در چتر اطلاعاتی ساواک از کرج تا نجف
حسین عسکری
روز دوشنبه 9 امرداد 1402 «حاج ابراهیم بکایی» در 96 سالگی در شهر کرج درگذشت. او فرزند ملا محمد برغانی (درگذشت 1311ش) و برادرِ میرزا ابوالقاسم بکایی (درگذشت 1358ش) است؛ دو شبیه خوان شناخته شده معاصر که ریشه در روستای برغان شهرستان ساوجبلاغ در استان البرز دارند. پدرش از شبیه خوانان اواخر دوره قاجاریه بود و در تکیه بالای محله روستای برغان تعزیه می خواند. صدایی رسا، زیر، زنگ دار و دل انگیز داشت. اغلب زنانه خوانی می کرد و از نوحه خوانان معروف منطقه ساوجبلاغ بود. شادروان حاج ابراهیم بکایی هم رسایی و زیبایی صدایش را از اجدادش به ارث برده بود و در محافل مذهبی کرج و ساوجبلاغ نوحه و تعزیه می خواند.
در 18 تیر 1396 در شهر کرج خدمت حاج ابراهیم رسیدم تا خاطراتش از انقلاب اسلامی را ثبت کنم. پیش از آن دیدار، چند فقره از اسناد سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) را پیدا کرده بودم که در آنها به نام حاج ابراهیم اشاره شده بود. آن مرحوم پس از 39 سال آن اسناد را دید و از جزئیات آن شگفت زده شد. به شوخی به ایشان گفتم: «با این اسناد ساواک اگر انقلاب نمی شد، حتما اعدام می شدی!» خندید و سکوت کرد...
ماجرا این است در 19 اردیبهشت 1357 عباس فرزاد متین مأمور مخفی ساواک با یک کاروان زیارتی عازم عتبات مقدس عراق می شود تا اطلاعاتی را درباره امام خمینی و یارانش به دست آورَد. یکی از اعضای این کاروان حاج ابراهیم بکایی بود که در خیابان شهربانی کرج مغازه پیراهن دوزی داشت. در گزارش مفصل این مأمور ساواک و دو پیوست آن، سه بار نام این مبارز البرزی آمده است. در نخستین گزارش درباره او نوشته است: «از معتصبان مذهبی بسیار [نا]آرام [و] ناراحتی بود و ده ها بار با مأمورین عراقی درگیر شد و مرتب زائران را علیه مأموران عراقی می شورانید و همراهان وی دو نفر زن بودند (به استثنای خانواده خودش) که یکی خواهر آقای [رسول] رحیمی رئیس اتاق اصناف تهران و دیگری از بستگان آقای رحیمی بود. یاد شده، بسیار ظریف فعالیت می کرد و از کربلا تلفنی با نجف اشرف تماس می گرفت و از نجف با بغداد صحبت کرد و مجدداً از بغداد قصد مسافرت به نجف داشت که به علت مرافعه دو نفر راننده عراقی که بر سر جلب مسافر نزاع کردند موفق نشد. لیکن مجدداً با نجف تماس تلفنی گرفت و شب در بغداد به دیدن کسی رفت که احتمالاً از روحانیون ایرانی و یا مقامات عراقی بودند. ضمناً رابط [امام] خمینی با زوار ایرانی، آخوندی بود که در حرم به احتمال بسیار زیاد با آشنایی قبلی و یا جمله رمز [با] زوار تماس می گرفت.»
این مأمور مخفی ساواک پیرو گزارش اصلی خود، در 30 اردیبهشت 1357 می نویسد: «[امام] روح الله رابطی دارد که آخوند جوان و خنده رویی است و از لحظه ورود زائران ایرانی در اطراف آنان پرسه می زند و قیافه اش به قدری آشنا بود که ابتدا فکر کردم جزء کاروان زوار است. لیکن کم کم روشن شد که زائران را به نزد [امام] خمینی می برد. یاد شده در اولین روز ورود به نجف با بکایی برغانی در حرم حضرت علی علیه السلام تماس گرفت و از آن جا که بکایی مستقیماً به جانب او رفت مشخص است که با نشانی قبلی و یا آشنایی و یا جملات رمز با وی تماس گرفته است. با توجه به تماس های متعدد تلفنی بکایی در عراق با اشخاص مختلف به نظر می رسد نامبرده مسئولیت های عمده ای را در ایجاد ارتباط با [امام] خمینی و ایجاد اغتشاش در تهران و کرج عهده دار بوده و پیام های متعددی را حمل و رد و بدل [می]نماید.» فرزاد متین پس از بازگشت به ایران همچنان به مراقبت خود از اعضای کاروان زیارتی مورد اشاره ادامه می دهد. او در 28 اردیبهشت 1357 با حسین صدیقی از اعضای کاروان، در محل بانک ملی ایران شعبه پاچنار تهران دیدار می کند و از او - که تبدیل به مخبر ساواک شده – می شنود که اعلامیه و نوارهای امام خمینی را از بکایی برغانی گرفته نه شخص امام خمینی در عراق.
حاج ابراهیم بکایی پس از مطالعه گزارش های مأمور ساواک پس از 39 سال می گوید: «برخی موارد آن همانند تلفن های متعدد من در عراق دروغ است چون آن موقع کمتر کسی تلفن داشت. من امام خمینی را در سال های پیش از پیروزی انقلاب، دو بار ملاقات کردم. نخستین بار وقتی ایشان را دیدم که یک ماه پس از آن از ایران تبعید شدند. آن دیدار را هم آقای [شیخ محمد] شاه آبادی هماهنگ کرده بود. در همان سفر بود که آیت الله [رضا] استادی را با خود به روستای برغان آوردیم. دومین بار هم در سال 1357ش چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، در نجف اشرف خدمت امام خمینی رسیدم. یک روحانی سید در حرم امام علی علیه السلام بود که ما را به دیدار امام برد. من هم مقداری توت و گردوی برغان و پسته را به عنوان سوغاتی برداشتم تا دست خالی نباشم. صبح آن روز مقدور نشد امام را ببینم. بعدازظهر همان روز رفتیم که تشریف داشتند. من دست امام را بوسیدم. هیچ سوألی نکرد که اسمت چیست و اهل کجایی؟ من سوألاتی را درباره مطالعه آثار دکتر علی شریعتی، حکم شرعی روبروی هم نشستن زنان و مردان تماشاگر تعزیه در برغان و وجوهات شرعی پرسیدم. امام درباره آثار شریعتی گفتند که آن را از من نپرسید اما گفتند اشکال دارد که به هنگام اجرای تعزیه، مردان و زنان روبروی هم بنشینند. وقتی به کاروان برگشتم چند نفری می پرسیدند چه کسی به دیدار آقای خمینی رفته که من از ترس وجود مأموران ساواک، سکوت کردم و چیزی نگفتم. همراهان من در آن سفر زیارتی پنج نفر بودند دو خواهر و مادر رسول رحیمی نوه عمه ام که رئیس اتاق اصناف تهران بود و همسرم و مادرِ همسرم.»
محور دیگری که با حاج ابراهیم گفت و گو کردم درباره حضور آیت الله رضا استادی مقدم تهرانی (متولد 1316ش) مجتهد و مدرس نامدار حوزه علمیه قم در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در روستای برغان بود. آیت الله استادی که از شاگردان امام خمینی بود، پس از قیام 15 خرداد 1342 به توصیه استادش آیت الله شیخ محمد شاه آبادی (درگذشت 1390ش) به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ آمد. او ضمن تبلیغ معارف اسلامی، به روشنگری نسبت به مسایل روز می پرداخت و از مبارزات امام خمینی تجلیل می کرد. آیت الله استادی پس از بازگشت از برغان، به عنوان یکی از روحانیون سرشناس تهران، پای اعلامیه ای را در اعتراض به دستگیری امام خمینی خطاب به حکومت پهلوی امضاء کرد.حاج ابراهیم بکایی که از دعوت کنندگان آیت الله استادی به برغان بوده درباره حضور او و شیخ محمد شاه آبادی در این روستا می گوید: «در سال های پیش از انقلاب، آیت الله شاه آبادی تابستان ها با خانواده اش به برغان می آمد. با ایشان درباره مسایل مذهبی فراوان صحبت می کردیم. پس از نماز، سخنرانی می کرد و از رضا شاه و فرزندش محمدرضا شاه با کلمات رمزی خرِ بزرگ و خرِ کوچک یاد می کرد. برخی که منظور او را متوجه می-شدند می ترسیدند و از جمع خارج می شدند. در آن سال ها در برغان مردم دو دسته بودند؛ گروهی طرفدار تعزیه خوانی و گروهی دیگر طرفدار تفسیر قرآن و روضه خوانی بودند. به خاطر دارم یک ماه پیش از تبعید امام خمینی از قم، با تعدادی از برغانی ها رفتیم منزل آقای شاه آبادی و با معرفی ایشان آیت الله استادی را به برغان آوردیم. آقای استادی بیشتر قرآن تفسیر می کرد. برخی اهالی انتظار داشتند ایشان همانند مداحان روضه خوانی کند اما آقای استادی می گفت من روضه خوان نیستم. می توانم قرآن تفسیر کنم و یا حدیث بگویم.»
