سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 


 

نویسنده و پژوهشگر البرزی در گفت و گو با روزنامه سپهر ایرانیان 

 

پاسداشت زبان فارسی، پاسداشت وحدت و هویت ملی ایران و ایرانیان است

 

دکتر حسین عسکری نویسنده و پژوهشگر با گرامی داشت نام و خدمات ماندگار و ارزشمند حکیم ابوالقاسم فردوسی که در تقویم کشور عزیزمان ایران «روز پاسداشت زبان فارسی» نامیده شده، گفت: زبان فارسی یکی از ارکان مهم و قوام‌بخش هویت ملی ایرانیان است که حاصل چند هزاره تکاپو و زیست جمعی همه ایرانیان است. زبانی که با زحمت و رنج فراوان به زبان ملی ایران و ایرانیان تبدیل شده است. وی افزود: زبان ملّی به این معنا که مانند چتری فراگیر بالای سر تنوع قومی، فرهنگی و زبانی ایرانیان که در حوزه سرزمینی ایران زندگی می‌کنند، قرار می‌گیرد و آنها را به یک زیست جمعی و حسّ مشترک و وحدت و هویت ملّی می‌رساند. عسکری اظهار داشت: اگر ایرانیان با این همه تنوع زبانی و فرهنگی، هر کدام به گویش خود سخن بگویند، بی تردید به این حس مشترک، مفاهمه و اشتراک نظر نمی رسند. اما اگر به زبان فارسی سخن بگویند، به یک حس مشترک فرهنگی و هویتی می‌رسند. از این جهت زبان فارسی، موجب تقویت ملیّت و وحدت ملّی شده است. این نویسنده خاطرنشان کرد: به همین دلیل زبان فارسی، زبان قوم و قبیله خاصی نیست و زبان همه‌ ایرانیان است، زبانی که ایرانیان با لحاظ تنوع فرهنگی، قومی و زبانی و توجه ویژه به ملیت، در ایجاد و نشر آن نقش همدلانه و هوشمندانه ای داشته‌اند.

وی اضافه کرد: از سویی دیگر، زبان فارسی در فرآیند چند هزار ساله‌ پیدایش خود، بسیار غنی شده و دارای ادبیات عرفانی و حکمی اثرگذاری است. امروزه ما حتی منابع علمی را می‌توانیم به فارسی بنویسیم و منتشر کنیم و آموزش دهیم. زبان فارسی به جهت گستره‌ واژگانی و ساختار ادبی فاخر، توانسته زبان علم هم باشد. عسکری تأکید کرد: با توجه به موارد گفته شده، زبان فارسی مهم است، چرا که پیوند مستحکم و مستقیم با هویت ملی ایرانیان دارد و وظیفه‌ ما این است که دلسوزانه و با دقت تمام از آن پاسداری کنیم. وی تقارن روز پاسداشت زبان فارسی با روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی را اتفاق مبارکی دانست و گفت: حکیم فردوسی تلاش کرد و رنج بسیار کشید تا بتواند زبان فارسی را حفظ کند، چنانچه می‌گوید:

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

یا

 از آن پس نمیرم که من زنده‌ام

که تخم سخن من پراکنده‌ام

عسکری با اشاره به ضرورت حفظ زبان فارسی، گفت: باید مراقبت کنیم، واژه‌های بیگانه که نسبتی با فرهنگ ایرانی ندارند، وقتی از زبان‌های دیگر وارد فارسی می‌شوند، چهارچوب این زبان را از بین نبرند، باید مراقب بود، گویشی که جوانان در سخن گفتن و چکیده و ساده نوشتن دارند، در فضای مجازی و حقیقی، باعث فراموش شدن ارکان ادبی و واژگان غنی زبان فارسی نشود و اگر مراقبت نکنیم، در فرآیند زمانی، ناگهان می‌بینیم که اساس این زبان دچار مخاطره جدّی شده است. وی در ادامه اظهار داشت: استان البرز دارای تنوع زبانی، قومی و فرهنگی است، به طور مثال در سال‌های اخیر، گزارشی از شبکه البرز پخش شد که در مدرسه‌ای در شهر اشتهارد از 31استان، دانش‌آموز وجود داشت و این نشان‌دهنده‌ تنوع فرهنگی بالا در استان البرز است. دکتر عسکری یادآور شد: البرز از نظر تنوع فرهنگی، شبیه استان تهران است. شاید بتوان در استان‌هایی غیر از تهران و البرز، حرف از ترویج یک گویش محلّی فراگیر زد. این در حالی است که استان البرز هم سه زبان بومی عمده دارد، یکی گویش ناحیه کوهستانی معروف به کرجی و طالقانی است، دیگری ترکی ساوجبلاغی و تاتی اشتهاردی که در ناحیه دشت استان البرز رایج است. بر اساس آمارهای موجود، گویشوران زبان‌های محلّی استان البرز نسبت به مهاجران، بسیار اندک هستند. ما در استان تهران گویش‌های محلّی مانند سولقانی، دماوندی و فیروزکوهی و... داریم اما هیچگاه رسانه ملّی، برنامه‌های خود را بر اساس این گویش‌های محلّی تنظیم نمی کند. برای البرز هم مانند تهران، پیشنهاد می‌کنم زبان اصلی برنامه‌های شبکه استانی رادیو و تلویزیون، فارسی باشد. البته زیر سایه یک زبان ملّی قوی و فراگیر که مانند چتر عمل می‌کند، می‌توان به زبان‌های محلّی نیز پرداخت و برنامه‌هایی را برای آنها در نظر گرفت اما سرمایه‌گذاری اصلی به ویژه در جایی که تنوع زبانی و فرهنگی وجود دارد باید بر زبان فارسی صورت گیرد تا بتوانیم در استان متنوع البرز، وحدت ملّی و توجه به ملیّت و میهن دوستی را شاهد باشیم.

این نویسنده در ادامه گفت: از دیگر سو، گویش‌های محلّی نیز می‌توانند به غنی شدن زبان فارسی کمک کنند. بر همین مبنا، بسیاری از واژه‌هایی که در زبان‌های محلّی وجود دارد را می‌توان وارد زبان فارسی کرد تا مورد استفاده قرار گیرد. وی در پایان خاطر نشان کرد: پاسداری از زبان فارسی، پاسداری از هویت ملّی ایران و ایرانیان است و از این جهت، زبان فارسی بسیار مهم است، زبان ملّی ما ایرانیان اگر قوی و غنی باشد، زیر سایه آن می‌توان فرهنگ و زبان‌های محلّی را نیز داشت. اگر زبان ملّی ما که فارسی است، آسیب ببیند، بی‌تردید زبان‌ها و گویش‌های محلّی نیز دچار آسیب جدّی خواهند شد.


- منبع: روزنامه سراسری سپهر ایرانیان، شماره 2096، شنبه 27 اردیبهشت 1404، صفحه 5.

 

_____________________________ 

 

بازتاب گفت و گوی حسین عسکری با روزنامه سپهر ایرانیان درباره زبان فارسی

زبان فارسی، زبان ملی نیست ... 

علی نصیری - معلم

27 اردیبهشت 1404 

 


نوشته شده در  شنبه 04/2/27ساعت  7:25 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

 

آقای دکتر یوسف پاکدامن (دانش آموخته رشته جامعه شناسی دانشگاه تبریز) رساله دکتری اش را اختصاص داده به مواجهه مردم تبریز با جهان مدرن. در زمستان 1401 مقاله ای با عنوان «مردم تبریز چگونه با جهان مدرن مواجه می شوند؟» را از این رساله استخراج کرده و در شماره  69 فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات منتشر کرده است. نویسنده در این مقاله علمی - پژوهشی با استناد به کتاب «روستای ایستا» بنده و پایان نامه کارشناسی ارشد خانم رقیه قاسمی درباره «زندگی و اندیشه های سیاسی و اجتماعی میرزا صادق مجتهد تبریزی» به شرح زندگی اهالی روستای ایستای طالقان هم پرداخته است. مطالعه این مقاله خواندنی را به مخاطبان گرامی کانال تلگرامی البرزپژوهی توصیه می کنم.

حسین عسکری

26 خرداد 1402

 

____________________________

 

 

مردم تبریز چگونه با جهان مدرن مواجه شدند؟

 

دکتر فاروق امین مظفری

دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تبریز

 

دکتر محمد عباس زاده

استاد گروه علوم اجتماعی دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تبریز

 

دکتر ناصر صدقی

دانشیار گروه تاریخ دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تبریز

 

دکتر یوسف پاکدامن

دکتری جامعه شناسی دانشگاه تبریز (نویسنده مسئول)

چکیده

جامعه ایران از حدود 150 سال پیش به این سو وارد مرحله‌ای جدید از ساختار اجتماعی شد که به طور طبیعی باعث خلق کنش‌های موافق و مخالف در مواجهه با پدیده‌های نوظهور آن گشت. در این مقاله تلاش شده است به میانجی روایات مردمی، به فهمی از چیستی و چگونگی مواجهه مردمی با این پدیده‌ها دست بیابیم. برای این مطالعه، شهر تبریز به عنوان یکی از مهم‌ترین شهرهای درگیر با جهان مدرن، انتخاب شد. ما در این مقاله، مبنای تجدد را پرسش عباس میرزا تعیین کردیم. این پرسش ما را به نیمه اول قرن نوزدهم برده و تا فراگیر شدن جهان مدرن، تا نیمه دوم قرن بیستم روایت‌های مختلف را دنبال کردیم. شیوه تحلیل داده‌های این مقاله، تحلیل تماتیک می باشد. تم‌های استخراجی در پنج موضوع «مقاومت در برابر جهان مدرن»، «ترس از دست دادن ایمان»، «ناسازگاری پدیده‌های نوین با ارگانیسم فرهنگی جامعه»، «استقبال از جهان مدرن» و «بی‌اعتمادی به دولت» دسته‌بندی شدند. این تحقیق نشان می‌دهد تا برآمدن نظم جدید در شهر تبریز، منازعه بالایی بین جهان‌بینی قدیم و جدید و الگوهای قدیم و جدید رخ داده است. یافته‌های این رساله حاکی از آن است که وضعیت جدید به آسانی حاصل نشده است و ابرگفتمان جهان سنتی که بر تمام لایه‌های زبانی و لایه‌های تفکری و لایه‌های وجودی زندگی جمعی و شخصی و اعتقادی افراد سایه افکنده است، تا تثبیت هر پدیده و نهاد مدرنی، از هیچ کوششی فروگذار نبوده و شکل‌گیری جهان جدید، با مقاومت، ستیز و کشمکش فراوانی همراه بوده است.

کلیدواژه‌ها: جهان مدرن، تجربه زیسته،تبریز، مردم، روایت.


