«وناش» روستایی در دل تاریخ که ناشناخته مانده است
محمدرضا مقدم
روزنامه ولایت قزوین، سال سی و نهم، شماره 5049، سه شنبه 16 خرداد 1402، صفحه 5
کتاب «ونوس الموت» اواخر سال گذشته به قلم «بهروز رمضانی وناشی» توسط انتشارات رهام اندیشه به چاپ رسید. این کتاب همانطور که از نامش پیداست به معرفی روستای «وناش» میپردازد و دکتر شمسالله غلامی وناشی و دکتر حسین عسکری با نوشتن مقدمه به اهمیت آن افزودهاند. جهت معرفی هرچه بیشتر این کتاب و همچنین روستای وناش به گفتوگو با مولف آن پرداختهایم که شرح آن از خاطر شما میگذرد.
- از نام کتاب شروع کنیم؛ دلیل این نامگذاری چیست؟
- موضوع این پژوهش چنانچه از نام آن پیداست، مربوط به دو سکونتگاه انسانی در الموت از سرزمین دیلمیان در رشته کوههای البرز میباشد. «وناش» نام ده ی واقع در 95 کیلومتری معلم کلایه، الموت شرقی، از استان قزوین است که علت نامگذاری آن وجود گیاهی به نام «ونوس» یا همان «گل حسرت» است، بنابراین علت نامگذاری این مجموعه از کتاب فوق نیز بدین منظور میباشد.
- اگر موافقید به قلعه الموت بپردازیم؛ مختصری در این مورد توضیح دهید.
- قلعه حسن صباح به عنوان دژی استوار و محکم در میان قلههای صعبالعبور در کوهستانهای البرز مرکزی در حدود 544 متری شمال شرقی روستای گازرخان واقع در شهرستان الموت قرار دارد؛ و شهرت الموت که امروزه نام یکی از بخشهای کوهستانی شمال قزوین است، به واسطه وجود قلعهای است که مدتها در دست حسن صباح رئیس فرقه اسماعیلیه و جانشینان او بود.
- این قلعه در طول تاریخ شاهد چه تغییراتی بوده است؟
- بانی اول آن حسنبن زید علوی است؛ که در سال 252 هجری فرمان به ساخت آن بنا داد. این قلعه در سال 483 هجری به دست حسن صباح افتاد؛ و تا سال 654 هجری که مقر حکام اسماعیلیه بود و به گفته حمدا… مستوفی در رودبار بیش از پنجاه قلعه وجود داشت که به فرمان هولاکوخان مغول تمامی این قلعهها به همراه دژ حسنصباح ویران گشت؛ بعد از آن مدتی در دست حکام گیلان و مازندران بود و سپس تعمیر گردید؛ و در دوره صفوی تا زمان سلطنت شاه عباس اول زندان سیاسی بود. آثار آن قلعهها نیز با گذشت سالیان طولانی هنوز باقی مانده است.
- میتوان به روشنی گفت که چرا حسن صباح منطقه الموت را برای استقرار انتخاب کرد؟
- بهتر است که پرسش شما را با این توضیح کوتاه در مورد موقعیت جغرافیایی الموت پاسخ دهم. الموت منطقهای است واقع در سلسله جبال البرز، همراه با قلههای سر به فلک کشیده همانند شاه البرز، خشچال، سیالان در ارتفاعات صعبالعبور و کوهستانی که در دل خود قلههای فراوانی جا داده است. از آن جایی که حسن صباح با خلفای عباسی و سلجوقیان در حال ستیز و مبارزه بود، به مدت 14 سال بخشی از ایران را برای یافتن پایگاهی امن برای رسیدن به اهداف خویش جستجو کرد تا سرانجام آن را به کوههای مرتفع و صخرههای عظیم و صعبالعبور در الموت پیدا نمود که امروزه با گذشت سالیان دراز در آن داستانها و ماجراهایی شگفتانگیز به جای گذاشته است. یکی از مهمترین حوادث تاریخی آن تصرف 111 ساله الموت به دست اسماعیلیان میباشد که موجبِ محبوبیت و معروفیت آن در دورههای مختلف شده است.
- در مورد وجه تسمیه نام الموت چه نظری دارید؟
- بنا بر نظر استاد منوچهر ستوده، علت نامگذاری قلعه الموت این است: «الموت نام قعلهای است مشهور که ما بین قزوین و گیلان و مازندران واقع است و آن را به سبب ارتفاعی که دارد، الهموت میگفتند؛ یعنی عقاب آشیان، چه اله عقاب و موت به معنی آشیان میباشد و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند نام قلعه را به این نام خواندند؛ و به مرور الموت شده است. گویند یکی از سلاطین عقابی را برای شکار رها کرد و خود او را تعقیب نمود. تا به این نواحی رسید و از مشاهده قلعه دانست عقاب به منظور تسلط بر پیرامونش آن مکان را برگزیده است. پادشاه چون آن جا را پایگاهی فراخ و باشکوه دید، دژی ساخت و آن را الموت خواند؛ زیرا عقاب او را آموخته بود.»
- همانطور که میدانید به اصحاب حسن صباح «باطنیان» میگفتند؛ علت این موضوع چیست؟
طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملا اجرا مینمودند. پس از مدتی حسن صباح خود را مهدی موعود معرفی کرد و کمکم شاخهای از اسماعیلیه به وجود آمد که باطنی نامیده شد، اما دشمنانشان آنها را ملحد (کافر) مینامیدند. آنها علاوه بر مهدویت حسن صباح، معاد را قبول نداشته و معتقد بودند که انسانها با مرگ نابود میشوند و آنچه به عنوان اجر نیک و بد ذکر شده، در مورد نام نیک یا بدی است که از آدمیان باقی میماند. علت نامیده شدن آنها به باطنی دو مورد ذکر شده: 1. چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی میکردند به باطنی معروف شدند. 2. آنها معتقد بودند که آن چه را که در دینشان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت میکنند، بنابراین باطنی نامیده شدند.
- افسانههای زیادی در مورد حسن صباح وجود دارد؛ در کتاب به این موضوع پرداختهاید؟
- بله. به عنوان مثال یکی از روایتها به این شرح است. از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج میکرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر میکردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی مینمودند. مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج میکرده و به کارهایی مثل ترور وامیداشته است. همچنین افسانهی پیمان دوران کودکی خیام و خواجه نظامالملک و حسن صباح جز برای این ساخته نشده که انگیزه حسن صباح از این قیام را دشمنی شخصی با نظامالملک جلوه دهند. باطنیان شخصی را مامور به قتل خواجه نظامالملک کردند ولی زمانی که فرد مذکور نزد خواجه رسید، ناگهان غلام 15-10 ساله خواجه به وی حملهور شد و با ضربات دشنه او را از پای درآورد.
- در مورد تفکرات مذهبی اسماعیلیان توضیح دهید.
- حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کرد. وی از مخالفان سرسخت تسلط اعراب بر ایران بود. مذهب وی و پیروانش اسماعیلیه بود که شاخهای از پیروان امامان است، با این تفاوت که اینان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق(ع) حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را مهدی موعود (امام زمان) و امام آخر میدانند. مرکز قدرت اینان در مصر بود خلفای فاطمی مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.
- اگر موافقید به موضوع اصلی کتاب یعنی روستای «وناش» بپردازیم؛ لطفاً مختصری در این مورد توضیح دهید.
- در آن سوی دشت قزوین سرزمینی که کوههای بلند و صخرههای تند داشته و در خود رازهای پنهانی دارد، از پدران و مادران سختکوشمان حکایت دارد. حکایت از مردمانی که سالیان سال با عشق و علاقه به زندگی خود بها داده و معنا بخشیدهاند. جدا از زیباییهای خلقتش، حکایتها و اسرار ناگفته فراوان دارد. سکونتگاههایی از مناطق دورافتاده و محروم با مناظر بسیار زیبا با مردان و زنانی سختکوش، پرتلاش، ساده و مهربان که به عنوان یکی از آبادیها و سکونتگاههای قدیمی در میان رشته کوههای بلند و سر به فلک کشیده البرز، جزء بخش رودبار الموت استان قزوین به شمار میرود. فاصله آن نسبت به مرکز الموت، معلمکلایه حدود 64 کیلومتر و فاصله آن نسبت به قزوین 114 کیلومتر میباشد. روستای وناش بالا در شیب بسیار تند صخرهای و وناش پایین در شیب ملایمتری در منطقه کچی استقرار یافته است. هر دو روستا در گذشته نوع بافتشان به صورت متمرکز و امروزه به صورت پراکنده بنا گردیده است و در میان رشته کوه البرز از سه جهت به وسیله کوهها محصور شده است. جمعیت این دو روستا در فصول گرم سال به ویژه در بهار و تابستان حدود 654 خانوار میباشد. ولی در بقیه فصول سال به دلیل مشکلات تردد و شرایط سخت زندگی فقط تعدادی دامدار در روستا باقی میماند.