منابع: سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج 19، ص 211، 220، 221؛ گلشن ابرار، ج 8، ص 590؛ حسین عسکری، بیداری دشت کهن، ص 223، 278؛ گفت و گوی نگارنده با حاج ابراهیم بکایی ، 18 تیر 1396.
تنها عضو معمم کانون نویسندگان که از پیشگامان حمایت از فلسطین بود
10 مهر 1401، 8:36 کد خبر: 5600290
خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: در هفتم مهر سال 1392 رسانهها خبر درگذشت یکی از علمای مبارز علیه رژیم پهلوی به نام شیخ مصطفی رهنما را مخابره کردند. این عالم مجاهد زندگی شگفت انگیزی داشت، شرح حالی که میتواند مورد اقتباس درامنویسان قرار گیرد. شیخ مصطفی رهنما در دوازدهم اسفند 1304 در کرمانشاه به دنیا آمد. در قم و نجف درس خواند و در نشریات متعددی به نوشتن مقاله و یادداشت پرداخت. عقیده او این بود که باید ارتباط رسانهای نیروهای سیاسی مذهبی فعال بماند و خود در تمامی عمر در راستای تحقق این هدف تلاش کرد. او از همرزمان مرحوم آیتالله سید محمود علایی طالقانی بود و در دوران حکومت پهلوی بارها دستگیر شد. به همین دلیل اسناد بسیاری از او در ساواک موجود بود که از دل آنها کتاب «اسناد و خاطرات شیخ مصطفی رهنما» به کوشش رحیم روح بخش الهآباد توسط مؤسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی به سال 1390 منتشر شد.
شیخ که در دفاع از آرمانها و مقاومت مردم فلسطین سری پر شور داشت، بارها به حمایتهای سیاسی و اقتصادی از فلسطینیان پرداخت و از پیشگامان حمایت از مردم مظلوم فلسطین بود. او همیشه اعتقاد داشت که روز آزادی فلسطین بالاخره خواهد رسید. همچنین او در سالهای پیش از انقلاب اسلامی عضو کانون نویسندگان بود و در واقع تنها روحانی عضو این کانون به شمار میرفت. متأسفانه در مضوع زندگی این عالم مجاهد پژوهشهای چندانی صورت نگرفته است. شرح حال مختصری از او در کتاب «علمای مجاهد استان البرز» نوشته حسین عسکری شرح حالی از این روحانی متفکرِ مبارز درج شده است. همچنین حجتالاسلام رسول جعفریان نیز در کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی - سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سالهای 1320 – 1357» نیز مختصری را به شیخ رهنما اختصاص داده است.
معرفی کتاب «علمای مجاهد استان البرز»
کتاب «علمای مجاهد استان البرز» نخستین چاپ این کتاب در پاییز 1397 با شمارگان 1100 نسخه در 328 صفحه توسط نشر شاهدان البرز (وابسته به ستاد کنگره شهدای استان البرز) در دسترس مخاطبان قرار گرفت. سومین چاپ این کتاب نیز در اردیبهشت 1398 با شمارگان 400 نسخه منتشر شد. عسکری در این کتاب با روش پژوهش اسنادی، زندگی و زمانه و آرمانهای 74 تن از علمای مجاهد البرز را روایت کرده است. با توجه به رویکرد عسکری در نگاه به زندگی این شخصیتها میتوان گفت که آنها در 57 زمینه، مبارزات خود با استعمار، استثمار، صهیونیسم، جریانها و فرقههای ضاله در ایران و دیگر کشورها سامان دادهاند.
از دیگر چهرههای مشهوری که در این کتاب معرفی شدهاند میتوان به آیتالله آقا شیخ هادی نجم آبادی (روحانی مشهور عصر ناصری که به معلم مشروطه ملقب شد)، آیتالله شیخ حسین لنکرانی، آیتالله سیدمحمود طالقانی، شیخ مصطفی رهنما، آیتالله سیدحسن طباطبایی قمی، آیتالله سید ابوالحسن گلیردی طالقانی (پدر مرحوم آیتالله طالقانی)، آیتالله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ علی پناه اشتهاردی، آیتالله شیخ محمدتقی برغانی (مشهور به شهید ثالث)، محمد صالح برغانی و... کتاب همچنین چند بخش دیگر هم دارد: «زنان عالمه و مبارز استان البرز» (که در آن شخصیتهای مهمی چون ربابه برغانی صالحی، صدیقه برغانی صالحی، رقیه شهیدی صالحی معرفی شدهاند)، «معرفی شهید استان البرز در قیام 15 خرداد» و «علمای مجاهد استان البرز به روایت رهبران انقلاب اسلامی». زندگینامه شیخ مصطفی رهنما را به نقل از این کتاب در ادامه بخوانید:
یار غار آیتالله سیدمحمود طالقانی
شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (1304 - 1392 ش) روحانی مخالف حکومت پهلوی و از پیشگامان حمایت از فلسطین است. در حوزههای علمیه قم و نجف اشرف تحصیل کرد. از استادان او میتوان به آیت الله سید محمود حسینی شاهرودی (متوفی 1353 ش)، آیت الله سید یحیی یزدی (متوفی 1342 ش) و آیت الله سید هبه الدین شهرستانی (متوفی 1345 ش) اشاره کرد. سید عبدالحسین واحدی (شهادت 1334 ش) نفر دوم جمعیت فداییان اسلام، دایی اوست. انتشار مجله «حیات مسلمین» در سال 1329 ش، تأسیس جمعیت مسلم آزاد در سال 1330 ش و چاپ و انتشار کتاب «مسلمین جهان» در سال 1340 ش از فعالیتهای مذهبی و سیاسی اوست. رهنما در دوره پهلوی، هجده بار بازداشت و زندانی شد و او را به مدت یازده ماه در سال 1333 ش به جزیره خارک تبعید کردند.
به جهت اینکه همسرش اهل روستای واریان از توابع شهرستان کرج است، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتهایی در این شهر داشت. او با دو مبارز البرزی یعنی آیت الله سید محمود علایی طالقانی (م 1358 ش) و آیت الله سید نورالدین علوی طالقانی (م 1368 ش) آشنا بود و با آنها فعالیتهای مشترک علیه حکومت پهلوی و حمایت از مبارزان فلسطینی داشت. از آن جمله میتوان به جمع آوری زکات فطره نمازگزاران مسجد هدایت در سال 1348 ش و ارسال آن از طریق سفیر وقت مصر در تهران به مبارزان فلسطینی، صدور اعلامیه در اعتراض به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی حکومت پهلوی در سال 1331 ش، صدور اعلامیه در سال 1343 ش در واکنش به سه حادثه تأسف آور از جمله مصونیت مستشاران خارجی در ایران (کاپیتولاسیون)، قرضه 200 میلیون دلاری با ربای پنج درصد و بالاخره تبعید امام خمینی از کشور و همچنین ارسال نامه اعتراضی به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و وزارت دادگستری ایالات متحده آمریکا در سال 1343 ش درباره پیگیری قتل مالکوم ایکس از رهبران مسلمانان سیاهپوست آمریکا اشاره کرد.