دانلود مقاله

 



نوشته شده در  پنج شنبه 04/2/25ساعت  4:36 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 


 

 

 

از ایستای طالقان تا آمیش های آمریکا 

بیش از سه دهه با حسرت از کنار روستایی اسرارآمیز تردد کنی و همیشه در انتظار تشرّف به آن باشی... گرچه چند بار سعی در ارتباط‌گیری با اهالی روستای افسانه‌ای ایستای طالقان داشتم و تا پشت دروازه‌های آن یورتمه رفته بودم ولی نشد که نشد. انگار منِ کال و کنجکاو اهل رسانه‌ باید به مرحله‌ای از بلوغ اجتماعی و پختگی فرهنگی می‌رسیدم تا در کنار بزرگ ترها مجوزی برای دخول می‌یافتم. بالاخره خواستن توانستن است. به قول مهندسین «راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت.»

 

پیش به سوی طالقان

ظهر یک شنبه 7خرداد 1402در رکاب مهندس مهدیلو، دکتر مهراب رجبی (دیپلمات سابق، معلم اسبق و پیرِ البرزشناسی) را مشایعت کرده و راهی دانشگاه آزاد نظرآباد می‌شویم تا دکتر حسین عسکری (البرزپژوه و نویسنده کتاب روستای ایستا) را به جمع خود ملحق نماییم. حسین آقا نماز اول وقت را خوانده و دم درب دانشگاه منتظر ماست. سوارش می‌کنیم یاد یک بایاتی طنز ترکی افتاده برایش می‌خوانم:

چاتدا اورگیم چاتدا

غوصه‌ده‌ن غمدن پارتدا

اوغلان قبول اولوب‌دو

دانشگاه... آزاتدا

 

ایلوند؛ فروشگاهی از جنس فرهنگ

در جاده زیاران - طالقان توقفی نیم‌ساعته در فروشگاه بزرگ و چند منظوره «ایلوند» که بخشی از آن به ارائه کتا بهای منتشره در خصوص شهرستان طالقان و زیاران اختصاص داده شده داریم. آقای علی بابایی (از شاگردان استاد امیرخانی و رفقای فرهنگی دکتر عسکری) مدیر فروشگاه استقبال گرمی از تیم ما دارند. پس از گپ و گفت کوتاهی، کتب موجود را تورق کرده و ضمن تشویق به گسترش ارائه محصولات فرهنگی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای ایلوند، پس از فراز و فرود گردنه‌های پیچ‌در‌پیچ راهی شهرستان توریستی - تاریخی طالقان می‌شویم. حوالی پلیس راه زیدشت مشرف بر سد، شهر و بیش از هشتاد پارچه روستای مخملین شهرستان تازه تأسیس طالقان است.

 

شهرداری از جنس بلور

با دکتر «هادی لطفی» شهردار جوان، انرژیک ‌و فرهنگ‌دوست شهر طالقان تماس گرفته اعلام حضور می‌نمائیم. پس از توقف کوتاهی در میدان زیبای جلال‌آل احمد در رستوران صدف مورد استقبال گرم آقای شهردار و معاونین پای‌کارش قرار می‌گیریم. حین صرف ناهار، دوستان همراه را به شهردار معرفی کرده و پس از خوش و بش و تعارفات متداول و بیان هدف سفر نیمروزی به طالقان، جمیعاً با گذر از کوچه چالان و معبر جزن راهی روستای اسرارآمیز ایستا (ترک آباد، فانوس آباد، کوی منتظران و...) می‌شویم. دم دروازه اصلی قلعه، آقا محمد (به اصطلاح وزیر امور خارجه روستای ایستا) با چشمانی سبز و پوستی گندمگون از اهالی به استقبالمان آمده و با راهنمایی ایشان، اجازه تشرف به محضر استاد حسینقلی ضیائی (پیر و مرشد اعظم اهالی روستای ایستا) را کسب می‌کنیم.

 

مرشدی از جنس شمس تبریز

در ورودی قلعه محلی برای پذیرایی از میهمانان، خدمت استاد ضیائی با سیمایی نورانی، بی‌تکلّف و مبادی آداب شرفیاب می‌شویم. تا جایی که چشم کار می‌کند هیچ خبر و اثری از حضور سنگین و ملال‌آور دولت مدرن و همچنین تکنولوژی و آثار تمدنی عصر حاضر همانند (برق، آب، گاز، تلفن، تلویزیون، موبایل، مدرسه، درمانگاه، کارت ملی، شناسنامه، یارانه، دود و دم ماشین آلات و...) در روستا نیست که نیست. صفا، صمیمیت، سادگی انسان‌های معطوف به پیشامدرنیته (مشابه عهد قجر) و همچنین معماری ایرانی اسلامی ملیح و رقیقی از در و دیوار مجموعه هویداست. استاد ضیائی به حد نیاز و در قالب جملات قصار و سنجیده به برخی از سوالات حاضرین جواب می‌دهد و برخی را نیز با لبخندی ملیح و معنادار کمانه می‌کند. انگار با حضور سنگین‌مان آرامش و ایستایی ایستا را بهم زده‌ایم هیچ علاقه‌ای به دیده شدن ندارند به خاطر همان قول داده‌ایم چیزی ضبظ و ثبت نگردد.

 

از علامه جعفری تا آیت الله جنتی...

تردد مقامات ملی و مذهبی از مرحوم علامه محمدتقی جعفری، آیت‌الله احمد جنتی گرفته تا سید حسن خمینی، مسعود ده نمکی، مهدی نصیری، آیت الله سید جواد شهرستانی، دکتر محمدباقر قالیباف، دکتر محسن رضایی و..‌. به روستای ایستا معمول بوده و بعضاً نیز احتمالاً همچون حضور ما خوشایند اهالی در خود تنیده ایستا نیست. دکتر حسین عسکری مولف «کتاب روستای ایستا» برای آشنایی حاضران، توضیحاتی درباره چند و چون و کم و کیف سبک زندگی موجود در روستای ایستا و دیگر جریان های تجددگریز در ایران معاصر و انگیزه و دلایل نگارش کتاب (علی‌رغم میل باطنی اهالی روستا) ارائه کرده و می‌افزاید (نقل به مضمون): «چون حدود 15سال پیش، اطلاعات نادرستی از این روستا در جامعه پیرامونی و برخی منابع مکتوب نویسندگان طالقانی منتشر شده بود ‌و بیم آن می‌رفت که با تثبیت ذهنیت نادرست منتشره، دولت و مردم نسبت به اهالی روستای ایستا بدبین شوند به ناچار بدون هماهنگی با استاد ضیائی برای زدودن اخبار ناروا و نادرست منتشره در خصوص باورها، آئین‌ و چیستی و کیستی اهالی، کتاب روستای ایستا را منتشر کردم تا جلوی این ذهنیت های کاذبِ منفی را سد کرده و ایستائیان را از گزند تحلیل های ناروا و ناراست و مزاحمین احتمالی در امان نگه‌دارم

 

از آمیش‌های امریکا تا ایستائیان طالقان

در ادامه دکتر مهراب رجبی (دیپلمات و البرزپژوه) نیز ضمن بیان خاطرات خود از دیدار با مرشد «فرقه آمیش‌ها» (تجددگریزان مسیحی) در نیویورک به بیان وجوه اشتراک و افتراق آنها با اهالی روستای ایستای طالقان می‌پردازد وی در ادامه خاطرات خود از سیر و سلوک عارفانه و مکاشفات شخصی از چهارگوشه دنیا در دوره خدمت در وزارت خارجه و یادداشت‌های خود در این خصوص می‌پردازد. به زعم راقم «گسترش و تاثیر علم و فناوری در زندگی انسان، رشد چشمگیر روند شهرنشینی، بوروکراتیک‌شدن حکومت‌ها و همچنین تاکید بر فرد و بسط مفهوم آزادی معطوف به اندیشمندانی چون هابرماس از مقتضیات مدرنیسم و جهانی شدن در یکسان سازی فرهنگی می‌باشند.» و اهالی روستایی مانند ایستا نقیضی بر فرآیند مدرنیسم و آخرین مقاومت‌ها در برابر سیل بنیان‌کن پدیده گلوبالیزیشن (جهانی شدن) است.

 

شهردار طالقان: آماده ارائه تسهیلاتیم

دکتر لطفی شهردار طالقان نیز ضمن بیان حقوق شهروندی سکنه روستای ایستا و اظهار خوشحالی از دیدار با استاد ضیائی، آمادگی شورا و شهرداری را برای ارائه تسهیلات لازم و رفع موانع آلاینده احتمالی در زندگی ارگانیک و طبیعی اهالی روستای ایستا اعلام می‌نماید. لازم به ذکر است که اهالی روستا اصالتاً آذربایجانی و از پیروان آیت‌الله میرزا صادق مجتهد تبریزی (از فقیهان ضد تجدد در دوران مشروطیت و آغاز حکومت پهلوی) بوده و حدود پنجاه نفر در قالب چند خانوار با دامداری کشاورزی و پرورش اسبانی بسیار نادر امرار معاش می‌نمایند و به دلیل فقدان ارتباط با جهان خارج (عدم استفاده از حامل‌های انرژی و امکانات دولتی و...) حالت کاملاً ایزوله دارند. کلید واژه های سکنه روستای اسرارآمیز ایستا، «توقف»، «احتیاط» و «اضطرار» می‌باشد.

 

اوستاد بیزه بیر بشارت وئر

رضا قاسم‌پور (معلم خبرنگار) نیز برای جلب توجه و صمیمیت استاد؛ به زبان ترکی سوالاتی از پیشینه، چرایی انتخاب ایستا برای زندگی، نوع آموزش کودکان و اهالی روستا و... می‌نماید استاد ضیائی می‌گوید: «ابتدا ساکن سه هزار مازندران بودیم ولی به دلیل ناسازگاری آب و هوای شمال با طبع آذربایجانی‌ها، پس از تحقیق و تفحص و همچنین روایات موجود در خصوص فراوانی یاران امام عصر (عج) در طالقان، سال 1367چهارده هکتار زمین‌های مجاور شاهرود و جاده متصل به شهرک را خریداری کردیم و البته بعداً مجبور شدیم دوباره و سه‌باره همین ملک را به دلایلی مجددا خریداری نماییم. سال 1368روستا را ساخته و از سال 1369ساکن دائم ایستا هستیم و... قاسم‌پور در پایان خطاب به استاد ضیائی می‌گوید: «اوستاد بیزه بیر بشارت وئر» که با لبخند معنادار ‌و ملیح استاد مواجه می‌شود. سایر حاضرین نیز گوش به دهان استاد ضیائی دارند تا بلکه با فرمایشات ایشان اندکی پی به اسرار و فلسفه (چگونگی و چرایی) این نوع زندگی بی‌تکلف و به‌دور از تکنولوژی در هزاره سوم تمدنی ببرند.

