار بود، خطاب کرد و گفت: «جد بزرگوارت به کافران می فرمود: «بگویید لااله الاالله و رستگار شوید». پیامبر اسلام، گروه کافران را به صرف گفتن شهادت، در جرگه مسلمانان وارد ساختند. تو می خواهی برخلاف جدت دستار ببندی؟». سید که تعزیه گردان جمعیت بود، فغان برداشت که: ای آقا! چه می فرمایید! یهودی از ترس عوام، زبانش بند آمد. نمی دانست چه بگوید. شیخ گفت: «این مرد می گوید مسلمانم. مهر نماز در جیبش بود. بروید پی کار خود و دست از سرش بردارید». همه پراکنده شدند. یهودی هم که حسن سلوک و رفتار شیخ را دید، به دست شیخ، مسلمان شد.
منبع: حسن مرسلوند، حاج شیخ هادی نجم آبادی و مشروطیت، ص 71.
میرزا ابوتراب شهیدی، مجتهد ساوجبلاغی منتقد مشروطیت
آیت الله میرزا ابوتراب شهیدی فرزند میرزا ابوالقاسم شهیدی و نوه شیخ محمدتقی برغانی معروف به «شهید ثالث» در سال 1287ق در خاندان علمی برغانی های قزوین متولد شد. میرزا ابوتراب پس از گذراندن دروس مقدماتی نزد پدر، وارد مدرسه صالحیه قزوین شد و دوره سطح علوم حوزوی را نزد اساتید فن گذراند. در سال 1312ق برای ادامه تحصیل عازم عتبات عالیات شد و در کربلای معلّی از جلسات درس میرزا علینقی حائری آل صالحی و میرزا علامه آل صالحی و در نجف اشرف از محضر درس آیات عظام سید محمدکاظم طباطبایی یزدی صاحب کتاب عروه الوثقی، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی صاحب کفایه و شیخ الشریعه اصفهانی استفاد کرد و پس از گذراندن مدارج عالی فقه و اصول به درجه اجتهاد نایل آمد. آخوند خراسانی در تصدیقنامه اجتهاد که برای میرزا ابوتراب نوشته از وی بهعنوان «عالم عامل ربانی و فاضل کامل صمدانی، فائق بر اقران بلکه اکثر اهل زمان خویش، عمده اهل تحقیق و قدوه اهل تدقیق، شیخ نبیل سعید، میرزا ابوتراب بن میرزا ابوالقاسم بن شهید قدس سره» یاد میکند و خاطر نشان میسازد که وی از حضیض تقلید به اوج مطلق اجتهاد ترقی کرده و بر عموم مردم است که از انوار او هدایت یابند و به آثارش اقتدا جویند، که او شایسته رهبری است.
تاملی در عظمت و جلالت سوگ حسینی
پس از هر افتتاح پیامبرانه ای در تاریخ، آزادی، خلاقیت و مسئولیت نیز از نو معنا شده و تحقق پذیرفته است. قیام سوگناک عاشورا سنگر دفاع از حریم، حرمت و حقانیت چنین آزادی، خلاقیت، مسئولیت و تجربه پیامبرانه است. تیلیش گفته است: «عظمت سوگناک است.» عاشورا به بیان دیگر، سوگنامه ای در ذکر رثای عظمت مسئولیت آدمی در قبال آزادگی است؛ چرا که آزادگی جوهره آفرینندگی و فرهنگ است. به همین خاطر، حماسه حسینی بیانی از حریت سرور آزادگان جهان؛ امام حسین (ع) در برابر بندگی گروه باطل (یزیدیان) است. مطلب حاضر با نگاهی به موضوع مسئولیت و ارتباط آن با آزادی و آزادگی، نگاهی تازه به حادثه عاشورا می افکند.
جهت مطالعه متن کامل مقاله فوق، نگاه کنید به:
http://hamshahrionline.ir/HAMNEWS/1385/851105/world/idea.htm
آشنایی با «کتاب القضا» نوشته میرزا ابوالفضل نجم آبادی
«کتاب القضاء» از مجموعه آثار مرحوم آیتالله حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادی است که تقریرات دروس استاد ایشان، مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ ضیاءالدین عراقی، در بحث قضا را شامل میشود. به تصریح خود مؤلف، این کتاب را بعد از فراغ از کتاب «الغصب» به رشته تحریر درآورده است. اثر حاضر مشتمل بر ده مقصد میباشد. مقصد اول مشتمل بر چهار فصل میباشد که فصل اول در شرایط قاضی و مباحثی چون اشتراط اجتهاد در قاضی، بحث ولایت و مراتب آن، امور حسبیه، ولایت حاکم، اذن حاکم در قضاء، نصب قیّم و صلح بر یمین است. فصل دوم عدم جواز عدول از حاکم جامعالشرایط به غیر آن را مورد بحث قرار میدهد، فصل سوم به حقوق و دستمزد حاکم، اخص اجرت برای قضاوت و همچنین بحث رشوه اختصاص دارد و در نهایت در فصل چهارم به راههای ثبوت ولایت قاضی برای مردم و چگونگی اثبات آن پرداخته میشود. مقصد دوم در نحوه اثبات حق و مقصد سوم در عدالت شهود و شرایط آن بحث نموده است. مقاصد بعدی این کتاب به مباحث زیــر اختــصاص دارد: دعــوی و مدعی بــه، احکام اعسار، متعلقات یــمین، احکام یمین، نکول، اقامه بینه، شاهد و قسم، ارکان باب قضاء.
فقیه دانا و مجتهد توانا و مدرس فقه مکتب اهلالبیت (ع)، مرحوم آیتالله حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادی در سال 1317 قمری در یک خانواده مذهبی تولد یافت. وی پس از آموختن مقدمات علوم عربیه از صرف و نحو و غیره در مدرسه جدش، حاج شیخ هادی، شروع به خواندن سطح نموده و منقول و معقول را نزد مرحوم حاج شیخ مسیح طالقانی و مرحوم حاج فاضل عراقی فرا میگیرد و سپس در سال 1342 به سوی مکه معظمه و عتبات عالیات رهسپار میگردد و در نجف اشرف به ادامه تحصیل میپردازد. وی در آنجا ترجمه کتاب گرانسنگ «المراجعات» مرحوم سیدشرفالدین عاملی را شروع میکند. وی در مدت اقامتش در حوزه علمیه نجف اشرف و شرکت در دروس فقه و اصول اساتید بزرگواری چون آیتالله حاج میرزا حسن نائینی و ضیاءالدین عراقی، بیشتر دروس فقه و اصول آنان را، از عبادت تا سیاست، به رشته تحریر درمیآورد و مرحوم نائینی در اجازه مفصلی از وی اظهار رضایت مینماید. آنگاه با کسب اجتهاد در سال 1349 قمری به تهران آمده و در محله سنگلج و حسنآباد به تدریس و رسیدگی امور دینی مردم میپردازد. آیتالله نجمآبادی در شب جمعه 24 شعبان 1385قمری، در 65 سالگی به رحمت ایزدی پیوست و پیکر مطهرشان در مسجد بالاسر به خاک سپرده شد.
منبع: حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادی، کتاب القضاء، قم، تحقیق و نشر: موسسه آیتالله العظمی بروجردی، نشر معالم اهلالبیت (ع)، چاپ اول، 1379.