ماجرای نامه دکتر مصدق به شیخ مصطفی رهنما
یکی از نامههای مهم دکتر محمد مصدق (م 1345 ش) درباره «سرگذشت فلسطین» است. مصدق نخست وزیر ملی گرای دوره پهلوی است که سالهای پرحادثهای از عمرش را در روستای احمدآباد گذراند و در همان جا به خاک سپرده شد. او این نامه را در 11 آذر 1323 از روستای احمدآباد خطاب به شیخ مصطفی رهنما نوشته شده است. دکتر مصدق در این نامه، مبلغی پول را برای خرید کتاب «سرگذشت فلسطین» یا «کارنامه سیاه استعمار» ترجمه آیت الله اکبر هاشمی رفستمالی و توزیع آن در بین علاقهمندان اختصاص داده است. در این نامه آمده است: «از کتاب سرگذشت فلسطین بسیار استفاده نمودم و حیفم آمد که این کتاب در گوشهای بماند و مورد استفاده قرار نگیرد، این است که چک ناقابلی را تقدیم میکنم که بتوانید از آن بیشتر ابتیاع فرمائید و آن را در معرض استفاده عموم قرار دهید.» کتاب «القضیه الفلسطینیه یا سرگذشت فلسطین» نوشته اکرم زعیتر سفیر وقت اردن در ایران، تاریخچه فلسطین را از زمانی که یهود شکل گرفته، روایت کرده است.
بر اساس اسناد برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) شیخ مصطفی رهنما در 14 اسفند 1348 به مناسبت سومین سالگشت مرگ دکتر مصدق به همراه گروهی از چهرههای ملی و مذهبی مخالف حکومت پهلوی به روستای احمد آباد میرود که با ممانعت ساواک مواجه شده و در یک کیلومتری آن روستا متوقف میشود. در آن زمان، نواب رئیس ساواک تهران درباره حضور رهنما در این تجمع، نامه جداگانهای را با طبقه بندی خیلی محرمانه به رئیس کل ساواک ارسال کرده بود. طبق گزارش دیگری از ساواک، رهنما در 14 اسفند 1355 به همراه مهندس مهدی بازرگان (م 1373 ش) و دکتر یدالله سحابی (م 1381 ش) و دیگران به احمد آباد میروند و پس از قرائت فاتحه بر مزار مصدق و صرف ناهار، آنجا را ترک میکنند. همچنین در سند دیگری از ساواک آمده است که در 29 اردیبهشت 1356 به مناسبت زادروز دکتر مصدق، رهنما و چند تن از چهرههای مخالف پهلوی به احمد آباد رفتهاند که ساواک از ورود آنان جلوگیری کرده است.
ممنوع المنبر شدن و کمک به مقاومت فلسطین
شیخ مصطفی رهنما که در سال 1320 ش در تهران و شهرستانها ممنوع المنبر شده بود، به جهت تبلیغ و استراحت به روستای واریان از توابع شهرستان کرج میآید و در 21 سالگی در همین روستا ازدواج میکند. او درباره فعالیتهایش در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کرج میگوید: «یک بار که در روستای واریان در نزدیکی کرچ منبر میرفتم، در روز عید فطر از روزه داران خواستم فطریه خودشان را برای تهیه نمک به طرز نمادین برای کمک به مردم فلسطین بپردازند. همان جا مختصر پولی جمع آوری شد و من از طریق یک واسطه این اقدام را به اطلاع نخست وزیر وقت سوریه رساندم… یک بار هم مأموران ساواک با لباس آخوندی به روستای واریان رفته و با دیوانه و بی سواد معرفی کردن من سعی کرده بودند، ذهنیت آنها را نسبت به من خراب کنند.»
پنج فرزند، حاصل ازدواج شیخ مصطفی رهنما با همسر کرجیاش به نام بانو فروغ الزمان نعمتی (رباب) در اوایل سال 1345ش است. او نام فرزندانش را از میان نامهای مبارزان فلسطینی و عرب انتخاب کرده است. شیخ درباره فعالیتهایش در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شهر کرج میگوید: «بعد از پیروزی انقلاب هم در صحنه بودم. به طوری که مورد غضب مخالفان جمهوری اسلامی از جمله بهائیان قرار گرفتم. چنان که یک بار در 16 آبان 1359 در سخنرانی قبل از خطبههای نماز جمعه کرج راجع به آن گروهک ضاله صحبت کردم. چهار روز بعد در حالی که با ماشین تویوتایی که در اختیارم بود و به رانندگی فردی به نام آقای سجادی در جاده کرج به طرف سد امیرکبیر در حال حرکت بودیم و چراغ ماشین به خاطر شرایط جنگی گل آلود بود، ناگهان ماشینی از طرف مقابل که چراغش گل آلود نبود، مستقیماً نور چراغش را به چشم رانندهام انداخت که نتواند جلو را ببیند، او هم دست راست پیچید و ماشین به کوه خورد. من که دستم تفنگ ژ 3 بود و سر آن زیر چانهام گرفته بودم ناگهان سر تفنگ داخل گلویم رفت و سرم جلوی ماشین خورد و خون جاری شد. شانس آوردیم همزمان دو ماشین ارتش از راه رسیدند. بهائیان که میخواستند بعد از توقف ماشین ما، بیایند و مرا بکشند با مشاهده این ماشینهای ارتش فرار کردند. من هم عمامه ام را به گلویم بستم و با کمک آن برادران ارتشی در بیمارستان کرج بستری شدم … به هر حال از بیمارستان به آقای حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدعلی شریفی (م 1371ش) امام جمعه وقت کرج تلفن زدند که فلانی این طور شده که همان شبانه گلویم را بخیه زدند و خوب شدم.»
شیخ مصطفی رهنما در 7 مهر 1392 در سن 88 سالگی بران درگذشت. حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در 10 مهر همان سال طی پیامی درگذشت ایشان را تسلیت گفتند. در بخشی از آن پیام آمده است: «تلاش خستگی ناپذیر این روحانی پارسا در مبارزه قلمی و فکری برای مسئله فلسطین که از جوانی تا کهنسالی و در بیش از نیم قرن ادامه داشت، چهرهای نادر و تحسین برانگیز از وی در ذهن کسانی که این عالم متواضع و پر استقامت را میشناختند، ترسیم میکرد.»
نوشته فوق در وب سایت خبرگزی مهر
اشاره
شادروان سید مصطفی میرخانی (1318 - 1381ش) فرزند سید ولی الله، از مداحان صاحب سبک هیئت های مذهبی تهران به شمار می رود که ریشه در روستای تالیان شهرستان ساوجبلاغ استان البرز دارد. سرگذشت مرحوم میرخانی از چند جهت مهم است: 1. خاستگاه البرزی؛ 2. نقش او در ایجاد سبک جدید و مسلط مداحی فارسی در محافل و هیئت های مذهبی شهر تهران و کشور که حاصل سلیقه و مداومت او و گروهی از مداحان همچون مرحوم سید علی میرهادی (درگذشت 1367ش) استاد اصلی حاج منصور ارضی است. اتفاقاً مرحوم میرخانی و مرحوم میرهادی نسبت خویشاوندی سببی هم دارند؛ 3. وجوه سیاسی - اجتماعی مرحوم میرخانی در رویدادهای پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ 4. سیر جایگاه اجتماعی مداحان پیش و پس از پیروزی انقلاب با مطالعه موردی مرحوم سید مصطفی میرخانی.
در روزنامه پیام آشنا (سال نهم، شماره 2109، شنبه 15 امرداد 1401، صفحه 2) مقاله ای نوشته ام با عنوان «مداح البرزی هیئت انصارالحسین تهران؛ از شکنجه ساواک تا جدایی از فرقان» که گمان کنم در این باره مفید باشد.
حسین عسکری
15 امرداد 1401
_____________________
مداح البرزی هیئت انصارالحسین تهران؛ از شکنجه ساواک تا جدایی از فرقان
نام «سید مصطفی میرخانی» فرزند سید ولی الله، از مداحان صاحب سبک هیئت های مذهبی تهران، چندین بار در اسناد سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) آمده است. او - که ریشه در روستای تالیان شهرستان ساوجبلاغ استان البرز دارد - در سال 1318 در محله بازار قدیم تهران زاده شد. به همراه برادرش آقابزرگ میرخانی در هیئت انصارالحسین تهران به طور ثابت مداحی می کرد. در اسناد ساواک، او متصدی اصلی این هیئت مذهبی معرفی شده است.