 

به دور از هیاهوی کاذب تمدن

پس از دو ساعت گپ و گفت دوستانه، بازدیدی از چهار گوشه روستای روستا می‌کنیم اسب‌های اصیل و چشم‌نواز، اصطبل‌های شکیل و بهداشتی، گاوهای سرزنده و ارگانیک، دامداری و کشاورزی سنّتی عهد قجر، معماری اصیل و سازگار با محیط و... هریک به سهم خویش چشم‌ها را نواخته و انرژی مثبتی به ما پمپاژ می‌کنند. در کلیت روستا اثری از آثار تمدنی روز نبوده و روستای ایستا تقریباً خودکفاست و نیازی به مراوده و معاشرت با دنیای بیرون ندارد. راستش گذشت زمان را حس نمی‌کنیم و البته از استاد ضیائی و روستای ایستا نمی‌شود به سادگی دل کند به ناچار به دیدار از روستا خاتمه داده و از ایستا، اوستا، شهردار و معاونین خونگرمش خداحافظی می‌کنیم.

 

طالقان بهشت کوهنوردان کشور

در ورودی شهر طالقان استاد فریبرز صادقیان (طالقان پژوه، کوهنورد و از رفقای دکتر عسکری) منتظر ماست. با استقبال گرم صادقیان در منزل دل‌انگیز، دیدنی و روح‌نواز (با معماری ترکیبی سنت و مدرنیته) پذیرایی می‌شویم پس از گپ و گفت دوستانه بازدیدی از کتابخانه و آثار پژوهشی استاد صادقیان داریم. صادقیان با بیان خاطرات و صعبوت‌های کارِ پژوهش در ایران، آثار خود را توضیح می‌دهد. وی به اسناد و نقشه‌های جغرافیایی ارتش بسنده نکرده و خود شخصاً وجب به وجب کوه های طالقان را درنوردیده و نقشه‌های دقیق‌تری را تهیه نموده است. صادقیان می‌افزاید: «با انتشار یادداشت ها و مقالاتم در خصوص بیش از سی کوه قابل صعود بالای 4000متر در طالقان، عملاً طالقان به بهشت کوهنوردان مبدل شده است.» حوالی غروب از صادقیان، بانوی نجیب و عمارت چشم‌نوازش خداحافظی کرده و با چشمانی خیره در آفتاب مغروق در سد طالقان با غزل‌خوانی استاد رجبی به سمت کلانشهر کرج ساری و جاری می‌شویم.

ا‌وفق‌لاردا شرر قالخار

عزیزلر آیریلان واختا

این گزارش در شبکه خبری کرج رسا

 

 

شهر طالقان، 7 خرداد 1402

از راست: حسین عسکری، مهراب رجبی، رضا قاسم پور

 


نوشته شده در  پنج شنبه 04/2/25ساعت  3:59 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


 

 

برنامه های روز البرز در سی و ششمین دوره نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

مصلی تهران

24  اردیبهشت 1404

ساعت 10 تا 20

 

 

- نشست تخصصی چالش های حوزه نشر و کتاب در استان البرز.

- رونمایی از کتاب های انتشارات حامیان.

- نشست تخصصی البرزشناسی با حضور دکتر مهراب رجبی، دکتر حسین عسکری، دکتر احسان الله شکراللهی و استاد محمدحسین شاه بیگ و رونمایی از تازه ترین اثر استاد شاه بیگ.

- برنامه های تخصصی نهاد کتابخانه ها (نقالی شاهنامه خوانی و گروه سرود).

- اجرای موسیقی سنتی توسط دانش آموزان هنرستان پسرانه کرج.

- رونمایی از پوستر مهرواره جوانه های قلم و همایش پاسداشت زبان فارسی.

- مراسم عصری با شعر همراه با موسیقی عاشق لر.

- رونمایی از کتاب انجمن نویسندگان با حضور امام جمعه شهرستان چهارباغ.

- میز نمایش از آثار نویسندگان البرزی.

- حضور فعالان صنایع خلاق فرهنگی استان در بخش سرای فرهنگی استان ها در روز البرز.

- حضور خوشنویسان البرزی در روز البرز در نمایشگاه و در بخش سرای فرهنگی استان ها.

- حضور هنرمندان و نقاشان البرزی در روز البرز در نمایشگاه و در بخش سرای فرهنگی استان ها.

اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز


 

 



نوشته شده در  پنج شنبه 04/2/25ساعت  3:31 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


 

https://t.me/s/taleghaniha

 

 

 



 

درباره نام روستای ایستا در طالقان

سلام آقای آهنگری عزیز. بی تردید این سخنان و نابردباری های ذیل آن، برخلاف اخلاق مدارا و روشن بینی های شادروان آیت الله طالقانی و طالقانی های آزاده و میهمان نواز است. نام گذاری «روستای ایستا» پس از انتشار «کتاب روستای ایستا» در بهار 1389، حاصل سلیقه و انتخاب ویکی پدیا، گوگل ارت، گوگل مپ و رسانه های دیداری و شنیداری است و ربطی به نویسنده بی عِده و عُده «کتاب روستای ایستا» ندارد. پاینده باشید و سلامت

حسین عسکری

10 اردیبهشت 1404

درباره روستای ایستا

________________________________


 

 

 

اطلاعات هوش مصنوعی از چگونگی نام گذاری روستای ایستا

    12 اردیبهشت 1404 

________________________________


 

به گمانم ایستا - در ماده و معنا - نامی زیبا و بامسما است


واکنش دکتر مهراب رجبی (رئیس بنیاد ایران شناسی شعبه استان البرز)

به مطالب منتشر شده در «کانال تلگرامی طالقانی ها» درباره نام روستای ایستا

 

سرو ایستاده به، چو تو رفتار می کنی

طوطی خموش به، چو تو گفتار می کنی.

تا حدود چهار دهه قبل، روستایی با نام «ایستا» در سرزمین - و حتی فلات - ایران و از جمله در اقلیم زیبا و متنوع طالقان، وجود نداشت. اکنون اما فقط یک ایستا در ایران داریم، که در طالقان زیبای کهن جای گرفته است. چگونگی شکل گیری سکونتگاه‌های انسانی و داستان پر رمز و راز جاینام شناسی در ایران و جهان را ان شاء الله در نوشته ای جداگانه مورد بررسی قرار خواهیم داد. واژه لات - به معنای انسان بی چیز و غالبا محروم که در جاینام شناسی کنایه از زمین غیر دائم واقع در حاشیه رودخانه ها. زمین هایی که به دلیل احتمال تغییر بستر رودخانه بر اثر جاری شدن سیلاب غیر قابل کشت - خصوصاً کشت باغی - می باشد، در تمامی نقاط کشور که رودی در آن جاری می باشد، به صورت پر شمار و با فراوانی بسیار، وجود دارد. در همین طالقان. دهها و اغراق نیست اگر گفته شود صدها، جاینام برخوردار از واژه لات وجود دارد. در البرز، و در دو ساحل رود کرج نیز وضع به همین منوال است. علاوه بر لات و لاتک، لوت و لوتک نیز از چنین قاعده ای بر خوردار است. بنا بر این اطلاق جاینام «لات پرده سر» بیانی کلی و عام بوده و در قالب علم جاینام شناسی از اعتبار برخوردار نبوده و معمولاً اطلاق خاص، ندارد. روستای پرده سر، روبروی روستای ورکش و قله قلادوش، در جنوب روستای خسبان و در دو کرانه خسبان رود، موجب شده که نام عمومی ایستا، لات پرده سر باشد. این یک قاعده جغرافیایی بوده، چنانچه در خصوص جاینام های واقع در ارتفاعات، به جای لات، از واژه های همچون؛ تیره، پشته و چال، استفاده می شود. شمار جاینام های برخوردار از این پسوندها و پیشوندها نیز بسیار فراوان - پر شمارتر از لات - می باشد. پرده سر را موقتاً، سر پل - مکان واقع در حاشیه رودخانه و برخوردار از پل ارتباطی - معنا می کنیم. معانی دیگری برای این جاینام و جاینام های مشابه در سرزمین عزیز و بس ارجمند ایران وجود دارد که می بایست در نوشته ای مستقل مورد بررسی و معرفی قرار بگیرد. برخی از این جاینام ها عبارتند از: پرک، پردان، پردمه، پراچان، پردمه، پردین و گیل پرده سر...

اتفاقاً هموندان ارجمند ایستایی ما - که این حقیر و برادرم جناب آقای دکتر حسین عسکری، نویسنده «کتاب روستای ایستا»، بارها مورد لطف و میهمان نوازی ویژه، سراسر لطف و بس ساده و صادقانه آنها قرار گرفته ایم. قبل از ورود به ایستا و ابتیاع این سرزمین‌ها جهت اسکان، مدتی در حوالی تنکابن و در نزدیکی روستایی به نام «تیل پرده سر» اسکان گزیدند که متأسفانه مورد بی مهری - و تا حدودی غضب اهالی قرار گرفته، ناچار به ترک آنجا و نزول اجلال در ایستا شدند. نه تنها ایستا، که بخش هایی از ضلع شمال شرقی شهرک و همچنین حد شمال غربی اوانک در ساحل شمالی طالقان رود و شاید حتی ساحل جنوبی این رود پر خروش در جنوب روستاهای گزن و ورکش نیز در محدوده لات پرده سر واقع شده اند. خدا را چه دیدی شاید در آینده ایستا یا ایستا گونه های دیگری در همین محدوه شکل بگیرد!؟ اگر چه بر اساس همان منطق سرزمینی که بیان شد، زمین‌های واقع در پایین دست گزن، در ساحل طالقان رود، منطقاً «گزن لات« نامیده می شود. در چند دهه اخیر به دلیل آنکه ایستا، به مانند دیگر لاتکها، غیر مسکونی بوده، نامی - خاص - نداشته هر از گاهی - باز هم بر اساس یک منطق نانوشته جغرافیایی و اقلیمی، نامی موقت و نزدیک به نام خاص قبل از ظهور و کشف ایستا - به این مکان داده شده است. ترک آباد، فانوس آباد و توفقیه، از جمله نام‌هایی بوده که به ایستای سابق گفته شده است. اتفاقاً به گمانم ایستا - در ماده و معنا - نامی زیبا و بامسما می باشد. لازم است یادآور شوم که در انتخاب این نام زیبا یکی از روحانیون زاهد، عابد و عالی مقام طالقان - که جنابشان که این بنده سال ها افتخار دوستی و موأنست با وی را دارم، راضی به ذکر اسمشان نمی باشند - نقش مشورتی موثر داشتند!؟ ایستا. با جاینام هایی همچون؛ ایسبی (ایسبی چال) اسبو کلا و باغ اسبان (همین منطقه پر تراکم در شمال غرب شهر کرج، که به اشتباه باغستان خوانده می شود) تشابه و تجانس دارد. قدری طولانی شد، این یادداشت را به مردم شریف و فرهنگ مدار طالقان و آن روحانی جلیل القدر سابق الاشاره و همچنین اهالی و ساکنان ایستا به ویژه حضرت آقای ضیایی، راهنما، راهبر و پیر روشن رای ایستاییان تقدیم می دارم.

