سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

 آزمودگان مردود را بار دیگر آزمودن جایز نیست

مجلسیان نگذارند  دست و دامن وزارت جدیدالتاسیس میراث فرهنگی،صنایع دستی وگردشگری به رئیسان و مدیران مردود دولتیان اسبق واکنون آلوده شود. آن ها که نه سال ها که دهه ها کوشیدند به صد حیله و نیرنگ از هر در و پنجره ای درآیند و از هر راه و بیراهه ای بگریزند و بگذرند و وارد شوند تا نگذارند طرح وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به تایید شورای نگهبان و تصویب مجلسیان برسد و سازمان را همچنان حیاط خلوت و شرکتکده سود و سودای جماعتی کاسب پیشه و منفعت طلب و زرپرست بی مسئولیت نگاه بدارند؛ اینک نیز فرصت را غنیمت گرفته و به صد نیرنگ و فریب از در و دروازه دیگر درآمده اند تا شاید بتوانند و موفق بشوند از مجلسیان رای بستانند و زهری وسمّی دیگر و به طریقی دیگر بر کام مُلک و ملت بریزند. این جماعت آلوده به زر و نام و نان های حرام، لیاقت و شایستگی در کف گرفتن سرپرستی حتی یک روز را در وزارت جدید التاسیس ندارند چه رسد به سرپرستی رسمی و در مقام وزارت به مجلسیان معرفی شوند و از مجلسیان رای بستانند و بخواهند سال ها بر کرسی وزارت جدید التاسیس تکیه بزنند و بنشینند. آن هم بر کرسی و مقام رفیع وزارت مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی ملتی که مرزهای تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی اش در مقیاسی سیاره ای با یک جهان درتنیده است. در یک جهان در مقیاسی سیاره ای دامن گسترده است. کارنامه مردود هم آن رئیسان و مدیران دولتیان اسبق هم این رئیسان و مدیران دولتیان اکنون بر جامعه میراثیان و باستان شناسان پوشیده نیست. مجلسیان آزمودگان مردود را بار دیگر محک نزنند و نیازمایند و رای موافق در انبان اینان نریزند که اگر چنین کنند هم بر خود هم بر مُلک و ملت ستمی بزرگ روا داشته اند و مهر تایید بر خطاها و خیانت های بزرگ نهاده اند. به فارغ التحصیلان کارآزموده و جوان و خوشفکر و فرهنگ شناس دانش باستان شناسی و رشته های خویشاوند و مرتبط که میراثبانان آگاه و صدیق تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی میهن هستند اعتماد کنند و آراء خود را به پای اینان بریزند و و اینان را بر کرسی رفیع وزارت میراث فرهنگی بنشانند و دست رد بر سینه رئیسان و مدیران مردود و کاسب پیشه دولتیان اسبق و اکنون سازمان که به مجلسیان معرفی می شوند بگذارند و نگذارند وزارت جدید التاسیس گام در تکرار راه و بیراهه ای بگذارد و برگیرد و برود که برای کشور پرهزینه و پرخسارت بوده است و بسیار غم انگیز و جبران ناپذیر. آزمودگان مردود را بار دیگر آزمودن جایز نیست .

حکمت اله ملاصالحی، دانشگاه تهران 7/6/1398 هجری خورشدی

 


نوشته شده در  پنج شنبه 98/6/7ساعت  11:29 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

مسجد شیعیِ پیش از صفویه در استان البرز 

مسجد جامع برغان در پایین محلّه روستای برغان از توابع بخش چِندار شهرستان ساوجبلاغ واقع است. فاصله این روستای هدفِ گردشگری، از شهر کرج 13 کیلومتر و از تهران 50 کیلومتر است. کهن ترین سفالینه های به دست آمده از محوطه باستانی کِش کلا واقع در شمال روستای برغان، متعلّق به دوره ایلخانی تا دوره قاجار است. این مسجد، یکی از شواهد پنجگانه حضور مذهب تشیّع پیش از دوره صفویه در استان البرز به شمار می رود. مسجد تاریخی برغان به دست جلال الدوله کیومرث پسر بیستون پسر گستهم (درگذشت 857ق) از ملوک رُستمدار طبرستان ساخته شده است. ملوک رستمدار یا پادوسپانان، سلسله کوچکی در اطراف دریای خزر بودند که از سده چهارم هجری قمری تا سال 1006ق در ناحیه طبرستان و رویان حکومت کردند. آنها نخست، بر آیین زرتشت بودند امّا پس از جلال الدوله کیومرث پسر بیستون به مذهب تشیّع گرویدند.

بر سر درِ مسجد، کتیبه سه سطری به نسبت طولانی نصب شده که به زبان فارسی، تاریخچه مسجد جامع برغان را این گونه روایت می کند: کیومرث پسر بیستون که زرتشتی بود، پس از قتل پدرش به دست اسماعیلیان طالقان در سال 787ق، به مازندران می گریزد و پس از مدّتی به دست سپاهیان امیر تیمور گورکانی (درگذشت 807ق) اسیر شده و به فارس تبعید می شود. شبی در تبعیدگاه خود، امام علی علیه السلام را در خواب می بیند و بر اثر آن رویا، از آیین زرتشت دست کشیده و به مذهب شیعه جعفری می گرود. پس از به حکومت رسیدن در منطقه رستمدار طبرستان (از سال 807 تا 857ق) در ترویج مذهب تشیّع تلاش فراوان می کند. کیومرث در سال821ق به هنگام سرکشی یا عبور از روستاهای کوهستانی ساوجبلاغ، دستور ساخت این مسجد را در روستای برغان می دهد. به نظر می رسد تشیّع اهالی این بخش از ساوجبلاغ نیز از همان زمان آغاز شده باشد. مسجد برغان در آخرین سال سلطنت شاه سلیمان صفوی (درگذشت 1105ق) بازسازی شده است.

از آن جایی که در روزگار قاجار، نماز جمعه منطقه ساوجبلاغ واقع در استان البرز در روستای برغان برگزار می شد، شیخ محمّد ملایکه برغانی (درگذشت 1200ق) پدر شیخ محمّدتقی برغانی مشهور به شهید ثالث دستور توسعه مسجد را می دهد. در محرّم سال 1357ق (1316ش) مسجد بر اثر آتش سوزی، ویران می شود تا این که بار دیگر به کوشش شیخ محمّد شهیدی برغانی (درگذشت 1344ش) به صورت خشت و چوب ساخته می شود. بنای فعلی مسجد، در سال 1354ش با پشتیبانی آیت الله سیّد محمّدهادی میلانی (درگذشت 1354ش) و به همّت حاج ذبیح الله رفیعی برغانی ساخته شده است.

دو درخت کهن سال در حیاط کوچک مسجد همچنان پابرجا است. درخت ضلع شمالی - به قول اهالی درختِ هزار ساله - قطورتر و طول محیط آن 12 متر است. هم اکنون درون این درخت به طور کامل خالی شده و به شکل اتاقی است که گنجایش حدود ده نفر را دارد. در میان این اتاق، حوضی نصب شده و اطراف حوض، سکوهای سنگی برای نشستن تعبیه شده است. اهالی به دلیل اعتقادی که به این درخت دارند به آن دخیل می بندند. دور درختِ جنوبی حیاط مسجد، ده متر است. این درخت، توپُر و سبز است. از کنار ریشه بسیار قطور آن، شاخه ها و جوانه های زیادی روییده که همین جوانه ها خود درختانی کهن شده اند. رودخانه فصلی کنار مسجد در رشد و پایداری این درختان کهن سال، نقش به سزایی داشته است.

منابع: ابوالقاسم حاتمی، آثار تاریخی ساوجبلاغ و نظرآباد، ص 57؛ زکریا مهرور، برغان اقلیمی دیگر، ص 33؛ حسین عسکری، کتابشناسی ساوجبلاغ، ص 18؛ عباس قدیانی، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ص 207؛ دایره المعارف تشیّع، ج 2، ص 122؛ ذکرالله زنجانی، شناسنامه تاریخی ساوجبلاغ، ص 139؛ موسوعه طبقات الفقها، ج 12، ص 322؛ ماهنامه تصویر ساوجبلاغ، ش 2، ص 9؛ پرتو حسنی زاده و همکاران، روستاهای هدف گردشگری استان تهران، ص 14.


- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «مسجد شیعیِ پیش از صفویه در استان البرز»، هفته نامه تریبون شهر، سال دوم، شماره پانزدهم، 5 شهریور 1398، ص 6.