در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سید مصطفی میرخانی در بازار تهران به «گالش فروشی» اشتغال داشت و بعدها «کارخانه کفش دهقان» را تأسیس کرد. حضور او در هیئت های مذهبی از قبیل «انصارالحسین» و «مکتب قرآن» مورد حساسیت ساواک قرار گرفت و در 5 دی 1343 به علت اظهار مطالب تحریک آمیز، دستگیر و به قید تعهد آزاد شد. اما بار دیگر، در 11 آبان 1346به اتهام چاپ اعلامیه امام خمینی به همراه دو تن از دوستانش، بازداشت و به 75 روز حبس تأدیبی محکوم شد. میرخانی به جهت شرکت در هیئت انصارالحسین تا سال 1354 زیر نظر قرار داشت و در سال 1353 در گزارش ساواک، «از افراد متعصب مذهبی و طرفدار امام خمینی» معرفی شد. پس از پیروزی انقلاب، در سال 1372 بازرس «صندوق قرض الحسنه پیوند» بود. میرخانی در ماه رمضان سال 1381 خورشیدی در تهران درگذشت و پیکرش در شهرری به خاک سپرده شد.
آیت الله سید علی خامنه ای، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت الله شهید دکتر محمدجواد باهنر، حجت الاسلام شهید فضل الله محلاتی، آیت الله علی اصغر مروارید، حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه از سخنرانان هیئت انصارالحسین به شمار می روند.در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، اعضای هیئت های مؤتلفه اسلامی و حزب ملل اسلامی از فعالان هیئت انصارالحسین بودند. آیت الله هاشمی رفسنجانی این هیئت انقلابی را به شکل کلاس آموزشی بزرگی درآورده بود. وقتی در سال های 50 - 1349 نام او در لیست سیاه ساواک جای گرفت، حجت الاسلام معادیخواه کار او را ادامه داد.
«نواب» رییس ساواک تهران در 13 آبان 1346 در گزارشی به رییس کل ساواک از انتشار اعلامیه ای با عنوان «عزایی به نام جشن» خبر داده و نوشته است: «در ساعت 23 روز 11/8/1346 عباس بهشتی [از اعضای اصلی هیئت انصارالحسین] که یکی از متهمین چاپ اعلامیه [امام] خمینی و مدتی متواری بوده است در منزل مسکونی خود دستگیر [شده] و بر مبنای اعترافات وی دو نفر به اسامی [سید] مصطفی میرخانی و علی اصغر مرتضوی معروف به عبدالله جعفری بازداشت و به زندان قزل قلعه تحویل گردید.»
از شواهد چنین برمی آید که ساواک، افراد دستگیر شده را در زندان مورد شکنجه شدید قرار داده است. در گزارش اول آذر 1346 ساواک در این باره آمده است: «یکی از افراد هیئت انصارالحسین که نامش هنوز مشخص نشده است، ضمن صحبت خصوصی اظهار داشت: بعد از آنکه تهیه کننده اعلامیه (عزایی به نام جشن) را دستگیر نموده اند او را شکنجه بسیار داده و کتف وی را شکسته اند به طوری که دیگر قادر نیست [دست] خود را تکان بدهد. ضمناً [سید] مصطفی میرخانی و [عباس] بهشتی را هم در بازجویی شکنجه زیاد داده اند و وضع آنها نیز خیلی ناراحت[کننده] است ولی پس از اظهار مطالب فوق اضافه نمود: آقای خمینی در نجف سخنرانی شدیدی علیه دستگاه حاکمه ایران نموده، اعلامیه مهمی نیز از طرف ایشان تهیه و به چاپ رسیده که به زودی پخش خواهد شد.»
از دیگر فعالیت های سیاسی میرخانی که در اسناد ساواک آمده، حضور او در آیین ترحیم دکتر علی شریعتی در مسجد ارگ تهران بود. مأمور مخفی ساواک در این باره نوشته است: «از ساعت 16 روز مزبور [2 تیر 1356] حدود ده نفر از افراد متعصب مذهبی و سابقه دار من جمله سید محسن امیرحسینی، حاج مصطفی میرخانی، مهدی عراقی، علی حاتمی آموزگار که به مسجد ارگ آمده و دیدند درِ مسجد بسته است در چهارراه گلوبندک اجتماع [کرده] و تصمیم داشتند از چهارراه گلوبندک به طرف میدان اعدام [محمدیه فعلی] تظاهراتی را شروع [کرده] و به نفع دکتر شریعتی شعار بدهند که بلافاصله داریوش فروهر به وسیله حاج محمد خلیل نیا به یکی از دوستانش پیغام داده که به بچه ها بگویید این کار را نکنند و از تظاهرات خیابانی بپرهیزند زیرا این عمل نتیجه معکوس دارد. حامل پیغام هم این موضوع را به اطلاع نامبردگان فوق رسانیده و آنها هم به دوستان و آشنایانی که به حوالی چهارراه گلوبندک آمده بودند موضوع را بازگو کرده و نتیجتاً تظاهراتی انجام نشده است.»
سید مصطفی میرخانی در سال های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی به گروه فرقان گرایش پیدا کرد اما پس از مدتی از آن جدا شد. فرقان در سال 1356 به وسیله طلبه جوانی به نام اکبر گودرزی تشکیل شد. او و مریدانش از شعار «اسلام منهای روحانیت» حمایت میکردند. آنها با پیروزی انقلاب اسلامی وارد فاز نظامی شدند و گروهی از چهرههای انقلابی همانند آیتالله مرتضی مطهری را ترور کردند. اعضای اصلی این گروه در زمستان 1358ش دستگیر شده و در 3 خرداد 1359 اعدام شدند.
محسن رفیق دوست (متولد 1319) که منزلش در سال های پیش از انقلاب میزبان هیئت انصارالحسین بود در این باره می گوید: «اوایل پیروزی انقلاب یکی از دوستان نزدیک من به نام سید مصطفی میرخانی - که مداح بود - جذب این گروه شده بود. او چندین جلسه آمد و برای جذب من به گروه فرقان کار کرد. من از آنجا بیشتر با گروه فرقان آشنا شدم. بعد، با تماس با شهید [دکتر سید محمد حسینی] بهشتی و آقای هاشمی رفسنجانی تلاش کردیم و آقای میرخانی را از آنها جدا کردیم.»
در سال 1385 مجموعه لوح فشرده ای با نام «پرده عشاق» منتشر شد که روضه خوانی سید مصطفی میرخانی هم در آن آمده است. همچنین در پاییز 1396 ده سخنرانی آیت الله خامنه ای در هیئت انصارالحسین، در کتابی با عنوان «همرزمان حسین» منتشر شده است.
منابع: رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران، ص 407؛ سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج 16، ص 462، 476؛ شریعتی به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 184؛ مسجد ارک به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 572؛ سعید علامیان، برای تاریخ می گویم: خاطرات محسن رفیق دوست (1368 - 1357)، ص 98؛ شهید محمدصادق اسلامی به روایت اسناد ساواک ص 145؛ حسین عسکری، بیداری دشت کهن، ص 252؛ «معرفی هیئت های مذهبی تأثیرگذار در انقلاب اسلامی»، بخش دوم، پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1 آبان 1394.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «مداح البرزی هیئت انصارالحسین تهران؛ از شکنجه ساواک تا جدایی از فرقان»، روزنامه پیام آشنا، سال نهم، شماره 2109، شنبه 15 امرداد 1401، صفحه 2.
روزنامه پیام آشنا، سال نهم، شماره 2109، شنبه 15امرداد 1401، صفحه 2.