- وناش دارای چه پوشش گیاهی است؟
در روستای وناش جنگلهایی به صورت پراکنده و در بعضی از مناطق آن نیز به صورت متراکم وجود دارد و از درختان کمیاب در دنیا به حساب میآید. بر اثر تنوع آب و هوا و تنوع خاک، برخی از مناطق این روستا تا منطقه دال مرز را جنگلها به صورت پراکنده پوشانیده است؛ و در بعضی مناطق آن نیز جنگلهای تنک و بوتهزار به صورت چراگاههایی پدیدار گشته است.
- وناش با دیگر نقاط الموت دارای فرهنگ مشترک است؟
فرهنگ مردم چه از جنبه علمی و چه از لحاظ اجتماعی برای خود آن ملت و برای مردم سراسر جهان دارای ارزش و اهمیت بسیار است و از جنبه ملی و میهنی، فرهنگ مردم هر ملتی در حکم زندگینامه و شرح احوال و سیرت توده عوام آن ملت و عامل اصلی و شاخص خصلتها و تصویر اصیل آداب و عادات آن قوم بوده و روشنگر سوابق تاریخی و نشاندهنده تحول فکری و تکامل اجتماعی مردم عوام آن کشور است. مردم هر نقطه لهجه خاص و فرهنگ عوامانه مخصوص به خود دارند. فرهنگ و آداب و رسوم این آبادی نیز همانند سایر نقاط الموت وجه مشترکی با هم دارند که در واقع به یکدیگر گره خورده و با وجود اختلافات ظاهری در جوامع مختلف، ریشه، پایه، منشاء و منبع همه آنها یکی است و در مکانهای مختلف بر اساس شرایط محیطی زندگی در آن جامعه شکل گرفته است.
- لطفاً در مورد آئینهای مختص به ماه محرم توضیح دهید و هنوز آیا مراسم خاصی در این روستا برگزار میشود؟
- یکی از آئینهای کهن که برخاسته از تفکرات و باورهای دینی و مذهبی اهالی روستای وناش میباشد و هرساله همراه با ماه محرم برگزار میگردد عَلَم گردانی است. اهالی وناش با اعتقاد به احیای دین اسلام، سالهاست که در این روستا مراسمی تحت عنوان علم گردانی با شور خاصی برگزار میکنند و سالهاست که این مراسم به همان سبک قدیم با حضور تعداد زیادی از اهالی دو روستا برای گرفتن حاجت که به علم متوسل میشوند به اجرا در میآید. عَلَم، تکه چوب بلندی است که از درخت اورس گرفته شده و بسیار مقاوم است. هرچند بخشی از چوب علم در سالهای گذشته طی اجرای رسوم مذهبی شکسته و کوچکتر شده است. هرساله با پوشش تکهای از پارچه رنگی که از نذورات مردم است اطراف علم را جهت برآوردن حاجت میپوشانند و همین امر نیز باعث سنگینی علم شده است. تنها شیخ محل میتواند اجازه خروج علم را از داخل امامزاده برای رسوم مذهبی بدهد. سابقا شیخ براتعلی اسماعیلی و سپس شیخ نباتعلی بابایی و شیخ علی گل بابایی مسئولیت علم گردانی را به عهده داشتند و امروزه نیز شیخ عابدین (بهاءالدین) فرزندش عهدهدار علم گردانی است. معمولا شیخ در روزهای ماه محرم و بیشتر در روز تاسوعا و عاشورا علم را طی مراسم خاصی از داخل امامزاده خارج کرده و به نزد عزاداران حسینی میبرد. این خارج کردن علم همراه با اجرای رسوم مذهبی مرثیهسرایی و نوحهخوانی و سینهزنی است که در فضای باز صورت می گیرد.
- مراسم و آئینهای ازدواج چطور؛ آیا به طور خاصی برگزار میشد؟
- زندگی اجتماعی در مناطق کوهستانی الموت بر اساس ساختار فعالیتهای محیطی شکل گرفته است. دامداری و کشاورزی و دیگر مشاغل در جریان کار روزانه سبب آشنایی دختران و پسران روستایی به یکدیگر شده و اغلب جوانان، همسران خود را در جریان همین برخوردها انتخاب میکنند و قول و قرارها در خصوص امر خواستگاری و پیوند زناشویی و اجرای رسوم عروسی و جشن، با موافقت پدر و مادر و سایر اعضای خانواده صورت میگیرد. ابتدا رسوم اولیه بعد از خواستگاری خانواده پسر از دختر و برگزاری رسم انگشترگذاری در یک مجمعه مسی قدیمی که محتوای آن میوه و شیرینی، کله قند، طاقه پارچه و یک عدد انگشتر است، به طور دسته جمعی و با به راه انداختن جشن و سرور و خواندن اشعار محلی به منزل عروس وارد میشدند. در این مراسم پس از انگشترگذاری، تاریخ برگزاری عقد و عروسی و میزان اخذ شیربها و مهریه مشخص و تعیین میشد. مراسم عروسی یک هفته انجام میگرفت. کلیه اهالی از جمله جوانان و کودکان آبادی نیز در شادی خود را شریک میدانستند و به رقص و شادی میپرداختند. قبل از مراسم عقد و عروسی یک روز قبل، مقداری هیمه (هیزم)، یک راس گوسفند، آرد، برنج، روغن، قند، شکر، به خانواده عروس از طرف خانواده داماد هدیه داده میشد تا وسایل پذیرایی شب حنابندان فراهم گردد. بعد از آنکه عروس و داماد به حمام ده میرفتند، هر یک از بستگان به فراخور حال خود مبلغی پول به عنوان «پول پیشانی» به عروس و داماد میدادند. در اتاق عقد رو به قبله سفره سفیدی پهن میکردند. آیینهای که داماد فرستاده بود را بالای سفره میگذاشتند و دو شمع در طرفین آیینه روشن میکردند. در سفره سر عقد قرآن، نان و پنیر محلی، گردو، کاسه آب، دو کله قند، میوه و شیرینی و عسل میگذاشتند. عروس در هنگام عقد رو به قبله مینشست و در آیینه نگاه میکرد. در مجلس عقد چند نفر دختر یا یک زن سفیدبخت مشغول دوختن پارچه و ساییدن قند روی سر عروس میشدند. بعد از اتمام خطبه و بلهگویی عروس، پولی به عروس میدادند که به دادن لفظ مرسوم بود. پس از انجام مراسم عقد، آبی که در سر سفره عقد بود، صبح روز بعد روی عروس و داماد میریختند و آن را آب بخت مینامیدند. قبل از حرکت عروس به خانه داماد، جهیزیه عروس را پس از تهیه صورت ریز و قیمتگذاری به خانه داماد میبردند. بعد از آن عروس با پدر و مادرش خداحافظی میکرد و گاهی نیز در پیشاپیش عروس که بر اسب یا قاطرسوار بود، یک سینی محتوای قرآن مجید و کاسه آب و همچنین آیینه با دو عدد شمع روشن بود که توسط یکی از بستگان عروس حمل میگردید. اهالی وناش جهت تهیه سور و سات و تدارک مراسم عروسی اجبارا با اسب و قاطر به شهرستان تنکابن میرفتند. در روز عروسی کلیه اهالی در مراسم حاضر بودند و پذیرایی از مهمانان در روز عروسی در پشتبامهای بزرگ ده برنامهریزی میشد. آهنگهای شاد توسط گرامافونی پخش میشد که آن زمان وارد روستاهای الموت شده بود. زدن سازهای محلی نیز توسط چند نفر از اهالی محل که توانایی این کار را داشتند، انجام میگرفت.
- ضمن تشکر از همراهی شما، در پایان مختصری در مورد باورهای عامیانه مردم روستای وناش توضیح دهید.
