نگاهی مستند به تطهیر و توجیه

 کارنامه تروریستی - کمونیستی «سازمان چریک های فدایی خلق ایران»

 در خبرگزاری تسنیم البرز

 

حسین عسکری

22 آذر 1403

در 17 مهر 1403 یکی از خبرنگاران «خبرگزاری تسنیم شعبه استان البرز» با انتشار یادداشتی با عنوان «تاریخ درباره محمدصادق فاتح چه می‌گوید خائن یا خادم؟»، «تاریخ درباره محمدصادق فاتح چه می‌گوید خائن یا خادم؟»، کارنامه سیاه «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» - که با تروری دهشتناک در 20 امرداد 1353 جان شادروان حاج محمدصادق فاتح یزدی (کارآفرین، نیکوکار و نقش آفرین در توسعه شهر کرج) را در 76 سالگی ستاند - «توجیه سیاسی و اخلاقی» کرد. نویسنده گزارش که خود را «کارشناس تاریخ معاصر» می داند درباره آن «گروه کمونیستی شناخته شده» در خبرگزاری «وابسته به یک نهاد انقلابی» نوشته است: «سازمان چریک‌های فدایی خلق از جمله سازمان‌های انقلابی پیش از انقلاب بودند، اگرچه بعد از انقلاب مسیر خود را از نظام جمهوری اسلامی دور کردند، اما در آن روزها با آرمان های انقلابی فعالیت داشته و هر آنچه که انجام می‌دادند را در راستای اقدام انقلابی می‌دانستند و این هنر رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود که توانسته بود این گروه‌های متضاد را کنار هم جمع کرده و انقلاب اسلامی به پیروزی برسد... استقرار بخش آموزش نظامی این سازمان در محدوده کرج، محلات دولت‌آباد و ابتدای جاده محمدشهر، سبب شد این سازمان، ریشه‌ای دیرینه در کرج داشته باشد...» نویسنده آن گزارش، سازمان کمونیستی مسلح چریک های فدایی خلق را «سازمانی انقلابی»، «ریشه دار در کرج» و «مورد حمایت امام خمینی» دانسته است. آیا تحلیل ایشان با توجه به سخنان و مواضع بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، درست است یا نه؟ در پاسخ به این پرسش، درنگی می کنیم در چهار سخنرانی امام خمینی:

1. امام خمینی در جمع شورای پنج نفره صدا و سیما در 18 آذر 1358 گفته است: «یکی از وظایف تلویزیون و رادیو این‌ است که مسایل را آن طوری که هست به مردم بفهمانند مسایل چی هست. اصلًا از کی صدا دارد بلند می‌شود. اعلان کردند که گروه فرقان [1] هم به ما متصل شد. چریک های خلق [2] هم به ما متصل شد. گروه فرقان کی‌اند؟ چریک های خلق کی‌اند؟ هر آدمی و هر گروهی را باید از رفقایش فهماند که کیها هستند تا بفهمیم اینها چکاره هستند. آن کسی که می‌گوید گروه فرقان به ما گرایش پیدا کرد، چریک های خلق به ما متصل شد، این همان است مقصدش. همان ها هستند. این هایی که این ها را دارند اداره می‌کنند. همان قضایا همان ها هستند. همان هایند که روابطشان با غیر، الآن بعضی شان معلوم شده است. بازی نخورند برادرهای ما! توجه داشته باشند که هیچ مسلمانی با این امر موافق نیست. هیچ مُلایی با این امر موافق نیست. هیچ مرجعی با این امر موافق نیست. و هرگز همچو چیزی را به مراجع نسبت ندهند، که آن ها موافق نیستند با یک مسأله خلاف اسلامی.» (صفحه های 195 تا 203 جلد 11 کتاب صحیفه امام خمینی).

2. امام خمینی در جمع بانوان آذربایجانی در 11 دی 1358 گفته اند: «...آن وقت گروه فرقان مثلًا، یک گروهی که تروریست هستند و مثل آقای مطهری را می‌کُشند و اعلام می‌کنند. آقای قاضی [طباطبایی] را می‌کُشند و آن چریک های خلق کمونیست، وقتی بنا شد که یک همچو جمعیتی باشند که رفقاشان این ها باشند، آن هایی که متصل به آن ها می‌شود این ها باشند، یعنی این هایی که اسلام به خودش راه نمی‌دهد. اسلام راه نداده به خودش، جمهوری اسلام به این ها راه نداده، این ها آمدند در قبال جمهوری اسلام. یک جمعیتی که محل نماز جمعه را آتش می‌زنند. و یک وقت مخالفت یک دسته با دسته دیگر است، از آثار هر کاری معلوم است که چکاره‌اند این ها. آن که محل خطبه امام جمعه را، محل عبادت مسلمین را آتش می‌زند، نمازگزارها را حمله می‌کند و زخمی می‌کند و چه می‌کند، خوب، این ها معلوم است که وضع روحی شان چیست. کارهای آدم انعکاس روحش است، از کار آدم معلوم می‌شود که روح آدم چه است، از این طور کارها، این طور شرارت که به عبادتگاه خدا حمله بکنند، آتش بزنند محلی را که نماز خدا در آن جا انجام می‌گیرد. حمله کنند به عبادتگاه مردم. به جایی که مردم نماز می‌خواهند بخوانند. خوب، از این ها معلوم می‌شود که این ها سنخ روحشان چه است و عقایدشان چه است...» (صفحه های 524 تا 527 جلد 11 کتاب صحیفه امام خمینی).

3. امام خمینی در مصاحبه با خبرنگاران خارجی در 26 آذر 1358 گفته است: «شما که سرنیزه را برداشتید و تفنگ ها را کشیدید می‌روید فلان جا تلویزیون آن جا را می‌گیرید، می‌آیند با شماها بیعت می‌کنند و تلویزیون را می‌گیرند؛ و - عرض می‌کنم که - آن چریک های فدایی، همین اشخاصی که همه‌تان می‌شناسید چه اشخاصی‌اند به شما ملحق می‌شوند... شما بفهمید چه وضعی است این. بدانید که چه کسانی هستند با هم مجتمع شدند. آن ها هم که مجتمع شدند یکیش را که دیدید پرونده‌های او درآمده!... این ها همانی می‌خواستند که کمونیست ها می‌گفتند: جمهوری خلق مسلمان! آنها می‌گویند جمهوری مثلًا کُرد. جمهوریش مطلق است. آمد یک آقایی اینجا، سلمه الله، من به ایشان گفتم این همان است که کمونیست ها می‌خواهند شما هم کمونیستی؟! گفت نه، گفتم پس اسلام را پهلویش بگذار... چه شد که همین آقایان رفتند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون را گرفتند و استانداری را گرفتند، قیام کردند بر ضد حکومت اسلام؛ و بعد هم آن هایی که تأیید کردند این ها را شناخته شدند، آن هایی که رفتند متصل به این ها شدند، چریک های خلق بودند! همان هایی که شما همه می‌شناسید. همان هایی که کمونیست هستند. این ها آمریکایی هستند با صورت کمونیستی، با دعوی کمونیستی. این ها کمونیست نیستند. کمونیستی که می‌گوید من می‌خواهم ملت چه باشد و چه باشد خرمن آتش می‌زند و خرمن یک پیرمردی را، که یک سال زحمت کشیده، عایله‌اش را می‌خواهد از این اعاشه کند، با یک کبریت آتش می‌زند. این کمونیست یک آدم شری است از اشرار یا آن هایی که کمونیست اصیل‌اند همین جورند! این ها که اصلًا اصیل هم نیستند. بنابراین، قضیه این ها نیست. قضیه این است که نمی‌خواهند اسلام محقق بشود. الآن هم توطئه همین است. همه بدانند این را، همه قشرهای دنیا و ملت ها بدانند، که این ها از اسلام می‌ترسند که اگر اسلام بیاید، دیگر ما نمی‌توانیم آن طور غارت گری ها را بکنیم؛ نمی‌توانیم آن طور تعیش ها را بکنیم؛ افسارمان همچو باز نیست که هر کاری می‌خواهیم‌ بکنیم، ولو بر خلاف ملت باشد. می‌ترسند حالا، وحشت شان زده که ما چه بکنیم، می‌آیند به قانون اساسی اشکال می‌کنند! در قانون اساسی اشکالی نیست...» (صفحه های 290 تا 311 جلد 11 کتاب صحیفه امام خمینی).

4. روزنامه آیندگان در 10 خرداد 1358 خبر داده امام خمینی در دیدار با اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان کرج گفته است: «امروز خطر در کار است، خطر کمونیسم در کار است.»

با توجه به مواضع چهارگانه امام خمینی، آیا همچنان «خبرگزاری تسنیم البرز» تأکید دارد که چریک هایی فدایی خلق، «سازمانی انقلابی»، «ریشه دار در کرج» و «مورد حمایت امام خمینی» بود؟ لطفاً برای توجیه نفرت شگفت و افراطی خود از «فاتح یزدی» و «یزدی های نجیب البرزی»، تاریخ معاصر به ویژه تاریخ انقلاب اسلامی را در یک «خبرگزاری ارزشی و انقلابی» تحریف نکنید. تاریخ دقیق و درست، همانی است که البرزیان به ویژه کرجی ها در سایه سار دل چسب آن قدم می زنند و نفس می کشند...

___________________________

پانوشت های «موسسه تنظیم و نشر امام خمینی» بر متن سخنرانی های فوق:

[1]. گروهک فرقان، از گروهک های منحرفی بود که در اوایل انقلاب، چند تن از شخصیت های انقلابی از جمله آقایان شهید مرتضی مطهری، مفتح، قرنی، حاج مهدی عراقی و احسان (پسرش) را به شهادت رساند.

[2]. گروهک چریک های فدایی خلق، یکی از قدیمی ترین تشکّل های مارکسیستی با خط مشی مسلحانه بود که چندین بار دچار انشعاب شد و سرانجام عده‌‏ای از اعضای آن به حزب توده پیوستند.

- وبلاگ البرزپژوهی آمادگی دارد دیدگاه های مخاطبان گرامی درباره این یادداشت را بازتاب دهد.

 

 

 



 

یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی


 


نوشته شده در  پنج شنبه 03/9/22ساعت  7:9 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

آیین نقد و بررسی کتاب تاریخ هشتگرد

متکلّم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.

سعدی شیرازی

به پیشنهاد و دعوت ارزشمند معاونت پژوهشی مدیریت حوزه علمیه استان البرز، آیین نقد و بررسی کتاب «تاریخ هشتگرد» با حضور با برکت استاد اسماعیل یعقوبی (نویسنده، طالقان پژوه و مدرس حوزه) و استاد اسماعیل آل احمد (نویسنده، پژوهشگر و مدرس حوزه) روز سه شنبه 29 آبان 1403 در مدرسه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام شهر هشتگرد برگزار می شود. بنده پیش از این، بارها از دانش و نکته بینی های این دو رفیق شفیق - که فرزند فاضل شهرستان طالقان و البرز عزیز هستند - بهره برده ام‌؛ به ویژه استاد یعقوبی که با نگارش کتاب ارزشمند «آشنایی با مشاهیر طالقان» در سال 1375ش از البرز پژوهان پیشکسوت و کوشا به شمار می روند. خوشحالم و مفتخر از اینکه آخرین کتابم در معرض نقد حوزویان دانشی دیارم البرز قرار خواهد گرفت. گمان کنم جلسه ای جذاب، شنیدنی و دیدنی باشد. حضور در آن، برای همه علاقه مندان آزاد است.