مقاله فوق در وب سایت روزنامه پیام آشنا
یادداشت فوق در وب سایت خبرگزاری مهر
جواد چپردار: شهرداری اقامتگاه مسکونی امام خمینی (ره) را به عنوان مجموعه فاخر و یادگار شهر حفظ نماید
|البرز - فراهانی - پرتال خبری اقتصاد آینده نیوز|
17 خرداد 1401
رئیس شورای اسلامی شهر کرج گفت: شهرداری کرج از محل اقامت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) که پیش از انقلاب به مدت 8ماه در این خانه سکونت داشت بعنوان مجموعه فاخر نگهداری کند. جواد چپردار در پنجاه و پنجمین جلسه رسمی شورای شهر به 14خرداد سالروز ارتحال امام راحل اشاره و ضمن تسلیت سالروز رحلت رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، اظهار داشت: نگهداری این خانه از همه لحاظ برای این شهر بسیار حائز اهمیت است به همین دلیل شهرداری به منظور حفظ این اثر ارزشمند اقدام به تملک خانه مزبور در منطقه 10شهرداری کند تا مورد بهرهبرداری قرار گیرد. رئیس شورای اسلامی شهر کرج با بیان اینکه این خانه سندی از انقلاب است، افزود: از شهردار کرج درخواست داریم تا از این خانه که در آن دوران مورد استفاده امام و خانواده اش بود تملک و نگهداری کند. گفتنی است به نقل از حسین عسکری نویسنده و البرز پژوه؛ بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، سه ماه تابستان 1339را به خاطر آب و هوای مناسب کرج، در خانه یکی از معتمدین و علاقه مندانش به نام حاج محمدعلی ملک خانی (درگذشت 1379) گذراند. طبق اسناد تاریخی، آیت الله شیخ محمد فاضلی اشتهاردی (درگذشت 1391) از شاگردان البرزی امام خمینی، مقدمات سکونت استادش در محله حصار کرج را فراهم نموده اند.
____________________
مصاحبه حسین عسکری با خبرگزاری ایرنا درباره منزل امام خمینی در کرج
پیشنهاد تبدیل محل سکونت امام خمینی در کرج به موزه
خبرگزاری ایرنا - نویسنده و البرزپژوه گفت: محل سکونت امام خمینی در حصار کرج از ظرفیت های فرهنگی تاریخی است که می توان از آن به عنوان موزه بهره برد. حسین عسکری در گفت وگو با خبرنگار ایرنا اظهارداشت: پیشنهاد می شود با هماهنگی و برنامه ریزی نهادهای فرهنگی همانند ادارات کل میراث فرهنگی ، فرهنگ و ارشاد اسلامی و حمایت استانداری، محل سکونت امام خمینی در محله حصار کرج به موزه و مرکز مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی در استان البرز تبدیل شود. عسکری ادامه داد: بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پس از ابتلاء به بیماری تب مالت، سه ماه تابستان 1339 را به خاطر آب و هوای مناسب کرج، در خانه یکی از معتمدین و علاقه مندانش به نام حاج محمدعلی ملک خانی (درگذشت 1379) در این شهر گذراند. عسکری گفت: طبق اسناد تاریخی، آیت الله شیخ محمد فاضلی اشتهاردی (درگذشت 1391) از شاگردان البرزی امام خمینی، مقدمات سکونت استادش در محله حصار کرج را فراهم کرد. وی بیان داشت: امام (ره) سال 1339به همراه خانواده به کرج آمدند و دراین خانه ساکن شدند. این البرزپژوه افزود: در خاطرات برجای مانده از آیت الله فاضلی اشتهاردی آمده است که پس از انتشار خبر ورود حضرت امام به کرج، اینجانب مورد اعتراض برخی شخصیت ها قرار گرفتم که چرا بدون اطلاع، حضرت امام وارد کرج شده و از ایشان استقبال نشده است. امام خمینی همچنین بین سال های 1339تا 1342به واسطه آشنایی با مبارز سیاسی دوره پهلوی آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368)، به شهر کرج رفت و آمد می کرد. علمای البرزی همانند حاج عمادالدین شهیدی (درگذشت 1357)، آیت الله حاج سید حسن مدرسی سریزدی مشهور به مدرسی یزدی (درگذشت 1361) و آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی (درگذشت 1378) آن سال ها در شهر کرج با امام دیدار و گفت و گو داشتند.
گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا
گفت و گوی فوق در پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
محل سکونت امام خمینی در محله حصار شهر کرج، تابستان 1339 خورشیدی
البرزیان و فطریه برای فلسطین
در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مسجد هدایت در شهر تهران، به قول شادروان دکتر علی شریعتی (درگذشت 1356)، «مناره ای در کویر» بود. نام این مسجد با نام شریف آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358) فقیه مبارز و نواندیش البرزی گره خورده است. محل تجمع جوانان، روشنفکران و نیروهای مذهبی و سیاسی مخالف حکومت پهلوی بود. سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) هم به شدت به این مسجد و اهلش حساس بود. در یکی از گزارش های خیلی محرمانه ساواک به تاریخ 14 آذر 1349 آمده است: «در روز عید فطر مبلغ هفده هزار تومان وجه جهت کمک به چریکهای فلسطین و مبلغ سه هزار تومان برای سیلزدگان پاکستان جمعآوری شده. وجه فلسطینیها را چند روز بعد آقای شیخ مصطفی رهنما که عازم فلسطین بوده با خود برده است که به آنها بپردازد و سه هزار تومان وجه سیلزدگان به سفارت پاکستان دادهاند.»
شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (درگذشت 1392) از پیشگامان حمایت از فلسطین به شمار می رود. او با دو روحانی مبارزه البرزی یعنی آیت الله طالقانی و خواهر زاده اش آیت الله سید نورالدین علوی طالقانی (درگذشت 1368) آشنا بود و با آنها فعالیت های مشترک علیه حکومت پهلوی و حمایت از مبارزان فلسطینی داشت. شیخ مصطفی رهنما که داماد واریانی ها است، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت های مذهبی و سیاسی در شهرستان کرج داشت. او درباره فعالیت هایش برای فلسطین در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کرج می گوید: «یک بار که در روستای واریان در نزدیکی کرج منبر میرفتم، در روز عید فطر از روزهداران خواستم فطریه خودشان را برای تهیه نمک به طرز نمادین برای کمک به مردم فلسطین بپردازند و همانجا مختصر پولی جمعآوری شد و من از طریق یک واسطه، این اقدام را به اطلاع نخست وزیر وقت سوریه رساندم...»
روان هر چهار عزیز سفر کرده قرین رحمت الهی.
حسین عسکری
8 اردیبهشت 1401
یادداشت فوق در وب سایت خبرگزاری ایسنا
از اشغال فلسطین تا مبارزه در البرز
گزارش خیلی محرامانه ساواک درباره فعالیت های مسجد هدایت، 14 آذر 1349
مسجد هدایت در شهر تهران
شیخ مصطفی رهنما
آیت الله شیخ محمد صالح برغانی (درگذشت 1271ق) از فقیهان و مفسران نامدار روزگار قاجار است که ریشه در روستای برغان شهرستان ساوجبلاغ دارد. ایشان که در جنگ دوم ایران و روس (1241 - 1243ق) به لزوم جهاد علیه روس ها فتوا داده بود، به همراه گروهی از فقیهان از جمله استادش سید محمّد طباطبایی اصفهانی مشهور به سید مجاهد (درگذشت 1242ق) در جبهه جنگ حاضر شد. در آن جنگ ها، روس ها سپاه ایران را درهم شکسته و بسیاری از شهرهای شمالی ایران به اشغال روسیه تزاری درآمده بود. انگلستان نیز می رفت تا نفوذ خود را در سراسر جنوب ایران بگستراند. شیخ محمدصالح برغانی، به ناکارآمدی حکومت قاجاریه یورش آورد و فتوا داد که هرگونه جنگ و صلح و گفت و گو با دولت های خارجی، نیاز به اذن فقها دارد. این دیدگاه فقهی و تحمیل عهدنامه ننگین ترکمانچای، فتحعلی شاه قاجار (درگذشت 1250ق) را ناگزیر کرد که روحانیون طراز اول را به کاخ گلستان فراخواند... شیخ محمدصالح برغانی، بنیانگذار مدرسه صالحیه در سال های پیش از 1228ق در محله قُملاق شهر قزوین است. ایشان بیش از سیصد کتاب، رساله و حاشیه در شاخه های مختلف علوم اسلامی به ویژه در علوم قرآنی نوشته است. شیخ آقابزرگ تهرانی (درگذشت 1348ش) در کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه، گروهی از عالمان شیعه که به علوم قرآنی اهتمام ورزیده اند و بیش از سه تفسیر بر قرآن کریم دارند را نام برده که یکی از آنان شیخ محمّدصالح برغانی با هفت اثر تفسیری است.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار روحانیون قزوین در 25آذر 1382 فرموده اند: «علمای بزرگ فراوانی از این شهر برخاسته اند؛ شهید ثالث مرحوم محمّدتقی برغانی و برادر او ملا محمّدصالح برغانی؛ فقهای مبارز، نه فقهای گوشه گیر، نه آدم های منزوی؛ مردانِ دین که به سرنوشت مردم می اندیشیدند؛ برای آنها مبارزه می کردند و جان خود را هم در این راه فدا می کردند... همین دو برادر بزرگواری که من امروز از آنها اسم آوردم جزء برجستگانند. آنها فقیه بودند. عده ای از روی خباثت و عناد نگذاشتند نام علمایی که در کار علمی خود انگیزه سیاسی هم داشتند، مطرح شود؛ این دو برادر از این قبیل بودند. اینها به پادشاه وقت گفته بودند حکومت تو باید تابع نظر ولی فقیه باشد... چند سال پیش چند جلد کتاب فقهی از مرحوم ملا [محمّد]صالح درآمد به نام موسوعه البرغانی؛ نمی دانم ادامه آن را چاپ نکردند؛ یا چاپ کردند اما برای ما نفرستادند. کتاب خیلی خوبی است.»