گیسوت، عنبرینه گردن، تمام بود

معشوق خوبروی، چه محتاج زیور است.

11 اردیبهشت 1404

تصویر بالا متعلق به دیدار از روستای ایستا در 7 خرداد 1402 است.

________________________________

 

 

نکاتی درباره شکل گیری سکونتگاه در مزرعه چالان روستای پرده سر طالقان مشهور به ایستا

فرشاد اجلالی 

 

با درود به اعضای کانال که خواهان روشنگری در زمینه مالکیت اراضی سکونتگاه ایستا شده اند، عرض می شود که دلیل من برای پاسخ گویی، شناخت از سابقه زمین‌های روستای ایستا و مالکان آن بوده است. روانشان شاد. این زمین‌ها بخشی از املاک قابل توجه اهالی پردسر بود که در کنار شاهرود واقع است. زمین هایی که به آنها «لات» گفته می شود و از زمین های کم بها و ریسک پذیر است. همینجا بگویم در طالقان قدیم در سه امر سرمایه گذاری را توصیه نمی کردند. باور داشتند که نهایتاً چیزی دستشان را نمی گیرد: بز و دختر و لات. برایش زبانزد هم ساخته بودند؛ «بزِ دارِو قُز دارِو لات دار». بزها هر چند سال یکبار دچار اپیدمی بیماری تنفسی بنام شُش می شدند و همه از دم تلف می شدند. دخترها بنابر تقسیم بندی های اجتماعی گذشته، شوهر می‌کردند و به نیروی کار خانواده ی همسرشان می پیوستند. لات هم تکلیفش معلوم بود. پس از چند سال زحمت و آبادانی، یکباره سیلی می آمد و همه را ویران می‌کرد و می برد. آن زمین‌های نیمه ویران لات پردسر که به چالان معروف بود، در قسمت شرقی و زیر جاده چندصد متر زمین چمن طبیعی داشت که حدود یک دهه از سال 1344مورد استفاده بچه های شهرک [طالقان] بود برای فوتبال. تابستان ها بسیار پر طرفدار بود. مسابقات روستاها هم هر از گاهی انجام می‌شد. حتا چند بار از محلات تهران تیم دعوت می کردند برای مسابقه با شهرکی ها. اما مالکیت این بخش از زمین‌ها مربوط بود به خانواده پدری مرحوم حاج محمدعلی شاملو، کدخدای پردسر و برادر و خواهرانشان. کدخدای پردسر یکی از مقتدرترین کدخداهای طالقان بود. مال مفت به کسی نمی داد. زمین‌ها را به اهالی فعلی روستا فروختند و تا دینار آخرش را هم گرفتند. نکته ای که از دید دوربین بدستان مغفول مانده است اینکه زمین‌هایی را که سیل در سالیان دراز ویران کرده و به دشت سنگ و شن تبدیل شده است مالک می تواند با اجازه سازمان امور آب تصرف کرده و احیا نماید. کاری که این مردم جان سخت و زحمتکش از عهده اش بر آمدند و ویرانه را به بهشتی چشم نواز تبدیل کردند. هم به اقتصاد طالقان یاری رساندند و هم به طبیعت و محیط زیست آن خدمت کردند. این کار در چند جای دیگر هم رخ داده است. که در جای خود در خور تحسین و قدردانی است. همچنین این بندگان زحمتکش در آن مزرعه زیبا، یک واحد آسیاب آبی نیز راه اندازی کرده اند. طالقانی که در گذشته ها، بیش از نیمی از روستاهایش آسیاب داشتند. شهرک دو آسیاب و یک آبدنگ داشت برای بلغور و دان. امروزه خبری هم از آن آسیاب ها نیست. این بزرگواران غلات خود را همانجا آسیاب می کنند. (اگر دوستان تمایل به بازدید از آسیاب دارند، اعلام بفرمایند تا از کانال همان آقای علی اصغر عباسی با آنها هماهنگ کنیم تا در فصل کار که احتمالا اواخر خرداد باشد دیداری داشته باشیم).

اما اهالی روستای ایستا چرا طالقان را انتخاب کردند!؟ اینها از مسلمانان مومن تبریز بوده اند که بسیار پایبند به شرع و وفادار به مرجع تقلیدشان مانده اند. در دوره قاجار که رفته رفته بوی مدرنیسم و آزادی و تحول به مشام ایرانی ها هم می‌رسید، مرجع تقلیدشان استفاده از مظاهر تمدن غرب را حرام اعلام کرد و دستور داد در هیچ زمینه ای هم با دولت همکاری نکنید. خب با تحولات مدرن عرصه ی زندگی بر آنها هم تنگ می شد. تصمیم بر کوچ داشتند. کجا بروند؟ در سرزمینی که به داشتن مردم مومن مشهورند وانگهی سیزده تن از یاران امام زمان هم از طالقان هستند. گفتند می‌رویم آنجا شاید نسل‌های سپسین ما هم که طالقانی می‌شوند از یاران ایشان باشند. مطلب آخر اینکه برخلاف بخل و حسد تهیه کنندگان آن ویدیوی کذایی، مسئولان و مردم محترم طالقان بسیار برخورد انسانی و ایمانی با آنها داشتند. به آنها مراجعه کرده و پیشنهاد کمک و همکاری در زمینه های مختلف دادند اما آنها ضمن تشکر گفتند در فلسفه زیستی ما کمک گرفتن از دولت جایی ندارد. در کلاس چهارم دبستان دهه چهل کتاب فارسی ما حکایت زیبایی داشت: عیسای مسیح (ع) از محلی گذر می‌کرد، دید جایی چند نفر جمع شده اند و گفتگویی دارند. نزدیک شد و دید سگی در راه مرده و مردم اظهار نظر می‌کنند. یکی می گفت آه آه چه بوی گندی می دهد دیگری آه آه آب دهانش زمین را نجس کرده سومی موهایش همه جا ریخته چهارمی... و الی آخر. حضرت عیسی گفت اما ببینید که چه دندان‌های سفید و براق و تمیزی دارد!؟

تو صد حدیث مفصل بخوان از این مجمل

درود بر دوستان با فرهنگ طالقان.

 

________________________________

 

 

روستای ایستا به روایت دو شاعر طالقانی

 

در کنار شاهرود جانِ، جان

تکیه ای از خاک پاک طالقان

مردمانی ساده و بی دردسر

چند صباحی گشته بر ما میهمان

دور از چون و چرای زندگی

کوچ کردن این دیار عاشقان

زرق و برق روزگاران پس زدن

سادگی سر لوحه افکارشان

هرچه دارند حاصل دست رنج خود

نیستند محتاج نان دیگران

خانه های کاه گلی نزدیک هم

ساختند زیبا و کردن آشیان

خوش نشستن در جوار پردسر

اهل تبریزند و ترکی زبان

گوییا چند خانوار قوم و خویش

عهد و پیمان بستن و هم داستان

با غریبه ها ندارند خوش و بش

درب هاشان بسته اند بر این و آن

پرورانند اسب های قیمتی

راه وار و تیز پا و بس گران

مردها مشغول کارند و تلاش

کس ندیده تا کنون زن هایشان

گندم و صیفی کارند با برنج

خود کفا هستند از پیر و جوان

نیست روستا مزرعه باشد یقین

بس تماشاییست هر فصل و زمان

بیشتر از پنجاه نباشد قدمتش

نه که ایستا باشد و نه بی نشان

اشرف حکیم الهی

(شاعر اهل روستای هرنج طالقان)

 

ایستای دَه

ایستا جدید‌ دَهی در طالقانه

مُردُمُش عاشُقِ صاحب زمانه

حرام وارد نمی گردَه به ایستا

کُجا چُنین دَهی در این جهانه؟

مهندس محب الله گل بابایی

(صاحب دیوان تات طالقانی)

 این دو شعر نخستین بار در «کانال تلگرامی طالقانی ها» منتشر شده است.

 


نوشته شده در  جمعه 04/2/19ساعت  8:49 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

نیم نگاهی به کتاب و مقاله ای تازه درباره روستای ایستای طالقان

 حسین عسکری


روستای ایستای طالقان و پدیده تجدد گریزی سنّتی، همچنان موضوعی جذاب و تازه در جریان شناسی فکری و فرهنگی ایران معاصر است. بنده بر اساس علاقه و کنجکاوی، تولیدات مکتوب و شفاهی مربوط به این جریان را دنبال می کنم. در ماه های پایانی سال 1403 دو اثر مکتوب فارسی در این باره منتشر شده که از جهاتی قابل توجه اند.

 

1. کتاب جعفر مرادحاصلی

کتاب 152 صفحه ای «میرزا صادق مجتهد تبریزی» در قطع رقعی توسط انتشارات سوره مهر در شمارگان 500 نسخه منتشر شده است. نویسنده 35 ساله این کتاب با مطالعه و بررسی روشمند زندگی نامه های منتشر شده از آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی (1236 – 1311ش) فقیه شناخته شده و تأثیرگذار دوره مشروطه و اوایل حکومت پهلوی و مرجع اهل توقف طالقان، تلاش کرده زندگی نامه ای بی غلط و متفاوت از این مجتهد ضد مشروطه ارایه کند. نویسنده این کتاب، روایت خودش را «پژوهشی تاریخی» دانسته و درباره پیشوای اهل توقف طالقان نوشته است: «میرزا صادق مجتهد در مرحله لزوم انتقال حکومت به جانشینان امام معصوم در عصر غیبت، متوقف می ماند و به مرحله ضرورت تشکیل حکومت به دست فقها یا ولایت فقیه نمی رسد. در واقع، او بیش از آنکه نظریه یا نظام سیاسی جدیدی ارایه دهد، با تکیه بر سنّت فقه سیاسی تشیّع به نقد اندیشه و نظام مشروطه خواهی و دولت مدرن و لزوم تشکیل حکومت دینی اکتفا می کند.»