حسین عسکری

 




نوشته شده در  پنج شنبه 03/8/24ساعت  6:30 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

نخستین نشست گروه زبان و فرهنگ انجمن ایران شناسی با همکاری پژوهشکده زبان و گویش پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری

 

آیین رونمایی از کتاب

اشتهارد (تاریخ، طبیعت و فرهنگ مردم)

نوشته محمد پارسانسب

از انتشارات رهام اندیشه

 

با حضور:

بهرام امیراحمدیان

محمد جعفری قنواتی

محمود جعفری دهقی

حسین عسکری

علیرضا کریمی

رضا امینی

دبیر نشست: پریسا نظرزاده

 

شنبه 26 آبان 1403، ساعت 14

تهران، خیابان امام خمینی، پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، سالن خلیج فارس

___________________________________________

 

 

 

گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از آیین نقد و بررسی کتاب «اشتهارد؛ تاریخ، طبیعت و فرهنگ مردم»

 

تاریخ بدون جغرافیا مانند یک روح سرگردان است / گویش اشتهاردی شاخه‌ای از زبان تاتی

 

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، آیین نقد و بررسی کتاب «اشتهارد؛ تاریخ، طبیعت و فرهنگ مردم» به همت انجمن ایران‌شناسی در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در هفته کتاب برگزار شد. این نشست تخصصی در 26 آبان 1403 با حضور اساتیدی همچون بهرام امیراحمدیان، محمد جعفری قنواتی، محمود جعفری دهقی، حسین عسکری، علیرضا کریمی و رضا امینی برگزار شد.

محمود جعفری دهقی، رئیس انجمن ایران‌شناسی، در آغاز نشست ضمن خوش‌آمدگویی به مهمانان، به بررسی تاریخچه زبان‌های ایرانی و تقسیم‌بندی آن به سه دوره زبان‌های ایرانی باستان، زبان‌های ایرانی میانه و زبان‌های ایرانی نو پرداخت. وی گویش اشتهاردی را شاخه‌ای از زبان تاتی معرفی کرد و به دلیل ویژگی‌های آن از جمله ساخت کنایی فعل و وجود جنس دستوری در اسم و صفت و نیز وجود واژه‌های کهن آن به عنوان زبانی کهن و دارای جایگاهی ویژه در پیکره زبان‌های ایرانی معرفی کرد. به گفته جعفری‌دهقی اشتهارد به واسطه ویژگی گویش آن و نیز کشف آثار باستانی کهن در شمار سرزمین‌های باستانی ایران به شمار می‌رود. بهرام امیراحمدیان با تأکید بر اهمیت انتشار کتاب‌هایی مانند اشتهارد، این اقدام را کاری سترگ توصیف کرد و افزود: تاریخ بدون جغرافیا مانند یک روح سرگردان است. وی با اشاره به ضرورت افزودن پرسشنامه‌های تحقیقاتی به کتاب در چاپ‌های آینده، این امر را برای ایجاد ساختار منسجم‌تر در تحقیقات آتی مهم ارزیابی کرد. محمد جعفری قنواتی نیز به اهمیت این کتاب در دسترسی به منابع جدید در زمینه دانشنامه‌نویسی و مردم‌نگاری اشاره کرد و داستان‌های درج‌شده در آن را منبعی ارزشمند برای مطالعات بعدی برشمرد. حسین عسکری تک‌نگاری ارائه‌شده در این کتاب را ستود و پیشنهاد کرد در چاپ‌های بعدی به معرفی شخصیت‌های تاریخی، علما، و بزرگان اشتهارد نیز مفصل تر پرداخته شود تا بر غنای اثر افزوده شود. علیرضا کریمی به نقش مهم این کتاب در حفظ روایت‌های تاریخی و ثبت نام و هویت بناها و آثار تاریخی پرداخت و گفت که انتشار چنین کتاب‌هایی می‌تواند از میان رفتن نشانه‌های تاریخی، به‌ویژه در بافت قدیمی اشتهارد، را جبران کند. رضا امینی نیز با تحلیل کتاب از نظر ساختار و اهمیت موضوعی، انتشار اثری در مورد زبان تاتی را گامی ارزشمند در بازسازی زبان‌های ایرانی توصیف کرد. او استفاده از سیستم آوانگاری بین‌المللی را برای علمی‌تر شدن اثر در چاپ‌های بعدی ضروری برشمرد. در پایان نشست محمد پارسانسب، مولف کتاب، با تأکید بر اهمیت مستندسازی تاریخی درباره اشتهارد، اظهار کرد که کمبود منابع معتبر در این زمینه، گردآوری چنین اثری را به پروژه‌ای زمان‌بر تبدیل کرده است. او همچنین بیان کرد که از تکرار مطالبی که پیش‌تر در سایر کتاب‌ها آمده، پرهیز شده است. این مراسم که با مدیریت پریسا نظرزاده برگزار شد فرصتی بود برای تبادل نظر میان اساتید و پژوهشگران، و گامی برای شناخت بهتر تاریخ، طبیعت، و فرهنگ مردم اشتهارد.

دهخدا در لغت‌نامه خود در صفحه 264 در جلد اول می‌نویسد: اشتهارد قصبه بزرگی است از بخش کرج شهرستان تهران، 78000 گزی باختر کرج، سر راه کرج به بوئین زهرا، جلگه معتدل، سکنه 6267، شیعه فارس و زبان مخصوص که ریشه? آن فارسی است. آب آن از 21 رشته قنات که یکی شیرین و بقیه لب شور است. محصول عمده غلات (گندم و جو) بنشن (خواربار از قبیل نخود، لوبیا، ماش و عدس) چغندرقند، پنبه و جالیز. شغل مردم آن زراعت و کسب صنایع دستی کرباس و پارچه نخ بافی. دارای دبستان شش کلاسه و پاسگاه ژاندارمری و محضر رسمی می‌باشد. بنای امامزاده و مسجد و تکیه آن قدیمی است. کارخانه تصفیه پنبه و آسیاب موتوری دارد. اشتهارد دارای چندین اثر تاریخی ارزشمند است که تعدادی از آنها در سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است. «دیزبون» که در اصل «دیده‌بان» است قلعه‌ای بسیار قدیمی و بلند بوده است. در اوایل سال 1344 هیاشی کاکی زاکی مدیر کل فنی ژاپونی در مرکز تعلیماتی حرفه‌ای کرج از شهر اشتهارد دیدن کرد. وقتی در محل دیده‌بان حاضر شد با توجه به آثاری که در آنجا از نظر علمی و خاک‌شناسی مشاهده و یافته قدمت محل فوق را به 1000 سال قبل تخمین زده است. کوه گهور (گبری) یا بز قلعه در فاصله هشت کیلومتری شرق جاده اشتهارد - کرج و در پنج کیلومتری سمت جنوب روستای مختارآباد در میان ارتفاعات موجود، کوه نسبتاً مرتفعی وجود دارد که به آن کوه گهور می‌گویند. بالای کوه نسبتاً مسطح است که در آن بقایای آثاری از جمله ساختمان کاملاً مخروبه و سفال‌های شکسته به چشم می‌خورد. به آن بزقلعه هم می‌گویند. این احتمال نیز وجود دارد که این آثار بقایای آتشکده‌ای بوده است که شاید به همین دلیل به آن کوه گبری هم گفته می‌شود. احتمال دیگر اینکه آنجا محل اختفاء و زندگی راهزنان یا اینکه متعلق به فرقه اسماعیلیه بوده‌است. حمام محله صیادیه در غرب حسینیه صیادیه و در دو واحد مجزای مردانه و زنانه هر کدام شامل رختکن و گرمخانه احداث شده است. تاریخ بنای اولیه آن به طور دقیق مشخص نیست ولی شکل ساختمان حکایت از تعلق آن به دوره صفوی و یا کمی بعد از آن دارد. تا چندین دهه قبل این حمام به‌طور کاملاً سنتی با خزینه مورد استفاده قرار می‌گرفت. بعدها در آن لوله‌کشی انجام شده و خزینه آن مسدود شده است.

تاریخ انتشار گزارش: پنج شنبه 1 آذر 1403

 

این گزارش در وب سایت خبرگزاری ایبنا

 


نوشته شده در  دوشنبه 03/8/21ساعت  12:51 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

 کتابی ارزنده و خواندنی

دکتر فریدون شایسته

نویسنده، گیلان پژوه و مدرس تاریخ

 

کتاب تاریخ هشتگرد (از روزگاران کهن تا انقلاب اسلامی)، تألیف حسین عسکری، توسط نشر سفیر اردهال، در 860 صفحه به سال 1402 خورشیدی، منتشر شده است. این کتاب ارزنده و خواندنی، به سفارش جناب مهندس حامد آلیانی و با امضای جناب علیرضا کیان، شهردار محترم هشتگرد، یک جلد، به نگارنده، هدیه شده است که سپاسگزار هر دو وجود نازنین هستم. کتاب حاضر، مشتمل بر سه فصل: جغرافیا، باستان شناسی و تاریخ است. کتاب، دیباچه جناب استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی، استاد صاحب نام شاخه فلسفه باستان شناسی دانشگاه تهران را بر خود دارد. کتاب، دارای پانویس های متعدد، تصاویر فراوان و اسناد بی شمار است که در صفحات پایانی کتاب، آمده است. برای نگارش این کتاب ماندگار، بیش از 500 منبع چاپ شده، مورد استفاده قرار گرفته است که در انتهای کتاب، به روش علمی، ثبت گردیده است. محقق این اثر، جراید و نشریات زیادی را مورد مطالعه و استناد قرار داده، که عملی ستودنی است. اسناد این کتاب، مشتمل بر اسناد دولتی، نامه های دوستانه، تصاویر مرتبط و منابع متقن و مستدل تاریخی است. نگارنده، ضمن تقدیم سپاس و امتنان، به پیشگاه جناب مهندس آلیانی و جناب مهندس کیان، برای جناب استاد عسکری، محقق کتاب و همه پژوهشگران سرزمین مادری مان ایران، امیدوارم با اهتمام و جدیت مسوولان و مقامات شهری و استانی کشورمان، بیش از پیش، شاهد و ناظر چاپ و نشر چنین آثار ارزشمند علمی باشیم.