 

 


نوشته شده در  سه شنبه 98/6/5ساعت  11:0 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

غدیر در آیینه البرز

از قیام اهالی طالقان علیه حکومت عباسی تا تلاش برای عروسی‌ در عید غدیر

 

سه شنبه 29 مرداد 1398 - 11:30

دسته بندی: فرهنگی و هنری

کد خبر: 985-1594-5

منبع خبر: خبرگزاری ایسنا منطقه البرز

یک البرزپژوه از وجود 13 رسم و آیین در استان البرز برای عید غدیر خبر داد و گفت: عید غدیر و عید نوروز پیوندهایی با یکدیگر دارند که موجب  اشتراکاتی میان این دو عید شده است. دکتر حسین عسکری در گفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز با بیان اینکه نکته مهم در خصوص غدیر، تلاقی آن با عید نوروز است گفت: با استناد به کتاب مفاتیح الحیا‌ة نوشته آیت الله جوادی آملی،  واقعه غدیر 27 اسفند روی داده و سه روز هم بیعت با حضرت علی (ع) طول کشیده که مصادف با اول فروردین ماه  می‌شود. وی با اشاره به 13 رسم و آیین در استان البرز برای عید غدیر و سادات گفت: اولین رسم، تکریم و تجلیل از سادات و بوسیدن دست سادات ریش سپید و گفتن جمله عربی «الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیر المومنین و ائمة المعصومین» بوده است. وی افزود: دومین رسم، پذیرایی و دادن سکه یا اسکناس منقوش به نام سید بوده است که به آن، «ته دخل» و یا «ته کیف» می‌گفتند که هیچگاه آن پول یا اسکناس را خرج نمی‌کردند و فقط میان پول‌های خود برای افزایش برکت نگه می‌داشتند. در این روز سیدها مانند عید نوروز سفره ای با میوه، شمع، شیرینی و گل می‌چیدند و از چند روز قبل از عید غدیر همانند عید نوروز خانه تکانی می‌کردند. وی سومین رسم را اطعام اعلام کرد و افزود: احسان و اطعام بین سیدها و مردم عادی رواج داشته است که جلوه امروزی آن ایستگاه‌های صلواتی است که در سطح شهر می‌بینیم، البته در این روز به زیارت امام زادگان به خصوص امام زاده یوسف بادامستان و امام زاده هارون جوستان در منطقه طالقان می‌رفتند که این رسم پیش از انقلاب هم رواج داشته است و آیت الله طالقانی شخصاً به زیارت امام زاده یوسف بادامستان می‌رفتند. عسکری در خصوص چهارمین رسم گفت: آیین و رسمی  که از گذشته وجود داشته، آیین‌های مربوط به عقد و عروسی است، از جمله رسم های این بخش شامل هدیه و عیدی بردن برای نوعروس و تازه داماد است از جمله پارچه، لباس، طلا، آجیل و شیرینی که بسیار مرسوم است، اگر یکی از زوجین و یا هر دو آنها سید بودند تلاش می‌کردند تا در روز عید غدیر، عقد و عروسی خود را انجام دهند.

این البرزپژوه افزود: البته عروسی‌های عید قربان تا عید غدیر هم بسیار مرسوم بوده است و مردم البرز تمایل زیادی برای عروسی در این روزها داشتند. وی ادامه داد: رسم بعدی پوشیدن جامه عطرآگین و نو بوده است که از گذشته میان سادات و غیر سادات البرزی رواج داشته است. این البرزپژوه، از اعتقاد البرزی‌ها به گرفتن روزه مستحبی سخن گفت و عنوان کرد: البرزی‌ها در این روز، روزه مستحبی می‌گرفتند و معتقد بودند روزه عید غدیر برابر با تمام عمر انسان است و  به تبع روزه، افطار دادن هم بسیار مهم بوده و رواج داشته است. وی خاطرنشان کرد: رسم بعدی که البرزیان به آن معتقد بودند زیارت اهل قبور است که مردم در روز عید با رفتن به آرامستان‌ها برای تازه در گذشته‌ها و سیدها فاتحه می‌خواندند و به جای  خرما، شیرینی خیرات می‌کردند و به یکدیگر تبریک می‌گفتتد. عسکری اضافه کرد: برگزاری جشن شب عید غدیر در تکایا، حسینیه‌ها و مساجد و همچنین‌ منازل سادات مشهور، خطبه خوانی غدیر و اشعاری در وصف اهل بیت به ویژه امام علی (ع) هم در این روز برگزار می‌شده است و همچنین البرزی ها تمایل داشتند تا نذرهای خود را در روز عید غدیر ادا کنند.

عسکری در ادامه از انعقاد پیمان برادری یا عقد اخوت با الهام از پیمان برادری پیامبر اعظم (ص) و امام علی (ع) در این روز خبر داد و گفت: به این صورت که دو مرد دارای دوستی صمیمی و علایق معنوی، دست راست خود را برهم می گذاشتند و الفاظی خاص به زبان عربی به زبان می آوردند. البته این برادری، برادری نسبی نیست بلکه معنوی است. الفاظ و احکام این پیمان شرعی در کتب فقهی آمده است، یکی از بهترین کتاب های فقهی درباره پیمان برادری، نوشته یکی از علمای البرزی به نام ملاعلی قارپوزآبادی است که در منابع تاریخی به زنجانی و قزوینی هم معروف است. این فقیه متولد روستای صالحیه شهرستان نظرآباد است و 19 اثر در زمینه کلام، فقه، اصول و علوم قرآنی دارد. وی از فقیهان دوره ناصری است که دارای رساله عملیه و فتوایی علیه فئودالیسم و تمایز آن با عقد مزارعه دارد. در ضمن کتاب مفصلی به فارسی درباره عقود اسلامی از جمله عقد اخوت به نام «صیغ العقود و الایقاعات» دارد. عسکری در ادامه به باقی رسومات البرزی‌ها در عید غدیر پرداخت و گفت: نام گذاری نوزادان پسر به نام مبارک حضرت علی (ع) با پسوند و یا پیشوند، آذین بندی و تمیز کردن معابر و خیابان ها از دیگر رسومات البرزی ها بوده است و همچنین اسباب کشی در این روز بسیار انجام می‌شده است زیرا آن را خوش یمن می‌دانستند.

عسکری در بخش دیگری از صحبت‌های خود در خصوص مقاطع تاریخی حضور سادات در البرز سخن گفت و اظهار کرد: البرز از گذشته منطقه‌ای راهبردی بوده و به نظر می‌رسد که سادات عالی رتبه در قرون اولیه اسلامی برای رسیدن به مناطق ری، دیلمان، طبرستان و خراسان از البرز استفاده می‌کردند، منطقه طبرستان و دیلمان در قرن سوم و چهارم مرکز حکومت شیعی زیدیان در طالقان و مناطق کوهستانی البرز بوده است، سادات برای رسیدن به مناطق تحت نفوذ حکومت شیعی، البرز را انتخاب می‌کردند که معمولاً در راه، توسط عوامل حکومتی، زخمی، مجروح و شهید می‌شدند، برای مثال طبق کتب تاریخی اولین علوی که به منطقه دیلمان به ویژه طالقان آمد، یحیی بن عبدالله در حدود سال 176 هجری قمری است، این علوی فاضل و شجاع که معروف به یحیی دیلمی است با استفاده از کتب تاریخی و شجره نامه ها، نتیجه یا فرزند نوه امام حسن مجتبی (ع) محسوب می شود.  وی در ادامه صحبت های خود به سرکوب قیام یحیی دیلمی اشاره کرد و افزود: در آن مقطع تاریخی حاکم عباسی، هارون الرشید عباسی بوده که به فضل بن یحیی برمکی، دستور سرکوب قیام یحیی دیلمی را در منطقه طالقان می دهد، برمکی برای فریب یحیی دیلمی ابتدا از در گفت و گو وارد می شود. این گفت و گو در حالی بوده که برمکی 50 هزار نیروی نظامی با خود به آن منطقه برده بود. طی این گفت و گو در محلی به نام آشب از توابع طالقان قدیم، برمکی امان نامه ای به دیلمی می دهد و یحیی دیلمی هم به او اعتماد می کند، در ادامه، برمکی، یحیی دیلمی را با امان نامه دروغین خلیفه عباسی به بغداد می برد که در آنجا هارون الرشید نقض پیمان کرده و یحیی دیلمی را به زندان می اندازد. یحیی دیلمی بعد از تحمل دو ماه زندان، مظلومانه به شهادت می رسد. عسکری تأثیر این شهادت بر مردم طبرستان و طالقان را مهم دانست و افزود: این شهادت در طالقان بازخوردی همانند عاشورا داشت و مردم طالقان سال ها برای یحیی عزاداری می کردند.

این البرزپژوه در خصوص دیر قبول واقع شدن اسلام توسط مردم دیلمان و طبرستان گفت: همانطور که در کتب تاریخی آمده، مردم دیلمان و طبرستان که شامل مناطق کوهستانی البرز هم می شده، به نسبت دیرتر از سایر نواحی، اسلام آورده اند. دلیلش این است که اسلام اموی و عباسی را قبول نداشتند اما با حضور یحیی و معرفی اسلام علوی، مردم متوجه تمایزات اساسی اسلام علوی با اسلام اموی و عباسی می شوند. مقاومت مردم این منطقه در برابر اسلام اموی و عباسی،‌ ثمره خوبی برای آنان داشت، آن هم اینکه به طور مستقیم از آیین زرتشت به مسلمان شیعه علوی پیوستند. وی افزود: البته از اهمیت منطقه ری نباید گذر کرد، ری منطقه مهمی از نظر اقتصادی، سیاسی، تجاری و در عین حال از مراکز با ارزش علمی و آموزشی شیعه بوده است اما بازهم در راه رسیدن به این منطقه، سادات در منطقه البرز مورد حمله عوامل حکومت قرار گرفته، مجروح یا شهید می شدند.

عسکری بخش بعدی را مربوط به روزگار ولایت عهدی امام رضا (ع) دانست و اظهار داشت: امام رضا (ع)، با اجبار و به عنوان ولایت عهدی به خراسان آورده شد و سادات برای نزدیکی و پیوستن به ایشان از راه منطقه البرز عبور و به خراسان می رسیدند و در راه مورد حمله عوامل حکومت عباسی قرار می گرفتند. در کتاب «ریاض الانساب» که در مورد نسب امام زادگان است گفته شده که حدود صد نفر از نوادگان امام موسی کاظم (ع) در منطقه ساوجبلاغ و اطراف  آن به شهادت رسیده اند. در کتاب دیگری به نام «کنزالانساب» که منسوب به عالم قرن چهارم هجری قمری، سید مرتضی علم الهدی است، گفته شده؛ امام زاده جعفری که در پیشوا ورامین است و بارگاهی باشکوه دارد، در ساوجبلاغ مجروح و در آنجا به شهادت رسیده است. وی در ادامه صحبت هایش در خصوص حضور سادات در البرز گفت: در کتاب تاریخ یعقوبی آمده است که، اهالی طالقان همزمان با مردمان دیلمان، طبرستان و دماوند، در دوران حکومت منصور خلیفه عباسی که مصادف با دوره امامت امام جعفر صادق (ع) است، علیه حکومت عباسی قیام کردند‌‌. به نظر می رسد این قیام نیز تحت تاثیر حضور سادات در این مناطق و تبلیغات فرهنگی آنان بوده است. در تاریخ یعقوبی آمده که طی این قیام خونین حدود 11 هزار و 500 نفر کشته شده اند.