- اهالی روستای وناش در زمانهای گذشته دارای عقاید و باورهایی بودند که در گرفتاریها و مشکلات زندگی از آنها مدد خواسته و در آیینهای سنتی مختلف از آنها سود میجستند. در آن دوران، علم و تکنولوژی چنین سرعت پیشرفتی نداشت و دکتر و دارو در دسترس همگان نبود. بر همین مبنا، اهالی بیشتر به باورها وابسته بودند و با این طریق مشکلات و گرفتاریهای خود را حل میکردند و موانع پیش رو را برمی داشتند. برخی از این باورهای سنتی همچنان در میان بعضی از اهالی به قوت خود باقی است و مابقی فقط در حافظه بزرگسالان محفوظ و به یادگار مانده است. بیان این باورها به منزله تایید و یا رد محتوایی آنها نیست. مثلا اگر کسی بر چشمهای از کوهستان وارد شود و با زانوی خمیده جهت نوشیدن آب، سر به سمت چشمه ببرد و از آن چشمه آب بنوشد، اجنه بر بالای سر آن فرد حاضر میشود. حتما باید از لیوان و یا از گیاهان که برگ پهن دارد استفاده کند و باز معتقد بودند که چشمهها جن دارند و شبها اجنه بر آنجا وارد میشوند و به رقص و پایکوبی میپردازند و شبها به تنهایی بر سرچشمه نباید رفت. همچنین بر این باور بودند که جایی که درختان انبوه داشته باشد، اجنه دارد. اجنه شبها آنجا اجتماع دارند و نباید بر آنجا در هنگام شب گذر کرد. معتقد بودند گربه سیاه جن است و نباید آن را اذیت کرد زیرا شخص آزاردهنده دچار امراض روانی خواهد شد.
این گفت و گو در وب سایت روزنامه ولایت قزوین
در کنار برادران برغانی در کربلا
خوشبختانه توفیق دست داد یک روز پس از اربعین، 24 ساعته به زیارت عتبات مقدس در کشور عراق (کاظمین، کربلا و نجف اشرف) مشرف شدم. سفری گرم و گیرا و خاطره انگیز بود. حوالی اذان صبح در سحرگاه سه شنبه 6 شهریور 1403 با کمک دوستم حسین آقا اکبریان، نزدیک ضریح امام حسین علیه السلام و مقبره حبیب بن مظاهر در محلی که در گذشته به «ایوان بالاسر یا ایوان رأس الحسین» مشهور بوده، مزار دو عالم البرزی یعنی «شیخ محمدصالح برغانی» و «شیخ محمدعلی (علی) برغانی» را پیدا کردم و لحظاتی مشتاقانه در کنارشان بودم.
شیخ محمدصالح برغانی را به جهت تاسیس یک مدرسه علمیه مهم و اثرگذار به نام «صالحیه» در شهر قزوین و سیصد اثر مکتوب چاپ نشده و دست نویس میشناسیم. فقیه و مفسر آگاه که همزمان با حکومت فتحعلی شاه قاجار به همراه گروهی از روحانیون سیاسی از جمله استادش سید مجاهد در جنگ دوم ایران و روس حاضر شد. در آن سفر جهادی، محمد میرزا فرزند عباس میرزا نایب السلطنه (محمد شاه بعدی) وظیفه داشت سجاده او را به هنگام نماز آماده کند. گفته میشود ملا محمدصالح برغانی و دیگر استادان مدرسه صالحیه، درباره مسائل روز، دیدگاه های نوگرایانه ای داشتند که از آن موارد میتوان به فتوای عدم حرمت حلق لحیه (ریش تراشی) و حلیت موسیقی و دیگر مسائل نوپدید اشاره کرد. ترور وحشتناک و سوگناک برادرش شیخ محمدتقی برغانی مشهور به شهید ثالث در سال 1263 قمری توسط بابیان و نقش احتمالی دخترش زرین تاج برغانی مشهور به قرة العین، چنان وی را آزرده ساخت که نتوانست در قزوین بماند و راهی کربلا شد و تا ایست قلبی در حرم حسینی، در آن شهر به تدریس و تالیف پرداخت. یکی از آثار عربی ملا محمدصالح به نام «موسوعة البرغانی فی فقه الشیعه» - که مجموعه چهارده جلدی در فقه استدلالی شیعه است - در پاییز 1382 خورشیدی تحسین مقام معظم رهبری را برانگیخت.
شیخ محمدعلی برغانی دیگر عالم البرزی مدفون در حرم حسینی است. فقیه و عارف روزگار قاجاریه که در ماجرای درگیری نظری و عملی شیخیه و متشرعه، تلاش بر میانجیگری داشت و از استادش شیخ احمد احسایی خواست رسالهای در تعدیل دیدگاهش بنویسد. او مشهورترین شاگرد ملا حسین قلی همدانی در عرفان و اخلاق است. سومین برادر برغانی یعنی شهید ثالث هم وصیت کرده بود در حرم حسینی به خاک سپرده شود اما به جهت آشکار شدن پیکر سالم و امانیاش پس از گذشت 17 سال، قزوینی ها مانع از انتقال آن به شهر کربلا شدند؛ چون او را «قدیس»، «شهید سوم فقاهت شیعه» و در ردیف «اجساد جاویدان» می دانستند.
قرار است به زودی به همت حوزه علمیه استان البرز، «کنگره شهید صالح» در شهر کرج برگزار شود تا از زندگی، زمانه و آثار شیخ محمدصالح و برادرش شیخ محمدتقی برغانی بیشتر گفته و نوشته شود. روانشان شاد.
حسین عسکری
11 شهریور 1403
پاسخ مجتهد آرامستان کرج به گوشت تلخی های واعظ بی ادب!
حسین عسکری
22 فروردین 1403
(عید فطر)
شادروان آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی (1279 - 1371ش) از فقیهان شناخته شده ایران معاصر است که پیکرش در آرامستان بهشت سکینه شهر کرج به خاک سپرده شده و از «نام آوران مدفون در استان البرز» به شمار می رود. مزارش سنگی ساده دارد و طبق وصیتش روی آن نوشته شده: «سید ابوالفضل موسوی زنجانی فرزند سید محمد، وفات 71/5/2». صاحب این مزار غریب، مجتهدی مسلم و دانش آموخته حوزه علمیه نجف اشرف است. او از شاگردان آیات میرزا محمدحسین غروی نایینی و سید ابوالحسن موسوی اصفهانی به شمار می رود. مقابله با الحاد و تجزیه طلبی فرقه دمکرات آذربایجان به سرکردگی جعفر پیشه وری، همراهی با نهضت ملی شدن صنعت نفت، حمایت از نواندیشی دینی دکتر علی شریعتی، همراهی با علامه طباطبایی و شهید مطهری در افتتاح حساب بانکی برای مبارزان فلسطین، تاسیس جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر، مخالفت با تغییر تقویم هجری شمسی و عضویت اجباری در حزب رستاخیز، بخشی از کنش های سیاسی و اجتماعی آیت الله موسوی زنجانی در دوره حکومت پهلوی است. این مجتهد مجاهد با آیت الله سید محمود علایی طالقانی فقیه نامدار البرزی، دوستی گرمی داشت. وقتی ابوذر انقلاب در زندان حکومت پهلوی گرفتار بود، چراغ مسجد هدایت شهر تهران را روشن نگه داشت. به جایش نماز خواند و سخنرانی کرد و از طریق تلگراف با او در ارتباط بود. وقتی هم که شادروان طالقانی درگذشت، بر پیکرش نماز خواند.