آقای مرادحاصلی در صفحه 35 کتابش درباره کتاب «روستای ایستا» نوشته است: «در سال های اخیر حضور تعداد محدودی از پیروان میرزا صادق مجتهد در منطقه طالقان از حیث سبک زندگی منحصر به فردشان مورد توجه مردم و رسانه ها قرار گرفته اند. گزارش ها، فیلم ها و تصاویری از شگفتی های زندگی این مردم تهیه شده است که در آن گروه محدودی از افراد در آن سوی دیوارهای بلند به نمایش گذاشته می شوند که در عصر سلطه فناوری ها و ابزارهای مدرن از آنها استفاده نمی کنند و به شیوه انسان های ماقبل جوامع صنعتی به سر می برند. سبک زندگی متفاوت این مردم مایه نگارش کتابی با عنوان «روستای ایستا: پژوهشی درباره اهل توقف در طالقان» شده است. حسین عسکری این کتاب را در سه بخش نگاشته است. بخش اول آن زندگی، زمانه و آرمان های پیشوای اهل توقف، بخش دوم طالقانِ عصر ظهور و بخش سوم، واکاری زیستِ جمعی و فردی اهل توقف نام دارد. مؤلف در این کتاب می کوشد تا رویکردی مردم شناختی به پیروان میرزا صادق مجتهد در عصر حاضر داشته باشد. بخش اعظم کتاب به اطلاعاتی درباره زندگی میرزا صادق مجتهد، روایت ها و احادیث مربوط به جای نمایی طالقان و نسبت این منطقه و ساکنان آن با آخرالزمان اختصاص دارد.»

به نظرم کتاب آقای مرادحاصلی - که شماره پیوسته 38 مجموعه کتاب های «شخصیت های مانا» را داراست - اثری خواندنی و جامع درباره زندگی، زمانه و آرای مرجع اهل توقف طالقان است. عدم تعلق تصویر روی جلد به میرزا صادق مجتهد تبریزی، عمده اشکال وارده به این کتاب است.

 

2. مقاله محمدعلی عزت زاده و دکتر جلال الدین رفیع فر

آقای عزت زاده (نویسنده مسئول) مقاله 24 صفحه ای «بازنمایی و واکاوی فرهنگ مردم روستای ایستا» در شماره 38 «مجله نامه انسان شناسی»، تلاش کرده اطلاعاتی مستقیم و مستند از طریق گفت و گو با شش تن از ساکنان روستای ایستا ارایه کند. نویسنده - که دانشجوی دکتری رشته ایران شناسی دانشگاه شهید بهشتی است - در صفحه 226 نوشته است: «تاکنون هیچ پژوهش مدوّن علمی درباره آن (روستای ایستا) صورت نپذیرفته و اطلاعات ثبت شده درباره آن، در حد یک گزارش تلویزیونی از بیرون روستا و بر پایه شنیده های غیر مستقیم سازنده گزارش و البته چندین رونوشت از آن در وبگاه ها و شبکه های اجتماعی محدود مانده است.»

آقای عزت زاده، اطلاعات مقاله اش را از دو سفر به روستای ایستا در سال های 1397 و 1400 به دست آورده است. این در حالی است که کتاب 144 صفحه ای «روستای ایستا» نوشته بنده، در بهار 1389 منتشر شده و عنوان «ایستا» هم برای نخستین بار در این کتاب آمده است.  به خاطر دارم در پاییز 1390 نسخه ای از کتاب را از طریق پست به آقای دکتر جلال الدین رفیع فر (استاد مردم شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و مدیرمسئول مجله نامه انسان شناسی) فرستادم. نامه اعلام وصول «دبیرخانه انجمن انسان شناسی» را همچنان به یادگار دارم. ضرورت «مطالعه اکتشافی» و ارایه «پیشینه تحقیق» در مقالات علمی، اقتضاء می کرد که آقای عزت زاده به اندازه، زحمت جست و جو در منابع مکتوب اهل توقف طالقان را به جان می خرید تا مقاله خواندنی اش، این نقص پژوهشی را نداشته باشد. در سال 1390 چکیده ای سه صفحه ای از کتاب «روستای ایستا» را به دایره المعارف تشیّع فرستادم که ذیل مدخل «کوی منتظران» در صفحه 275 جلد چهاردهم به چاپ رسید.

آقای عزت زاده در پایان مقاله اش نتیجه گرفته است: «نکته مهم دیگر این است که او (حسین قلی ضیایی سرپرست ساکنان روستای ایستا) و دیگر اهالی ایستا، باورمندانی پرهیزگاراند با دامنه پرهیزی بسیار گسترده تر از آنچه در نظر اغلب شیعیان، حرام و گناه شمرده می شوند. این پرهیز در فرهنگ ایرانی، نیروی روحی مضاعف و درک شهودی به انسان می بخشد. الگوی ایستادگی ایستا در برابر تهاجم به فرهنگ اصیل، الگویی نسبتاً موفق است که در سال های اخیر اندکی از سخت گیری بیش از اندازه خود کاسته است. چنانچه سبک زندگی در ایستا از چند جنبه مهم نظیر زادآوری، نرم تر شود و به تعادل، توازن و تطابق بیشتر با واقعیات برسد، این روستا می تواند ماندگار شود و فرهنگش استمرار یابد.»

 26 اسفند 1403

 

 




 

 

 

 

 



نوشته شده در  یکشنبه 03/12/26ساعت  9:31 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

 بلندگو بوق شیطان است!

نگاهی به پیشینه تجددگریزی در شهر کرج با مطالعه موردی آیت الله سید رضا حسینی زابلی

شناخت و رصد مستمر «جریان تجددگریز / تجددستیز سنّتی در ایران معاصر» همچنان برایم جذاب است. این علاقه پژوهشی با نگارش کتاب «روستای ایستا» در سال 1389ش - که درباره اهل توقف طالقان است - آغاز شده است. به تازگی و برای نخستین بار، میرزا علی سلیمانی بروجردی در کانال تلگرامی اش، نامه ای بدون تاریخ از آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی (درگذشت 1368ش) خطاب به آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی (درگذشت 1340ش) مرجع عام شیعیان را منتشر کرده که در آن به صراحت از اذیت و آزار کرجی ها نسبت به خود یاد کرده و نوشته است: «جعلت فداک. پس از تقدیم تحیه و سلام و عرض ارادت، خاطر محترم را مستحضر می دارد که در اثر بعضی پیشامدهای ناروا و ناگوار، حقیر در کرج دچار زحمت روحی هستم زیرا تاکنون چندین دفعه بعضی اشخاص رفتارهای توهین آمیز نسبت به حقیر کرده اند. لذا تقاضا دارم اجازه فرمایید یا به قم یا سامراء مراجعت نمایم. زیاده بر این، جسارت است. دعاگو رضا الحسینی الزابلی.»

با مطالعه این نامه، شاید خوانندگان بپرسند مگر کرجی ها در دهه های سی و چهل خورشیدی آزار داشتند یا با مذهب بر سر مهر نبودند که این گونه آیت الله مظلوم را در تنگنا قرار دادند؟! پیش از پاسخ به این پرسش لازم است با زندگی و زمانه نویسنده این نامه آشنا شویم.

* * *

آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی فرزند سید محمد امین الرعایا زابلی، از روحانیون سرشناس شهر کرج در دوره حکومت پهلوی و سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. در سال 1283ش در روستای گوری از توابع شهرستان زهک در استان سیستان و بلوچستان زاده شد. پس از گذراندن مقدمات در زادگاهش، در 18 سالگی به همراه برادرش حجت الاسلام سید حسن زابلی به مشهد رفت و چند سالی در مدرسه علمیه باقریه به تحصیل ادبیات عرب و دروس سطح حوزوی پرداخت. سپس رهسپار نجف اشرف شد و در مدرسه علمیه قوام نزد آیات آقاضیاءالدین عراقی (درگذشت 1321ش) و سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (درگذشت 1325ش) شاگردی کرد. او از شاگردان سید علی آقا قاضی طباطبایی (درگذشت 1366ق) در حوزه اخلاق و عرفان بود. پس از عزیمت به شهر سامراء، مدتی سرپرست مدرسه علمیه میرزای شیرازی شد. پس از بازگشت به ایران به امر آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی جهت انجام امور مذهبی و اقامه جماعت به شهر کرج آمد. شیخ علی دوانی (درگذشت 1385ش) نویسنده معاصر، او را از شاگردان آیت الله حاج سیدمیرزا جندقی مجدزاده مشهور به علم الهدی (درگذشت 1333ش) می داند که «در مسجد دِه کرج نزدیک کارخانه قند، امامت جماعت داشت.»

دوانی در خاطراتش از کرجِ پس از سال های 1329ش نوشته است: «مرحوم آقای جندقی با این که آن روز از نسل گذشته بود، فکری باز داشت. روز عید فطر بنا گذاشتیم نماز عید را طبق دستور دین در فضای باز و زیر آسمان برگزار کنیم. به همین منظور فرستادیم از تهران بلندگویی با دو شیپور به مبلغ پانصد تومان برای مراسم آن روز کرایه کردند و آوردند. محل را هم میدان فوتبال نزدیک کارخانه قند و دانشکده کشاورزی قرار دادیم. شیپورها را هم به میله های دروازه گُل بستیم. رفتیم و از آقا سید رضا زابلی خواستیم که ایشان هم در مراسم نماز عید شرکت کند که به جای دو نماز، یک نماز باشکوه تشکیل شود و عظمت اسلام را به نمایش بگذاریم. اول مریدان از وی خواستند و چون زیر بار نمی رفت، خود من هم با جمعی رفتیم و از او خواهش کردیم که اولاً، آقای جندقی مثلاً استاد شماست و بهتر از شما می داند و ثانیاً بلندگو در صحن حضرت معصومه بالای سر آیت الله بروجردی که در صحن درس می گوید گذاشته اند و در آن اذان می گویند، چه اشکالی دارد؟ ولی آقای زابلی گفت نمی آیم و بلندگو بوق شیطان است، چون از آن در عروسی ها و مجالس لهو هم استفاده می شود. گفتیم: آلتی است مشترک بین کار حرام و حلال و ما کار حلال را با آن انجام می دهیم، ولی او زیر بار نرفت و به نماز نیامد. نتیجه آن شد که غیر از چند نفر، کسی در نماز عید آقای زابلی شرکت نکرد و همگی آمدند در نماز مرحوم جندقی شرکت کردند و پس از نماز هم من منبر رفتم...»