وی در ادامه صحبت هایش از روستاهایی که سادات البرز ساکن آن بودند و در کتب تاریخی هم از آن ها یاد شده سخن گفت و اظهار کرد: اورازان یا روستای سادات در شهرستان طالقان، میزبان بقعه دو امامزاده به نام های سید علاءالدین و فرزندش سید شرف الدین است که اهالی روستا درباره آنها بیشتر از لفظ معصوم زاده استفاده می کنند. اهالی روستا قائل به این هستند که این دو معصوم زاده از مدینه به طالقان آمده اند. دلیل اینکه به روستای سادات شهرت دارد این است که همه زمین های این روستا وقف اولاد ذکور سید است. طبق شجره نامه و اطلاعاتی که در کتب تاریخی و همچنین کتاب اورازان جلال آل احمد آمده، نسب این امام زادگان به امام محمدباقر (ع) برمی گردد. البته در سلسله نسب سادات اورازان،  امام زاده های بزرگی مانند امام زاده سلطانعلی که بقعه ایشان در مشهد اردهال کاشان است و یا امام زاده دیگری که در محله پاچنار تهران به نام امام زاده سید نصرالدین وجود دارد.

وی در ادامه در خصوص ساداتی که ریشه آنان در اورازان است، گفت: سادات یرک الموت که فرزندان سید ضیاءالدین فرزند سید علاءالدین مدفون در روستای اورازان هستند؛ سادات شهرستان طالقان مانند روستاهای گلیرد، سوهان، زیدشت؛ سادات منطقه ساوجبلاغ و نظرآباد همانند روستاهای شیخ حسن، صفرخواجه، هرجاب، اغشت؛ سادات شهرستان آبیک و زیاران و حتی شهرهایی مانند قزوین، لاهیجان، رشت، تنکابن، نجف و قم هم سادات اورازان را در خود جای داده اند‌. روستای دومی که اکثریت ساکنان آن سید هستند، روستایی در منطقه طالقان؛ به نام سیدآباد که ساکنان آن از فرزندان قاضی میرسعید که بقعه اش در همان روستا است. قاضی میرسعید فرزند سید علاء الدین مدفون در اورزان است. سیدهایی که نام خانوادگی آنان قاضی میرسعید است همگی نسبشان به روستای سیدآباد برمی گردد. این روستا تا دوران قاجار، دایر بوده اما پس از آن، سادات روستای سیدآباد به روستای حسنجون طالقان و یا نواحی شمالی ایران مهاجرت می کنند. امروزه سیدآباد در روستای حسنجون ادغام شده است.

‌عسکری سومین روستا را سنقرآباد معرفی کرد و افزود: روستای سنقرآباد از توابع شهرستان ساوجبلاغ است که در کتاب نزهة القلوب نوشته حمدالله مستوفی قزوینی که یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی است به آن اشاره شده است. مستوفی قزوینی به هنگام معرفی منطقه ساوجبلاغ در کتابش می نویسد سادات عالی نسب در روستا سنقرآباد ساکن هستند. البته وقف نامه ای هم وجود دارد به نام وقف نامه سوهان مربوط به قرن 10 هجری قمری که مربوط به دوره صفویه است، وقفی است برای سادات منطقه طالقان که با تلاش مرحوم سید اشرف الدین کیایی طالقانی احیا شده و به تایید آیت الله مرعشی نجفی هم رسیده است. این وقف نامه یا نسب نامه متعلق به سادات اورازان است که در سیدآباد و سوهان ساکن شده اند و این سند مکتوب، طریق نسب آن ها تا امام محمدباقر (ع) را تایید می کند.

وی در خصوص مشاهیر سادات که البرزی هستند، گفت: برای بررسی مشاهیر البرزی سادات باید مشاهیر را به دو دسته خاندانی و فردی تقسیم کنیم تا بتوانیم بررسی موثری داشته باشیم. چهار خاندان بزرگ سادات البرزی هستند که از نظر علمی و فرهنگی به صورت مستمر در تاریخ حضور داشته اند. خاندان اول، خاندان رفیعی که از سادات عالی رتبه و از نسب سیدی به نام میر رفیع طالقانی هستند. ایشان از علمای نامدار دوره قاجار بوده و در مباحث سیاسی و عمومی هم فعالیت داشتند. از جمله فعالیت های ایشان حضور در جنگ دوم ایران و روس در زمان فتحعلی شاه قاجار است. وی افزود: یکی دیگر از سیدهای این خاندان، میر محمدباقر رفیعی از علمای بلندمرتبه قزوین در دوران ناصرالدین شاه قاجار است؛ در همان دوران زمانی که امیر اصلان خان مجدالدوله، حاکم قزوین و دایی ناصرالدین شاه به مردم ستم می کند، میر محمدباقر رفیعی وی را با خواری از شهر قزوین بیرون می کند. وی مهم ترین چهره خاندان رفیعی را اینگونه معرفی می کند: آیت الله سید ابوالحسن رفیعی طالقانی که معروف است به رفیعی قزوینی چون در قزوین ساکن بوده است. ایشان استاد حکمت و فلسفه امام خمینی (ره) بوده اند که در سال 1353 هم فوت می کنند.

عسکری در ادامه، دومین خاندان از سادات را خاندان میرخانی معرفی می کند و می گوید: این خاندان، خاندانی هستند که در عرصه فرهنگ و هنر ایران شناخته شده اند. این خاندان سبک جدیدی از خوشنویسی نستعلیق را ایجاد کرده اند که به نام سبک برغانی یا میرخانی معروف است. ایجاد انجمن خوشنویسان ایران هم ثمره تلاش بی وقفه مشاهیر این خاندان است. سید مرتضی برغانی که شاگرد مرحوم کلهر بوده، استاد دو فرزند خود سید حسن و سید حسین میرخانی بوده است که ثمره تلاش این دو برادر هنرمند بنیان گذاری انجمن خوشنویسان ایران است. برای اولین بار قرآن نستعلیق در این خاندان و توسط استاد سید حسین میرخانی کتابت شده است. وی ادامه داد: چهره دیگر این خاندان چهره ای سیاسی است، سید مصطفی حسینی برغانی یا میرخانی که در دوران مجلس اول مشروطه، نماینده بوده و سفرنامه ای هم با نام «گوهر مقصود» در دوران استبداد صغیر در مشهد نوشته است. آیت الله سید احمد میرخانی، قرآن پژوه و بنیان گذار دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن دیگر چهره های برجسته این خاندان است. البته مرحوم دکتر سید حمید میرخانی بنیان گذار نخستین بانک اعصای پیوندی ایران، نیز از این خاندان بزرگ هستند.

وی سومین خاندان از خاندان های سادات البرزی را، سادات اورازان معرفی کرد و اظهار داشت: خاندان سادات اورازان از طریق دو امام زاده مدفون در روستای اورازان به امام محمدباقر (ع) نسب می رسانند. مرحوم جلال آل احمد و آیت الله طالقانی را می توان به سادات اورازان منسوب کرد. چهره مهم دیگر این خاندان که در قرن  دهم هجری قمری زندگی می کرده سید شرف الدین محمود ولیانی طالقانی است که فقیه و متکلم بوده، عنوان ولیان در نام خانوادگی وی به سبب زندگی وی در روستای ولیان از توابع ساوجبلاغ بوده است. به اجازه نامه هایی از وی در کتاب بحارالانوار نوشته علامه مجلسی اشاره شده اما به نظر می رسد چون کسی که  آن اثر را کتابت می کرده قادر به تلفظ ولیان نبوده، به همین جهت این بخش را از نام ایشان حذف کرده است. پدر آیت الله طالقانی یعنی سید ابوالحسن گلیردی طالقانی از چهره های مهم دیگر این خاندان و از روحانیون مشروطه خواه بوده است. عسکری خاطرنشان کرد: آیت الله سید محمدتقی آل احمد طالقانی برادر جلال آل احمد که در سال های پیش از انقلاب نماینده آیت الله بروجردی بین شیعیان مدینه بوده و بر اثر مرگ مشکوکی فوت کرده و در قبرستان بقیع دفن شده است. چهره سرشناس دیگر این خاندان، دکتر سید حسن حسینی شاعر معاصر است.

عسکری در خصوص چهارمین خاندان از سادات البرز می گوید: خاندان طالقانی چهارمین خاندان از سادات است، که برای جلوگیری از اشتباه و تمایز با خاندان طالقانی غیر سادات، به آن خاندان طالقانی سادات می گوییم. این خاندان از ذریه قاضی میر جلال  حسینی هستند که در قرن دهم هجری قمری زندگی ‌می کردند و خاستگاه آنان نیز روستای اورازان است. عده ای از این خاندان به عراق به ویژه نجف اشرف مهاجرت کرده اند و به زبان عربی سخن می گویند اما نام خانوادگی طالقانی دارند و سید هستند.