این چهره زنجانی - البرزی را کوتاه معرفی کردم تا برسم به مساله رنج آور این روزها یعنی سخنان بی ضابطه و غیر اخلاقی یکی از واعظان غیر محبوب شهر تهران که ناجوانمردانه پیامبر رحمت و مهربانی و امام علی علیه السلام را «گوشت تلخ» خواند! «گوشه هایی از اخلاق محمد (ص)» عنوان نوشتاری از آیت الله موسوی زنجانی است که آن را شهید مطهری در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در یکی از کتاب هایش به نام «وحی و نبوت» چاپ کرده است. البته این مقاله تحقیقی پیش از آن در جلد اول کتاب «محمد (ص) خاتم پیامبران» از انتشارات موسسه اسلامی حسینیه ارشاد منتشر شده بود. در 23 اردیبهشت 1379 هم مقام معظم رهبری با ذکر نام نویسنده، این مقاله را در خطبه های آیین نماز جمعه تهران برای نمازگزاران خواند. به گمانم اگر آن شیخ بی فضیلت، فقط این مقاله کوتاه را می خواند، دیگر در سحرگاه معنوی رمضان از رسانه ملی این گونه بی پروا و میلی حرف نمی زد. در بخش از آن مقاله، ذیل عنوان «بخشایش و گذشت» درباره حضرت مصطفی (ص) آمده است:
«بدرفتاری و بی حرمتی را نسبت به شخص خود با نظر اغماض می نگریست، کینه کسی را در دل نگاه نمی داشت و درصدد انتقام برنمی آمد. روح نیرومندش که در سطح بسیار بالاتر از انفعالات نفسانی و عقده های روحی قرار داشت، عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیج می داد. حسّاسیتش در مقابل ناملایمات از حدّ حزن و اندوه تجاوز نمی کرد. در جنگ احد با آن همه وحشیگری و اهانت که به جنازه عموی ارجمندش حمزه بن عبدالمطلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدت متألم بود، دست به عمل متقابل با کشتار کنندگان قریش نزد و بعدها که بر مرتکبین آن و از آن جمله هند، زن ابوسفیان، دست یافت. در مقام انتقام برنیامد و حتی ابوقتاده انصاری را که می خواست، زبان به دشنام آن ها بگشاید، از بدگویی منع کرد. پس از فتح خبیر، جمعی از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایی مسموم برایش فرستادند، او از سوء قصد و توطئه آن ها آگاه شد، امّا آن ها را به حال خود رها کرد. بار دیگر زنی از یهود، دست به چنین عملی زد و خواست زهر در کامش کند، او را نیز عفو کرد. عبدالله بن ابّی سردسته منافقان که با ادای کلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از اینکه با هجرت رسول اکرم به مدینه، بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل می پرورانید و با یهودیان مخالف نیز سر و سرّی داشت و از کارشکنی و کینه توزی و شایعه سازی علیه رسول اکرم فروگذار نبود، هم او بود که در غزوه بنی المصطلق می گفت: چنانچه به مدینه برگشتیم، این طفیلی های زبون را (مقصودش مهاجرین است) از خانه خود بیرون می رانیم. یاران رسول اکرم که دل پرخونی از او داشتند، از آن حضرت اجازه خواستند تا او را به سزای اعمالش برسانند. آن حضرت نه تنها اجازه نداد، بلکه با کمال مدارا با او رفتار کرد و در حال بیماری به عیادتش رفت و سر جنازه اش حاضر شد و بر او نماز گذارد. در مراجعت از غزوه تبوک، جمعی از منافقان به قصد جانش توطئه کردند که به همگام عبور از گردنه، مرکبش را رم بدهند تا در پرتگاه سقوط کند و با اینکه همگی صورت خود را پوشانده بودند، آن ها را بشناخت و با همه اصرار یارانش، اسم آن ها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر کرد...»
مزار آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی در آرامستان بهشت سکینه کرج
سند حمایت آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی از مبارزان فلسطینی، 1349 خورشیدی
آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی با آیت الله سید محمود علایی طالقانی فقیه نامدار البرزی، دوستی گرمی داشت
آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی بر سر قبر آماده شده برای آیت الله سید محمود علایی طالقانی، آرامستان بهشت زهرا شهر تهران، 19 شهریور 1358
استاد عباس براتیپور درگذشت
|خبرگزاری ایسنا| اول اردیبهشت 1402
عباس براتیپور، شاعر در هشتادسالگی به همراه پسرش از دنیا رفت. محمدرضا سیاوشانی، نوه دختری این شاعر پیشکسوت به ایسنا گفت او بامداد جمعه، اول اردیبهشتماه از دنیا رفته است. مراسم تشییع پیکر و خاکسپاری براتیپور متعاقباً اعلام خواهد شد. عباسعلی براتیپور که به نام عباس براتیپور شهرت یافته سال 1322در تهران متولد شد و در سال 1341به استخدام نیروی هوایی درآمد. او از اواخر دوران تحصیل در دبیرستان به شعر و شاعری پرداخت. پس از پیروزی انقلاب رسما و به طور جدی به سرودن شعر مشغول شد و با شرکت در محافل ادبی فعالیت خود را گسترش داد. مجموعه شعرهای این شاعر عبارتند از: «چشم بیمار»، «بر تربت خورشید»، «غم دلدار»، «زمزمه مستی»، «بهت نگاه»، «وعده دیدار»، «کتیبه شکیب»، «سینای سبز عشق»، «با شقایقها برادر»، «عطش عشق»، «داغ تشنگی»، «سوار مشرقی»، «در ساحل علقمه»، «ماه در فرات»، «گزیده ادبیات معاصر 24 »، «زیتون و زخم» و «دل و دریا».
خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایسنا
______________________
کوچ شادروان استاد عباس براتی پور شاعر سرزمین چشمه ها
امروز صبح با شنیدن خبر تلخ کوچ شادروان «استاد عباس براتی پور» شاعر اصالتاً البرزی به همراه فرزندش در بامداد جمعه اول اردیبهشت 1402 (روز بزرگداشت جناب سعدی شیرازی)، شادی عید شریف فطر برایم تلخ شد. متأسفانه خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) درباره چگونگی تقارن مرگ استاد و پسرش توضیح نداده است. استاد براتی پور متولد 1322خورشیدی ریشه در ساوجبلاغ استان البرز دارد. آن عزیز سفر کرده چند سال پیش مشتاقانه درباره اصالت ساوجبلاغی خود گفته بود: «پدرم از اهالی هشتگرد کرج بوده که در زمان احمد شاه قاجار برای سربازی به تهران آمد. بعدها که رضا شاه به قدرت رسید پدرم همچنان در تهران به عنوان سرباز خدمت می کرد. البته آن زمان مدت خدمت سربازی مثل حالا زمان مشخصی نداشت. کسانی که می آمدند معمولاً می ماندند. کسانی هم که نمی خواستند بعد از چند سال می رفتند دنبال کار و زندگی خودشان، ولی پدر من ظاهراً از لباس نظامی خوشش آمده بود، چون آن را تا آخر عمر پوشید. به هرحال بعد از اینکه در تهران ماندگار می شود با مادرم که آن هم از اهالی زادگاه پدرم بوده ازدواج می کند و او را هم به تهران می آورد.» خوشبختانه در 24 بهمن 1398به همت حسین آقا جوادان - که در آن سال ها مسئول کمیسیون فرهنگی شورای شهر هشتگرد بود - آیین نکوداشت استاد براتی پور در فرهنگ سرای امام علی علیه اسلام شهر هشتگرد برگزار شد. فیلم و تصاویر زیر تنها یادگاری های برجا مانده از «آیین وصل» استاد با خاستگاهش است و امروز که سوگوار کوچ این فرزند فاضل و ادیب سرزمین چشمه ها هستیم. به قول شادروان فریدون مشیری:
بالاترین ناباوری مرگ است
در عرصه پیکارمان با مرگ،
تدبیری نمی دانیم
وقتی شبیخون میزند، ناچار
در بهت، در ناباوری، خاموش میمانیم.