در اطلاعیه ای که به مناسبت درگذشت آیت الله جندقی در شماره 8612 روزنامه اطلاعات (یک شنبه اول اسفند 1333) به چاپ رسیده، نام او در کنار شیخ علی اویسی، اسماعیل جزایری، سید جلال [سیادت] موسوی و حاج عمادالدین شهیدی (درگذشت 1357ش) دیده می شود. بر اساس دستور عملیاتی شهربانی کرج، منزل آیات حسینی زابلی و حاج سید حسن مدرسی سریزدی مشهور به مدرسی یزدی (درگذشت 1361ش) از روز 13 آبان 1343 تا دستور ثانوی، تحت نظارت قرار گرفت تا از واکنش روحانیون و مردم کرج نسبت به تبعید امام خمینی به ترکیه جلوگیری شود. در یکی از اسناد برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) - که تاریخش نامعلوم است – آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (درگذشت 1369ش) از طریق اداره پست و تلگراف و تلفن شهرستان قم، تلگرافی را به گروهی از روحانیون و علمای شهرهای مختلف ایران ارسال کرده از جمله «آیت الله زابلی و حاج عمادالدین شهیدی در شهر کرج».

علی رنجی (متولد 1345ش) درباره نقش آیت الله زابلی در جلوگیری از عبور قوای کمکی لشکر 16 زرهی قزوین از کرج به سوی تهران در 19 بهمن 1357 می گوید: «مردم [پس از خلع سلاح]، به سربازها لباس شخصی دادند و عده ای از آنها را با خود به خانه بردند، فقط مانده بود درجه دارها و فرمانده هایشان. آنها را جدا از بقیه به منزل حجت الاسلام سید رضا حسینی زابلی بردند. چند روزی هم در منزل ایشان ماندند تا مدتی از این قضیه بگذرد. چون تسلیم شده بودند، جانشان در خطر بود و نمی توانستند برگردند.» در سندی دیگر از ساواک آمده است، اداره اوقاف شهرستان کرج در 21 فروردین 1357 از ده روحانی از جمله آیت الله حسینی زابلی دعوت می کند تا در آیین دعا به مناسبت رفع خطر از جان محمدرضا پهلوی، در مسجد جامع کرج حضور یابند اما همگی از شرکت در آن مراسم حکومتی خودداری می کنند. همچنین ساواک در 12 شهریور 1357 گزارش کرده تعدادی اعلامیه دست نویس به نام «محمدرضا الحسینی زابلی» پخش شده که در آن از مردم دعوت شده جهت برگزاری نماز عید فطر و تجدید پیمان در برقراری حکومت اسلامی، در مسجد اعظم دِه کرج حاضر شوند. آیت الله زابلی در ماه های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357ش، حدود 5 تا 6 هفته امام جمعه شهر کرج بود اما در ادامه، حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی شریفی فردویی (درگذشت 1371ش) را برای این منصب پیشنهاد کرد. او در 85 سالگی در سال 1368ش درگذشت و پیکرش در مسجد اعظم شهر کرج به خاک سپرده شد. سه فرزندش به نام های سید محمدحسین (درگذشت 1399ش)، سید علی و سید ابوالحسن (متولد 1333ش) روحانی هستند.

* * *

از خاطره مرحوم دوانی و شِکوه نامه مورد اشاره برمی آید که آیت الله حسینی زابلی گرایش تجددگریزانه آشکاری داشته است. اخیراً در گفت و گوهایم با گروهی از بومیان دِه کرج دریافتم که او با تحصیل دختران، استفاده از رادیو و تلویزیون، بلندگو، قاشق و چنگال و... بر سر مهر نبوده است. به نظر می رسد تجددگریزی یا به عبارت دقیق تر تجددستیزی آیت الله و عدم پذیرش آن از سوی برخی اهالی علاقه مند به ارزش ها و عناصر مدرن شهری، در مواردی موجب آزار روحی روحانی ده کرج شده است. در واقع این نامه روایتی فشرده از آن انزوا و کش و قوس های موجود در کرج دهه های سی و چهل خورشیدی است. شهری در بیخ گوش پایتخت که در آن سال ها دیگر وارد دالان توسعه و تجدد شده بود و سنّت و تجدد داشت تعارض خود را نشان می داد...

منابع: محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 4، ص670؛ علی دوانی، مفاخر اسلام، ج 13، ص 310، 316؛ سعیده محرمی و سمیر کتف، آفتاب حصار، ص 91؛ روزنامه اطلاعات، ش 8612، ص 4؛ آیت­الله العظمی سید شهاب­الدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 147؛ حمید کرمی­پور، انقلاب اسلامی در کرج، ص 121، 230؛ خانزاد محمودی، صلای صبح: تاریخ شفاهی وقایع 19 تا 22 بهمن 1357 در شهرستان کرج، ص90، 98؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 4، ص 313، 532؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 14، ص 156؛ امیر میر، از نیمروز تا امروز، ص 133؛ امام در آینه اسناد: سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج 2، ص 338.

- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «بلندگو بوق شیطان است!»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 9، آذر 1403، صفحه 2.

 

شکوه نامه آیت الله سید رضا حسینی زابلی به آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی، بدون تاریخ

 

آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی (درگذشت 1368ش)


حسین عسکری، «بلندگو بوق شیطان است!»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 9، آذر 1403، صفحه 2.


آرامگاه آیت الله سید رضا حسینی زابلی در مسجد اعظم شهر کرج، بهار 1402

 


نوشته شده در  جمعه 03/9/30ساعت  6:13 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

در محضر منتظرانی متفاوت و متوقف

دکتر حکمت اله ملاصالحی

استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی

در لایه‌های زیرین و نهانگاه‌های تاریخ، چه خبر است و چه سنّت‌ها و باورها و تجربه‌های زیسته‌ای نیرومند، مرموز و مخفیانه در کارند؛ هیچ نمی‌دانیم. روایت‌ها چه می‌کنند! باورها مخفیانه در نهانگاه‌های تاریخ و لایه‌های زیرین هستی ما چه در سر دارند و چگونه فعالند و هر بار که سر برکشیده و برآمده‌اند؛ گستره و دامنه تبعات و پیامدشان، میراث دیرینه و دیرپایشان در تاریخ چگونه بوده است و چگونه خواهد بود؛ ردیابی و رصد تاریخی‌شان، پیشگیری یا پیش‌بینی‌شان، اثرات و تبعات و پیامدهای مثبت و منفی‌شان بر روان و رفتار و نحوه بودن و حضور انسان در جهان، آنقدر آسان هم نبوده و نیست و نخواهد بود که گمان برده‌ایم.

گاه همان چیزی که سخت مورد تردید و یا انکار و حتی امکان و انتظار برآمدنش مورد تمسخر ما بوده است؛ چنان غافلگیرمان کرده است؛ برآمدنش چنان تسخیرمان کرده است؛ چنان ذهن و فکر و عقل و فهم ما را دور زده است؛ چنان تاریخ و زمان تاریخی را درنوردیده است که تیرش در کمان اندیشه و گمان ذهنمان درنمی‌گنجیده است. تاریخ پر از خلاف آمدهای عرف و گرانبار از رخدادهای خارق عادت و اتفاقات ناسازوار است. اصلاً برآمدن انسان و حضور تاریخی و تاریخمند انسان روی پوسته نازک و ظریف غبار کیهانی زمین، افکنده در میان صدها و صدها میلیارد غبار کیهانی دیگر از صدر تا ذیل از دیرینه‌ترین روزگاران تا روزگار ما، خلاف آمد عرف و یکسر ناسازواری بوده است و یکسر خرق عادت. یکسر پارادوکس و یکسر پارادوکس‌گون و پارادوکس‌وار. یکسر خرق طبیعت و خرق جغرافیای طبیعی و گذار از قلمرو جغرافیای طبیعی به سپهر جغرافیایی از نوع دیگر. جغرافیایی گرانبار از تضاد و تقابل و تعامل ذهن‌ها و فکرها و عقل‌ها و فهم‌ها و وهم‌ها. جغرافیای بغایت پوینده و پویا و پرتنش و پرکشمکش و پرتناقض و معارضه‌خیز و خونبار و خطرخیز و شعله‌بیز و زلزله‌خیز و خطرناک و غم‌بار و غم‌انگیز. جعرافیای طبیعی، جغرافیای سازگاریست.

«حیات طبیعی» این چنین در بستر سازگاری مستمر در یک فرایند و فرگشت و دگرگشت دیرینه و دیرپا روی پوسته نازک سیاره زمین تداوم داشته است. جغرافیای تاریخی جامعه و جهان بشری ما نیز روی پوسته نازک همین جغرافیای طبیعی و امکاناتی که جغرافیای طبیعی در اختیار انسان قرار می‌داده تکون و تشکّل پذیرفته و پاییده است. جغرافیایی گرانبار از سازگاری‌ها و ناسازگاری‌ها و ناسازواری‌ها.

باری دوشنبه روزی خردادی و بهاری به پیشنهاد دوست معزز و گرانقدرم جناب آقای دکتر رستم فلاح که هم در مقام نظر هم در میدان عمل، فیلسوف اخلاقند و جانی آراسته به اوصاف و ادب و آداب و اخلاق نیک زیستن و در همصحبتی و همسفری از بهترینان، به دیدار کسانی رفتیم که از کسان معمول و متعارف نیستند. به دیدار انسان‌هایی که اهل توقف، هم در مفهوم هم به مصداق هستند. روستای جدیدالتأسیسی که ساکنان کم شمارش را روایات شیعه در وصف ظهور امام زمان و شمار یارانی که از طالقان در رکاب او حضور خواهند یافت؛ از شهر تبریز به شهرستان طالقان کشانده است و در شهرستان طالقان در انتظار ظهور امام موعود سکنی گزیده‌اند. در وصف و معرفی اهل توقف، دوست معزز و گرانقدر ما آقای دکتر حسین عسکری در ذیل عنوان «روستای ایستا» که تعبیر بامسمائی هم است؛ با قلم توانایشان به تفصیل سخن گفته‌اند. هوشمندانه و مورخانه هم قلم زده‌اند. کتابی خواندنی با نثری شیوا و روان.

هرچند بارها از کنار روستا گذر کرده و گذشته بودم لیکن فرصت دیدار هیچگاه دست نداده بود؛ این بار فرصت دست داد و به پیشنهاد و به اتفاق دوست گرانقدرم آقای دکتر رستم فلاح به دیدار منتظران امام موعود رفتیم. وقتی وارد روستا می‌شوی هم محیط و نحوه زندگی ساکنان، هم فضای روستا را متفاوت از روستانشینان و روستاهای پیرامون می‌بینی و احساس می‌کنی. میهمانِ میزبانانی متفاوت می‌شوی که همه مردانند و زنان در پرده و پرده‌نشین و غایب از نظر. میزبانانی نه چندان متعارف و معمولی. زیست سبک و ساده و پیراسته‌شان از انواع و اطوار افزون‌خواهی‌ها و رفاه‌طلبی‌ها و تجمل‌گرایی‌های افسارگسیخته و مصرف‌زدگی تهوع‌آور و آلوده به انواع و اطوار اسراف زدگی بیمارگون و تنفس زیر تل‌های عظیم زباله‌های متعفن و مسموم؛ لحظاتی که در آنجا هستی احساس خوش داری و آرامی و آسوده‌خاطر از مشغله‌های روزینه. واقعاً لحظاتی احساس می‌کنی کمی و اندکی از زیر آوار سنگین تاریخ و زمان تاریخی بیرون جسته‌ای. زمان تاریخی را متوقف کرده‌ای. اتفاقاً حس راستین انتظار به ظهور موعود همین است. وقتی با ابدیت نسبت برقرار می‌کنی؛ زمان تاریخی نزد تو در برابر نسبت تو با ابدیت رنگ می‌بازد. برای منتظران راستین هماره ظهور نزدیک است. چون از چشم ابدیت و با چشم ابدیت ظهور را می‌بینند. تجربه می‌کنند. ممکن است بگویید پس چرا عملاً اتفاق نمی‌افتد.