عسکری در ادامه در خصوص افراد سرشناس و سیدی که از البرز برخاسته اند گفت: سید قریش حسینی ساوجبلاغی از عرفای برجسته قرن 13 هجری قمری است که مدتی را در قزوین زندگی می کرده است. آیت الله سید موسی حسینی نجم آبادی مشهور به آقانجفی از چهره های روستای شیخ حسن از توابع نظرآباد البرز است که در دوران رضا خان مبارزاتی در مقوله کشف حجاب داشت. آیت الله‌ سید حسن مدرسی سریزدی معروف به مدرسی یزدی مجتهد فاضل و پرهیزگار که بنیان گذار حوزه علمیه کرج هستند و در سال 1361 فوت کرده اند، مواقعی که در دهه چهل امام خمینی (ره) به کرج می آمدند، وی یکی از کسانی بود که از امام پذیرایی می کردند. شخص دیگری که چهره برجسته ای دارد، سید آقا تالیانی است، تالیان یکی از روستاهای شهرستان ساوجبلاغ است، سید آقا، شبیه خوان تکیه دولت در روزگار قاجار بوده است. آیت الله سید میرزا موسوی جندقی پیش از آیت الله مدرسی یزدی از روحانیون معروف کرج بودند و خدمات علمی و فرهنگی زیادی در این شهر داشته اند.

عسکری در خصوص آثار مشاهیرالبرزی درباره غدیر و سادات گفت: در خصوص امام زادگان شریف محدوده البرز منابعی توسط سازمان میراث فرهنگی و سازمان اوقاف و امور خیریه نوشته شده اما بهترین مرجع در این خصوص، کتابی دوجلدی به نام «امام زادگان استان های تهران و البرز» است که زیر نظر مرحوم دکتر حسن حبیبی نوشته شده است.  اطلاعات این کتاب به دو روش میدانی و کتابخانه ای جمع آوری شده و بسیار مفید است. یکی از منابع مهم کتاب «الغدیریة العینیه» است که به زبان عربی توسط مرحوم آیت الله شیخ محمد صالح برغانی نوشته شده این کتاب شرح قصیده حمیری است که در باب غدیر سروده شده است. سید حمیری از علمای قرن دوم هجری قمری است. این کتاب در سال 1424 قمری توسط موسسه البلاغ در بیروت منتشر شده است. مرحوم عبدالحسین شهیدی صالحی از نوادگان شیخ محمدصالح هستند که تحقیقی به این کتاب اضافه کرده و مقدمه ای درباره خاندان برغانی به ویژه نویسنده اثر نوشته اند. شیخ محمد صالح برغانی، 300 عنوان کتاب و رساله داشته و بنیان گذار مدرسه صالحیه قزوین است. در برخی کتاب ها، وی را علامه خوانده اند. وی افزود: شرح دیگری از «قصیده عینیه حمیری» متعلق به شیخ حسن برغانی حائری است. این شخص از علمای معاصر و پدر عبدالحسین شهیدی صالحی است، نسخه ای از این‌ کتاب وجود دارد که خطی است و حال باید بررسی کرد که این اثر دست نویس، همین کتاب الغدیریة العینیه متعلق به شیخ محمد صالح برغانی است یا خیر؟

عسکری اضافه کرد: صاحب بن عباد طالقانی از دیگر مشاهیر البرز است که منسوب به طالقان است، آن هم به دلیل قصیده ای عربی در خصوص غدیر که علامه امینی آن را در جلد دوم کتاب الغدیر آورده است. وی وزیر شیعه آل بویه در قرن چهارم قمری و بسیار عالم و فاضل بوده است. البته برخی صاحب بن عباد را به طالقان اصفهان نسبت می دهند. وی در ادامه، به معرفی دیگر آثار مشاهیر استان البرز پرداخته و افزود: آیت الله محمد محمدی اشتهاردی که از عالمان هم روزگار ما هستند، کتابی به نام  «چهل حدیث پیرامون غدیر» در سال 1379 در قم به چاپ رسانده اند. سید اشرف الدین کیایی طالقانی که روحانی و دبیر مدارس قم بوده و ریشه در روستای سوهان از توابع طالقان دارد، حدود ده جلد کتاب قطع جیبی درباره سلسله سادات در استان البرز دارند. وی همچنین وقف نامه سوهان که مربوط به قرن 10 قمری است را تحقیق کرده و آن را به تایید علمایی مانند آیت الله مرعشی نجفی رسانده است. کتابی به نام «زندگی نامه امام زاده هارون در جوستان طالقان» منتشر شده که متعلق به بهروز محمدبیگی است. در پیوست این کتاب به علل مهاجرت امام زادگان به ایران به ویژه البرز و طالقان پرداخته شده است. کتاب «غدیر در شعر فارسی»، کتابی است که به نظر می رسد نویسنده آن متعلق به منطقه الموت باشد اما وی خودش را در شناسنامه کتاب، سید مصطفی گرمارودی موسوی طالقانی معرفی کرده است. وی در پایان، کتابی مربوط به دوران حکومت شاه سلطان حسین صفوی معرفی می کند و می گوید: کتاب «فضائل الغدیر» نوشته سید محمد حسینی اصفهانی است و بهاالدین طالقانی آن را در سال 1125 قمری کتابت و خوشنویسی کرده است. البته تلاش خوشنویسان و کاتبان البرزی در کتابت آثاری درباره غدیر و امام علی (ع) فراوان است و در اینجا از جهت نمونه به کتاب فضائل الغدیر اشاره شده است.



متن گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری ایسنا

 


نوشته شده در  سه شنبه 98/5/29ساعت  2:28 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از تایید و تصویب تا تاسیس و تکوین 

جهد و جهاد مجدانه و مصرانه و سلحشورانه و تحسین برانگیز سرکار خانم سلحشوری و برخی از همکاران و همکسوتان هوشمندشان در مجلس شورای اسلامی به ثمر نشست و سرانجام پس از چهار دهه درنگ و تاخیر و پرهزینه و پرخسارت برای مُلک و ملت و میهن ما تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به تایید شورای نگهبان و تصویب مجلسیان رسید. تایید و تصویب و تصمیم  مهم و مبارکی که به مذاق برخی دولتیان کاسبکار زرپرست علی الخصوص مدیران سودازده و زراندوز سازمان خوش نیامد و کامشا ن را تلخ کرد و تلاش های نامعقول و نامطلوب و ناموجه نهان و آشکارشان را نامراد و ناکام و ناموفق گذاشت. مردم ما هم آن مهر تایید و تصویب مهم و مبارک تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را به یاد خواهند داشت هم این مخالفت ها و معاندت های ضد ملی برخی دولتیان و رئیسان و مدیران کاسبکار کاسب پیشه زرپرست سازمان را که مصلحت و منفعت و مطامع خُرد خود را بر منافع و مصالح کلان مُلک و ملت و میهن  مقدم داشته اند به خاطرخواهند سپرد و به خاطر و به یاد خواهند داشت.

چهار دهه در ترازوی عمر کوتاه بشری ما زمان اندکی نیست. عمر یک نسل را فراپوشانده است. کارنامه  سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در چهار دهه جامعه پساانقلاب میهن ما نه تنها درخشان و مقبول و موفق نبوده است که دهه به دهه از هنگام تاسیسش تیره تر و مردودتر و مطرودتر نیز شده است. سازمانی که انتظار می رفت و می توانست کانون شکوفان و درخشان و فروزان شدن هرچه بیشتر و بیشتر وحدت و انسجام و اقتدار و اعتبار ملی و عزّت و منزلت مدنی و شوکت و شکوه معنوی مُلک و ملت ما بشود نه تنها چنین نشد و چنین اتفاق نیافتاد و چنین نکرد و چنین نیاندیشید و چنین گام برنگرفت که متاسفانه حیات خلوت و خانه امنی شد برای نودولتیان نوکیسه و رئیسان و مدیران زرپرست زراندوزی که نه احساسی از ایرانی بودن در ذهن و ضمیرشان بود نه عقل و هوشی از مفهوم ملت و هویت ملی در فکر و در سر داشتند و نه اصلاً و اساساً بهره ای از دانش و دانایی دولتداری و کشورداری و آگاهی تاریخی از عقبه تاریخی و پیشینه مدنی و سابقه معنوی مردم و ملت و میهن خویش در جانشان آشیانه داشت. مخالفت معاون رئیس جمهور دولتیان دوازدهم آقای امیری با مصوبه مجلسیان شورای اسلامی که در آن تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به دولت اعلام شده است یک اتفاق ساده نیست؛ مهر تایید و انگشت تاکید دیگریست بر بی خبری تاریخی و فرهنگ ناشناسی نودولتیان و مدیرانی که نه می دانند بر چه تاریخ و فرهنگ و میراثی تکیه زده اند نه می فهمند ایرانی بودن محمل چه معنائیست. برزخ و بی خبری تاریخی و فرهنگ ناشناسی معضلیست که اینک بیش از هر زمان گریبان جامعه ما را گرفته است و گلوی ملت ما را می فشارد.