حسین عسکری
دوم اردیبهشت 1402
(عید فطر)
______________________
حسین عسکری، «سرهنگ ساوجبلاغی که شاعر شد»، روزنامه پیام آشنا، شماره 714، چهارشنبه 13 امرداد 1395، صفحه 8
(جهت وضوح یادداشت فوق، روی آن کلیلک کنید)
______________________
ویدویی کوتاه از آیین نکوداشت شادروان استاد عباس براتی پور
24 بهمن 1398
استان البرز، شهرستان ساوجبلاغ، شهر هشتگرد، فرهنگسرای امام علی علیه السلام
______________________
پیام استاد عباس براتی پور (شاعر و عضو هیئت مدیره انجمن قلم ایران) به مناسبت 17 آذر روز فرهنگی هشتگرد، سال 1399
______________________
گزارش روزنامه عصر توسعه (دوشنبه 28 بهمن 1398، ش 554، صفحه 5) درباره آیین نکوداشت استاد عباس براتی پور شاعر نامدار هشتگردی
(جهت وضوح گزارش فوق، روی آن کلیلک کنید)
______________________
داستان یک شاعر، از نیمه رمضان تا عید فطر
استاد عباس براتی پور، شاعر نامدار معاصر که ریشه در شهر هشتگرد داشت، در روز اول اردیبهشت 1402 و شب عید فطر، به همراه پسرشان در اثر حادثه نشت گاز و نهایتاً ایست قلبی، دنیای خاکی را وانهادند و غمگنانه کوچ کردند. این شاعر نامدار، سالهای متمادی با نگاهی پدرانه، جلسات شعرخوانی حوزه هنری تهران را برگزار کرد و شاعران بسیاری را با نفس گرم و راهنماییهای مشفقانه خود پرورش داد. همچنین به مدت 13سال اداره جلسات دیدار شاعران با رهبر انقلاب در نیمه ماه رمضان را بر عهده داشت. زبان ساده و صمیمی، مضامین میهنی و آیینی، زمانشناسی و دردآشنایی، نگاه دلسوزانه و خاوتمندانه به پرورش شاعران جوان و حساسیت شاعرانه به حوادث روزگار نظیر انقلاب و جنگ، جایگاه او را از این حیث، در بین شاعران معاصر، برجسته ساخته است. خاطرات و روایتهای قابل تامل او از فلسفه شکلگیری جلساتِ دیدار شاعران با رهبری و نحوه اداره این جلسات، حاکی از جایگاه ویژه او در بین شاعران آیینی و اعتماد و شناخت رهبری نسبت به اوست. بعد از اینکه خبر تلخِ کوچ استاد و فرزندشان را از دوست دانشمند و پژوهشگرم جناب آقای دکتر حسین عسکری شنیدم، به رسم ادب در یک گفتگوی کوتاه تلفنی، مراتب تسلیت و تاسف عمیق خود را از این ضایعه غمبار به دختر استاد و بازماندگان محترم ابلاغ کردم و در گفتگو با برخی مسئولان فرهنگی شهر هشتگرد، پیشنهاد برگزاری مراسم یادبود این شاعر فقید در شهر هشتگرد با حضور شاعران و ادبدوستانِ منطقه و کشور را مطرح کردم که امیدوارم به شکل شایسته و درخوری برگزار گردد. فضل تقدّم در معرفی این چهره ادبی و بسیاری دیگر از فرهیختگان و نامدارانِ البرزی، همچون اغلب موارد، با آقای دکتر حسین عسکری است که سلامتی و دوام توفیقات این البرزپژوه پُر کار و خستگیناپذیر را آرزو دارم. مجموعه اشعار بهت نگاه، تا طلوع گل سرخ، الفبای عشق، دل و دریا، ارغوانیها، نقش مستوری، آتشسواران، گزیده ادبیات معاصر (شماره24)، به همراه تعدادی کتاب منتخب شعر، از آثار به جا مانده از استاد عباس براتی پور است که توفیق به یادگار داشتن برخی از این کتابها از دست استاد را دارم. در تاریخ 24بهمن 1398با یاری دوستان اهل ذوق و مساعدت همکاران وقت در شورای اسلامی و شهرداری هشتگرد، مجلس بزرگداشتی برای استاد براتیپور با حضور شاعرانی چون دکتر اسماعیل امینی، مصطفی محدثی خراسانی و فریبا یوسفی در فرهنگسرای امام علی(ع) برگزار کردیم که با شعرخوانی و بیان خاطرات استاد و میهمانان همراه بود.
یاد و خاطره این شاعر مهربان و بااخلاق را گرامی میدارم.
حسین جوادان
شنبه 2 اردیبهشت 1402
پوستر آیین نکوداشت استاد براتی پور در شهر هشتگرد، 24 بهمن 1398
استاد براتی پور در جمع گروهی از فعالان فرهنگی شهرستان ساوجبلاغ، 24 بهمن 1398
______________________
فیلم گفت و گوی حسین جوادان با شادروان استاد عباس براتی پور (زاده 1322 - درگذشت 1 اردیبهشت 1402) درباره پیوندش با شهر هشتگرد و شهرستان ساوجبلاغ و توصیه ایشان به مسئولان فرهنگی + شعرخوانی
24 بهمن 1398
استان البرز، شهرستان ساوجبلاغ، شهر هشتگرد، فرهنگسرای امام علی علیه السلام
12 دقیقه
______________________
دو ادیب البرزی در یک قاب
تصویری از شادروان عباس براتی پور و شادروان شمس آل احمد در کنار هم. در این تصویر، شاعرانی هچون محمود شاهرخی و نصراله مردانی نیز دیده میشوند. اکبر نبوی، منتقد سینما هم در عکس هست. استاد عباس براتی پور (نفر اول نشسته از راست)، استاد شمس آل احمد (نفر چهارم ایستاده از راست).
عکس نوشته دریافتی از حسین جوادان
______________________
ما نمانیم و عکسِ ما مانَد
کارِ دنیا، همیشه بر عکس است!
عکسی خاطره انگیز از اوایل دهه هفتاد! با حضور شاعران معاصر کشور در قالب کاروان شاعران حوزه هنری، اعزامی از تهران و کرج. این عکس، در یکی از کاخ موزه های دوره صفویه، اردبیل ثبت شده و مربوط است به زمان برگزاری کنگره شعر مادحین اردبیل که ویژه بزرگداشت استادان زنده یاد، منعم؛ منزوی و انور اردبیلی. برگزار شده بود. در عکس: ایستاده و نشسته، تعدادی از چهره های برتر ادبیات استان تهران و البرز که در آن دهه، جزو سرآمدان شعر معاصر ایران بودند، دیده می شوند: استادان: مشفق کاشانی، عباس براتی پور، علی آذرشاهی، محمود شاهرخی، سید محمود گلشن کردستانی، دکتر قاسم انصاری، حسین شیداییان، سید احمد حسینی، شباب خرم آبادی، دکتر فرهاد سجادی، رشید کرباسی، آذر مازندرانی، دکتر ناصر احمد زاده و همیشه شاگرد مکتب ادب، مرتضی دهقان آزاد. جالب این است که بدانید، عکاس این عکس، زنده یاد محمدرضا آغاسی است که در این سفر، همراه ما بود و دوربین عکاسی متعلق به او بود و در این عکس، پشت دوربین قرار گرفته...
مرتضی دهقان آزاد
(شاعر و نویسنده البرزی)
- مطالب و تصاویر فوق نخستین بار در کانال تلگرامی البرز پژوهی منتشر شده است: alborzology@
در آیین رونمایی از کتاب «مهندس مسلمان» که با همکاری اداره کل کتابخانه های عمومی استان البرز و شرکت سیمان آبیک برگزار می شود، دقایقی درباره زندگی، زمانه و اندیشه شادروان مهندس منوچهر سالور (1293 - 1389ش) پدر صنعت سیمان ایران و بنیانگذار کارخانه سیمان آبیک سخن خواهم گفت.
شاهزاده ای قجری که شخصیت پیچیده و در عین حال ساده و صادقی دارد. از نگاه سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک)، متعصب مذهبی و بیش از حد خشک و مقرراتی است. با آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان، دوست صمیمی است و بنیانگذار انجمن اسلامی مهندسین و عضو انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. در آن سال ها، مسجد، مدرسه، گرمابه و جاده می سازد. کتاب می نویسد و کتاب های مهم النقض و الغارات را چاپ و منتشر می کند. نمازش ترک نمی شود و در سربازی به سختی روزه می گیرد. در شرایط انقلابی، از حقوق شهروندی همدم السلطنه و کارنامه فرهنگی مهندس محسن فروغی دفاع می کند. در تبعیدگاه به دیدار آیت الله شهید مدنی می رود و از هویدا پیشرفت و توسعه صنعت سیمان ایران را مطالبه می کند. شراب فروشی شهر دورود را برمی چیند. کراوات می زند و با مدرنیته و ارزش هایش به خوبی آشناست. در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بازرس نهاد نخست وزیری و در نخستین دولت جمهوری اسلامی، رئیس بنیاد علوی می شود. با حزب توده بر سر مهر نیست و با مراجع تقلید شیعه نامه نگاری صمیمانه دارد. از حقوق کارگران و حتی حیوانات در کارخانه های تحت مدیریتش دفاع می کند و از ریا و رانت خواری و فساد نفرت دارد و....