اتفاقاً عملاً در تاریخ اتفاق افتاده است و بارها و بارها هم اتفاق افتاده است. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید؛ نه تنها کم نبوده‌اند که بسیار بوده‌اند منتطرانی که به هنگام ظهور موعود و خیزش و رستاخیز عظیم معنوی که در مرزهای گذار تاریخی از دوره‌ای به دوره دیگر اتفاق افتاده؛ انکارش کرده‌اند. انکارش کرده‌اند؛ چون دچار تناقض می شده‌اند؛ یا می‌باید خود را و باور به انتطار و در انتظار ظهور موعود را برای همیشه به کناری نهند و انکارش کنند و یا به موعودی که ظهور کرده است و گواه حضورش هستند؛ ایمان بیاورند! چنین است خلاف آمد عرف تاریخ! چنین است حضور رازآمیز و ناسازوار و خلاف آمد عرف انسان روی پوسته نازک، سرد، ظریف و شکننده غبار کیهانی زمین، چونان هستنده‌ای تاریخمند. چنین است جغرافیای پرچین و شکن و پیچیده و پرتناقض و تضاد جامعه و جهان بشری ما. تاریخی که با اندیشه و باور به انتظار و مراتب و سویه‌های گونه‌گون انتظار چنان سخت و ستبر گره خورده است و چنان گسست‌ناپذیر درتنیده است که هر سرِ تلاشی را به انگیزه و در اندیشه حذف و انکارش به سنگ و صخره می‌کوبد. به سنگ و صخره می‌کوبد؛ چون انسان وجودیست منتظر. منتظرانه زندگی می‌کند. زیست انسانی او منتظرانه است. البته و صد البته انتظار، هم مراتبی دارد هم انواعی و اطواری. اتفاقاً انتظار به موعود یا موعود‌هایی که روزی خواهند آمد و جامعه و جهان بشری را از بند دروغ و ستم و شرارت و سنگدلی و شقاوت و سیادت نیروهای اهریمنی آزاد خواهند کرد، انتظاری نیکو و باوری عمیقاً اخلاقی و آرمانی عمیقاً معنوی‌ست. فارغ از افسانه پردازی‌های عامدانه و عامیانه و خرافه باوری و وهمیات ضخیمی که اغلب با حسی از انتقام جویی و خشونت و شرارت و قساوت ورزی‌های بیمارگون و مالیخولیایی همراه شده است و مردود است؛ اصل انتظار و امید و باور و حرکت و عزیمت و مجاهدت و مساعدت برای و به ‌سوی تحقّق جامعه و جهانی اخلاقی‌تر و معنوی‌تر و دادگرانه‌تر و دادورزانه‌تر به رهبری انسان‌هایی که به راستی حامل پیام و مژده غیبی و آن سویی هستند و مژده و ارمغان از آن سو به این سو آورده‌اند؛ اصلی نیکو و اصیل و گوهرین است و پرمایه و غنی از حس نیکخواهی و اخلاق نیک زیستن؛ به ویژه در زمانه‌ای که برای آغازین بار به طرز انسانشمول و سنگین و سهگمین صدای درهم شکستن ستون فقرات وجود انسان زیر فشار آوارهای سنگین تاریخ و زمان تاریخی در همه جای سیاره زمین در همه جامعه‌ها و در میان همه جمعیت‌های میلیاردی سیاره زمین شنیده می‌شود. در غروبگاه چنین عصری و در عُسرت غم‌انگیز و غیبت حاملان و عاملان و غایبان عالم غیب و قدس، تابیدن و تابش برق‌های غیبی و بیدار و حساس و هشیار شدن انسان به گوهر ازلی وجود خویش و انتظار زیستن و باور و ایمان به تحقّق جامعه و جهانی اخلاقی‌تر و معنوی‌تر و زیستی همدلانه‌تر و صمیمانه‌تر، فکر و فعل و عملی اخلاقی و عمیقاً معنویست. جامعه و جهان ما تا خِرخِره گرفتار خشم و قهر و شرارت و خشونت و انتقام جویی‌های افسار گسیخته است و دستش به نسل‌کشی‌های گسترده و جاری کردن و ریختن خون جمعیت‌های پرشمار انسانی گناهشان زادن و زیستن و معاصرت در چنین عصری کابوسناک بوده؛ آلوده است و انبان ذهن و فکرش و انبارهای نظامی‌اش پر از انواع سلاح‌های هسته‌ای و میکروبی و شیمیایی! شرارت‌های اهریمنی و انتقام‌جویی‌های دجالی خود را با نقاب انتظار به موعود و به نام مدینه فاضله و آرمان¬شهر موهوم پنهان نکنیم.

 انتظار اصیل و راستین به موعود، باور به سر برکشیدن و بیدار شدن حسی همدلانه‌تر و باور و پایبندی به زیستی ساده‌تر و صمیمانه‌تر و زیست اقلیم و عالمی اخلاقی‌تر و معنوی‌تر و نوع دوستانه‌تر و سبک و ساده‌تر در جان و وجدان و روان و رفتار آدمیان در مقیاسی کلان و انسانشمول است. چنین درخشش‌ها و برق‌ها و بارقه‌های غیبی و قدسی را بارها در تاریخ زیسته و تجربه کرده ایم. چرا باز فکر می‌کنیم دگربار هم نمی‌شود تجربه کرد؟ اتفاقاً هرجا و هرگاه که برق ابدیت بر جان ما درخشیده است؛ هرجا و هرگاه حسی از ابدیت در جان ما خیزش و ریزش کرده است و بیدار شده است تاریخ و زمان تاریخی و گذشته و آینده تاریخی در آن لحظه و در آن، «آنِ» تجربه ما از ابدیت، از امر جاودانه، از زمان اکرانه به تعبیر ایرانیان باستان (آیین زروانی) ظهور و حضور غیب را نزدیک و در دست دیده‌ایم.

تصادفی نیست که از زبان منتظران به موعود شنیده‌ایم و می‌شنویم ظهور نزدیک است. این قلم هم هر بار به محصر مبارک مادر گرانقدر و معزز متشرف می‌شوم می‌فرمایند فرزندم تردید نداشته باش که ظهور نزدیک است. در تراز و ترازوی ابدیت همه چیز این عالم خُرد و نزدیک است. درنگ و لحظه‌ای بیش نیست. قصه جوانمردان اصحاب کهف را در قرآن ببینید: «وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا: و خورشید را مى‌بینى که چون برمى‌آید، از غارشان به جانب راست میل مى‌کند و چون غروب کند ایشان را واگذارد و به چپ گردد. و آنان در صحنه غارند. و این از آیات خداست. هر که را خدا هدایت کند هدایت یافته است و هر که را گمراه سازد هرگز کارسازى راهنما براى او نخواهى یافت» (سوره کهف / 17).

انسان عالم مدرن «دوران گرفته» ترین و زمان گیر و زمان زده‌ترین انسان همه روزگارانی‌ست که از سر گذرانده‌ایم. تمدن دوره جدید تاریخی‌ترین و تاریخ مدارترین همه تمدن‌ها در تاریخ بشر است که تجربه می‌کنیم. تمدنی که روی آوار ساختار سنّت‌ها و باورها و ارزش‌های دیرینه و دیرپای فروپاشیده موزه‌های عالم مدرنش را بنیاد نهاده است. آرمان انتظار و باور به موعود هم روزگار غربت و عُسرتش را از سر می‌گذراند. البته برای آنها که همچنان با تاریخ باطنی و با باطن تاریخ نسبت دارند و احساس می‌کنند به سرچشمه متصل هستند؛ ظهور را نزدیک می‌بینند و نزدیک احساس می‌کنند. نزدیک احساس می‌کنند و می‌بینند چون زمان در نسبت با ابدیت در ترازوی ابدیت رنگ می‌بازد. قطره‌ای می‌شود محو در دریای بیکران ابدیت در اکرانگی. لازمه نسبت با غیبب با باطن و سرچشمه هستی با باطن و سرچشمه رخدادها، صورت‌ها و شکل‌ها و ساختارهای متغیر و ناپایدار جهان به معنی الاعم و تاریخ به معنی الاخص رنگ باختن و خُرد شدن و خُرد دیدن زمان است و زمان‌مندی صورت‌ها و ساختارها و شکل‌ها و رخدادها! آنها که منتظرند و از نزدیک بودن ظهوری که اتفاق نیفتاده است و هر آن خواهد افتاد؛ سخن می‌گویند؛ دروغ نمی‌گویند. توهم نمی‌ورزند. ماهیت نسبت با غیب با باطن و اتصال به سرچشمه هستی چنین است. لازمه فراز آمدن بر زمان تاریخی چنین است. البته آنها که باور دارند و چنین باوری تجریه زیسته آنهاست. آنها بیرون از چنین باورهایی زندگی می‌کنند اینها همه برایشان لقلقه زبان است و بیرون از حیث تاریخی و زمان تاریخی و تاریخیگیری افسارگسیخته عالم مدرن چیزی را نمی‌بینند.

و اما و صد اما تناقضی که هر بار منتظران در تاریخ با موعودی منتظر ظهورش بوده‌اند و آمده است و کم نبوده‌اند که بسیار هم بوده‌اند منتطرانی که انکارش کرده‌اند. اینچنین مانی را منتطرانش انکار کردند به دیوار آویختند و این عیسی مسیح را یهودیان منتطر به دار آویختند! و اینچنین امپراطور همان امپراطوری که فرماندارش در اورشلیم و سرزمین فلسطین نبوی، پیلاتیس فرماندار هم که فرمان به دار آویختن او را صادر کرده بود؛ در کمتر چهار سده بعد با صدور فرمانی مسحیت را دین رسمی امپراطوری اعلام کرد. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید! آن مژده‌های خوش مسیحایی که «اونگلیو (Ευγγε"λιο)» به زبان یونانی یعنی مژده خوش بود سر از قرون وسطای قهر و خشونت و جزم و تعصب کلیسای پاپ‌های اعظم هم برکشید! ناسازواری‌های تاریخ را ببینید.