20 مهر 1403 

 

 

 

 بخشی از آثار دکتر فریدون شایسته

________________________________

 

 

 

منبعی موثق برای پژوهش های آتی

پاسخ رئیس پژوهشکده گیلان شناسی به نامه شهردار هشتگرد

 

مهندس علیرضا کیان (شهردار هشتگرد) در اول مهر 1403 به پیوست نامه ای، نسخه ای از کتاب «تاریخ هشتگرد» را به دکتر محمود رنجبر برکادهی (رئیس پژوهشکده گیلان شناسی دانشگاه گیلان) ارسال کرد. متن اعلام وصول و نظر دکتر رنجبر برکادهی به این شرح است:

 

جناب آقای مهندس کیان

شهردار فرهیخته هشتگرد

با سلام و احترام، بدین وسیله وصول یک جلد کتاب پژوهشی «تاریخ هشتگرد» نوشته آقای حسین عسکری را اعلام می‌نمایم. این کتاب با نثر روان، نگاه پژوهشی و مستندنگار، بسیار خواندنی و ارزشمند است. ویژگی مهم این کتاب، توجه به جزئیات در تدوین گزاره های تاریخی است. نویسنده‌ محترم با کنجکاوی، همه زوایای تاریخ هشتگرد را بررسی کرده اند، به گونه ای که این اثر می تواند منبعی موثق برای پژوهش های آتی باشد. جا دارد از همت و تلاش شما شهردار فرهیخته هشتگرد، در حمایت برای انتشار این اثر والا تشکر و قدردانی نمایم.

محمود رنجبر برکادهی

رئیس پژوهشکده گیلان شناسی

23 مهر 1403

 

 

 

________________________________


 

 ویژگی های ارزشمند تاریخی یک شهر در کتابی این چنین

نامه محسن تویسرکانی راوری (شهردار کرمان) به علیرضا کیان (شهردار هشتگرد) درباره کتاب تاریخ هشتگرد

 

جناب آقای علیرضا کیان

شهردار محترم هشتگرد

با سلام و احترام

بی‌تردید آنان که در مسیر راهیابی به وادی نور و معرفت گام می‌نهند، با آفرینش آثار ماندگار مکتوب، بر چرخ نیلوفری فراز می‌آیند و با دانش خویش جامعه خود و بشریت را از ظلمات جهل به روشنای نور راه می‌برند. در پاسخ به نامه شماره 03/13603 - 1403/7/1 ضمن آرزوی توفیق و سربلندی روزافزون برای جناب عالی و همکاران محترم، به استحضار می‌رساند کتاب "تاریخ هشتگرد" حاصل حمایت و تلاش‌های خالصانه و صادقانه و برنامه‌ریزی و همت حضرت عالی و سایر همکاران پرتلاش تان بود. چاپ این چنین کتابی که به بهترین شکل ممکن ویژگی های ارزشمند تاریخی یک شهر را منتشر نموده است جای تقدیر و تشکر را دارد. امید آنکه در سایر مراحل زندگی پربارتان بیش از پیش موفق و پیروز باشید. روزگاری سرشار از عزت و توفیق روزافزون را در سایه حضرت ولی عصر (عج) برای جناب عالی آرزومندم.

محسن تویسرکانی راوری

شهردار کرمان

29 مهر 1403

 

 


 

________________________________


 

کاری ارزشمند و ماندگار در شناساندن حوزه تمدنی البرز

نامه دکتر محمدحسن اسدی (شهردار شیراز) به مهندس علیرضا کیان (شهردار هشتگرد) درباره کتاب تاریخ هشتگرد

 

جناب آقای مهندس کیان

شهردار محترم شهر تاریخی هشتگرد

با سلام و احترام

اثر مکتوب «تاریخ هشتگرد» که ثمره یک عمر تلاش و پژوهش مؤلف برجسته جناب آقای حسین عسکری است، کاری ارزشمند و ماندگار در شناساندن حوزه تمدنی البرز به شمار می‌رود. به نظر می‌رسد هشتگرد چه در جایگاه باستانی که زیستگاه تمدنی عظیم و تاریخ ساز محسوب می‌شده و چه در زمانه متأخر امروز به عنوان گنجینه‌ای معاصر و دوران ساز رخ نمون شده، مقامی درخشان در شهرهای تاریخی ایران دارد. هرچند که به نظر می‌رسد همچنان این یگانگی و عظمت، بخشی از یک گنجینه نامکشوف و بزرگ تر باشد. اهتمام جناب‌عالی و پژوهشگر محترم این کتاب که تورق آن وزانت علمی و دانش و تسلط عمیق ایشان را نمایان می‌سازد، شایسته تکریم و تقدیر است. امیدوارم این تلاش‌ها همچنان در به تصویر کشیدن زوایای پنهان این شهر تاریخی، تمدنی، مذهبی و انقلابی همواره بر مدار دوام و توفیق باشد.

محمدحسن اسدی

شهردار شیراز

22 آبان 1403

 

 

 

________________________________


شهردار: تاریخ هشتگرد، پلی به گذشته پرشکوه ایران

|خبرگزاری فارس|

2 آبان 1403

 شهردار هشتگرد، با تاکید بر اهمیت معرفی و حفظ هویت تاریخی این شهر، از اهدای نسخه‌هایی از کتاب «تاریخ هشتگرد» به شهرداران شهرهای مهم و تاریخی ایران خبر داد. علیرضا کیان، شهردار هشتگرد، در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در ساوجبلاغ، اظهار کرد: با هدف تقویت هویت فرهنگی و آشنایی با تاریخ کهن هشتگرد، این کتاب ارزشمند را به شهرداران شهرهای تاریخی ایران همچون اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز، قزوین، یزد، تهران و دیگر شهرهای مهم ارسال کردیم. امیدواریم این اقدام گامی در راستای پیوند هرچه بیشتر شهرهای تاریخی کشورمان باشد. وی همچنین با اشاره به قدمت این شهر افزود: هشتگرد بیش از 2200 سال پیشینه تاریخی دارد و نقش مهمی در فرهنگ و تمدن ایران ایفا کرده است. حضور تشیع دوازده‌امامی در این منطقه به بیش از 1000 سال می‌رسد و این نشان از قدمت فرهنگی و مذهبی این شهر دارد. کاروانسرای صفوی ینگی امام که در فهرست آثار ملی ایران و میراث جهانی یونسکو ثبت شده، یکی از نمادهای مهم تاریخی ماست. کیان در خصوص اهمیت این کتاب نیز گفت: کتاب «تاریخ هشتگرد» که توسط دکتر حسین عسکری با نثری روان و پژوهشی علمی نوشته شده، روایتی از فراز و فرودهای تاریخی این شهر است. ما با اهدای این اثر به شهرداران و پژوهشگران برجسته کشور تلاش کردیم تا تاریخ این شهر را بیشتر به مردم و مسئولان معرفی کنیم و گامی در جهت حفظ و ترویج میراث فرهنگی ایران برداریم. به گفته شهردار هشتگرد، این کتاب در 860 صفحه و با شمارگان 1000 نسخه منتشر شده و با حمایت شهرداری هشتگرد به چاپ رسیده است.کیان تاکید کرد: این کتاب صرفاً یک روایت تاریخی نیست؛ بلکه پلی است میان گذشته و حال، برای تقویت هویت بومی و فرهنگی هشتگرد و دیگر شهرهای تاریخی ایران.

این خبر در وب سایت خبرگزاری فارس 

 ________________________________



 

 

عرضه کتاب «تاریخ هشتگرد»

فروشگاه مرکزی

تهران، خیابان انقلاب، روبروی دانشگاه تهران، پاساژ پارسا، طبقه همکف، فروشگاه انتشارات سفیر اردهال

تلفن 66970924 - 66973398

فروشگاه مجازی صفحه کتاب تاریخ هشتگرد

 


نوشته شده در  سه شنبه 03/8/1ساعت  1:47 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 


 

نیکوکاری فاتحانه تا دم مرگ

 

در استان البرز به ویژه کلان شهر کرج، نام «فاتح» دلالت می‌کند بر کار، تلاش، نیکوکاری، وقف، بخشندگی و مسئولیت اجتماعی ارباب صنایع. زنده یاد حاج محمدصادق فاتح یزدی ( 1277 - 1353ش) علاوه بر فعالیت های اثرگذار تولیدی و صنعتی، با تشکیل «بنیاد خیریه فاتح» در سال 1352 خورشیدی، به فعالیت‌های نیکوکارانه بنیادین و مستمر در شهر کرج پرداخت.

در آستانه برگزاری آیین بزرگداشت فاتح البرز در 17 مهر 1403 و پنجاهمین سالگشت قتل او در 20 امرداد 1353، دو سند برای نخستین بار در «کانال تلگرامی البرزپژوهی» منتشر می‌شود. نخستین سند، نامه فاتح در 28 خرداد 1353 خطاب به اداره آموزش و پرورش شهرستان کرج است. در این نامه، رئیس هیأت مدیره و مدیرعامل بنیاد خیریه فاتح با هدف شفافیت عملکرد، اظهارنامه و ترازنامه وقف آموزشی سال 1352 بنیاد را به اداره آموزش و پرورش ارسال کرده است. سند دوم، نامه آقای دلیر (شهردار کرج) با ادبیات حکومتی به فاتح است. در این نامه که در 31 تیر 1353 تنظیم شده، شهردار از ساخت درمانگاه خیریه در کرج تشکر کرده است. این نامه‌ها به ترتیب، 2 و 1 ماه پیش از ترور فاتح، تنظیم و ارسال شده است.

متاسفانه اسلحه جوانی جاهل از اعضای «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» با مشرب کمونیستی و الحادی، ظاهراً به نیکوکاری های صادقانه فاتح در کرج پایان داد. اگر فاتح ترور نمی شد، این سیر نیکوکاری و آبادی در شهر کرج، تداوم و عمق پیدا می کرد.

به گمانم، دلیل اصلی بیزاری و کناره گیری ایرانیان از جریان چپ کمونیستی در ایران معاصر، تقابل این جریان سیاسی مسلح وابسته به شوروی سابق و دیگر کشورهای بلوک شرق، با روند توسعه و آبادی ایران ذیل تابلوی فریبنده «طرفداری از طبقه کارگر و مستضعفین» است. چپ ها با سوءاستفاده از «اشتراک لفظی» موجود در مفاهیمی همانند سرمایه دار، کارگر، مستضعف، آزادی، عدالت و... بسیاری از فرصت‌های توسعه و پیشرفت ایران عزیز را از بین بردند.  به طور مثال، آنان مزورانه در 8 اردیبهشت 1350 در کارخانه جهان چیت کرج، سوار بر مطالبات صنفی متعارف کارگران بیچاره شدند و با کشاندن اعتراضات به جاده کرج - تهران، آنان را در نزدیکی پایتخت به گلوله های سربی آتشین نیروهای نظامی حکومت پهلوی (ژاندارمری) دوختند. در ادامه هم، به بهانه خون خواهی آن سه کارگر مظلوم و شهید، بنیان گذار و صاحب کارخانه یعنی فاتح را به طرز فجیعی کشتند. کاری کردند که جور و بی عدالتی موجود در حکومت پهلوی و نقشه پیچیده سازمان مخوف ساواک از نظرها مخفی ماند. در واقع، چپ ها با روایت وارونه و ایدئولوژیک خود از حادثه غمبار کشتار کارگران کارخانه جهان چیت، جای جلاد و شهید را عوض کردند...