حسین عسکری
دوشنبه 23 آبان 1401، ساعت 10
استان البرز، شهرستان نظرآباد، کیلومتر 80 اتوبان تهران - قزوین، شرکت سیمان آبیک
پخش همزمان از طریق فضای مجازی:
https://www.skyroom.online/ch/nahaad/alborzpl
کارخانه سیمان آبیک در شهرستان نظرآباد استان البرز
شادروان مهندس منوچهر سالور (1293 - 1389ش)
پدر صنعت سیمان ایران و بنیانگذار کارخانه سیمان آبیک
به کوشش شرکت فارس و خوزستان (سهامی عام)، قم: انشارات شهید کاظمی، 1399، 818 صفحه
آیین رونمایی کتاب مهندس مسلمان برگزار شد
گزارش شبکه البرز از آیین رونمایی از کتاب مهندس مسلمان
پاسداشت پاسدار فرهنگ البرز
روز پنج شنبه 10 شهریور 1401 با حضور گرم البرزیان گوهرشناس، «آیین بزرگداشت شادروان ذبیح الله زرندی» در سالن اجتماعات میلاد شهر کرج برگزار شد . در آغاز، آقای محسن کشاورز (مدیر جمعیت همیار کرج) درباره اهداف این بزرگداشت سخن گفت با چاشنی خاطره ای از محبوبیت مردمی دایی ذبیح. در ادامه دکتر رشید کاکاوند دو نکته درباره راز محبوبیت شادروان زرندی گفت و تاکید کرد که توجه توأمان به «پاسداشت» و «نقد روشمند»، ما را به شناخت دقیق و عمیق نام آوران فرهنگی خواهد رساند.
با اجرای آقای بهروز رحیمی، دو نشست جداگانه با موضوع «گویش کرجی» و «هویت البرزی» برگزار شد. اول، آقایان زکریا مهرور و اباذر خدابین مخاطبان را با ویژگی های زبان شناسی گویش کرجی آشنا کردند و نمونه هایی از اشعار محلی متعلق به این گویش را خواندند که مورد توجه حاضران قرار گرفت. در نشست دوم با حضور دکتر مهراب رجبی، دکتر عمار ایزدیار و بنده به مقدمات مباحث مربوط به هویت البرزی دامن زده شد. دکتر ایزدیار از نامگذاری خیابانی در شهر کرج به نام «دکتر ابراهیم حشمت طالقانی» شهید البرزی نهضت جنگل و از یاران اصلی میرزا کوچک خان خبر داد. دکتر رجبی با بهره مندی هنرمندانه از ادبیات غنی فارسی، درباره زیبایی های بی پایان فرهنگ و تاریخ البرز در پیوند با ایران عزیز، نکات قابل تامل و هشدار دهنده ای بیان کرد.
بنده هم درباره روستا و فرهنگ روستایی البرز، شواهد باستان شناسی و تاریخی از پیش و پس از اسلام ارائه کردم. به گمانم، شادروان زرندی با تلاشی ماندگار و طاقت زدا، توجه به روستا و ذخایر فرهنگی اش را در البرز احیا کرد. او در پی بازگشت به روستا و فرهنگش به عنوان ریشه های فرهنگی و تاریخی البرز بود. کاری کرد که دیگر کمتر کسی از لهجه و دهاتی بودن خود و اجدادش شرمسار باشد. این بازگشت ارزشمند به همراه توجه به گویش های محلی البرز به ویژه گویش کرجی، از «باقیات الصالحات» مرحوم زرندی است که موجب «عمر ثانی» و زنده بودن آن «مرد نکونام» شده است.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
یا:
نام نیکو را بزرگان، عمر ثانی گفتهاند
این ذخیره مر تو را الباقیات الصالحات
در پایان عرایضم از باب ادب و قدرشناسی، از «پیران عرصه البرز شناسی» استاد نوراله نریمانی (نیرن)، دکتر مهراب رجبی، استاد زکریا مهرور و آقای حسن شاه محمدی که در آیین بزرگداشت آن عزیز سفر کرده، حضور داشتند خاضعانه تشکر کردم.
ادب پیر خرابات نگه داشتنی است.
حسین عسکری
10 شهریور 1401
یادداشت فوق در وب سایت خبرگزاری شبستان
به مناسبت چهلمین روز درگذشت استاد ذبیح الله زرندی
در حاشیه آیین بزرگداشت شادروان استاد ذبیح الله زرندی
خانه هنرمندان کرج
10 شهریور 1401
از راست: استاد فرهنگ جولایی، استاد علی مهری، دکتر رشید کاکاوند، بهروز رحیمی، دکتر حمید حشمدار، حسین عسکری
گفت و گو با شبکه البرز درباره استاد زرندی
______________________________
دو میراث عزیز استاد ذبیح الله زرندی
چهل روز است که روح استاد ذبیح الله زرندی میهمان رضوان الهی است. متاسفانه عصر سه شنبه 21 تیر 1401 خبر درگذشت این معلم گرامی و فرزند فاضل البرز را شنیدم. در همان ساعات اولیه پس از کوچ سوگناکش، آقای اسماعیل خاکباز (کارگردان برنامه زنده ماه نشین در شبکه البرز) تماس گرفت و خواست دقایقی درباره «صاحب شعر بلند آبجی زهرا» سخن بگویم. وجود نازنین شادروان زرندی در سپهر فرهنگی البرز، از دو جهت مهم است: 1. پرداخت هنرمندانه به فرهنگ و هویت روستایی (به قول خودش دهاتی)؛ 2. احیا و ترویج فرهنگ و گویش های محلی استان البرز به ویژه کرجی.
متاسفانه از دهه 40 خورشیدی با توسعه نامتوازن حکومت پهلوی، عنوان «دهاتی» برای تحقیر بخش فراوانی از ایرانیان به کار گرفته شد و شوربختانه این کج اندیشی تا سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب هم ادامه پیدا کرد. در این نگاه ضد فرهنگی، روستایی بودن معادل «بی فرهنگی» و «بی سوادی» پنداشته شد! این در حالی است که ریشه های تاریخی و هویتی بیشتر ایرانیان را باید در همین روستاها و «فرهنگ کهن و غنی روستایی» جست و جو کرد. در آن سال ها، تکلم به گویش های محلی، از ویژگی دهاتی ها برشمرده شد و متاسفانه این گویش ها، در حال فراموشی بود.
شادروان زرندی این دو مقوله را با بردباری و تلاش طاقت زدا، به کانون فعالیتهای فرهنگی و تولیدات رادیو و تلویزیونی کشاند و ارزش فرهنگی و هویتی آن را به البرزیان به ویژه جوانان یادآور شد. درود می فرستیم به روان پاک او و پاس می داریم این دو میراث گرانبها را. به مناسبت چهل روزه شدن سوگش، شعری از شادروان دکتر افشین یداللهی را تقدیم می کنم به روح مهربان استاد زرندی که قلبش به عشق ایران و ایرانی می تپید.