گمان بریم و فرض کنیم؛ موعودی منتظران هر صبح و شام دعای حرج و فرج ظهورش را از گلدسته‌های مساجد پخش می‌کنند‌؛ ظهور کرده است و ارمغان سخن و مژده خوش پیامی که از عالم غیب و قدس برای ما آورده است به ما می‌گوید: من نیامده‌ام که خون بریزم، نیامده‌ام که انتقام بگیرم، نیامده‌ام طرد و تکفیر کنم. نیامده ام شما را فرقه، فرقه کنم و فرقه ببینم. نیامده‌ام معابد پرشکوه بپا کنم. آمده‌ام که به شما بگوییم شما خود معبد خدایید. درهای معبد جانتان را صمیمانه و سخاوتمندانه و گشاده دست و گشاده رو به‌ روی هم بگشایید. ناقه طبیعت خدا را از آب چشمه‌های زلال خدا دریغ نکنید. حرمت روز جمعه و شنبه و یک شنبه را چونان روز خدا پاس بدارید. آن روز را با خدا سرکنید نه با تاریخ. ساده زندگی کنید. طبیعت خدا را زباله دانی نکنید. چشمه‌های زلال طبیعت خدا را مسموم نکنید. نیکخواه هم باشید. روحتان را ارزان به اهریمن نفروشید. درست و راست و نیک زیستن را قربانی موفقیت نکنید. موفقیت را در نیک و راست و درست زیستن تجربه کنید. پاکیزه و سبک و ساده و عادلانه زندگی کنید. و صدها و صدها مژده دیگر از این دست و از این جنس که عامیانه و ساده و بدیهی و آشنا به گوش و به هوش می‌آیند؛ مواجهه و رفتار منتظران به فرض با موعودی که اینک آنها را مخاطب قرار داده است چگونه می‌بود!؟

1403/3/31 هجری خورشیدی

  


نوشته شده در  پنج شنبه 03/6/15ساعت  6:38 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


 

 

غیر از این، نه دنیا داری نه آخرت، چون که در سوئیس هم بیگانه ای 

  دکتر محمود مصدق (نوه دکتر محمد مصدق و عضو هیأت امنای قلعه احمدآباد مصدق در شهرستان نظرآباد استان البرز) روز چهارشنبه 14 شهریور 1403 درگذشت. او که فوق تخصص زنان و ناباروری بود تا پایان عمر در ایران زندگی کرد. این سوگ را به خانواده محترم آن مرحوم تسلیت عرض می کنم.

دکتر محمد مصدق (درگذشت 14 اسفند 1345) در 10 فروردین 1339 از تبعیدگاه سپس مدفنش روستای احمدآباد، نامه ای کوتاه به نوه اش دکتر محمود نوشته که برگی از تاریخ استان البرز است.  در آن زمان مصدق جوان، دانشجوی پزشکی در کشور سوئیس بود. فراز پایانی نامه، پیوند عاطفی این پدر بزرگ و نوه و همچنین نگاه دکتر مصدق به وطن را روایت می کند: «...غیر از این، نه دنیا داری نه آخرت، چون که در سوئیس هم بیگانه ای.» این نامه به کوشش دکتر محمد ترکمان در صفحه 282 کتاب «نامه های دکتر محمد مصدق» منتشر شده است.

در آزادگی شادروان دکتر محمود مصدق همین بس که 18 روز پیش از مرگش در دادگاه رسیدگی به دعوی بیش از 402 هزار نفر از شهروندان ایران از عوامل کودتای 28 امرداد سال 1332 (دولت ایالات متحده آمریکا، وزارت خارجه ایالات متحده، بانک مرکزی ایالات متحده، آژانس مرکزی ایالات متحده، وزارت خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا، مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا، فدرال رزرو) شجاعانه گفت: «استدعا دارم بر اساس قانون و قواعد بین‌المللی و داخلی حکمی را صادر فرمایید تا جبران خسارات عظیم مردم شریف ایران ناشی از ساقط کردن دولت مردمی و قانونی آن‌ها و خسارات عظیم تحمیل 25 سال اختناق، غارت و چپاول منابع ایران عزیز، تألمات وارده بر خانواده هزاران شهید در طول 25 سال مبارزه با طاغوت، زندان و شکنجه‌های جسمی و روحی وارده بر مبارزان و آزادی خواهان ایرانی باشد، از جمله سه سال زندان انفرادی مرحوم دکتر محمد مصدق در بی دادگاه محمدرضا پهلوی در کهولت سن که از بغض و کینه شاه بی‌کفایت و اربابان وی از حریت و آزادگی مرحوم مصدق و خارج نمودن منابع نفت ایران از دست استعمارگر انگلستان، ولو این که با کودتای آمریکایی و انگلیسی مجدداً بر نفت ایران مسلط شدند، سپس تبعید او به روستای احمدآباد و جلوگیری از اجرای وصیت مرحوم برای خاک سپاری در محل مورد نظرش می‌باشد.»

روانشان شاد و قرین رحمت الهی باد

حسین عسکری

14 شهریور 1403

 

_________________________

 

متن نامه پدربزرگ به نوه

 

احمدآباد - 10 فروردین ماه 1339

محمود جون عزیزم!

اگر تو اوستا هستی من از تو اوستاترم، میدانی چه می کنم؟ به پاپولا می گویم پول برایت نفرستد تا مجبور شوی برای پول حرکت کنی و نتیجه این بشود که ما هم تو را ببینیم. اگر می خواهی در اروپا زندگی کنی و پاپولا هم همیشه برایت پول بفرستد، این رویه بد نیست، البته خوب هم نیست ولی اگر بخواهی در ایران زندگی کنی، هرچند وقت، یک بار باید دیدنی از اهل وطن بکنی و به روحیه این مردم آشنا شوی و تحصیلاتی که کرده ای به نفع مردم بکار ببری. امیدوارم که امتحانات خود را بخوبی خاتمه دهی و چند ماهی به ایران بیایی که غیر از این، نه دنیا داری نه آخرت، چون که در سوئیس هم بیگانه ای.

 

تبعیدگاه و مدفن دکتر محمد مصدق (قلعه احمدآباد، شهرستان نظرآباد، استان البرز)

 

دکتر محمود مصدق در دادگاه کودتای 28 امرداد 1332، تهران، 28 امرداد 1403

 

صفحه دکتر محمود مصدق در وب سایت نظام پژشکی ایران



نوشته شده در  پنج شنبه 03/6/15ساعت  12:33 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


 

در کنار برادران برغانی در کربلا

خوشبختانه توفیق دست داد یک روز پس از اربعین، 24 ساعته به زیارت عتبات مقدس در کشور عراق (کاظمین، کربلا و نجف اشرف) مشرف شدم. سفری گرم و گیرا و خاطره انگیز بود. حوالی اذان صبح در سحرگاه سه شنبه 6 شهریور 1403 با کمک دوستم حسین آقا اکبریان، نزدیک ضریح امام حسین علیه السلام و مقبره حبیب بن مظاهر در محلی که در گذشته به «ایوان بالاسر یا ایوان رأس الحسین» مشهور بوده، مزار دو عالم البرزی یعنی «شیخ محمدصالح برغانی» و «شیخ محمدعلی (علی) برغانی» را پیدا کردم و لحظاتی مشتاقانه در کنارشان بودم.

شیخ محمدصالح برغانی را به جهت تاسیس یک مدرسه علمیه مهم و اثرگذار به نام «صالحیه» در شهر قزوین و سیصد اثر مکتوب چاپ نشده و دست نویس می‌شناسیم. فقیه و مفسر آگاه که همزمان با حکومت فتحعلی شاه قاجار به همراه گروهی از روحانیون سیاسی از جمله استادش سید مجاهد در جنگ دوم ایران و روس حاضر شد. در آن سفر جهادی، محمد میرزا فرزند عباس میرزا نایب السلطنه (محمد شاه بعدی) وظیفه داشت سجاده او را به هنگام نماز آماده کند. گفته می‌شود ملا محمدصالح برغانی و دیگر استادان مدرسه صالحیه، درباره مسائل روز، دیدگاه های نوگرایانه ای داشتند که از آن موارد می‌توان به فتوای عدم حرمت حلق لحیه (ریش تراشی) و حلیت موسیقی و دیگر مسائل نوپدید اشاره کرد. ترور وحشتناک و سوگناک برادرش شیخ محمدتقی برغانی مشهور به شهید ثالث در سال 1263 قمری توسط بابیان و نقش احتمالی دخترش زرین تاج برغانی مشهور به قرة العین، چنان وی را آزرده ساخت که نتوانست در قزوین بماند و راهی کربلا شد و تا ایست قلبی در حرم حسینی، در آن شهر به تدریس و تالیف پرداخت. یکی از آثار عربی ملا محمدصالح به نام «موسوعة البرغانی فی فقه الشیعه» - که مجموعه چهارده جلدی در فقه استدلالی شیعه است - در پاییز 1382 خورشیدی تحسین مقام معظم رهبری را برانگیخت.

شیخ محمدعلی برغانی دیگر عالم البرزی مدفون در حرم حسینی است. فقیه و عارف روزگار قاجاریه که در ماجرای درگیری نظری و عملی شیخیه و متشرعه، تلاش بر میانجی‌گری داشت و از استادش شیخ احمد احسایی خواست رساله‌ای در تعدیل دیدگاهش بنویسد. او مشهورترین شاگرد ملا حسین قلی همدانی در عرفان و اخلاق است. سومین برادر برغانی یعنی شهید ثالث هم وصیت کرده بود در حرم حسینی به خاک سپرده شود اما به جهت آشکار شدن پیکر سالم و امانی‌اش پس از گذشت 17 سال، قزوینی ها مانع از انتقال آن به شهر کربلا شدند؛ چون او را «قدیس»، «شهید سوم فقاهت شیعه» و در ردیف «اجساد جاویدان» می دانستند.

قرار است به زودی به همت حوزه علمیه استان البرز، «کنگره شهید صالح» در شهر کرج برگزار شود تا از زندگی، زمانه و آثار شیخ محمدصالح و برادرش شیخ محمدتقی برغانی بیشتر گفته و نوشته شود. روانشان شاد.

حسین عسکری

11 شهریور 1403  

 

 



نوشته شده در  پنج شنبه 03/6/15ساعت  12:26 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 6
گزارش خبرگزاری العین از روستای ایستا طالقان
مدرسان شیعه شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب در روستای ایستای طالقان
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 5
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 4
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 3
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 2
مطالب کانال تلگرامی البرز پژوهی درباره روستای ایستای طالقان - 1
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 5
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]