شوربختانه به طور آگاهانه و ناآگاهانه، بخشی از آموزه‌های چپ کمونیستی در لایه‌هایی از نیروها و جریان‌های به اصطلاح مذهبی عدالت خواه روزگار ما، جا خوش کرده است! به طوری که تخریب عملکرد توسعه گرایانه و نیکوکارانه فاتح در شهر کرج را بیشتر می توان ذیل همین گفتمان چپ تحلیل و بررسی کرد. امیدواریم برگزاری روشمند آیین بزرگداشت زنده یاد فاتح یزدی بتواند تا حدودی ذهن و زبان برخی البرزیان را از چنبره داوری‌های چپ گرایانه درباره فاتح برهاند.

16 مهر 1403

 

 

______________________________


 

 

جنس دینداری فاتح البرز

وصیت نامه شادروان محمدصادق فاتح (1277 - 1353ش) که در دفتر اسناد رسمی شماره 21 کرج به ثبت رسیده، با این جملات آغاز شده است: «با اقرار به وحدانیت خداوند قادرِ متعال و رسالت حضرت محمد بن عبدالله خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلّم و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و یازده فرزند پاک آن حضرت، وصیت شرعی و قانونی نمود بر اینکه...»

 

این تأکیدات ایمانیِ عامل توسعه شهر کرج در 30 آبان 1343، نشان می دهد که فاتح «باور اسلامی - شیعی» راسخی داشته است. این جملات فقط در مقام نظر بر زبان و قلم او جاری نشده بلکه با کوشش ها و کنش های زیر، در عرصه عمل هم ثابت شده است:

1 . ساخت مسجد در محله های کارگر نشین و کارمند نشین چهارصد دستگاه و جهان شهر کرج؛

2. کمک مالی مستمر به مسجد جامع کرج بر اساس خاطرات آیت الله سید محمود مدرسی یزدی؛

3. توجه جدّی به وقف های آموزشی، درمانی و اجتماعی ویژه مستمندان در قالب تأسیس «بنیاد خیریه فاتح»؛

4. یتیم نوازی با احداث پرورشگاه؛ 

5. پرداخت وجوهات شرعی (خمس) به علمای شیعه براساس خاطرات حجت الاسلام والمسلمین شیخ غلامرضا کریمی محلاتی امام جمعه موقت کرج؛

6. پیوند صمیمانه و غیر ابزاری با روحانیون آگاه آن روزگار همانند استاد شهید مرتضی مطهری با استناد به خاطرات آقای دکتر مهراب رجبی؛

7. تکریم جویندگان دانش و دانش آموزان با راه اندازی خوابگاه دانشجویی و مدارس؛

8. ترویج فرهنگ کار و تلاش و کسب روزی حلال با تأسیس آموزشگاه فنی و حرفه ای و ایجاد فرصت های شغلی فراوان در قالب گروه صنعتی جهان؛

9. تأسیس باشگاه ورزش باستانی (زورخانه) با هدف تقویت توأمان روح و جسم (قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی)؛

10. وفاداری صادقانه به حریم زن و خانواده با چشم پوشی عاشقانه از کم بینایی پیش آمده برای همسرش؛

11. پشتیبانی بی منّت از خانواده های ضعیف با ارسال پول، آذوقه و زغال (سوخت رایج آن روزگار)؛

12. مبارزه جدّی با بی سوادی و جهل کارگران.

 در 20 بهمن 1344 مرحوم فاتح در سفرش به حج، نامه ای نوشته که رضایت باطنی ناشی از همسانی عمل و نظرش را نشان می دهد: «به حمدالله دفعتاً سعادت یاری نمود و توفیق زیارت خانه خدا و حضرت پیغمبر (ص) نصیب من گردید و از این پیشامد خیلی خوشحال هستم... به حمدالله این دستگاه های مفید که در کرج از طرف من به وجود آمده، علاوه بر این که برای همگی مفید است از نقطه نظر افکار عمومی و مواظبت در امانت مردم باعث افتخار من و کارکنان دستگاه (کارخانجات جهان) و اشخاصی که با دستگاه تماس داشته اند، راضی و موجب افتخار من گردیده است. در سفارت ایران (جده) چند نفر از کارکنان سفارت به شرحی، تعریف موسسات جهان کرج می کردند که موجب خوشحالی من بود...»

فاتح، زمانی مسلمان بود که گفتمان فرهنگی حاکم بر حکومت وقت یعنی پهلوی، «گفتمان ناسیونالیسم لیبرال» بود و نوسازی فرهنگ ایران بر سه محور ناسیونالیسم، باستان گرایی و مذهب زُدایی انجام می شد. به همین جهت، دینداری سنّتی فاتح، در حکومت پهلوی به ویژه دربار مشتری نداشت.  از دیگر سو، در بین روشنفکران عرفی مخالف و منتقد حکومت پهلوی چه جریان روشنفکری عرفی راست (لیبرال ها) و چه روشنفکری عرفی چپ (کمونیست ها)، آموزه های دینی موجود در شخصیت فاتح مورد اقبال نبود به ویژه جریان اشتراکی که با نگاه ملحدانه و نیست انگارانه، دین را افیون توده ها می دانست؛ جریانی که ناجوانمردانه و جاهلانه، جان شریف فاتح را در 20 امرداد 1353 با تروری بی رحمانه ستاند و توسعه و آبادی بخشی از ایران و شهر کرج را با خلل مواجه کرد.  فاتح، وقتی مسلمان بود که در عرصه صنعت و تولید، دین، ابزاری برای جلب منفعت و دفع ضرر نبود. بر همین اساس، دینداری اش را باید مبتنی بر باورهای قلبی اش تحلیل کرد نه سود و سودا. جغرافیای دینداری فاتح باعث می شود که دو فراز آغازین وصیت نامه اش را مبنای نظری این همه کارهای نیک در شهر کرج بدانیم.

کلام آخر این که دینداری صادقانه و مومنانه فاتح، مصداق این آیات نورانی و جانبخش قرآن کریم است: «مساجد خدا را تنها کسانى آباد مى‌کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیده‌اند، پس امید است که اینان از راه‌یافتگان باشند (توبه / 18)... به پدر و مادر احسان کنید؛ و درباره خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه خویش و همسایه بیگانه و همنشین و در راه‌مانده و بردگان خود [نیکى کنید]، که خدا کسى را که متکبر و فخرفروش است دوست نمى‌دارد (نساء / 36)... همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم، نماز برپا مى‌دارند و زکات مى‌دهند و به کارهاى پسندیده وامى‌دارند، و از کارهاى ناپسند باز مى‌دارند، و فرجام همه کارها از آنِ خداست (حج / 41).»

حسین عسکری

- منتشر شده در ویژه نامه فاتح البرز، بنیاد خیریه فاتح، 17 مهر 1403، ص 30.

 

 

 

تطهیر ترور فاتح یزدی و چریک های فدایی خلق در خبرگزاری تسنیم

 


نوشته شده در  جمعه 03/7/20ساعت  10:2 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()



 

شهید البرزی و دغدغه سرطان‌زا بودن پلاستیک

 خانواده «شهیدان نژادفلاح» از نمادهای فرهنگی و هویتی استان البرز به شمار می‌روند که ریشه در روستای خور از توابع شهرستان ساوجبلاغ دارند. یکی از چهار برادر شهیدان نژادفلاح، «سردار شهید شعبان علی نژادفلاح» است که در سال 1337 خورشیدی زاده شد. در نوجوانی به پدرش حاج عباس علی در کشاورزی کمک می کرد و هم به خوبی درس می خواند. دیپلم گرفت و در آزمون انتخاب دانشجویان پزشکی اعزامی به هند پذیرفته شد اما به جهت وقوع انقلاب اسلامی از رفتن به آن کشور منصرف شد. یک سال پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه درآمد و تا شهادتش در سال 1365، مسئول بهداری سپاه کرج و لشکر 10 سیدالشهداء بود. می‌گویند در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، یک کوله پشتی پُر از دارو و ابزارآلات درمانی، همه دارایی جنگی و سلاح کاری او بود.

در این مجال به مناسبت هفته دفاع مقدس، سندی مربوط به این شهید گرانقدر را برای نخستین بار منتشر می کنم. شهید شعبان علی نژادفلاح در 29 دی 1363 نامه‌ای صریح و هوشمندانه به فرمانده پادگان شهید باهنر (ستاد سپاه ناحیه کرج) می‌نویسد و درباره استفاده از ظروف پلاستیکی در آن جا تذکر می دهد. او که در 19 آذر 1363 نامه دیگری در این باره ارسال کرده بود، صراحتاً اعلام می کند که این ظروف، «سرطان زا» هستند.

عموماً در شرایط بحرانی ناشی از جنگ، بسیاری از استاندارهای سلامت، بهداشت و محیط زیست، به جهت اضطرار و شرایط ویژه نادیده گرفته می‌شوند. اما سردار شهید نژادفلاح در اوج جنگ هم دغدغه سلامت ایرانیان را دارد و به خوبی حق مسئولیتش در بهداری سپاه کرج را ادا می‌کند. آگاهی داشته باشیم شهدا برای همایش و نمایش و شعار و به اصطلاح آیین‌های بزرگداشت (بخوانید ختم) نیستند. شهدا نمونه‌های واقعی و روشن از «سبک زندگی مسئولانه و معنوی» در این عالَم پر هیاهو هستند. پیشنهاد می‌کنم این نامه خواندنی - که برگی از تاریخ دفاع مقدس استان البرز است - زینت بخش دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی و اداره کل حفاظت محیط زیست استان البرز شود.

 

- منبع: حسین عسکری، «شهید البرزی و دغدغه سرطان زا بودن پلاستیک»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 7، شهریور 1403، صفحه 2

 

این یادداشت در خبرگزاری ایسنا

 

 

 



نوشته شده در  جمعه 03/7/20ساعت  9:47 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

در محضر منتظرانی متفاوت و متوقف

دکتر حکمت اله ملاصالحی

استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی

در لایه‌های زیرین و نهانگاه‌های تاریخ، چه خبر است و چه سنّت‌ها و باورها و تجربه‌های زیسته‌ای نیرومند، مرموز و مخفیانه در کارند؛ هیچ نمی‌دانیم. روایت‌ها چه می‌کنند! باورها مخفیانه در نهانگاه‌های تاریخ و لایه‌های زیرین هستی ما چه در سر دارند و چگونه فعالند و هر بار که سر برکشیده و برآمده‌اند؛ گستره و دامنه تبعات و پیامدشان، میراث دیرینه و دیرپایشان در تاریخ چگونه بوده است و چگونه خواهد بود؛ ردیابی و رصد تاریخی‌شان، پیشگیری یا پیش‌بینی‌شان، اثرات و تبعات و پیامدهای مثبت و منفی‌شان بر روان و رفتار و نحوه بودن و حضور انسان در جهان، آنقدر آسان هم نبوده و نیست و نخواهد بود که گمان برده‌ایم.