حسین عسکری
26 امرداد 1401
ایران به آتش میکشد، خاموشی تاریخ را
هوشیار پایان میدهد، مدهوشی تاریخ را
ایران به شوق زندگی در مرگ، رویین تن شده
مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده
ایران پر است از عاشقان، این گنجهای بیشمار
مرزیست پر گوهر ولی، با رنجهای بیشمار
در بند بنشانم ولی، از بندها آزاد شو
قلب مرا ویران کن، با خون من آباد شو
ما قرنها پای وطن، پیدا و پنهان ماندهایم
ما پای فرهنگی کهن، با نام ایران ماندهایم
- آیین چهلم درگذشت شادروان استاد ذبیح الله زرندی، پنج شنبه 27 امرداد 1401، ساعت 18 تا 19، آرامستان روستای بیلقان کرج
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
آیین بزرگداشت استاد ذبیح الله زرندی برگزار شد
یادی از ملا آقا حکمی قزوینی؛ اندیشمندی که صدرالدین عصر خود بود
محمد آسیابانی
خبرنگار کتاب گروه فرهنگ و اندیشه خبرگزاری مهر
25 خرداد 1401
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: جریان فلسفه اسلامی، با ظهور ملاصدرا که در مکتب فلسفی اصفهان تربیت شده بود، وارد عرصههای نوین شد. او را موسس «حکمت متعالیه» میخوانند که فلسفهاش آمیزهای است از تفکر یونانی، نظام فکری اشراقی و عرفان که همه اینها با متون وحیانی درهم آمیخته شدهاند. فلسفه صدرایی پس از درگذشت او بسیار مورد بحث و نقد قرار گرفت. برخی از شاگردان او به نقد بخشهایی از آرا فلسفیاش پرداختند و باعث پختگی بیشتر آن شدند. برخی نیز از اساس به مخالفت با حکمت متعالیه پرداختند و آرای او را در معرفتشناسی دینی مضر دانستند. فلسفه صدرایی راه پر پیچ و خمی را طی کرد و مدتی نیز مطرود شد تا اینکه دوباره از دل حوزههای فکری سربر آورد. در عصر جدید نیز مخالفها و موافقهای بسیاری دارد. برخی بر این عقیدهاند که بسیاری از مباحثی که رنگ و بویی کلامی و الاهیاتی دارند و در تاریخ اندیشه اسلامی طی سدهها بحث و بررسی شدهاند، در هندسه فکری ملاصدرا تشخص، بسط و اغلب راه حل مییابند. بنابراین هرچند این امر میتواند درخور اعتنا باشد، چرا که تلاشی است برای حل بسیاری از معضلات مفاهیم دینی و ایمانی و همچنین میتواند در عرض کلام اسلامی، الهیات شیعی و برخی از نحلههای فکری اسلامی، روشنکننده بسیاری از نکات مبهم اندیشه دینی و مفاهیم غامض کتاب و سنت باشد، اما بهرحال از فلسفه جدا و داخل در حوزه تئولوژی است که البته این موضوع این مطلب نیست. مهم این است که ملاصدرا خون تازهای به جریانهای فکری در تمدن ایرانی – اسلامی داد و موجب مباحث فراوان شد، مباحثی که تاکنون نیز ادامه پیدا کرده است. از پس از دوران او بسیاری از اندیشمندان ایران نیز با صفت فیلسوف یا حکیم صدرایی یاد شدهاند، چرا که به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشتهاند. متاسفانه بسیاری از این شخصیتها علیرغم اهمیت اندیشهشان چندان شناخته شده نیستند.
یکی از این شخصیتها آخوند ملاآقا حکمی قزوینی است که جا دارد آثارش تصحیح و منتشر شده و کتاب مستقلی درباره زندگی و آثار و اندیشههای تالیف شود. در منابع جدید تنها در کتاب «علمای مجاهد استان البرز» نوشته حسین عسکری شرح حالی از این متفکر برجسته درج شده است. نخستین چاپ این کتاب در پاییز 1397با شمارگان 1100نسخه در 328صفحه توسط نشر شاهدان البرز (وابسته به ستاد کنگره شهدای استان البرز) در دسترس مخاطبان قرار گرفت. سومین چاپ این کتاب نیز در اردیبهشت 1398با شمارگان 400نسخه منتشر شد. عسکری در این کتاب با روش پژوهش اسنادی، زندگی و زمانه و آرمانهای 74تن از علمای مجاهد البرز را روایت کرده است. با توجه به رویکرد عسکری در نگاه به زندگی این شخصیتها میتوان گفت که آنها در 57زمینه، مبارزات خود با استعمار، استثمار، صهیونیسم، جریانها و فرقههای ضاله در ایران و دیگر کشورها سامان دادهاند. از دیگر چهرههای مشهوری که در این کتاب معرفی شدهاند میتوان به آیتالله آقا شیخ هادی نجم آبادی (روحانی مشهور عصر ناصری که به معلم مشروطه ملقب شد)، آیتالله شیخ حسین لنکرانی، آیتالله سیدمحمود طالقانی، شیخ مصطفی رهنما، آیتالله سیدحسن طباطبایی قمی، آیتالله سید ابوالحسن گلیردی طالقانی (پدر مرحوم آیتالله طالقانی)، آیتالله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ علی پناه اشتهاردی، آیتالله شیخ محمدتقی برغانی (مشهور به شهید ثالث)، محمد صالح برغانی و... کتاب همچنین چند بخش دیگر هم دارد: «زنان عالمه و مبارز استان البرز» (که در آن شخصیتهای مهمی چون ربابه برغانی صالحی، صدیقه برغانی صالحی، رقیه شهیدی صالحی معرفی شدهاند)، «معرفی شهید استان البرز در قیام 15خرداد» و «علمای مجاهد استان البرز به روایت رهبران انقلاب اسلامی». در ادامه رح حال آخوند ملا آقا حکمی قزوینی از این کتاب را بخوانید:
از جمله فحول فلاسفه اسلام
آخوند ملاآقا حکمی قزوینی (1184 - 1285ق) فرزند ملا محمّدجعفر، از مدرّسان نامدار فلسفه و حکمت صدرایی و سرسلسله خاندان علمی حکمی است. آل حکمی از خاندانهای فلسفه و حکمت شیعه در شهر قزوین است که شاخهای از آل بَرَغانی به شمار میرود. او در شهر قزوین مقدّمات علوم اسلامی را از عمویش شیخ محمّد ملایکه برغانی (متوفی 1200ق) فراگرفت. در آغاز جوانی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و نزد آخوند ملاعلی نوری (م 1246ق) حکمت و فلسفه خواند. استادش که فهم فلسفی او را بسیار میستود، در سالهای پایانی عمر، شاگردان فلسفه حوزه اصفهان را به کلاس درس او هدایت میکرد. در سالهای پیش از 1228ق وقتی پسر عمویش شیخ محمّدصالح برغانی (م 1271ق) مدرسه صالحیه را در قزوین تاسیس کرد، او مدرّس فلسفه و عرفان آن مدرسه شد و حدود پنجاه سال در آن به تدریس پرداخت. آقاعلی مدرّس زنوزی (م 1307ق)، حکیم آقا رضاقلی قزوینی، ملایوسف حکمی قزوینی (م حدود 1261ق) نوه ملا نعیما طالقانی صاحب کتاب اصلالاصول، زرّین تاج برغانی مشهور به قره العین (م 1268ق)، شیخ محمّدتقی احسایی (م 1275ق) فرزند بزرگ شیخ احمد احسایی، میرزا محمّد تنکابنی (م 1325ق) نویسنده کتاب قصص العلما و بنا به قول مشهور سیّدجمال الدین اسدآبادی (م 1314ق) از شاگردان ملاآقا حکمی به شمار میروند. محمّدحسن خان اعتمادالسلطنه (م 1313ق) وزیر انطباعات و دارالترجمه روزگار قاجار، درباره او نوشته است: «آخوند ملاآقای حکمی قزوینی از فحول فلاسفه اسلام است. صدرالدین عصر خود بود. طالبین علوم عقلانیه از اقصی بلاد ایران به آستان وی میرسیدند و میبوسیدند.» در سال 1240ق که رویایی جریان شیخیه و متشرّعه بالا گرفته بود، ملاآقا حکمی در کنار پسر عمویش شیخ محمّدتقی برغانی (م 1263ق) مشهور به شهید ثالث، در شهر قزوین با شیخ احمد احسایی بنیانگذار مسلک شیخیه مناظره کرد که منجر به تکفیر احسایی شد. «السیر و السلوک» (نسخه دستنویس این کتاب عرفانی به شماره 5452در کتابخانه بزرگ آیتالله مرعشی نجفی قم نگهداری میشود)، «رساله فی حدوث العالم»، «شرح علی العرشیه» و «الحاشیه علی الاسفار الاربعه» از آثار فلسفی و عرفانی او است که همگی به زبان عربی نوشته شده است. استاد عبدالحسین شهیدی صالحی (م 1393ش) در اوایل دهه هشتاد، نسخه دست نویس کتاب اخیر را جهت احیا و چاپ به علامه سیّد جلالالدین آشتیانی (م 1384ش) سپرد اما به دلایل نامعلوم، چاپ آن میسر نشد. ملاآقا حکمی حدود صد سال عمر کرد و با آنکه در پایان عمر نابینا شده بود اما تدریس فلسفه و حکمت را هرگز رها نکرد. علامه آشتیانی درباره جایگاه علمی او مینویسد: «به عقیده حقیر، آخوند ملاآقا، خود از حیث احاطه به مبانی فکری ملاصدرا و تظلّع در حکمت الهی، در رتبه آخوند نوری و ملااسماعیل اصفهانی است.» شیخ احمد آلحکمی (م 1335ق) مدرّس فلسفه و حکمت در حوزه علمیه قزوین و از روحانیون طرفدار مشروطه، فرزند ملاآقا حکمی است.