تاسیس و تکوین وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در کشوری که بر جغرافیای تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنویش هیچ مرزی مترتب نیست و تاریخ و فرهنگ و میراثش چنان با تاریخ، فرهنگ،  و میراث جامعه و جهان بشری هم در مقیاسی منطقه ای هم سیاره ای درهم تنیده و درپیچیده است تصمیمی بوده است به غایت مهم و بسیار هوشمندانه و خردمندانه در ابعادی ملی. باید مراقب بود مخالفان و معاندان این تصمیم و مصوبه مبارک، نیش و زهر و سمشان را در جای دیگر بر پیکر وزارت جدیدالتاسیس نپاشند. مجلسیان نمی باید تن به هر وزیر فرهنگ ناشناس سوازده بی تاریخی که به آنها معرفی می شود ندهند. وزیر وزارت جدیدالتاسیس سازمان میراث فرهنگی و... می باید بداند و بشناسد و بفهمد که وزیر تاریخ و فرهنگ ومیراث ملتیست تاریخی ومیراثدار مآثر تاریخی و امانتدار صدیق مواریث فرهنگی ملتی بزرگ. بزرگ و تاریخی، نبوی و با عقبه تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی بسیار غنی و تاثیرگذار بر تاریخ جهانی. او می باید بداند و بشناسد و بفهمد ایرانی بودن مسئولیتیست بس خطیر بس سنگین و بس عظیم. باید بداند و بشناسد و بفهمد که ما ملتی هستیم نبوی با سنت و میراثی نبوی در قلب خاورمیانه نبوی. وزیر وازارت جدیدالتاسیس می باید نیک بداند و نیک ببیند و نیک بشناسد و عمیق بفهمد که تقدیر تاریخ ما با تقدیر تاریخ همه ملت های منطقه علی الخصوص خاورمیانه نبوی درهم تنیده است و همه بر خوان ضیافت میراث مشترک بشری گردآمده ایم و از آن قوت و قوّت گرفته ایم و ستانده ایم. بایدبداند و بیند و بشناسد و بفهمد ایران یک نام نیست. ایران یک جغرافیای طبیعی محصور در جعرافیای سیاسی اکنونش نیست. ایران یک جهان تاریخ است و اقلیم و عالم معنوی پرمایه و غنی و زنده و تاثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ جهانی بشری ما. برای شناختن و شناساندن و معرفی بی طرفانه و صادقانه و پیراسته از تعصبات قومی این اقلیم و عالم معنوی می باید برنامه ریخت می باید به پایش عمر و اندیشه هزینه و عالمی را به خوان ضیافت آن فراخواند. بساط مدیریت ها و معاونت های سود و سودا و شرکتده های باستان شناسی یکبار و برای همیشه از وزارت جدیدالتاسیس می بایست برچیده شود. فارغ التحصیلان زُبده رشته باستان شناسی علی الخصوص فارغ التحصیلال دوره های کارشناسی ارشد و دکتری که به دلیل بی کفایتی و عملکرد غلط رئیسان و مدیران نامتخصص سازمان برای امرار معاش و زنده ماندن به شغل ها و حرفه های نامرتبط و نامانوس به رشته و دانشی که سرمایه عمر خویش را به پایش ریخته اند؛ پناه برده اند می باید در وزارتخانه جدید به خدمت فراخوانده شوند و دانش و دانایی و تجربیات علمی و حرفه ای  آنها  را در خدمت صیانت از مواریث فرهنگی و معرفی تاریخ و فرهنگ کشور در مقیاسی جهانی به جهانیان به کار انداخت و به کار گرفت.

ایران امارات و سرزمین آلاسکا نیست. کشور جدیدالتاسیس دیروز امروز هم نیست. ایران یک جهان تاریخ است و یک جهان مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی. به هر میزان بیشتر و بیشتر بشناسیمش بیشتر و بیشتر دوستش خواهیم داشت. عمیق تر با آن احساس دلبستگی خواهیم کرد. مصمم تر مواریثش را پاس خواهیم داشت. «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری». ایران شناسان بزرگ و بنام جهان ایران را دوست داشته اند. با تاریخ و فرهنگ غنی آن عمیقاً احساس دلبستگی کرده اند. ریچارد فرای فقید دوست می داشت در ایران به خاک سپرده شود که متاسفانه چنین نشد. هانری کربن جانی و ضمیری عمیقاً ایرانی داشت. به صراحت به آن ایمان داشت و اعتراف می کرد. انسان جاهل، یک جامعه و جهان جاهل و بی خبر از اقلیم و عالم و جغرافیایی که در آن زندگی می کند و درآن به سر می برد حتی ناتوان و ناکام از دوست داشتن و همدلی با خویش است چه رسد به  همدلی با اقلیم و عالمی که در آن زندگی می کند. پیوندو پیوستگی میان دوست داشتن و صیانت کردن میان صیانت کردن و مراقبت کردن سرشتین و گوهرین است. نمی توان کسی را و چیزی را دوست داشت و در صیانت و مراقت از آن بی تفاوت بود و بی تفاوت ماند و بی تفاوت از کنارش گذشت.

از جفایی که مدیران دولتیان نامحمود سلف نهم و دهم به مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور کردند درس عبرت بیاموزیم و جبران مافات کنیم و طرح وزارتی نو را با ساختاری نو و برنامه های نو دراندازیم و خادمان مُلک و ملت را به خدمت بطلبیم و بساط خائنان را از سازمان پیشین و وزارتخانه جدید برچینیم. رئیس ناباستان شناس و فرهنگ ناشناس سازمان به جای لشکرکشی به مجلس و تطمیع ناکام مجلسیان و مانع افکندن بر سرراه طرح تصویب و تاسیس و تکوین وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری معقول تر این است میراث و میراثیان را به سنگربانان و میراث دارانش وانهند و به حجره پیشین خودبازگردند که هم سودش برایشان فراوان تر است هم انبانشان از زر پرتر! سنگر میراث و میراثیان سنگر نام و نان نیست. شما چنانکه شماری از دولتیان و مدیران و مسئولان کشور ما به اشتباه یا به زور و به زر و به تطمیع و تزویر و قوّت بازو سنگرهایی را غصب و اشغال کرده اید که نه در صلاحیتتان است و نه به مصلحت و منفعت مُلک و ملت و میهن.

و هیچ ستمی اهریمنی تر از این نیست که بر کرسی و بر جایگاهی  به زور و به زر و به تطمیع و تزویر  تکیه بزنی و بنشینی که برازنده اش نیستی و شایستگی و لیافت و برازندگیش در تو نیست. «در زمین دیگری خانه کردن» و کار دیگری را انجام دادن و سنگر دیگران اشغال و تسخیر کردن معضل بزرگیست که متاسفانه و متاثرانه در جامعه پساانقلاب ما نهادینه شده است و به صورت یک رسم یک سنت و نحوه زندگی و طریق زیستن درآمده است. باید مراقب بود در معرفی وزیر به وزارت جدید چنین نشود و مداحان و بقالان سر کوچه و خیابان به مجلسیان معرفی نشوند که از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.

حکمت الله ملاصالحی، دانشگاه تهران

16/5/1398 هجری خورشیدی

 


نوشته شده در  جمعه 98/5/18ساعت  10:34 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

مصدق با توصیه سیا به احمدآباد تبعید شد

شنبه 12 مرداد 1398 - 08:44 

دسته بندی: فرهنگی و هنری

کد خبر: 985-694-5

خبرنگار: 58004

13 مرداد 1335 سالروز آغاز دوره تبعید ده ساله دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران به روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز است. حسین عسکری، نویسنده و البرزپژوه در گفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز، در خصوص کودتای 28 مرداد 1332 و بازداشت و تبعید دکتر مصدق می‌گوید: براساس اسناد منتشر شده وزارت خارجه آمریکا، این تبعید با توصیه و تدبیر سازمان جاسوسی سیا انجام شده بود. عسکری می‌افزاید: در پی وقوع کودتای آمریکایی - انگلیسی   28 مرداد 1332 دکتر مصدق پس از تحمل سه سال حبس انفرادی در زندان لشکر 2 زرهی، به احمدآباد تبعید شد، این اقامت اجباری تا به هنگام مرگ در 14 اسفند 1345 ادامه داشت. وی ادامه می‌دهد: براساس اسناد تازه منتشر شده وزارت خارجه آمریکا که در سال‌های اخیر از وضعیت طبقه بندی امنیتی خارج شده، آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) در تلگرافی محرمانه به تیمسار فضل الله زاهدی (از عوامل کودتای 28 مرداد) توصیه کرده که مصدق را در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرند، زاهدی در آن اسناد طبقه بندی شده، بی شرمانه اعدام بی‌درنگ مصدق را درخواست کرده بود.

وی می‌گوید: این تبعید از دو جهت حقوقی و سیاسی قابل بررسی است، از نظر حقوقی از همان سال‌های تبعید، حقوقدانان غیر وابسته به حکومت پهلوی، این تبعید را عملی غیر قانونی دانستند چون این تبعید به حکم دادگاه نبوده بلکه به اراده دولت کودتا صورت گرفته بود؛ از دیگر سو، محاکمه نخست وزیر و وزیران براساس قوانین حکومت پهلوی از جمله آیین دادرسی کیفری وقت، باید در دیوان عالی کشور صورت می گرفت نه دادگاه نظامی. عسکری ادامه می‌دهد: از نظر سیاسی، شخص محمد رضا شاه در سال 1339 در کتاب «ماموریت برای وطنم» و در سال 1358 در کتاب «پاسخ به تاریخ»، از اساس این تبعید را منکر شده و ادعا کرده که دکتر مصدق پس از بازنشستگی به اختیار همراه خانواده‌اش به ملک خود در روستای احمدآباد رفته و زندگی آرامی دارد! این در حالی است که سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) هم به طور رسمی و هم از طریق عواملش همچون شعبان جعفری مشهور به شعبان بی مخ، بارها دکتر مصدق را در تبعیدگاهش مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. بخشی از جزئیات این آزارهای سازمان یافته، در نامه‌های دکتر مصدق به دوستان و خویشاوندانش منعکس شده است. وی می‌گوید: بی تردید دخالت سازمان جاسوسی کشوری بیگانه در تبعید و محاکمه نخست وزیر قانونی یک کشور، از مصادیق آشکار رفتار استعماری و دخالت در اداره امور کشورهای مستقل است که از نظر قوانین بین المللی هم قابلیت پیگیری دارد.

این پژوهشگر خاطرنشان می‌کند: در اسناد دخالت سیا در محاکمه و تبعید مصدق که در وب سایت «آرشیو امنیت ملی آمریکا» قابل مشاهده است، به تلگرافی اشاره شده که سیا در آن سعی می‌کند شاه را از برگزاری دادگاه علنی برای محاکمه مصدق برحذر کند، تحلیل سازمان سیا این بود که از هر حرکتی که مصدق را به یک قهرمان تبدیل کند، باید خودداری کرد. وی می‌گوید: این دخالت شرم آور دولت آمریکا و بی کفایتی و وابستگی مشمئزکننده حکومت پهلوی در روند تبعید دکتر مصدق به احمدآباد، از فرازهای مهم و دردناک تاریخ معاصر ایران است. رویدادی عبرت‌انگیز که می‌تواند چگونگی مواجهه عزتمند ایرانیان در برابر نظام سلطه و قدرت‌های بین المللی تمامیت ‌خواه را روشن کند. عسکری در پایان می‌گوید: پیشنهاد می‌شود که این موارد تکان دهنده تاریخی به جهت آگاهی نسل جوان، در کتاب‌های درسی و رسانه‌های عمومی به ویژه رسانه ملی به اطلاع دانش‌آموزان و دانشجویان رسانده شود.