- منبع: علمای مجاهد استان البرز، نوشته حسین عسکری، کرج: نشر شاهدان البرز، 1397، صفحه 54.
آتش سوزی سینما رکس آبادان، رخدادی است که در شامگاه 28امرداد 1357 (مصادف با نیمه ماه رمضان 1398ق) در یکی از سینماهای شهر آبادان از توابع استان خوزستان پیش آمد و در آن 377تن کشته شدند. در آن روز که 700تن از آبادانی ها سرگرم تماشای فیلم سینمایی «گوزن ها» ساخته مسعود کیمیایی بودند، ناگهان سینما به آتش کشیده و درهای خروجی آن نیز بسته شد. سه روز پس از این حادثه، امام خمینی که در پاریس به سر می برد پیامی برای مردم آبادان فرستاد و آن واقعه را برای بدنام کردن انقلابیون و کار عوامل حکومت پهلوی دانست و آن را محکوم کرد. این واقعه دردناک یکی از علت های سقوط دولت جمشید آموزگار (درگذشت 1395ش) و بر سرکار آمدن دولت جعفر شریف امامی (درگذشت 1377ش) شد. در سال های اخیر پس از گذشت بیش از چهل سال از فاجعه سینما رکس آبادان و انتشار اسناد مکتوب و شفاهی، تحلیل های نسبتاً متفاوتی درباره هویت و هدف عوامل این فاجعه در جریان است. نتیجه گیری قطعی و روشمند از این بحث ها را باید در مجالی فراخ تر و با دقت پژوهشی بالا پی گرفت.
اما در این فرصت، برای نخستین بار، به یکی از بازتاب های فاجعه سینما رکس آبادان در استان البرز می پردازیم. بر اساس سندی که اصل آن در مرکز اسناد نهاد ریاست جمهوری نگهداری می شود، در 2شهریور 1357محمدابراهیم روزبان مدیر شرکت تعاونی روستای نجم آباد، با ارسال تلگرافی 62کلمه ای از «هشتگرد» خطاب به جمشید آموزگار نخست وزیر و دبیرکل حزب رستاخیز ملت ایران نوشت: «بدین وسیله از طرف خود و کانون های حزب رستاخیز بخش ساوجبلاغ، انزجار خود نسبت [به] اعمال وحشیانه آشوبگران در آبادان ابراز داشته و این فاجعه غم انگیز را تسلیت گفته و انتظار دارد هرچه سریع تر نسبت به دستگیری و مجازات محرکین و عوامل ضد ملی اقدام نمایند. دیگر صبر و تحمل ملت به پایان رسیده است.» همزمان رونوشت این تلگراف به خبرگزاری پارس و روزنامه رستاخیز هم ارسال شده بود.
حاج محمدابراهیم روزبان در سال 1307ش زاده شده و در 28 تیر 1396درگذشت. پیکر او در آرامستان روستای نجم آباد از توابع شهرستان نظرآباد به خاک سپرده شده است.
منابع: ایرج محمدی، اسنادی از حزب رستاخیز ملت ایران، ج 2، ص 523؛ روزنامه اطلاعات، 29 امرداد 1357؛ روزنامه کیهان، 5 شهریور 1357؛ دانشنامه دانش گستر، ج 17، ص 288.
حسین عسکری -30 امرداد 1400
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
حاج محمد ابراهیم روزبان
جمشید آموزگار
در اواخر قرن نوزدهم میلادی، یهودیان اروپا که از پراکندگی و فروپاشی جامعه کوچک مذهبی خود بیمناک بودند، اندیشه ای را شکل دادند که پیش از این، سابقه سیاسی در دین یهودیت نداشت و نام آن را «صهیونیسم» گذاشتند. صهیون نام تپه ای در بیت المقدس است که به باور یهودیان، محل استقرار تخت پادشاهی حضرت سلیمان، یکی از پیامبران بنی اسرائیل بوده است. صهیونیست ها به دنبال ایجاد کشوری یهودی نشین در خاک فلسطین بودند. تئودور هرتسل مجارستانی، از پیشتازان این عقیده بود. در 24 اردیبهشت 1327، بن گوریون از صهیونیست های باسابقه با حمایت آمریکا و انگلیس، تشکیل رژیم اسرائیل در خاک فلسطین را اعلام کرد و خود به عنوان اولین نخست وزیر آن شناخته شد. محمد ساعد نخست وزیر وقت حکومت پهلوی در 23 اسفند 1328، اسرائیل را به صورت مشروط به رسمیت شناخت. این کار او با واکنش منفی مردم و روحانیت مواجه شد. در پی این مخالفت ها، در 15تیر 1330دولت دکتر محمد مصدق ضمن قطع ارتباط، به رسمیت شناختن اسرائیل را پس گرفت اما پس از کودتای 28 مرداد 1332، روابط حکومت پهلوی و اسرائیل از سر گرفته شد و در زمینه های مختلف به طور نیمه رسمی گسترش یافت. از اواسط دهه 1330حکومت پهلوی برای تقویت دستگاه امنیتی تازه تأسیس خود رو به اسرائیل آورد و ساواک و موساد همکاری های بسیار نزدیکی با هم داشتند. در نهایت، با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357، سفارت اسرائیل در تهران تعطیل و به سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) واگذار شد.
گروهی از علما و روحانیون البرزی در دوره حکومت پهلوی با صهیونیسم و دولت اشغالگر اسرائیل مبارزه کرده اند که در این نوشتار به معرفی کوتاه هفت تن از آنان پرداخته می شود:
1. آیت الله سید ابوالحسن رفیعی طالقانی قزوینی (درگذشت 1353) از مجتهدان مخالف حکومت پهلوی و استاد فلسفه امام خمینی بود که در سخنرانی ها و نوشتههایش، علیه تشکیل کشور غیرقانونی اسرائیل اعتراض می کرد و نسبت به خطر صهیونیسم هشدار می داد.
2. شیخ علاءالدین علوی شهیدی (درگذشت 1353) از حکیمان معاصر بود که با سرودن شعری بلند در 30 مرداد 1348، به آتش سوزی عمدی مسجد الاقصی توسط صهیونیست ها اعتراض کرد.
3. آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358) با جمعآوری کمک های مالی برای گروههای مبارز فلسطینی همانند سازمان الفتح در سال 1342، جمعآوری فطریه برای مجاهدان فلسطینی در سالهای 1348 و 1349و برگزاری آیین درگذشت جمال عبدالناصر (رییس جمهور ضد اسرائیلی مصر) در سال 1349 در مسجد هدایت تهران، با صهیونیسم و رژیم اشغالگر فلسطین مقابله می کرد.
4. شیخ حسن صالحی (درگذشت 1359) قرآن پژوه و از روحانیون مبارز حوزه علمیه کربلا بود. او به هنگام تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی در فلسطین، سخنرانی های افشاگرانه ای ایراد کرد.