گاه همان چیزی که سخت مورد تردید و یا انکار و حتی امکان و انتظار برآمدنش مورد تمسخر ما بوده است؛ چنان غافلگیرمان کرده است؛ برآمدنش چنان تسخیرمان کرده است؛ چنان ذهن و فکر و عقل و فهم ما را دور زده است؛ چنان تاریخ و زمان تاریخی را درنوردیده است که تیرش در کمان اندیشه و گمان ذهنمان درنمی‌گنجیده است. تاریخ پر از خلاف آمدهای عرف و گرانبار از رخدادهای خارق عادت و اتفاقات ناسازوار است. اصلاً برآمدن انسان و حضور تاریخی و تاریخمند انسان روی پوسته نازک و ظریف غبار کیهانی زمین، افکنده در میان صدها و صدها میلیارد غبار کیهانی دیگر از صدر تا ذیل از دیرینه‌ترین روزگاران تا روزگار ما، خلاف آمد عرف و یکسر ناسازواری بوده است و یکسر خرق عادت. یکسر پارادوکس و یکسر پارادوکس‌گون و پارادوکس‌وار. یکسر خرق طبیعت و خرق جغرافیای طبیعی و گذار از قلمرو جغرافیای طبیعی به سپهر جغرافیایی از نوع دیگر. جغرافیایی گرانبار از تضاد و تقابل و تعامل ذهن‌ها و فکرها و عقل‌ها و فهم‌ها و وهم‌ها. جغرافیای بغایت پوینده و پویا و پرتنش و پرکشمکش و پرتناقض و معارضه‌خیز و خونبار و خطرخیز و شعله‌بیز و زلزله‌خیز و خطرناک و غم‌بار و غم‌انگیز. جعرافیای طبیعی، جغرافیای سازگاریست.

«حیات طبیعی» این چنین در بستر سازگاری مستمر در یک فرایند و فرگشت و دگرگشت دیرینه و دیرپا روی پوسته نازک سیاره زمین تداوم داشته است. جغرافیای تاریخی جامعه و جهان بشری ما نیز روی پوسته نازک همین جغرافیای طبیعی و امکاناتی که جغرافیای طبیعی در اختیار انسان قرار می‌داده تکون و تشکّل پذیرفته و پاییده است. جغرافیایی گرانبار از سازگاری‌ها و ناسازگاری‌ها و ناسازواری‌ها.

باری دوشنبه روزی خردادی و بهاری به پیشنهاد دوست معزز و گرانقدرم جناب آقای دکتر رستم فلاح که هم در مقام نظر هم در میدان عمل، فیلسوف اخلاقند و جانی آراسته به اوصاف و ادب و آداب و اخلاق نیک زیستن و در همصحبتی و همسفری از بهترینان، به دیدار کسانی رفتیم که از کسان معمول و متعارف نیستند. به دیدار انسان‌هایی که اهل توقف، هم در مفهوم هم به مصداق هستند. روستای جدیدالتأسیسی که ساکنان کم شمارش را روایات شیعه در وصف ظهور امام زمان و شمار یارانی که از طالقان در رکاب او حضور خواهند یافت؛ از شهر تبریز به شهرستان طالقان کشانده است و در شهرستان طالقان در انتظار ظهور امام موعود سکنی گزیده‌اند. در وصف و معرفی اهل توقف، دوست معزز و گرانقدر ما آقای دکتر حسین عسکری در ذیل عنوان «روستای ایستا» که تعبیر بامسمائی هم است؛ با قلم توانایشان به تفصیل سخن گفته‌اند. هوشمندانه و مورخانه هم قلم زده‌اند. کتابی خواندنی با نثری شیوا و روان.

هرچند بارها از کنار روستا گذر کرده و گذشته بودم لیکن فرصت دیدار هیچگاه دست نداده بود؛ این بار فرصت دست داد و به پیشنهاد و به اتفاق دوست گرانقدرم آقای دکتر رستم فلاح به دیدار منتظران امام موعود رفتیم. وقتی وارد روستا می‌شوی هم محیط و نحوه زندگی ساکنان، هم فضای روستا را متفاوت از روستانشینان و روستاهای پیرامون می‌بینی و احساس می‌کنی. میهمانِ میزبانانی متفاوت می‌شوی که همه مردانند و زنان در پرده و پرده‌نشین و غایب از نظر. میزبانانی نه چندان متعارف و معمولی. زیست سبک و ساده و پیراسته‌شان از انواع و اطوار افزون‌خواهی‌ها و رفاه‌طلبی‌ها و تجمل‌گرایی‌های افسارگسیخته و مصرف‌زدگی تهوع‌آور و آلوده به انواع و اطوار اسراف زدگی بیمارگون و تنفس زیر تل‌های عظیم زباله‌های متعفن و مسموم؛ لحظاتی که در آنجا هستی احساس خوش داری و آرامی و آسوده‌خاطر از مشغله‌های روزینه. واقعاً لحظاتی احساس می‌کنی کمی و اندکی از زیر آوار سنگین تاریخ و زمان تاریخی بیرون جسته‌ای. زمان تاریخی را متوقف کرده‌ای. اتفاقاً حس راستین انتظار به ظهور موعود همین است. وقتی با ابدیت نسبت برقرار می‌کنی؛ زمان تاریخی نزد تو در برابر نسبت تو با ابدیت رنگ می‌بازد. برای منتظران راستین هماره ظهور نزدیک است. چون از چشم ابدیت و با چشم ابدیت ظهور را می‌بینند. تجربه می‌کنند. ممکن است بگویید پس چرا عملاً اتفاق نمی‌افتد.

اتفاقاً عملاً در تاریخ اتفاق افتاده است و بارها و بارها هم اتفاق افتاده است. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید؛ نه تنها کم نبوده‌اند که بسیار بوده‌اند منتطرانی که به هنگام ظهور موعود و خیزش و رستاخیز عظیم معنوی که در مرزهای گذار تاریخی از دوره‌ای به دوره دیگر اتفاق افتاده؛ انکارش کرده‌اند. انکارش کرده‌اند؛ چون دچار تناقض می شده‌اند؛ یا می‌باید خود را و باور به انتطار و در انتظار ظهور موعود را برای همیشه به کناری نهند و انکارش کنند و یا به موعودی که ظهور کرده است و گواه حضورش هستند؛ ایمان بیاورند! چنین است خلاف آمد عرف تاریخ! چنین است حضور رازآمیز و ناسازوار و خلاف آمد عرف انسان روی پوسته نازک، سرد، ظریف و شکننده غبار کیهانی زمین، چونان هستنده‌ای تاریخمند. چنین است جغرافیای پرچین و شکن و پیچیده و پرتناقض و تضاد جامعه و جهان بشری ما. تاریخی که با اندیشه و باور به انتظار و مراتب و سویه‌های گونه‌گون انتظار چنان سخت و ستبر گره خورده است و چنان گسست‌ناپذیر درتنیده است که هر سرِ تلاشی را به انگیزه و در اندیشه حذف و انکارش به سنگ و صخره می‌کوبد. به سنگ و صخره می‌کوبد؛ چون انسان وجودیست منتظر. منتظرانه زندگی می‌کند. زیست انسانی او منتظرانه است. البته و صد البته انتظار، هم مراتبی دارد هم انواعی و اطواری. اتفاقاً انتظار به موعود یا موعود‌هایی که روزی خواهند آمد و جامعه و جهان بشری را از بند دروغ و ستم و شرارت و سنگدلی و شقاوت و سیادت نیروهای اهریمنی آزاد خواهند کرد، انتظاری نیکو و باوری عمیقاً اخلاقی و آرمانی عمیقاً معنوی‌ست. فارغ از افسانه پردازی‌های عامدانه و عامیانه و خرافه باوری و وهمیات ضخیمی که اغلب با حسی از انتقام جویی و خشونت و شرارت و قساوت ورزی‌های بیمارگون و مالیخولیایی همراه شده است و مردود است؛ اصل انتظار و امید و باور و حرکت و عزیمت و مجاهدت و مساعدت برای و به ‌سوی تحقّق جامعه و جهانی اخلاقی‌تر و معنوی‌تر و دادگرانه‌تر و دادورزانه‌تر به رهبری انسان‌هایی که به راستی حامل پیام و مژده غیبی و آن سویی هستند و مژده و ارمغان از آن سو به این سو آورده‌اند؛ اصلی نیکو و اصیل و گوهرین است و پرمایه و غنی از حس نیکخواهی و اخلاق نیک زیستن؛ به ویژه در زمانه‌ای که برای آغازین بار به طرز انسانشمول و سنگین و سهگمین صدای درهم شکستن ستون فقرات وجود انسان زیر فشار آوارهای سنگین تاریخ و زمان تاریخی در همه جای سیاره زمین در همه جامعه‌ها و در میان همه جمعیت‌های میلیاردی سیاره زمین شنیده می‌شود. در غروبگاه چنین عصری و در عُسرت غم‌انگیز و غیبت حاملان و عاملان و غایبان عالم غیب و قدس، تابیدن و تابش برق‌های غیبی و بیدار و حساس و هشیار شدن انسان به گوهر ازلی وجود خویش و انتظار زیستن و باور و ایمان به تحقّق جامعه و جهانی اخلاقی‌تر و معنوی‌تر و زیستی همدلانه‌تر و صمیمانه‌تر، فکر و فعل و عملی اخلاقی و عمیقاً معنویست. جامعه و جهان ما تا خِرخِره گرفتار خشم و قهر و شرارت و خشونت و انتقام جویی‌های افسار گسیخته است و دستش به نسل‌کشی‌های گسترده و جاری کردن و ریختن خون جمعیت‌های پرشمار انسانی گناهشان زادن و زیستن و معاصرت در چنین عصری کابوسناک بوده؛ آلوده است و انبان ذهن و فکرش و انبارهای نظامی‌اش پر از انواع سلاح‌های هسته‌ای و میکروبی و شیمیایی! شرارت‌های اهریمنی و انتقام‌جویی‌های دجالی خود را با نقاب انتظار به موعود و به نام مدینه فاضله و آرمان¬شهر موهوم پنهان نکنیم.