به مناسبت 13 مرداد 1335 سالروز تبعید دکتر مصدق به احمدآباد

مصدق با توصیه سیا به احمدآباد تبعید شد

 وصیت‌نامه‌ای که مصدق در احمدآباد نوشت در تهران سوخت

 


نوشته شده در  شنبه 98/5/12ساعت  3:7 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

در پی وقوع کودتای آمریکایی ‏ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، دکتر محمّد مصدق نخست‌وزیر قانونی ایران پس از تحمل سه سال زندان، در 13 مرداد 1335 به روستای احمدآباد مصدق واقع در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز تبعید شد. این اقامت اجباری تا به هنگام مرگ در 14 اسفند 1345 تداوم داشت. براساس اسناد تازه منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا که در سال 2017 میلادی از وضعیت طبقه بندی امنیتی خارج شد، آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) در تلگرافی محرمانه به تیمسار فضل ‌الله زاهدی (از عوامل کودتای 28 مرداد) توصیه کرده که مصدق را «در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرد.» زاهدی در آن اسناد «اعدام بی درنگ مصدق» را درخواست کرده بود! مصدق در‌باره روند تبعید خود به احمدآباد می‌نویسد: «دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرّد محکوم نمود که در زندان لشکر 2 زرهی آن را تحمّل کردم و روز 12 مرداد 1335 که مدّت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید گردیدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند و اکنون که سال 1339ش هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم. در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سرآید و از این زندگی خلاصی یابم.» او در جای دیگری از خاطرات خود بار دیگر تأکید می‌کند: «من در این قلعه بی‌جهت و بی‌دلیل محبوسم و از تمام آزادی‌های فردی محرومم و خواهانم که هر چه زودتر عمرم به سر‌ آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذکر حقایق خودداری کنم و رفع اشتباه از کسانی که در جریان امور این مملکت نبوده‌اند، نکنم.» نخست‌وزیر تبعیدی حتّی در برابر مطالب مندرج در روزنامه‌های آن عصر نیز حق پاسخگویی نداشت: «چون در احمدآباد زندانی هستم نمی‌توانم در جراید از خود دفاع کنم.»

در نامه‌هایی که دکتر مصدق به دکتر سعید فاطمی (منشی مخصوص‌اش در دادگاه لاهه) نوشته به طور گویا و مفصّل، وضعیت خود در تبعیدگاه احمدآباد را توصیف کرده است. او در نامه 4 فروردین 1340 می‌نویسد: «وضعیتم مخصوصاً در این دو سال اخیر طوری است که غیر از فرزندان با کس دیگری نمی‌توانم ملاقات کنم و حتی از قلعه هم بدون اسکورت حق خروج ندارم...» در نامه 25 مهر همان سال نیز آمده است: «از وضعیت بنده گویا درست اطلاع نداشته باشید که از این قلعه نمی‌توانم خارج شوم. با کمتر کسی مکاتبه می‌کنم. برای این که دفعه دیگری دچار تعقیب و محاکمه نشوم. اکنون متجاوز از 50 نفر سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند که اجازه نمی‌دهند با کسی ملاقات کنم غیر از فرزندانم. خواهانم هر چه زودتر از این زندگی رقّت بار خلاص شوم.» دکتر غلامحسین مصدق‎ ‎‏(درگذشت 1369ش) درباره روزگار سخت پدرش در احمدآباد می‌نویسد: «حدود شش ماه پس از اقامت در احمدآباد، روزی سرهنگ‎ ‎‏[علی اکبر] مولوی (درگذشت 1351ش) رییس سازمان امنیت تهران، رییس ساواک کرج را نزد پدر فرستاد و پیغام داده بود که حق ندارد با هیچ کس، حتّی ساکنان احمدآباد ملاقات داشته باشد. مکاتبه و نامه‌نگاری را هم ممنوع کرده بود. پدر اعتراض کرده و گفته بود: احمدآباد خانه من است، زندان دولتی نیست. اگر زندانی هستم مرا به تهران برگردانید و حبس کنید. من آزاد شده‌ام و حق دارم با مردم ارتباط داشته باشم، جواب اشخاص را که برای من نامه می‌فرستند بدهم. به رئیستان بگویید می‌تواند دستهای مرا با زنجیر ببندد و قفل کند. هر وقت خواستم نامه بنویسم، زنجیر و قفل را باز کند. با گذشت ایام، احمدآباد برای پدرم در حکم زندان وسیع‌تری شده بود. به گفته خودش از زندان هم بدتر بود. در زندان می‌توانست با مأمورین زندان و دیگر زندانیان صحبت کند... ورود افراد به قلعه‌ای که پدرم در آنجا تحت نظر بود به استثنای خانواده‌مان، برای عموم ممنوع بود

از دیگر سو، محمّدرضا شاه پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» درباره تبعید مصدق به احمدآباد می‌نویسد: «وی از سال 1335ش که از زندان بیرون آمد به ملک شخصی خود در نزدیکی تهران رفته و تاکنون [1339ش] که این کتاب انتشار پیدا می‌کند چون شخص باثروتی است در آنجا با خانواده خود زندگانی آرام و بی‌حادثه‌ای را می‌گذراند!» او در کتاب دیگرش به نام «پاسخ به تاریخ» - که نخستین بار در 1358ش به زبان فرانسوی در پاریس منتشر شد - بار دیگر درباره تبعید مصدق به احمدآباد گزارشی غیرواقعی ارایه می‌کند و می‌نویسد: «او پس از سه سال که مدّت محکومیت خود را در زندان سپری کرد برای گذراندن دوران بازنشستگی به ملک خود در احمدآباد که محل وسیعی در غرب تهران بود رفت و بعدها در سال 1967 میلادی در همانجا درگذشت.»شعبان جعفری (درگذشت 1385ش) مشهور به شعبان بی مُخ یا تاج‌بخش، زورخانه‌دار و ماجراجوی سیاسی در دوره حکومت محمّدرضا شاه پهلوی بود. او در کودتای 28 مرداد نقش داشت و پس از سقوط دولت مصدق مورد توجّه خاص شاه و دربار پهلوی قرار گرفت و زورخانه بزرگی در شمال پارک شهر تهران تأسیس کرد. شعبان با سقوط حکومت پهلوی به آمریکا رفت و همانجا درگذشت.

در پی تبعید دکتر مصدق به روستای احمدآباد، مقامات سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) توصیه کردند که برای مراقبت و تأمین جانی او، چند مأمور در قلعه احمدآباد گماشته شود. مصدق در پاسخ گفته بود: «اگر منظورتان محافظت من در مقابل مردم احمدآباد است، نیازی به محافظ ندارم. ما احمدآبادی‌ها سال ها با صلح و صفا کنار یکدیگر زندگی کرده‌ایم اما اگر قصد دارید مرا تحت نظر بگیرید، مطلب دیگری است...» چند روز بعد گروهی از نوچه‌های شعبان به احمدآباد آمدند و برای مصدق مزاحمت‌هایی ایجاد کردند. دکتر غلامحسین مصدق در این‌باره می‌گوید: «دو سه روز بعد، یک کامیون با تعدادی از مزدوران وابسته به شعبان جعفری (شعبان بی مُخ) به احمدآباد آمدند و با سر دادن شعارهای طرفداری از شاه و اهانت به پدر و آزار و اذیت مردم، آرامش دِه را مختل کردند. پدرم به سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران پیغام فرستاد: اکنون با روشی که در پیش گرفته‌اید، نیاز به محافظ دارم زیرا محل زندگی‌ام با زندان تفاوتی ندارد و باید زندانبان داشته باشم. روز بعد، عده‌ای ژاندارم و دو مأمور مخصوص از طرف ساواک به احمدآباد آمدند. سربازان عبور و مرور را در جاده‌ای که به ده مربوط می‌شد، زیر نظر داشتند. مأموران سازمان امنیت نیز دو اتاق مجاور درِ ورودی باغ را با وسایلی که داخل آنها بود، اشغال کردند. پدرم این اتاق‌ها را برای کلاس درس بچه‌های احمدآباد ساخته بود. این دو مأمور که سه چهار هفته یکبار عوض می‌شدند، جزو ابواب جمعی خانه بودند و تا چند روز پس از فوت پدرم در آنجا ماندند... این مأمورین به جز اعضای خانواده ما به کسی اجازه ورود به داخل باغ را نمی‌دادند مگر با دستور کتبی ساواک.»

دکتر محمود مصدق (متولّد 1313ش) فرزند غلامحسین مصدق و نوه دکتر مصدق درباره تظاهرات نوچه‌های شعبان در احمدآباد می‌گوید: «یادم است پانزده روز بود که از آمریکا به ایران آمده بودم و مصادف شد با موقعی که ایشان از زندان آزاد شدند. با هم به احمدآباد رفتیم. یکی دو ساعت بعد دیدم که سروصدا از بیرون قلعه می‌آید. پدر بزرگ گفت: محمود برو ببین چه خبر است؟ دیدم یک عدّه با دو اتوبوس آمدند و داد و بیداد [می‌کنند] که ما پول خون کشتگانمان را می‌خواهیم. شروع به تظاهرات کرده بودند. بیرون قلعه در بیابان تظاهرات می‌کردند. بعد از نیم ساعت دیدیم یک اتومبیلی آمد و دو سرهنگ سازمان امنیت آمدند و نامه‌ای دارند که شما برای تأمین خودتان امنیت ندارید. نامه بنویسید به دولت که برایتان اینجا نگهبان بگذارند تا تأمین باشید. ایشان هم درجا یک نامه نوشت. نامه را به من داد و گفت بخوان. این تنها موردی بود که یادم است ایشان عقیده من را خواست. من خواندم و گفتم بسیار خوب است. نامه را داد. فردایش دیدیم که مأمورها را آوردند.»