متن گزارش فوق در وب سایت خبرگزاری مهر
دانلود کتاب علمای مجاهد استان البرز
توبه دادن عرق خور
از آقا جلال آشتیانی شنیدم: مرحوم شیخ هادی نجمآبادی تهرانی آدم بسیار بیهوایی بود. شخصی را کشان کشان به جرم عرق خوردن میآورند تا بر او حد اجرا کنند . مرحوم نجمآبادی میگوید: یکی از حاضرین دهان آن شخص را بو کند تا برای من ثابت شود که عرق خورده است. هیچکس حاضر نمیشود این کار را انجام دهد، چون فقط کسی بوی عرق را تشخیص میدهد که عرق خور باشد. لذا جرم آن شخص اثبات نمیشود. وقتی مجلس منقضی میگردد، مرحوم شـیخ هادی به آن شخص اشاره میکند که بنشیند. سپس به او میفرماید: ما تو را حفظ کردیم، ولی تو چرا باید چنین خلافی مرتکب شوی؟ و آن شخص را توبه میدهد. وی بعداً یکی از مقدسین و ملازمین حاج شیخ هادی میگردد.
- منبع: جرعهای از دریا (خاطرات و ناگفتههای آیت الله شبیری زنجانی)؛ ج 2، ص 342؛ ج 3، ص 331.
درباره سه چهره مورد اشاره:
- استاد سید جلالالدین آشتیانی (درگذشت 1384ش) عارف و فیلسوف معاصر.
- آیت الله سید موسی شُبیری زنجانی (متولد 1306ش) از مراجع تقلید شیعه.
- آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی (درگذشت 1320ق) قرآن پژوه البرزی و فقیه آزادیخواه صدر مشروطیت.
آیت الله آقا سید موسی شبیری زنجانی
از آثار آیت الله شبیری زنجانی
استاد سید جلال الدین آشتیانی
_________________________
شرع در دکان مشروب فروشی
دکتر سید احمد صدر حاج سیدجوادی میگوید: «بعد از پیروزی انقلاب، در حالی که در دولت، بسیار کار داشتم، روزی مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی مرا احضار کرد و گفت: در اطراف منزل ما یک دکان مشروب فروشی بود که مردم در روزهای اوجگیری انقلاب، به آن حمله کردند و همه وسایلش را از بین بردند. شاید آن بیچاره نمیدانسته که این کار حرام است و یا برای اداره? زندگی مجبور بوده که این کار را بکند. گذشته از این، تنها مشروبات دکّان قابل اِمحا بوده و کسی شرعاً حق نداشته است سایر وسایل را از بین ببرد. الان صاحب آن مغازه از زندگی ساقط شده است. او را پیدا کنید و کمکش دهید تا دوباره روی پای خود بایستد. باور کنید که من تا چند روز در آن منطقه میگشتم تا صاحب آن مشروب فروشی را پیدا و دستور طالقانی را اجرا کنم.»
- منبع: محمد اسفندیاری، پیک آفتاب: پژوهشی در کارنامه زندگی و فکری آیتالله سید محمود طالقانی، انتشارات صحیفه خرد، 1383.
درباره دو چهره مورد اشاره:
- آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358ش) روحانی مبارز و نواندیش البرزی، امام جمعه تهران و رئیس شورای انقلاب اسلامی ایران).
- دکتر سید احمد صدر حاج سیدجوادی (درگذشت 1392ش) وزیر کشور و دادگستری دولت موقت انقلاب اسلامی ایران.
دکتر سید احمد صدر حاج سیدجوادی
از منبع مستند درباره آیت الله طالقانی
دل نوشته ای خدمت یوسف باستان شناسی ایران
روزگاری دراز می گذرد از روزهای با تو بودن؛ کنارت نشستن و به دهان و چشمان و محاسن جوگندمی ات زل زدن و یاد گرفتن و فهمیدن و از عوامیت درآمدن... آری! و می گذرد از شب های سراسر صداقت و اشتیاق «ازبکیه» که دیگر، تو کمتر حرف می زدی و اجازه می دادی ما بی سوادهای تهی دست و دامن از دانش راستین، حرف بزنیم و اظهار فضل! کنیم؛ شعر بخوانیم؛ هم معرهای خودمان را هم شعرهای بزرگان را.
ما جوانک های دهه پنجاهی و شصتی را به انسان هایی پخته و خاک تجربه خورده، تبدیل کردی که گرد نه هزار سال فرهنگ و مدنیت را پس پشت دارند.
آقای مجیدزاده! آقایوسف! استاد دکتر یوسف مجیدزاده! مهربان! با وقار! دلسوز! شاگردپرور! بامرام! ایرانی! دوست داشتنی! سلام.
چو ترکِ دلبرِ من شاهدی به شنگی نیست
چو زلف پرشکنش حلقه فرنگی نیست
قوی به چنگ من افتاده بود دامن وصل
ولی دریغ که دولت به تیز چنگی نیست
استاد مجیدزاده! پای درس تو بود که یاد گرفتیم ارزش محوطه های باستانی و میراث فرهنگی از محوطه های نفتی بالاتر است؛ با تو نشستن ما را به این رشد و شعور رساند که «فرهنگ ها» گفت و گو می کنند نه «تمدن ها» و رئیس جمهور مبتکر «گفت و گوی تمدن ها» هم خیلی زود دریافت که از «گفت و گوی فرهنگ ها» بگوید نه تمدن ها؛ تو نخستین کسی بودی که در همان روزهای با تو بودن، آگاه مان کردی که رئیس جمهور ینگه دنیا را نه به خاطر روابط نامتعارفش با منشی اش که به خاطر دروغ گویی در انکار رابطه، دارند محاکمه می کنند و ماها را ناخواسته یاد آموزه های دینی خودمان انداختی که «دروغ» مفتاح همه شرارت ها و بدی ها و فحشاها است؛ آن قدر از اهمیت و ارزش باستان شناسی و باستان پژوهی در کویر تاریک جان مان، اخگر افروختی و ستاره و ماه و خورشید تاباندی که مصمم شدیم در فصل آتی، آیین استقبال از شما را در شهر نظرآباد برگزار کنیم و کردیم و چه باشکوه از آب درآمد و تو بزرگوارانه و بامرام، هرجا که نوشتی و هرجا که گفتی و هرجا که مصاحبه کردی ما ذره های برگزارکننده را نوازش کردی به نام و نام خانوادگی؛ حتی در کتاب دوجلدی «گزارش کاوش محوطه باستانی ازبکی» هم، جاودانه مان کردی.
بعد از مدتی که دوباره به وطن بازگشتی نوازش مان کردی و به نظرآباد و «موسسه رخسار قرآن» نزول اجلال فرمودی و آن چنان بزرگ، ظاهر شدی که دوباره باستان شناسان را به شگفتی واداشت. در آن دیدار بود که شجاعانه دیدگاه تازه ات را با ما در میان نهادی که «باستان شناسی در صدد پاسخ به تردیدها است در حالی که ما درباره قرآن، هیچ تردیدی نداریم.» آری! این دیدگاه تازه شما، بحث پردامنه «باستان شناسی قرآن» را به ساحتی نوین، بار داد. ما بازهم چراغی دیگر از دانایی شما را در تاریک خانه بینش خویش، درخشان و تابان و فروزان یافتیم و از نگاه ساده لوحانه رایج به قرآن کریم، برحذر ماندیم.
حضرت استاد!
هم زمان با آیین نکوداشت شما با انتشار این دل نوشته، دل تنگی مان را با شما در میان گذاشتیم. آرزو می کنیم حال که بحمدالله، آن بیماری لعنتی، فروکش کرده سری به ما بزنی تا «مگرم درد اشتیاق، ساکن شود.»
حضرت استاد! ببخشید اگر ادب این نوشته، دون شأن شما بود. بهروزی و فیروزی شما تمنای سحرگاهی ما است.
سعدی آن نیست که درخورد تو گوید سخنی
آن چه در وسع خودم در دهن آمد گفتم
اسماعیل آل احمد - حسین عسکری
8 خرداد 1401
تصاویر، حاصل تلاش سید جعفر حسینی است.
دژ مادی محوطه باستانی ازبکی، شهرستان نظرآباد، استان البرز