 انتظار اصیل و راستین به موعود، باور به سر برکشیدن و بیدار شدن حسی همدلانه‌تر و باور و پایبندی به زیستی ساده‌تر و صمیمانه‌تر و زیست اقلیم و عالمی اخلاقی‌تر و معنوی‌تر و نوع دوستانه‌تر و سبک و ساده‌تر در جان و وجدان و روان و رفتار آدمیان در مقیاسی کلان و انسانشمول است. چنین درخشش‌ها و برق‌ها و بارقه‌های غیبی و قدسی را بارها در تاریخ زیسته و تجربه کرده ایم. چرا باز فکر می‌کنیم دگربار هم نمی‌شود تجربه کرد؟ اتفاقاً هرجا و هرگاه که برق ابدیت بر جان ما درخشیده است؛ هرجا و هرگاه حسی از ابدیت در جان ما خیزش و ریزش کرده است و بیدار شده است تاریخ و زمان تاریخی و گذشته و آینده تاریخی در آن لحظه و در آن، «آنِ» تجربه ما از ابدیت، از امر جاودانه، از زمان اکرانه به تعبیر ایرانیان باستان (آیین زروانی) ظهور و حضور غیب را نزدیک و در دست دیده‌ایم.

تصادفی نیست که از زبان منتظران به موعود شنیده‌ایم و می‌شنویم ظهور نزدیک است. این قلم هم هر بار به محصر مبارک مادر گرانقدر و معزز متشرف می‌شوم می‌فرمایند فرزندم تردید نداشته باش که ظهور نزدیک است. در تراز و ترازوی ابدیت همه چیز این عالم خُرد و نزدیک است. درنگ و لحظه‌ای بیش نیست. قصه جوانمردان اصحاب کهف را در قرآن ببینید: «وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا: و خورشید را مى‌بینى که چون برمى‌آید، از غارشان به جانب راست میل مى‌کند و چون غروب کند ایشان را واگذارد و به چپ گردد. و آنان در صحنه غارند. و این از آیات خداست. هر که را خدا هدایت کند هدایت یافته است و هر که را گمراه سازد هرگز کارسازى راهنما براى او نخواهى یافت» (سوره کهف / 17).

انسان عالم مدرن «دوران گرفته» ترین و زمان گیر و زمان زده‌ترین انسان همه روزگارانی‌ست که از سر گذرانده‌ایم. تمدن دوره جدید تاریخی‌ترین و تاریخ مدارترین همه تمدن‌ها در تاریخ بشر است که تجربه می‌کنیم. تمدنی که روی آوار ساختار سنّت‌ها و باورها و ارزش‌های دیرینه و دیرپای فروپاشیده موزه‌های عالم مدرنش را بنیاد نهاده است. آرمان انتظار و باور به موعود هم روزگار غربت و عُسرتش را از سر می‌گذراند. البته برای آنها که همچنان با تاریخ باطنی و با باطن تاریخ نسبت دارند و احساس می‌کنند به سرچشمه متصل هستند؛ ظهور را نزدیک می‌بینند و نزدیک احساس می‌کنند. نزدیک احساس می‌کنند و می‌بینند چون زمان در نسبت با ابدیت در ترازوی ابدیت رنگ می‌بازد. قطره‌ای می‌شود محو در دریای بیکران ابدیت در اکرانگی. لازمه نسبت با غیبب با باطن و سرچشمه هستی با باطن و سرچشمه رخدادها، صورت‌ها و شکل‌ها و ساختارهای متغیر و ناپایدار جهان به معنی الاعم و تاریخ به معنی الاخص رنگ باختن و خُرد شدن و خُرد دیدن زمان است و زمان‌مندی صورت‌ها و ساختارها و شکل‌ها و رخدادها! آنها که منتظرند و از نزدیک بودن ظهوری که اتفاق نیفتاده است و هر آن خواهد افتاد؛ سخن می‌گویند؛ دروغ نمی‌گویند. توهم نمی‌ورزند. ماهیت نسبت با غیب با باطن و اتصال به سرچشمه هستی چنین است. لازمه فراز آمدن بر زمان تاریخی چنین است. البته آنها که باور دارند و چنین باوری تجریه زیسته آنهاست. آنها بیرون از چنین باورهایی زندگی می‌کنند اینها همه برایشان لقلقه زبان است و بیرون از حیث تاریخی و زمان تاریخی و تاریخیگیری افسارگسیخته عالم مدرن چیزی را نمی‌بینند.

و اما و صد اما تناقضی که هر بار منتظران در تاریخ با موعودی منتظر ظهورش بوده‌اند و آمده است و کم نبوده‌اند که بسیار هم بوده‌اند منتطرانی که انکارش کرده‌اند. اینچنین مانی را منتطرانش انکار کردند به دیوار آویختند و این عیسی مسیح را یهودیان منتطر به دار آویختند! و اینچنین امپراطور همان امپراطوری که فرماندارش در اورشلیم و سرزمین فلسطین نبوی، پیلاتیس فرماندار هم که فرمان به دار آویختن او را صادر کرده بود؛ در کمتر چهار سده بعد با صدور فرمانی مسحیت را دین رسمی امپراطوری اعلام کرد. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید! آن مژده‌های خوش مسیحایی که «اونگلیو (Ευγγε"λιο)» به زبان یونانی یعنی مژده خوش بود سر از قرون وسطای قهر و خشونت و جزم و تعصب کلیسای پاپ‌های اعظم هم برکشید! ناسازواری‌های تاریخ را ببینید.

گمان بریم و فرض کنیم؛ موعودی منتظران هر صبح و شام دعای حرج و فرج ظهورش را از گلدسته‌های مساجد پخش می‌کنند‌؛ ظهور کرده است و ارمغان سخن و مژده خوش پیامی که از عالم غیب و قدس برای ما آورده است به ما می‌گوید: من نیامده‌ام که خون بریزم، نیامده‌ام که انتقام بگیرم، نیامده‌ام طرد و تکفیر کنم. نیامده ام شما را فرقه، فرقه کنم و فرقه ببینم. نیامده‌ام معابد پرشکوه بپا کنم. آمده‌ام که به شما بگوییم شما خود معبد خدایید. درهای معبد جانتان را صمیمانه و سخاوتمندانه و گشاده دست و گشاده رو به‌ روی هم بگشایید. ناقه طبیعت خدا را از آب چشمه‌های زلال خدا دریغ نکنید. حرمت روز جمعه و شنبه و یک شنبه را چونان روز خدا پاس بدارید. آن روز را با خدا سرکنید نه با تاریخ. ساده زندگی کنید. طبیعت خدا را زباله دانی نکنید. چشمه‌های زلال طبیعت خدا را مسموم نکنید. نیکخواه هم باشید. روحتان را ارزان به اهریمن نفروشید. درست و راست و نیک زیستن را قربانی موفقیت نکنید. موفقیت را در نیک و راست و درست زیستن تجربه کنید. پاکیزه و سبک و ساده و عادلانه زندگی کنید. و صدها و صدها مژده دیگر از این دست و از این جنس که عامیانه و ساده و بدیهی و آشنا به گوش و به هوش می‌آیند؛ مواجهه و رفتار منتظران به فرض با موعودی که اینک آنها را مخاطب قرار داده است چگونه می‌بود!؟

1403/3/31 هجری خورشیدی

  


نوشته شده در  پنج شنبه 03/6/15ساعت  6:38 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


 

 

غیر از این، نه دنیا داری نه آخرت، چون که در سوئیس هم بیگانه ای 

  دکتر محمود مصدق (نوه دکتر محمد مصدق و عضو هیأت امنای قلعه احمدآباد مصدق در شهرستان نظرآباد استان البرز) روز چهارشنبه 14 شهریور 1403 درگذشت. او که فوق تخصص زنان و ناباروری بود تا پایان عمر در ایران زندگی کرد. این سوگ را به خانواده محترم آن مرحوم تسلیت عرض می کنم.

دکتر محمد مصدق (درگذشت 14 اسفند 1345) در 10 فروردین 1339 از تبعیدگاه سپس مدفنش روستای احمدآباد، نامه ای کوتاه به نوه اش دکتر محمود نوشته که برگی از تاریخ استان البرز است.  در آن زمان مصدق جوان، دانشجوی پزشکی در کشور سوئیس بود. فراز پایانی نامه، پیوند عاطفی این پدر بزرگ و نوه و همچنین نگاه دکتر مصدق به وطن را روایت می کند: «...غیر از این، نه دنیا داری نه آخرت، چون که در سوئیس هم بیگانه ای.» این نامه به کوشش دکتر محمد ترکمان در صفحه 282 کتاب «نامه های دکتر محمد مصدق» منتشر شده است.

در آزادگی شادروان دکتر محمود مصدق همین بس که 18 روز پیش از مرگش در دادگاه رسیدگی به دعوی بیش از 402 هزار نفر از شهروندان ایران از عوامل کودتای 28 امرداد سال 1332 (دولت ایالات متحده آمریکا، وزارت خارجه ایالات متحده، بانک مرکزی ایالات متحده، آژانس مرکزی ایالات متحده، وزارت خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا، مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا، فدرال رزرو) شجاعانه گفت: «استدعا دارم بر اساس قانون و قواعد بین‌المللی و داخلی حکمی را صادر فرمایید تا جبران خسارات عظیم مردم شریف ایران ناشی از ساقط کردن دولت مردمی و قانونی آن‌ها و خسارات عظیم تحمیل 25 سال اختناق، غارت و چپاول منابع ایران عزیز، تألمات وارده بر خانواده هزاران شهید در طول 25 سال مبارزه با طاغوت، زندان و شکنجه‌های جسمی و روحی وارده بر مبارزان و آزادی خواهان ایرانی باشد، از جمله سه سال زندان انفرادی مرحوم دکتر محمد مصدق در بی دادگاه محمدرضا پهلوی در کهولت سن که از بغض و کینه شاه بی‌کفایت و اربابان وی از حریت و آزادگی مرحوم مصدق و خارج نمودن منابع نفت ایران از دست استعمارگر انگلستان، ولو این که با کودتای آمریکایی و انگلیسی مجدداً بر نفت ایران مسلط شدند، سپس تبعید او به روستای احمدآباد و جلوگیری از اجرای وصیت مرحوم برای خاک سپاری در محل مورد نظرش می‌باشد.»

روانشان شاد و قرین رحمت الهی باد

حسین عسکری

14 شهریور 1403

 

_________________________

 

متن نامه پدربزرگ به نوه

 

احمدآباد - 10 فروردین ماه 1339

محمود جون عزیزم!

اگر تو اوستا هستی من از تو اوستاترم، میدانی چه می کنم؟ به پاپولا می گویم پول برایت نفرستد تا مجبور شوی برای پول حرکت کنی و نتیجه این بشود که ما هم تو را ببینیم. اگر می خواهی در اروپا زندگی کنی و پاپولا هم همیشه برایت پول بفرستد، این رویه بد نیست، البته خوب هم نیست ولی اگر بخواهی در ایران زندگی کنی، هرچند وقت، یک بار باید دیدنی از اهل وطن بکنی و به روحیه این مردم آشنا شوی و تحصیلاتی که کرده ای به نفع مردم بکار ببری. امیدوارم که امتحانات خود را بخوبی خاتمه دهی و چند ماهی به ایران بیایی که غیر از این، نه دنیا داری نه آخرت، چون که در سوئیس هم بیگانه ای.