5. آیت الله شیخ محمد رفیعی طالقانی (درگذشت 1362) نخستین امام جمعه طالقان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مبارز سیاسی در دوره حکومت پهلوی بود. او علیرغم تاکید حکومت پهلوی بر عدم انتقاد از رژیم اشغالگر فلسطین، در کتابی که در سال 1342 نوشته، همزمان از حکومت پهلوی و صهیونیسم انتقاد کرده است.
6. آیت الله حاج شیخ حسین تقوی اشتهاردی (درگذشت 1379) از شاگردان امام خمینی بود که در یکی از نوشته هایش، از واگذاری زمین های زراعی مرغوب منطقه بویین زهرا (قزوین) به اسرائیلی ها در دوره حکومت پهلوی انتقاد کرده است.
7. شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (درگذشت 1392) روحانی مخالف حکومت پهلوی و از پیشگامان حمایت از فلسطین بود. صدور اعلامیه اعتراضی در به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی حکومت پهلوی در سال 1331 و جمعآوری کمکهای مالی برای مبارزان فلسطینی در سال 1348و ارسال آن از طریق سفیر وقت مصر در تهران، از جمله فعالیتهای ضد صهیونیستی او به شمار میرود.
- جهت آشنایی بیشتر با زندگی و اندیشه علمای البرزی مخالف صهیونیسم در دوره حکومت پهلوی رجوع کنید به: علمای مجاهد استان البرز، حسین عسکری، کرج: نشر شاهدان البرز، چاپ سوم، 1398.
- نشر نخست این مقاله «پیشینه صهیونیسم ستیزی البرزیان»،روزنامه پیام آشنا، شماره 1836، شنبه 18 اردیبهشت 1400، صفحه 8.
یادداشت فوق در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
12 اردیبهشت 1358 در تقویم ایران، روزی است که گروه فرقان به هدایت طلبه ای جوان به نام «اکبر گودرزی»، آیت الله مرتضی مطهری (شاگرد برجسته امام خمینی و استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران) را ترور کرد. استاد مطهری در ردیف نظریهپردازان جریان فکری «حکمت نوصدرایی» یا «عقلانیت اسلامی» به شمار میرود؛ همان جریانی که «گفتمان فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی» نام دارد. هنوز هم با گذشت 42 سال از شهادتش، آثار او محل رجوع و مورد استناد سیاستمداران و سیاستگذاران فرهنگی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران است. در سال های اخیر، تشریح مستند نسبت های البرزی بزرگان فرهنگ و دانش ایران به یکی از دغدغههای اصلی صاحب این قلم در عرصه البرزپژوهی تبدیل شده است. بازخورد خوبی هم از نوشتار «نسبتهای البرزی آوینی» گرفتم. در این مجال با جست و جو در اسناد و منابع مکتوب و بعضاً اطلاعات شفاهی، با نسبتهای البرزی استاد شهید مطهری آشنا می شویم:
1. «موسسه خیریه تعلیماتی و تحقیقات علمی و دینی حسینیه ارشاد» در شهر تهران با نام دکتر علی شریعتی (چهره شناخته شده جریان نواندیشی دینی) گره خورده است اما در واقع بنیانگذار اصلی آن استاد مطهری است. پاسخ سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) به استعلام انجام شده درباره صدور مجوز فعالیت این مرکز در سال 1346ش، بیانگر نقش اصلی استاد مطهری در حسینیه ارشاد است. البته این مرکز دینی و فرهنگی از سال 1344ش فعالیت خود را آغاز کرده بود. جالب آنکه استاد مطهری برای نخستین بار دکتر شریعتی را به حسینیه ارشاد دعوت کرد.
بحث های نوین و روشنفکرانه مطرح شده در حسینیه ارشاد، حساسیتها و انتقادهای روحانیون سنّتی آن روزگار را برانگیخته بود. استاد مطهری تلاش میکرد با گفت و گوهای چهره به چهره، این حساسیت ها را کم کند. یکی از آن چهره های منتقد، آیت الله سید حسن طباطبایی قمی بود که از سال 1346 تا 1357ش در وضعیت تبعید و حصر، در شهر کرج به سر می برد. آیت الله طباطبایی قمی هم زمان به شدت مخالف حکومت پهلوی و سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد بود. استاد مطهری در سالهای تبعید او، به کرج آمد تا آیت الله را روشن کند! او در آن گفت و گو ضمن دفاع از مواضع حسینیه ارشاد و بیان اینکه حسینیه قصد روشنگری نسل جوان و پیراستن اسلام از خرافات را دارد، گفت: «ابتدا علیه فخرالدین حجازی و حالا علیه دکتر شریعتی سخن میگویند. البته او تندروی میکند و به نصایح ما هم گوش نمی دهد!» آیت الله در پاسخ میگوید: «جامعه شیعی، برخی حساسیت هایی دارد که شما روی این حساسیت ها انگشت گذاشته اید و باید رعایت برخی مصالح را بکنید.» به نظر میرسد استاد مطهری نتوانست در آن دیدار، مجتهد تبعیدی کرج را مجاب کند و خودش هم در سال 1349ش از حسینیه ارشاد جدا شد. در این میان نقش مخرب و پیچیده ساواک در ایجاد اختلاف لایه به لایه بین موافقان و مخالفان حسینیه ارشاد را نباید نادیده گرفت. استاد مطهری خیلی هم به آیت الله تبعیدی کرج، خوشبین نبود. در یکی از اسناد ساواک در سال 1354ش آمده که مطهری، فقاهت و مرجعیت آیت الله طباطبایی قمی را برای هدایت تحصیل کردهها ناکافی می داند. او این نظر را پس از درگذشت آیت الله سید محمدهادی حسینی میلانی در شهر مشهد ابراز کرده بود.
2. سندی به دست نیامده که استاد مطهری پیش و پس از کودتای 28 مرداد 1332 برای دیدار و گفتوگو با دکتر محمد مصدق نخست وزیر تبعیدی، به احمدآباد شهرستان نظرآباد آمده باشد اما او در سالهایی از زندگیاش به جریان مبارزاتی ملی دلبستگی داشت. در یکی از اسناد ساواک، هوادار مصدق معرفی شده که گمان میکنم ناشی از اعتقاد استاد به «مطلق مبارزه با حکومت پهلوی» است. در بیوگرافی تنظیم شده ساواک برای استاد مطهری آمده است: «تقریباً شیخی است منزوی. قدری هم مشرب مصدقی دارد... و میگفت مصدق، آدم وطن پرستی می باشد و توده ای ها ایشان را بالاخره خراب می کنند.» استاد مطهری در نهضت ملی شدن صنعت نفت، به سرمقاله های نشریه «باختر امروز» به قلم دکتر سید حسین فاطمی (وزیر امور خارجه اعدامی دولت مصدق)، علاقهمند بود و با دقت آنها را مطالعه میکرد و گاهی با دوستانش درباره آنها بحث میکرد.
3. استاد مطهری بین دانشجویان محبوب بود و از این جهت با گروهی از دانشجویان دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران مستقر در شهر کرج، پیوندهای عاطفی و فکری داشت. در 17 دی 1352 اعضای انجمن اندیشه و هنر دانشکده کشاورزی کرج از مسئولین دانشکده درخواست می کنند استاد مطهری - که در آن سال مدیر گروه فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه تهران بود - به عنوان سخنران به کرج دعوت شود. ساواک در واکنش به این دعوت گزارش میکند: «نحوه افکار و تمایلات سیاسی مرتضی مطهری مشخص نمی باشد!» در نهایت با سخنرانی استاد در کرج موافقت می شود اما ساواک دستور میدهد سخنرانی او را ضبط کنند.
4. استاد مطهری در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای شرکت در آیین آغاز فعالیت مسجد قمر بنی هاشم به شهر نظرآباد کرج آمد. او را آیت الله شهید محمد صدوقی و آیت الله سید هاشم رسولی محلاتی همراهی میکردند. مردم نظرآباد به میمنت حضور استاد و افتتاح مسجد، گاوی را پیش پای او و روحانیون دعوت شده قربانی کردند. از دیگر پیوندهای استاد مطهری با شهر نظرآباد میتوان به توصیه او به مرحوم سید محمدعلی شهیدی محلاتی جهت حضور تبلیغی در این شهر با «عنوان امام جماعت مسجد غدیریه» در سال 1356ش اشاره کرد. شهیدی محلاتی در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل فعالیتهای سیاسی علیه حکومت پهلوی دستگیر و به ساواک کرج منتقل شد.