درب آهنی خانه تاراج شده دکتر مصدق در تهران، اکنون در قلعه احمدآباد نگهداری می‌شود. ابوالفتح تک روستا (متولّد 1322ش) آشپز قلعه احمدآباد درباره انتقال این درب می‌گوید: «این در را هم که می‌بینید اینجاست و فرورفتگی دارد، مال خانه مصدق در تهران است. آن زمان که کودتا شد شعبان بی‌مخ با جیپ به آن زد. ساختمان را به گلوله بستند و خراب شد. در را از تهران به اینجا آوردند. آجرهای خراب شده را هم آوردند. من به آقا گفتم این همه خاک و آجر که از تهران می‌آورند ارزشی ندارد. گفت نه جانم شما نمی‌دانید این آجرها را من آورده‌ام اینجا ریخته‌ام که هر کس از اینجا عبور کند بداند که چه بر سر من آوردند و خانه مرا به این صورت ویران کردند

استیفن کینزر خبرنگار ارشد روزنامه نیویورک تایمز و نویسنده کتاب «همه مردان شاه» پس از دیدار از روستای احمدآباد درباره این درب می‌نویسد: «پس از چند دقیقه، یک شیء به مراتب جالب‌تر توجّه‌ام را جلب کرد. دو لنگه در بلند یک دروازه آهنی محکم، به دیوار پشتی خانه [مصدق در قلعه احمدآباد] تکیه داده شده بود. این تنها شیئی بود که از خانه مصدق در تهران، جایی که بخش اعظم زندگی و از جمله سال‌‌های پر التهاب نخست‌وزیری‌اش را در آن سپری کرده بود، سالم مانده بود. این دروازه شاهد چه تاریخی بوده است! سفرای آمریکا و انگلیس در ایران، همراه با فرستادگان ویژه‌ای مثل اورِل هریمن، به دفعات بی‌شمار از میان آن گذشته بودند تا مصدق را متقاعد به کنار گذاشتن یا تعدیل برنامه ملّی‌سازی صنعت نفت ایران کنند. دسته‌های اوباش در حالی که فریاد مرگ بر مصدق سر داده بودند، طی شورش نافرجام زمستان 1331ش بر آن کوبیدند. در طی همان شورش، یک جیپ حامل شعبان بی‌مخ به این در برخورد کرد و در همان حال مصدق به سلامت و از روی دیوار پشتی فراری داده شد. هنوز اثر یک گودرفتگی در پایین این در بزرگ که احتمالاً بر اثر همان ضربه به وجود آمده بود، دیده می‌شد. خانه‌ای که این در بزرگ را احاطه کرده بود، در شب 28 مرداد 1332 ویران و در آتش سوزانده شد و آوار به جای مانده‌اش را با کامیون بردند تا در جای آن یک مجتمع آپارتمانی ساخته شود. تنها چیزی که از آن برجای ماند همین در بزرگ است...»

منابع: محمّد مصدق، خاطرات و تألمات مصدق، ص 171، 195، 353؛ سعید فاطمی، «نامه‌هایی از دکتر مصدق»، ماهنامه حافظ، ش 12، ص 13؛ غلامحسین مصدق، در کنار پدرم مصدق، ص 146، 148؛ محمّدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 104، پاسخ به تاریخ، ص 136؛ دانشنامه دانش گستر (تک‌جلدی)، ص 399؛ شعبان جعفری (بی مخ) در آینه اسناد، ص 109؛ روزنامه شرق، ش 3103، ص 2؛ دوماهنامه چشم‌انداز ایران، ویژه‌نامه دکتر محمّد مصدق، ص 57، 78؛ استیفن کینزر، همه مردان شاه، ترجمه شهریار خوّاجیان، ص 326.



- منبع مقاله فوق: حسین عسکری، «سازمان سیا و نوچه های شعبان در احمدآباد»، روزنامه پیام آشنا، سال 6، ش 1437، شنبه 12 امرداد 1398، ص 8.

 

روزهای تبعید و تنهایی دکتر مصدق در روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز

 

وب سایت «آرشیو امنیت ملی آمریکا» که اخیراً اسناد مربوط به تبعید دکتر مصدق به احمدآباد را فاش کرده است.


تبعیدگاه و مدفن دکتر مصدق در روستای احمدآباد واقع در استان البرز

عکس از: علی عسکری


شعبان جعفری مشهور به شعبان بی مُخ یا تاجبخش، زورخانه دار و ماجراجوی سیاسی در دوره حکومت محمّدرضا پهلوی و از عوامل کودتای 28 مرداد 1332 است که نوچه هایش در روستای احمدآباد، دکتر مصدق را مورد آزار قرار می دادند.


یادداشت آغازین دفتر خاطرات دکتر مصدق در روستای احمدآباد، 21 آذر 1337. در این خاطرات منتشر شده، دکتر مصدق به مشقت ها و رنج هایش در تبعیدگاه احمدآباد اشاره کرده است.


سرهنگ علی اکبر مولوی رییس ساواک تهران که بعدها به درجه سرتیپی رسید در روستای احمدآباد به دکتر مصدق بسیار سخت می گرفت. در کارنامه او دستگیری دکتر سیّد حسین فاطمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق، مشارکت در حمله به مدرسه فیضیه قم، کشتار مردم در واقعه 15 خرداد 1342، دستگیری شبانه امام خمینی (ره) در شهر قم و جاسوسی از بیوت مراجع تقلید شیعه دیده می شود. سرتیپ مولوی در 5 اردیبهشت 1351 بر اثر سانحه سقوط هلی کوپتر کشته شد.


تیمسار فضل الله زاهدی (از عوامل اصلی کودتای 28 مرداد 1332) طی نامه ای ننگین به سازمان جاسوسی سیا، اعدام بی درنگ دکتر مصدق را خواستار شده بود.


صفحه اول مجموعه اسناد طبقه بندی شده وزارت امور خارجه آمریکا موسوم به پروژه «زنده باد شاه» که در آن به دخالت سازمان سیا در روند تبعید دکتر مصدق به روستای احمدآباد اشاره شده است.

 

محمّدرضا شاه پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» از تبعید دکتر مصدق به احمدآباد، تصویری ناراست ارایه کرده است.


نامه دکتر مصدق به دکتر سعید فاطمی و توضیح وضعیت تبعید خود در روستای احمدآباد، 25 مهر 1340.

 

ابوالفتح تک روستا آشپز قلعه احمدآباد در حال اشاره به تنها وسیله خانه تاراج شده دکتر مصدق در تهران که در روستای احمدآباد نگهداری می شود.


دیدار شعبان جعفری (از عوامل کودتای 28 مرداد 1332) از کارخانجات نساجی مقدم شهر نظرآباد. حاج عبدالله مقدم در بحث اداره اتاق بازرگانی با دولت دکتر مصدق اختلافاتی داشت و از این جهت مخالف کودتای 28 مرداد نبود.

 

 

مصدق با توصیه سیا به احمدآباد تبعید شد 

 وصیت‌نامه‌ای که مصدق در احمدآباد نوشت در تهران سوخت 

به مناسبت 13 مرداد 1335 سالروز تبعید دکتر مصدق به احمدآباد 


 


نوشته شده در  شنبه 98/5/12ساعت  2:24 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()


 

 

وصیت‌نامه‌ای که مصدق در نظرآباد نوشت در تهران سوخت 

چهارشنبه 2 مرداد ماه، 1398 - 11:40

دسته بندی: فرهنگی و هنری

کد خبر: 985 -194-5

منبع خبر: خبرگزاری ایسنا منطقه البرز

متاسفانه در آتش سوزی چند روز پیش در میدان حسن آباد تهران، اصل وصیت نامه دکتر محمد مصدق که در روستای احمدآباد از توابع استان البرز نوشته شده بود، سوخت و از بین رفت. دکتر حسین عسکری پژوهشگر و البرزپژوه در گفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز، گفت: این وصیت نامه را دکتر مصدق در 20 آذر 1344 به هنگام تبعید و سکونت اجباری در روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد نوشته و آن را در دفتر اسناد رسمی شماره 39 تهران به ثبت رسانده بود. عسکری افزود: وصیت به خاکسپاری پیکر مصدق کنار مزار شهدای 30 تیر 1331 از جمله فرازهای مهم آن سند تاریخی است. وی ادامه داد: در این آتش‌سوزی حدود 700 دفتر ثبتی دفترخانه شماره 39 تهران از جمله اسناد ارزشمند مربوط به دکتر محمد مصدق و آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی از رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت از بین رفته است.

این پژوهشگر خاطرنشان کرد: دکتر مصدق پس از کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332 از سوی حکومت پهلوی به سه سال زندان محکوم شد و پس از آن در 13 مرداد 1335 به روستای احمدآباد تبعید و نزدیک 10 سال زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) در آن روستا به سر برد. وی با بیان اینکه دکتر مصدق یک سال پیش از مرگش در سال 1345، وصیت نامه‌اش را تنظیم کرد بود گفت: از بین رفتن این سند تاریخی متعلق به استان البرز، ضرورت ساماندهی مجموعه تاریخی - گردشگری قلعه احمدآباد که تبعیدگاه و مدفن دکتر مصدق است، را به عنوان «موزه ملی مبارزه ایرانیان با استعمار و استبداد» را دوچندان می‌کند. عسکری اعلام کرد: من تعدادی از اسناد ملکی با امضای دکتر مصدق را در اداره ثبت اسناد و املاک شهرستان ساوجبلاغ دیده‌ام که ضرورت دارد این اسناد تاریخی هم به موزه مورد اشاره انتقال یابد، البته باید زیر نظر کارشناسان فنی، ایمنی و نگهداری روشمند اسناد در قلعه احمدآباد را تضمین کرد. |انتهای پیام.