 

تبعیدگاه و مدفن دکتر محمد مصدق (قلعه احمدآباد، شهرستان نظرآباد، استان البرز)

 

دکتر محمود مصدق در دادگاه کودتای 28 امرداد 1332، تهران، 28 امرداد 1403

 

صفحه دکتر محمود مصدق در وب سایت نظام پژشکی ایران



نوشته شده در  پنج شنبه 03/6/15ساعت  12:33 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


 

در کنار برادران برغانی در کربلا

خوشبختانه توفیق دست داد یک روز پس از اربعین، 24 ساعته به زیارت عتبات مقدس در کشور عراق (کاظمین، کربلا و نجف اشرف) مشرف شدم. سفری گرم و گیرا و خاطره انگیز بود. حوالی اذان صبح در سحرگاه سه شنبه 6 شهریور 1403 با کمک دوستم حسین آقا اکبریان، نزدیک ضریح امام حسین علیه السلام و مقبره حبیب بن مظاهر در محلی که در گذشته به «ایوان بالاسر یا ایوان رأس الحسین» مشهور بوده، مزار دو عالم البرزی یعنی «شیخ محمدصالح برغانی» و «شیخ محمدعلی (علی) برغانی» را پیدا کردم و لحظاتی مشتاقانه در کنارشان بودم.

شیخ محمدصالح برغانی را به جهت تاسیس یک مدرسه علمیه مهم و اثرگذار به نام «صالحیه» در شهر قزوین و سیصد اثر مکتوب چاپ نشده و دست نویس می‌شناسیم. فقیه و مفسر آگاه که همزمان با حکومت فتحعلی شاه قاجار به همراه گروهی از روحانیون سیاسی از جمله استادش سید مجاهد در جنگ دوم ایران و روس حاضر شد. در آن سفر جهادی، محمد میرزا فرزند عباس میرزا نایب السلطنه (محمد شاه بعدی) وظیفه داشت سجاده او را به هنگام نماز آماده کند. گفته می‌شود ملا محمدصالح برغانی و دیگر استادان مدرسه صالحیه، درباره مسائل روز، دیدگاه های نوگرایانه ای داشتند که از آن موارد می‌توان به فتوای عدم حرمت حلق لحیه (ریش تراشی) و حلیت موسیقی و دیگر مسائل نوپدید اشاره کرد. ترور وحشتناک و سوگناک برادرش شیخ محمدتقی برغانی مشهور به شهید ثالث در سال 1263 قمری توسط بابیان و نقش احتمالی دخترش زرین تاج برغانی مشهور به قرة العین، چنان وی را آزرده ساخت که نتوانست در قزوین بماند و راهی کربلا شد و تا ایست قلبی در حرم حسینی، در آن شهر به تدریس و تالیف پرداخت. یکی از آثار عربی ملا محمدصالح به نام «موسوعة البرغانی فی فقه الشیعه» - که مجموعه چهارده جلدی در فقه استدلالی شیعه است - در پاییز 1382 خورشیدی تحسین مقام معظم رهبری را برانگیخت.

شیخ محمدعلی برغانی دیگر عالم البرزی مدفون در حرم حسینی است. فقیه و عارف روزگار قاجاریه که در ماجرای درگیری نظری و عملی شیخیه و متشرعه، تلاش بر میانجی‌گری داشت و از استادش شیخ احمد احسایی خواست رساله‌ای در تعدیل دیدگاهش بنویسد. او مشهورترین شاگرد ملا حسین قلی همدانی در عرفان و اخلاق است. سومین برادر برغانی یعنی شهید ثالث هم وصیت کرده بود در حرم حسینی به خاک سپرده شود اما به جهت آشکار شدن پیکر سالم و امانی‌اش پس از گذشت 17 سال، قزوینی ها مانع از انتقال آن به شهر کربلا شدند؛ چون او را «قدیس»، «شهید سوم فقاهت شیعه» و در ردیف «اجساد جاویدان» می دانستند.

قرار است به زودی به همت حوزه علمیه استان البرز، «کنگره شهید صالح» در شهر کرج برگزار شود تا از زندگی، زمانه و آثار شیخ محمدصالح و برادرش شیخ محمدتقی برغانی بیشتر گفته و نوشته شود. روانشان شاد.

حسین عسکری

11 شهریور 1403  

 

 



نوشته شده در  پنج شنبه 03/6/15ساعت  12:26 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 



 

گفت و گوی انتقادی درباره مواجهه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک

 فروردین 1403

 

با یادداشت هایی از:

دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی)، دکتر حسین عسکری (نویسنده و البرزپژوه)، حمیدرضا آقایی (معلم و پژوهشگر فرهنگ مردم)، محمد اکبرزاده (فعال فرهنگی)، زکریا مهرور (نویسنده و البرزپژوه)، مهندس علی فلاح (فعال اجتماعی)، محمود نجفی (فعال فرهنگی)، مهندس میثم اعتمادی صدر (فعال فرهنگی)، رضا فرخ‌نژاد (مدیرکل صدا و سیمای استان البرز).  

این گفت و گو همچنان ادامه دارد. وبلاگ و کانال البرزپژوهی آمادگی دارد دیدگاه های مخاطبان گرامی و مسئولان اداره کل صدا و سیمای البرز درباره این یادداشت ها را بازتاب دهد.

 

________________________________

 

 

نگاه تقلیل گرایانه «اُرُسی» شبکه البرز

حسین عسکری


یکی دو هفته است به ابتکار شبکه البرز، دو مجری آقا و خانم جداگانه از ساعت 15:45 تا 24 در 9 بخش 15 دقیقه‌ای با عنوان «اُرُسی»، آنتن زنده شبکه البرز را در اختیار می‌گیرند و با گویش کرجی (گویش غالب اهالی بخش کوهستانی البرز) با مخاطبان و میهمانان خود سخن می‌گویند. در نگاه اول، «ارسی» با این سر و شکل، جذاب و ابتکاری جلوه می‌کند اما وجه آسیب‌زای آن یعنی «نادیده گرفتن تنوع و تکثر گویش های بومیان» و «فروکاستن گویش‌های بومی و محلی به گویش بخشی از گستره جغرافیایی استان البرز» می‌تواند در کوتاه مدت به ایجاد گسست‌های فرهنگی، وقوع تکانه‌های محلی و قوم گرایانه، گریز از مرکز و عملاً حذف فرهنگ و گویش بومیان شهرستان های اشتهارد، ساوجبلاغ، نظرآباد، چهارباغ و بخش هایی از شهرستان های کرج و فردیس از قاب شبکه البرز منجر شود. آن موقع است که شبکه البرز به عنوان رسانه ملی، مرجعیت و مقبولیت خود نزد بینندگان بومی و غیر بومی‌اش را از دست خواهد داد.

بومیان استان البرز عمدتاً به چهار گویش «کرجی - طالقانی»، «تاتی اشتهاردی»، «ترکی ساوجبلاغی» و «کردی البرزی» سخن می‌گویند. اگر زبان و گویش‌های مهاجران را به این مجموعه گویش های بومی اضافه کنیم، استان البرز تحقیقاً به هر زبان و گویش موجود در حوزه سرزمینی ایران گویـِشوَر خواهد داشت. ای کاش اتاق فکر اداره کل صدا و سیمای البرز پس از مشورت با کارشناسان خبره و دلسوز فرهنگی، جامعه شناسان و البرز پژوهان و بررسی روشمند زوایای مختلف و آثار کوتاه مدت و بلند مدت این نگاه تقلیل گرایانه به فرهنگ و گویش‌های بومی البرز، مبادرت به پخش «ارسی» می‌کرد. البته الان هم خیلی دیر نشده، لطفاً در پخش این شکلی «ارسی» تجدید نظر کنید.

5 آبان 1402

________________________________

 

 

ضرورت نگاه نوین گویش شناسانه اجتماعی به زبان شهروندان کرج

حمیدرضا آقایی

معلم و پژوهشگر فرهنگ مردم

از نگرش‌‌های جدی حالِ حاکم بر زبان‌شناسیِ اجتماعی یا دقیق‌تر گویش‌شناسی اجتماعی، توجه به تنوع زبانی و الگوهای متنوع گفتار به ویژه در شهرهای مهاجر پذیر و چند فرهنگی با ریشه‌های متفاوت نژادیِ گویشوران است، و دیگر چون گذشته بر تحلیل‌های سنتیِ گویش‌شناسیِ تاریخی و توصیف زبان و گفتارِ گویشوران بومی یا محافظه‌کارترین صورت‌های گفتار متمرکز نیست. و به جامعه، طبقه، جنسیت، قومیت و مذهب گروه‌های اجتماعی گویشوران توجه دارد. به تعبیر ساده‌تر، به‌جای توجه و جست و جوی ریشه‌های تاریخی و گذشت? لغوی زبانی، به زبان و گویش‌های اجتماع و بافت جمعیتی شهر معطوف شده است و زبان را در بستر جامعه تعریف و جست و جو می‌کند، این روش‌شناسی یا متدولوژی به «گویش‌شناسیِ شهری» نیز شهرت دارد. نمون? کاربرد این گویش‌شناسی؛ در پژوهش یکی از زبان شناسان به‌کار رفته که در پژوهشی، جمعیت مهاجرِ ایتالیایی و یونانی کلان‌شهر سیدنی استرالیا را عامل برخی از تغییرات رخ داده در زبانِ انگلیسی دانست (رستم‌بیک تفرشی 1399- ص 89). چنین نگرشی در بیشتر آثار و تألیفات حوز? گویش‌شناسی کرج و فرهنگ آن کم‌رنگ یا غایب است و بیشتر پژوهش‌ها نگاهی تاریخی و فقه‌الغوی به زبان داشته‌اند. لذا، با توجه به رشد شتابان جمعیت مهاجر کرج و تغییرات اساسی گویشی در مجاورت با پایتخت و تاثیر رسانه‌ها در چند ده? اخیر ضرورت دارد در آینده ویژگی‌های زبانی امروزین و حالِ این کلان شهرِ رنگین کمانیِ اقوام مورد پژوهش و بررسی جدی‌تری قرار گیرد.