5. استاد مطهری به جهت نوع نگاه به تبلیغات دینی و مبارزات سیاسی، پیوندهای عمیقی با آیت الله سید محمود طالقانی داشت. آیت الله طالقانی گرچه چهار ماه پس از شهادت استاد، درگذشت اما در آیین بزرگداشت استاد در حسینیه ارشاد سخنرانی کرد و راه و اندیشه او را گرامی داشت. فرازهایی از ارتباط مذهبی و سیاسی استاد مطهری و آیت الله طالقانی به روایت اسناد ساواک را ملاحظه کنید:
- حضور هر دو در جلسات مذهبی جبهه ملی ایران شعبه تهران در 27 آبان 1339و سخنرانی استاد مطهری در این جلسه با عنوان امر به معروف و نهی از منکر؛
- ارسال دعوت نامه جامعه اسلامی مهندسین در 24 دی 1339به استاد مطهری و آیت الله طالقانی با امضای مهندس مهدی بازرگان و مهندس مصطفی کتیرایی جهت حضور آن دو در مراسم مذهبی برنامه ریزی شده در مسجد حاج حسن (تهران)؛
- حضور هر دو در آیین سوگواری ماه محرم در سال 1342ش که در کانون اسلامی مهندسین برگزار شد. در این مراسم، سخنرانان از جمله استاد مطهری به تشریح وجه انقلابی و ظلم ستیزانه قیام حسینی پرداختند؛
- تماس آیت الله طالقانی با استاد مطهری جهت هماهنگی سخنران نماز عید فطر سال 1346ش در حسینیه ارشاد؛
- دورهمی سیاسی مشترک آیتالله طالقانی، استاد مطهری، آیت الله حسین علی منتظری و چند روحانی دیگر در سال 1347ش در منزل حاج شیخ حسین کاشانی؛
- سخنرانی استاد مطهری در مسجد جوادالائمه تهران در 8 فروردین 1348. در آن جمع سیصد نفره، آیت الله طالقانی هم حضور داشت؛
- حضور هر دو در مراسم شب چهلم درگذشت حاج مهدی شالچیان در 27 اردیبهشت 1348که حتی این مراسم ختم هم مورد رصد مأموران ساواک قرار گرفت؛
- جلسه هفتگی عده ای از روحانیون در 5 آذر 1348 در قلهک تهران در منزل آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و حضور آیتالله طالقانی و استاد مطهری در این جلسه مشورتی با موضوع عمق بخشی به تبلیغات دینی و آگاهی بخشی سیاسی؛
- مشارکت آیتالله طالقانی و استاد مطهری در جمع آوری پول برای حمایت مالی از سازمان الفتح فلسطین در سال 1342ش؛
- اقامه نماز جماعت توسط استاد مطهری در برخی مواقع به جای آیت الله طالقانی در مسجد هدایت تهران در سال 1343ش و حساسیت ساواک به این موضوع؛
- حضور هر دو در مراسم ختم مادر شهید دکتر محمدجواد باهنر در مسجد امیرالمومنین شهر تهران در 23 آبان 1359 که این مراسم هم حساسیت ساواک را برانگیخت.
6. در سال 1337ش با برنامهریزی انجمن اسلامی مهندسین، استاد شهید مطهری به همراه جمعی از نیروهای ملی و مذهبی مخالف حکومت پهلوی همانند آیت الله طالقانی، شهید محمدعلی رجایی، سید هادی خسروشاهی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی و... جهت اقامه نماز عید فطر به گلشهرکرج آمدند. تعدادی تصاویر دیدنی از این تجمع بر جای مانده است.
7. گروه فرقان تشکّلی سیاسی و مذهبی بود که در سال 1356ش به وسیله طلبه ای 21 ساله به نام اکبر گودرزی با تأثیرپذیری از تفسیر چپ گرایانه (مارکسیستی) از قرآن و آموزههای دینی تشکیل شد. همین گروه در 12 اردیبهشت 1358 استاد مطهری را به جهت نقدهایش در کتاب «علل گرایش به مادیگری» ترور کرد. بزرگ ترین مخفیگاه گروه فرقان در شهر کرج قرار داشت که در 5 آبان 1358 کشف و متلاشی گردید. خبر این عملیات، تیتر اول روزنامه کیهان شد. گودرزی و اندک پیروانش هم پس از یک درگیری مسلحانه در 18 دی 1358 در تهران دستگیر و در 3 خرداد 1359 اعدام شدند.
منابع: استاد شهید به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378؛ حسین عسکری، بیداری دشت کهن، انتشارات سوره مهر، 1397؛ حمید کرمی پور، انقلاب اسلامی در کرج، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1391؛ سید محمدحسین میرابوالقاسمی، طالقانی فریادی در سکوت، 2 ج، شرکت سهامی انتشار، 1387؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک: آیت الله سید محمود طالقانی، 3 ج، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382.
نشر نخست این مقاله در:
حسین عسکری، «نسبت های البرزی استاد مطهری»، روزنامه پیام آشنا، سال 8، ش 1834، یک شنبه 12 اردیبهشت 1400، ص 8.
مقاله فوق در وب سایت خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
____________________
بازتاب مقاله «نسبت های البرزی مطهری» - 1
جناب عسکری عزیز
متن مقاله را به دقت برای سه بار خواندم،ممنون از ارسال چنین پست وزین و بادرایتی. عکس فوق گرچه یادآور روزگار وصل است، اما متن مقاله خروجی فصل را تداعی می کند، زانکه هر یک از این بزرگواران به نحوی جدا ترور فیزیکی یا شخصیت شدند و آن آیت الله (قمی) تا پایان عمر در مشهد درب ورودی را بر روی خود بست. از قضا شاگردان این بزرگواران هریک راهی جدا از منش آنان انتخاب کردند، که ذکر آن مطلوب نیست. ریشه این مشکل را شهید بهشتی در فقر تئوری جامع می دانست، می دانید چرا؟ چون به قول مولانا، هرکسی از ظن خود شد یار من. مبنای تئوری ساختاری شهید مطهری منطق حوزوی یا ارسطویی و کلی نگری در اسلام بود. اساس شناخت شادروان بازرگان از اسلام منطق دکارتی و جزیی نگری علمی بود. اساس شناخت زنده یاد طالقانی و دکتر شریعتی از اسلام تاریخ و منطق دیالکتیک بود. گرچه هر یک پایگاه های خود را در محیط های خاص داشتند اما هیچکدام اندیشه ای فراگیر و جامع از ساختار اصلی و لقد خلقنا انسان فی احسنه تقویم درچند بعدی بودن نداشتند. به همین دلیل خروجی های آنان ناهمگن اما هم نهشت برای رد و حذف دیگری بود. حضور امام موسی صدر الگوی کوچکی از منطق فازی را به دنبال داشت که با ناپدید شدن وی ابتر ماند. تنها امام خمینی بود که مجموعه این منطق ها را در بستر رسمی و فراگیر آن مهیا کرد و از زبان قرآن و مشاء در قالب فازی آن جاری کرد. حیف که شاگردان منافق و منحرف و ستیزه جوی آنان، در قالب مجاهدین، فرقان و... کشور را به این روز سوق دادند.
محمد
12 اردیبهشت 1400
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
در آپارات بارگذاری شد
فیلم کامل میزگرد تحلیلی با موضوع:
نقش دانشکده کشاورزی کرج در انقلاب اسلامی
با حضور:
دکتر عباسعلی زالی (خاطرات 1342تا پیروزی انقلاب اسلامی)
دکتر حمید حشمدار (بررسی سیر تحولات جنبش دانشجویی استان البرز)
دکتر حسین عسکری (دانشکده کشاورزی کرج در اسناد ساواک)
دوشنبه 20 بهمن 1399
برگزار کننده:
معاونت دانشجویی و فرهنگی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران با همکاری جمعیت همیار کرج