خبر فوق در وب سایت خبرگزاری دانشچویان ایران (ایسنا)

به مناسبت 13 مرداد 1335 سالروز تبعید دکتر مصدق به احمدآباد 

مصدق با توصیه سیا به احمدآباد تبعید شد 

 

وصیت نامه دکتر محمد مصدق که در 20 آذر 1344 در روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز نوشته شده است

 


نوشته شده در  چهارشنبه 98/5/2ساعت  12:42 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

اول تیر روزی ماندگار در تقویم استان البرز

حسین عسکری: اول تابستان سال 1398 برای البرزنشینان و البرزپژوهان روزی بهاری بود چون در چهل و هشتمین جلسه شورای فرهنگ عمومی استان البرز، سه نماد تاریخی، گیاهی و جانوری البرز تصویب شد. از این پس به طور قانونی، محوطه باستانی ازبکی واقع در شهرستان نظرآباد نماد تاریخی، درخت ارس (هورس) نماد گیاهی و عقاب پر طلایی نماد جانوری استان البرز است. سه نمادی که در آن دیرپایی، نجابت و برکت موجود در سنت و فرهنگ ایرانیان حضور دارد. این مهم، مدیون تلاش های همه البرزنشینان فهیم و فرهنگ دوست و البرزپژوهان کوشا به ویژه جناب آقای دکتر مهراب رجبی است. امیدوارم با تصویب هوشمندانه «روز ملی البرز» در جلسه آتی شورای فرهنگ عمومی، این تلاش های فرهنگ سازانه به سرانجام رسد. بنده با شادی و افتخار در تقویم کوچک البرزپژوهی ام نوشتم: «اول تیر 1398، روز تصویب نمادهای سه گانه تاریخی، گیاهی و جانوری استان البرز در شورای فرهنگ عمومی».

- کانال البرزپژوهی @alborzology


نوشته شده در  دوشنبه 98/4/3ساعت  9:55 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

در چهاردهم خرداد 1398، یازده تشکّل و 578 تن از فعالان فرهنگی گیلانی و غیرگیلانی طی نامه ‌ای سرگشاده به شورای اسلامی شهر رشت، خواستار مرمت خانه حاج میرزا خلیل رفیع و راه اندازی خانه مشروطه گیلان شدند. پیشنهاد دهنده نگارش این نامه سرگشاده، آقای هومن یوسفدهی پژوهشگر تاریخ و مدیر موزه خوشنویسی ایران است. حسین عسکری (البرزپژوه) از جمله امضا کنندگان این نامه است. متن کامل نامه به همراه اسامی، در روزنامه گیلان امروز (شماره 5219، دوشنبه 20 خرداد 1398، صفحه 3) منتشر شده است.

__________________

نامه سرگشاده 578 نفر از اهالی فرهنگ و هنر و 11 انجمن و موسسه به اعضای شورای شهر رشت:

با مرمت عمارت حاج میرزا خلیل رفیع، خانه مشروطه گیلان را تشکیل دهید

گیلان امروز - 578 نفر از اهالی فرهنگ و هنر و 11انجمن و موسسه در نامه‌ای سرگشاده به اعضای شورای اسلامی شهر رشت خواستار مرمت خانه حاج میرزا خلیل رفیع و راه‌اندازی خانه مشروطه گیلان شدند . متن نامه به این شرح است:

اعضای محترم شورای اسلامی شهر رشت

با سلام و احترام. به پیوست متن درخواست و اسامی 578 تن از هموطنان گیلانی و غیرگیلانی و 11 انجمن و موسسه و نهاد که در فضای مجازی موافقت خود را با محتوای آن اعلام کرده‌اند،‌ تقدیم می‌گردد. با تشکر.

هومن یوسفدهی

پژوهشگر تاریخ و ادبیات

مدیر موزه خوشنویسی ایران

متن کامل نامه + اسامی امضا کنندگان

نوشته شده در  دوشنبه 98/3/20ساعت  1:48 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

از رزکان کرج تا رزکان نظرآباد

در استان البرز وقتی نام «رزکان» را می شنویم غالباً به یاد روستایی خوش آب و هوا می افتیم که در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، فراوانی آب دریاچه سد بزرگ امیرکبیر آن را به جنوب شهر کرج رانده است. سرتیپ حسینعلی رزم آرا رییس دایره جغرافیایی ستاد ارتش حکومت پهلوی در نخستین جلد از کتاب «فرهنگ جغرافیایی ایران» که در سال 1328 خورشیدی منتشر شده، این روستا را از توابع دهستان ارنگه واقع در بخش کرج و جزو شهرستان تهران دانسته است. روستایی در 30 کیلومتری شمال شرق کرج که متصل به راه شوسه کرج - چالوس است. در آن روزگار، دویست تن سکنه داشته که به زراعت، دامداری و کرباس بافی مشغول بودند. سد کرج که به نام مصلح بزرگ ایرانی جناب میرزا تقی خان فراهانی مشهور به امیرکبیر نامیده شده، بین سال های 1337 تا 1342 خورشیدی در تنگه واریان با طول تاج 390 متر و ارتفاع 180 متر با هدف تأمین آب مصرفی کلان شهر تهران ساخته شده است. پس از آبگیری سد کرج، به ناچار اهالی رزکان از منطقه کوهستانی شمال کرج به دشت جنوبی کرج کوچیدند و روستایی به نام «رزکان نو» شکل گرفت که هم اکنون از توابع شهرستان فردیس است. این روستا گرچه جدید است اما در نزدیکی آن، محوطه باستانی ارزشمندی متعلق به هزاره اول پیش از میلاد مسیح و برج 12 متری آب متعلق به دوره پهلوی قرار دارد.

مدتی پیش، برادرم علی عسکری که صفحه ای پر مخاطب در اینستاگرام دارد، عکسی از جوانان روستای رزکان از توابع شهرستان نظرآباد را برایم فرستاد و پرسید مگر چنین روستایی در نظرآباد بوده و چه فرقی با رزکان کرج دارد؟ عکس ارسالی که متعلق به سال 1344 خورشیدی است، چهره هشت تن از جوانان رزکانی را در خود جای داده است.  تا سال 1365 خورشیدی بخش ساوجبلاغ از توابع شهرستان کرج، دارای سه دهستان «افشاریه»، «اکراد» و «برغان» بود. اکراد وسیع ترین دهستان بخش ساوجبلاغ به شمار می رفت که با محاسبات امروزی، همه شهرستان نظرآباد و بخشی از شهرستان ساوجبلاغ فعلی را شامل می شد. براساس نوشته سرتیپ رزم آرا، روستایی به نام رزکان در دهستان اکراد ساوجبلاغ و در 48 کیلومتری شمال غرب کرج و 8 کیلومتری جنوب راه شوسه کرج - قزوین بوده که هم اکنون اثری از آن نیست. با توجه به اینکه در سال 1328 خورشیدی، 18 نفر سکنه داشته، به نظر می رسد که از سال های پیش از آن، روند متروکه شدن آن روستا آغاز شده بود.

سعید صالحی که ریشه در این روستا دارد، در این باره می گوید: «روستای رزکان تقریباً در محل فعلی شرکت بستان ایران واقع در جنوب شهر نظرآباد و نزدیکی روستای خسروآباد قرار داشت. این روستا به صورت قلعه بوده که اهالی آن در سال های پیش از پیروزی انقلاب، با فشار ارباب روستا، آنجا را ترک کردند و در روستاهای اطراف ساکن شدند. رزکانی ها هم اکنون در محل فعلی روستای خود مشغول کشاورزی و باغداری هستند.» سرنوشت روستاهای رزکان کرج و نظرآباد چقدر شبیه به هم است. کوچ ناخواسته بر اثر جبر توسعه و زور ارباب و رزکان های «نو» که پس از آن شکل گرفته اند. با این تفاوت که یکی مسکونی و دیگری کشاورزی است؛ یکی از شهرستان اصلی خود دور افتاده اما دیگری همچنان در آغوش شهرستان خود است.

منابع: حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 1، ص 98؛ جعفر کوهزاده، درآمدی بر فرهنگ و پیشینه کرج، ص 66، 205؛ حسن شاه محمدی و ابوالقاسم غلامی مایانی، گردشگری ویژه استان البرز، ص 369؛ علی مقیم و عبدالله عباس زاده، سیمای فرهنگ و طبیعت استان البرز، ص 99، 207؛ حسین عسکری، دشتی به وسعت تاریخ، ص 367 و تحقیقات میدانی نگارنده.

- نشر نخست مقاله فوق در: حسین عسکری، «از رزکان کرج تا رزکان نظرآباد»، هفته نامه تریبون شهر، سال دوم، ش 11، 5 خرداد 1398، ص 3.



 


نوشته شده در  دوشنبه 98/3/6ساعت  11:21 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
بازتاب انتشار کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری - 1
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
سندی تازه از سردار شهید شعبان علی نژادفلاح
اهل توقف طالقان به روایت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به مناسبت درگذشت دکتر محمود مصدق
در کنار مزار شیخ محمدصالح و شیخ محمدعلی (علی) برغانی در کربلا
پاسخ البرزپژوهانه به بی ادبی علیرضا پناهیان به ساحت پیامبر (ص)
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]