منبع: رویکردهای نظری در پژوهش‌های گویشی، آتوسا رستم‌بیک تفرشی، 1399, تهران؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

15 فروردین، 1403، کرج

________________________________


 

نقدی بر مواجهه یک سویه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک

نامه سرگشاده محمد اکبرزاده

فعال فرهنگی

برادر عزیزم جناب آقای دکتر حسین عسکری

سلام علیکم. چند وقتی است، دغدغه ای مهم ذهنم را درگیر کرده و آن هم مربوط به شبکه استانی البرز می باشد. جنابعالی از همه ما بهتر و بیشتر در حوزه پژوهش به موضوعات فرهنگی و هویتی این استان واقفید. استانی که از همه اقوام ایران عزیز از سالیان دور به آن مهاجرت کرده و در شهرها و روستاهای آن ساکن شده اند. به همین جهت، این تنوع و تکثر، بهانه ای شده تا کرج و البرز را «ایران کوچک» به شمار آورند. حال که این استان عزیز، چنین تنوع و ظرفیت زبانی و فرهنگی را در خود جای داده، آیا برازنده و شایسته اقوام و فرهنگ هایی که در آن زندگی می کنند این نیست که در رسانه تصویری استانی از این بخش میلیونی البرزیان و البرزنشینان، برنامه ای - هر چند کوتاه و گذرا - تولید و پخش شود؟ چندی پیش، این گله مندی را به اتفاق یکی از دوستان به استحضار آقای شمس آرا (قائم مقام مدیرکل صدا و سیمای استان البرز) رساندم. از کیفیت پایین و ضعیف پخش شبکه استانی شکایتی نداریم که آن هم مهم و عنصر کارآمدی در جذب مخاطب است، ولی بیشتر به محتوای برنامه های شبکه استانی انتقاد داریم. به عنوان مثال در یک نظرسنجی سرانگشتی که از سلیقه های مختلف فرهنگی البرز انجام دادم، همین برنامه زنده و پرتکرار «اُرسی» که صدر تا ذیل آن با لهجه کرجی (گویش روستاهای جاده چالوس) تولید و پخش می شود و عبارت محلی «چی مینی...» در آن تکرار می شود، محتوای جذاب، فراگیر و فرهنگ سازی در بین دیگر بومیان پرشمار البرز و خیل عظیم مهاجران ندارد. دوستان انتقاد دارند شبکه البرز به مثابه بخشی از رسانه ملی، سزاوار نیست که یادی هم از فرهنگ و گویش دیگر بومیان و اقوام مختلف استان بکند؟ مگر در استان البرز (ایران کوچک) فقط یک گویش وجود دارد و دیگر هیچ؟ مگر نه اینکه، جا انداختن «گویش رسمی برای البرز» با «شیوه تکرار هر روزه» برای استانمان البرز با این تنوع و گستردگی فرهنگی، تکاپویی خطرناک و ضد فرهنگی است؟ دقت کنید به تعداد و محل ارسال پیامک های برنامه ارسی، که گویای همین پوشش اندک گستره جغرافیایی مخاطبانش است.

چرا شما و دیگر فعالان فرهنگی، البرز پژوهان و دلسوزان فرهنگ و تاریخ البرز، از تولید محتواهای یک سویه و تک مخاطب شبکه البرز انتقاد نمی کنید؟ مگر استان ما از جهت موضوعات علمی، صنعتی، تحقیقاتی، تولیدی، دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... تهی و فقیر است و کارشناس و صاحب نظر در این عرصه ها کم دارد؟ نمی دانم چرا اکثر اوقات، شبکه البرز با تکرار خسته کننده سریال ها و فیلم های تکراری پر شده است؟ نقش و سهم و رسالت این «رسانه ملی – استانی» در انتقال و گسترش موضوعات و مفاهیم ارزشی همانند میراث فرهنگی، هنر، ادبیات، مشاهیر و تاریخ ملی و محلی... در پستوی کدام نهان خانه ها به فراموشی سپرده شده است؟ به غیر از همین چند برنامه ای که برخی البرزپژوهان و‌ کارشناسان در آن حضور دارند و یکی دو مورد هم برنامه های دیگر، به نظر می رسد شبکه البرز خیلی ضعیف ظاهر شده است. موجب امتنان است که این دغدغه بنده و گروهی از فعالان فرهنگی را با ادبیاتی ملایم‌تر یا محکم تر (نظر جنابتان صائب است) به گوش آن کسی که باید بشنود، برسانید. توفیق، رفیق و یارتان. 20 فروردین 1403.

- آقای اکبرزاده عزیز، سپاس از دغدغه مشفقانه شما. بنده بر حسب وظیفه فرهنگی، البرز دوستی و شناخت دقیق تنوع و تکثر فرهنگی زادگاهمان البرز در 5 آبان 1402 با انتشار یادداشت «نگاه تقلیل گرایانه اُرُسی شبکه البرز»  در این باره ابراز نظر کردم اما دریغ از واکنش موافق و مخالف مدیران فعلی شبکه البرز. پاینده باشید. حسین عسکری. 20 فروردین 1403.

 

________________________________

 

بازتاب...

واکنش استاد زکریا مهرور (نویسنده و البرز پژوه)

به یادداشت «نقدی بر مواجهه یک سویه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک»

 

درود مرا پذیرا شوید. جناب استاد دکتر عسکری گرامی، یادداشت دغدغه مندانه جناب آقای محمد اکبرزاده و یاداشت کوتاه شما را ملاحظه کردم و شایسته دیدم به چند نکته اشاره نمایم:

1. بدون شک تنوع فرهنگی و قومی و... در استان البرز سبب پویایی این استان است. اما آنچه به این استان اعتبار و ارزش بسیار بخشیده گذشته تاریخی آن است و تاثیر گذشته فرهنگی استان بیشتر از تاثیر شکل گیری استان بر اثر مهاجرت های نیم قرن اخیر است که سیل وار انجام پذیرفته.

2. آنچه جناب اکبرزاده در خصوص زبان بومی استان گفته خود به نوعی نگاهی تقلیل گرانه است و آن را تکرار یک عبارت دیده اند. گاه از لهجه گفته و گاه از گویش. باید گفت در استان البرز از دیرباز دو زبان فارسی با گویش ویژه البرز نشینان و زبان ترکی ساوجبلاغی وجود داشته است. و البته حق این است که برنامه هایی ویژه بومیان ترک زبان نیز تهیه و پخش شود و انتظار بی جایی نیست. اما نگاه ناچیز شمارانه به زبان بومی استان که نزدیک به زبان فارسی معیار است در میان تعدد گویش های مهاجران خود جای حرف داردِ.

3. گفته شده گویش جاده ی چالوس. اول آنکه این گویش (و به اعتقاد بنده با اندکی تسامح زبان) ویژه روستاهای جاده چالوس نیست بلکه در طالقان و ساوجبلاغ و کلاک و ده کرج و... همه به این گویش تکلم می کنند و قدمتی چند هزارساله دارد به علاوه ی روستاهای شمال تهران و برخی نواحی آذربایجان. و در ضمن زبان تاتی و اشتهاردی و...

4. بیشتر بزرگان استان از همین روستاها و نواحی کهن استان برخاسته اند جناب دکتر حسین عسکری شما خود واقفید که اگر فهرستی از خاندان های علمی تهیه شود جایگاه روستاهای استان البرز تا به چند است.

5. آنچه آقای اکبرزاده درباره ی ضعف برنامه های تلویزیونی و نبودن برنامه های علمی و فرهنگی و ... گفته اند عین واقع است و همان گونه که شما فرموده اید "بی توجهی برنامه ریزان صدا و سیما به یادداشت ها" نیز بی وجه نیست و برمی گردد به برنامه های کلی و ضعف عمومی رسانه ای و نیز عدم همکاری منظم اهل فرهنگ با این رسانه. آقای اکبرزاده فراموش نفرمایند ارزش های زبانی و فرهنگی و... بومیان استان بسیار فراتر از آن چیزی است که در برنامه ها به نمایش گذاشته می شود. و تفاوت از زمین تا آسمان استِ.

6. امید است دغدغه ی عزیزان فرهنگ پژوه به تخطئه دیگران و حذف گرایی منجر نشود. مهمترین وظیفه ی زبان برقراری ارتباط است اما نخست باید همدل بود که همدلی از همزبانی خوشتر است.

پایدار باشید گرامیان. 20 فروردین 1403 کرج.

 

________________________________

 

البرز برای همه البرز نشینان است...

واکنش مهندس علی فلاح (فعال اجتماعی) به یادداشت استاد زکریا مهرور

 

سلام و درود بر همه عزیزان البرزی

در جواب نوشته استاد مهرور عزیز

بی تردید هر گونه فعالیتی نیازمند پشتیبانی و تامین مالی است. صدا و سیمای استان البرز هم از این قاعده مستثنی نیست و از بیت المال که متعلق به عموم مردم است ارتزاق می کند؛ یعنی از جیب همه ساکنان استان چه مهاجر و چه بومی. پس همه، حق دیده شدن دارند نه منطقه و بخشی خاص از استان. چون این نهاد دولتی و ملی، «صدا و سیمای استان البرز» است نه «صدا و سیمای بخش خاصی از استان البرز». آنچه این روزها در شبکه البرز به ویژه برنامه ارسی می بینیم تلاش برای خلق و تحمیل هویتی خاص و یکسان برای همه استان سه میلیونی البرز است؛ آن هم با استفاده از تکنیک نخ نمای تکرار از ساعت 15 تا 24 و بازپخش آن در فردایش. مگر نه این است ساکنان استان باید خود را در سیمای استان خود ببینند؟ تا چه حد نماینده رسانه ملی در البرز در این راستا موفق، دقیق و درست عمل کرده است؟ البرز متعلق به همه ایرانیان البرزی اعم از فارس، ترک، لر، کرد و... است. آیا در این بین، صدا و سیمای البرز متعلق به یک اقلیت بومی خاص است یا همه البرزیان ایرانی؟

جناب استاد مهرور، آیا موافقید ما هم در روستاهای تات زبان البرز (کلمه ای ترکی به معنی غیر ترک)، برنامه ای به زبان شیرین «ترکی ساوجبلاغی» تهیه کنیم و تلاش بر ترک معرفی کردن آنها داشته باشیم؟ آیا این را توهین به فرهنگ بومی خود نمی دانید؟ متاسفانه همین اتفاق خطرناک فرهنگی در شبکه البرز در حال رخ دادن است. اگر کاری که توسط اتاق فکر «برنامه ارسی» شبکه البرز برای ایجاد «گویش رسمی و فراگیر به نام مادی / اشکانی البرزی» برای همه مناطق استان متنوع البرز انجام می شود توسط ما گویشوران زبان شیرین ترکی ساوجبلاغی انجام می شد چه واکنشی از خود نشان می دادید؟ باز هم عرض می کنم، البرز متعلق به همه البرزنشینان اعم از بومیان و مهاجران است یعنی سه میلیون ساکن فعلی آن نه اقلیتی از بومیان یا مهاجران.

ما ساوجبلاغی ها خود را اولآ ایرانی شیعه مسلمان می دانیم و ثانیا بر این نظریم، وحدت ملی، هویت ملی و ملیت ایرانی، مقدم بر این نگاه های قوم گرایانه و محلی است که در شبکه البرز ترویج می شود. زبان فارسی هم که بر اساس قانون اساسی، زبان معیار و رسمی ایران عزیز است؛ همانند چتری است که اقوام مختلف ایرانی با هر زبان و مذهبی را متحد کرده و به عنوان یک ملت در جهان پر آشوب امروز معرفی می کند. 21 فروردین 1403.

 

________________________________

دیگر یادداشت ها

رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز - 2 

 


نوشته شده در  پنج شنبه 03/1/30ساعت  7:17 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
مثال مهدی مهریزی از اهل توقف طالقان
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 6
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 11
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 10
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 9
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 8
درباره پیوندهای فرهنگی و تاریخی استان های قزوین و البرز
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]